🔰 تشکر بلاگر آمریکایی از اسرائیل!؟ #یاران_همدل http://eitaa.com/yaranhamdel

عید سعید فطر مبارک🌺😊

🔰 خوب حواسشو پرت کرد😊 دکتر به این میگن👌 #یاران_همدل http://eitaa.com/yaranhamdel

🔰 دموکراسی چیست❓ 🎙 مامور سابق سازمان "CIA می‌گوید: در سازمان سیا هیچ اهمیتی برای دموکراسی قائل نیستیم؛ اگر دولتی که انتخاب می‌شود با ما همکاری کند مشکلی وجود ندارد و گرنه دموکراسی هیچ اهمیتی برایمان ندارد! #دکتر_محمد_شیرودی #دموکراسی #یاران_همدل http://eitaa.com/yaranhamdel

🔰 دیکتاتوری رنگ‌ها در نظام سیاسی آمریکا ✍در نظام سیاسی آمریکا، مردم به رنگ حزب دلخواه در می آیند، به عبارتی دیکتاتوری رنگ ها حکومت می کند. چیزی به نام توهم حق انتخاب، دموکراسی نام گرفته است. ببینید مردم آمریکا دچار چه شکافی شده اند و دو سر این شکاف را چه کسانی مدیریت می کنند. #دکتر_محمد_شیرودی #دموکراسی #یاران_همدل http://eitaa.com/yaranhamdel

🔰 دموکراسی آمریکایی؛ از زبان مالکوم ایکس... #دکتر_محمد_شیرودی #دموکراسی #یاران_همدل http://eitaa.com/yaranhamdel

🔰 طرفداران نظریه انتخابگر 🔻طبق گفته طرفداران نظریه «انتخابگر»، برای مثال؛ زمانی که دموکراسی ها وارد جنگ می شوند، معمولاً برای تأمین منافع عمومی، مانند افزایش امنیت یا هدف ایدئولوژیک اقدام می کنند. #دکتر_محمد_شیرودی #دموکراسی #یاران_همدل http://eitaa.com/yaranhamdel

🔰 ولایتمداری و بصیرت شهید صدر 🎙شهید محمد باقر صدر نسبت به امام خمینی(ره) از نگاه مقام معظم رهبری 💥 به مناسبت سالگرد شهادت شهید «سیدمحمدباقر صدر»، در خطبه‌های نمازجمعه ۲۱ فروردین ۱۳۶۶ #ولایت_فقیه #ولایت‌مداری #شهید_صدر #یاران_همدل http://eitaa.com/yaranhamdel

📌جمله طلایی شهید محمد باقر صدر!!! 🎙من بَقّالی باشم در شیراز، زیر سایه‌ حکومتِ امام خمینی، برایم دوست‌داشتنی‌تر است از مَرجعیتِ سیدابوالحسن اصفهانی زیر سایه‌ حکومتِ صدام! 📚 السیره و المسیره ج۴ ص۲۷ #ولایت_فقیه #ولایت‌مداری #شهید_صدر #یاران_همدل http://eitaa.com/yaranhamdel

🔰 جاسوسی به روش یک قوم مظلوم و سرگردان ۱ 🔺اسنادی محرمانه از چگونگی نفوذ و جریان سازی یهودیان در کشورهای مختلف... #جاسوسی #استاد_ازغدی #یاران_همدل http://eitaa.com/yaranhamdel

🔰 خاطراتی از سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی 📝 خاطره ۱ ″خاطرات به روایت دیگران″ در سال ۱۳۴۱ من و شوهرم سرایدار مدرسه ای بودیم که عباس آخرین سال دوره ابتدایی را در آن مدرسه می گذراند. چند روزی بود که همسرم از بیماری کمر درد رنج می برد؛ به همین خاطر آنگونه که باید توانایی انجام کار مدرسه را نداشت و من هم به تنهایی قادر به نظافت مدرسه نبودم. این مسأله باعث شده بود مدیر مدرسه همسرم را چند بار در حضور شاگردان مورد سرزنش قرار دهد. در همین گیر و دار یک روز صبح - که از خواب بیدار شدیم دیدیم حیاط و کلاس ها كاملا نظافت شده‌اند و منبع آب هم پر شده است. از یک طرف خوشحال شدیم که این اتفاق افتاده و از طرف دیگر کنجکاو بودیم ببینیم چه کسی این کار را کرده است. شوهرم از من خواست موضوع را پیگیری کنم. آن روز هیچ چیز دستگیرمان نشد. فردا هم این ماجرا تکرار شد. دوباره وقتی از خواب بیدار شدیم دیدیم مدرسه نظافت شده و همه چیز مرتب است. بر آن شدیم که تا هر طور شده از ماجرا سر در بیاوریم. قرار شد شب بعد را کشیک بکشیم و این راز را کشف کنیم. روز بعد وقتی هوا گرگ و میش بود و در حالی که چشمان ما از انتظار و بی خوابی می‌سوخت، ناگهان دیدیم یکی از شاگردان مدرسه از دیوار بالا آمد به درون حیاط پرید و پس از برداشتن جارو و خاک‌انداز مشغول نظافت حیاط شد. من آرام آرام جلو رفتم. پسرک لباس ساده و پاکیزه‌ای به تن داشت و خیلی با وقار می‌نمود. وقتی متوجه حضور من شد، سرش را به زیر انداخت و سلام کرد. سلامش را پاسخ دادم و اسمش را پرسیدم؛ گفت: "عباس بابایی!" ادامه...👇