eitaa logo
کانال یاران همدل
95 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
13.8هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 خطر و انتهای فتنه کشف حجاب ‼️ولایت‌مداری و غیرت سوگولی ناصرالدین‌شاه ⚠️هشدار برای مسئولین، آحاد مردم، آمرین‌ به‌ معروف و ناهیان از منکر 🎙به روایت محمد جوانی http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خطر و انتهای فتنه کشف حجاب ‼️ولایت‌مداری و غیرت سوگولی ناصرالدین‌شاه ⚠️هشدار برای مسئولین، آحاد
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 در قضیه حجاب رهبر انقلاب حجت را برای صدمین بار بر مسئولان تمام کرد! 📌امام خامنه‌ای: «مسئولان و تصمیم‌گیران در موضوعات اقتصادی و ارز و فرهنگی و حجاب ملاحظه مواضع صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها را نکنند؛ ملاحظه منافع کشور و جمهوری‌ اسلامی را بکنند. خوشبختانه مواضع صریح و شجاعانه رئیس‌جمهور محترم در مورد رژیم صهیونسیتی، دل مردم را شاد کرد» پ‌ن: ایکاش آقای پزشکیان قدر این حمایت‌ها و تعاریف رهبری را بداند و هرچه سریعتر به قانون «حمایت از خانواده از طریق ترویج فرهنگ عفاف و حجاب» تمکین کرده و آن را ابلاغ کند. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 بررسی و تحلیل «جهان وارکرفت» 👉 World of Warcraft (WoW) 💥قسمت اول 🔹سری‌بازی‌های کامپیوتری در ژانر
81.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 بررسی و تحلیل «جهان وارکرفت» 👉 World of Warcraft (WoW) ✍تفکر غربی در سیر تطوّر خود، با از بین بردن تکیه‌گاه نظام ارزشی و معنایی در دنیای خارج از ذهن، انسان را به سمت بی‌معنایی برده، و سپس بدنبال پاسخ و راه فرار برای نیهیلیسمی می‌گردد که خود خالق آن است!! 💥قسمت دوم خصوصیات وارکرفت 🔹دارای بیشترین بازیکن در سبک خود 🔸پدر تمام بازی‌های اعتیادآور 🔹جابه‌جا کردن زندگی واقعی و مجازی 🔸معنادهی به عالَمِ بی‌معنایِ خارج http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 مستند برنامه شیطان 🎬قسمت هفدهم: 👈 نبرد مکتبی - نقاب دروغین 🎓 پشت پرده مکاتب علمی غرب! 📚 مقالات
47.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 مستند برنامه شیطان 🎬قسمت هجدهم: 👈 نبرد مکتبی - شیطان‌گرایی (١) 🔮 تعامل با اجنّه! 📚 مقالات مرتبط: 📖 مبانی و نمادهای مدرنیسم در یهود 👉 https://jscenter.ir/jewish-studies/jewish-traits/2654 📖 تطبیق ویژگی‌های یهود و مدرنیسم 👉 https://jscenter.ir/jewish-studies/jewish-traits/2680 📖 عرفان یهود بستر اومانیسم 👉 https://jscenter.ir/jewish-studies/kabbalah/705 📖 هری پاتر منجی آخرالزمان کابالیستی 👉 https://jscenter.ir/jews-and-the-media/jews-and-hollywood/19833 http://eitaa.com/yaranhamdel
پرواز در آسمان رجب 03.mp3
10.48M
🎬قسمت ۳ ⬅️ تنها درک این موضوع برای انسان بس است که؛ " ماه رجب " مانند ماه های دیگر نیست که همه انسان ها بتوانند به آن وارد شوند! ⬅️ کسانی اهل رجب می‌شوند که به این ضیافت بزرگ الهی شده باشند. چگونه می‌توان جزو مدعوین این ضیافت بود؟ قسمت قبل 👈 اینجا http://eitaa.com/yaranhamdel 👇👇👇👇👇
پرواز در آسمان رجب 04.mp3
12.09M
🎬قسمت ۴ ⚡️تا حالا شده آرزو کنی؛ - کاش هیچوقت گناه نمی‌کردم؟ - کاش فرصتی باشه بتونم همه اشتباهاتم جبران کنم؟ - کاش برمیگشتم به بچگی و اینبار درست زندگی می‌کردم؟ [ ماه رجب... فرصت دوباره‌ایست برای برگشتِ ما فرصتی که خودِ خدا برای تمام بنده‌هاش حتی کافرین فراهم کرده.] ※ چطور میتونیم از این فرصت بهره کافی رو ببریم؟ http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 روایت دلدادگی 🎬قسمت ۲ ▪️رخش عجولانه رو به سمت شهر می تاخت راهی که هر سوار تیزرو در دو ساعت طی می
🔰 روایت دلدادگی 🎬قسمت ۳ ▪️سهراب بی آنکه جوابی به لبخند کریم بدهد افسار اسب را از دست راست به دست دیگرش داد و روی پاشنه پا به عقب برگشت. درست در یک قدمی اش، دختری جوان که روبنده اش را بالا داده بود و صورتش از شرم گل انداخته بود با لحن خجولانه ای ظرف دستش را به طرف سهراب داد و گفت: س..س..سلام، حلوا درست کرده بودیم، مادرم گفت یک ظرف هم برای شما بیاورم. سهراب که از شنیدن نام حلوا دهنش آب افتاده بود، لبخندی زد و گفت: دست شما درد نکند راضی به زحمت نبودیم. دخترک با عجله، ظرف را به سمت سهراب داد و گفت: نوش جان، بفرمایید، ظرف را بعداً می آیم و میگیرم و با زدن این حرف، روبنده اش را پایین انداخت و با شتاب به سمت خانه ای در آن طرف کوچه حرکت کرد. سهراب منتظر شد که آن دخترک زیبا به خانه اش برسد، می خواست بفهمد این مرحمتی از جانب کدام همسایه‌اش است. پس از بسته شدن درب خانه روبرو، سهراب به سمت کریم برگشت. کریم خود را داخل دالان تاریک کشید تا سهراب و رخش به راحتی بتوانند عبور کنند. سهراب همانطور که از دالان می‌گذشت و وارد حیاط بزرگ و خاکی خانه میشد ، ظرف حلوا را به سمت کریم داد و رو به او ، گفت: خوب بگو پیرمرد، اینبار چه داستانی سرهم کردی که این همسایه بیچاره به تو رحم کرده و حلوای مرحمتی برایت آورده؟ کریم ظرف حلوا را گرفت و همانطور که عصایش را زیر بغلش میزد و مقداری حلوا به دور انگشتش پیچید و به دهان برد. طعم شیرین حلوا، لبخندی به روی لبش آورد و ملچ و ملوچ کنان گفت: نه اینبار اشتباه کردی، بی شک این دخترک نه به خاطر همسایگی و نه به خاطر قصه های من، بلکه به خاطر پسر کریم است، محض روی گل سهراب عزیزم، این حلوا را آورده تا بلکه بتواند دل پسرک مرا شکار کند، آخر مگر میشود دختری این قامت رشید و رعنا و این هیبت مردانه و صورت زیبای سهراب را ببیند و دل از دست ندهد؟ سهراب کنار شاخه انگور که بر زمین پخش شده بود ، افسار رخش را رها کرد و همانطور که خورجین را از روی اسب بر می‌داشت ، رو به کریم نیشخندی زد و‌گفت: اولاً من پسر تو نیستم پس اینقدر پسر پسر و پدر پدر به ناف من و خودت نبند، ثانیاً دل بردن و شکار و عشق و... همه و همه خواب و خیال است ، حرف عبث و چرت و مفت است که سکه ای پول سیاه هم نمی ارزد. خورجین را روی ایوان خاکی جلوی اتاق گذاشت و دستی به شال کمرش برد و کیسه سکه های غنیمتی امروز را بیرون آورد و جلوی چشمان کریم تکان داد و گفت: در این دنیا تنها متاعی که می‌ارزد و همگان عاشقش هستند این است! کریم راهزن.... می دانم که تو هم اعتقادت همین است... کریم با دیدن خورجین برآمده که حکایت از غارتی چرب داشت و کیسه زردوزی شده دست سهراب ، برقی در چشمانش درخشید ، ظرف حلوا را کنار خورجین گذاشت و لنگ لنگان خود را به سهراب رساند و همانطور که دست دراز میکرد تا کیسه را بگیرد گفت: هر چه می خواهی بلغور کنی بکن، تو پسر من بودی و هستی و خواهی بود ، اگر برایت ننگ است که پدری لنگ و شل داشته باشی ، چرا خانه ات شده ، خانه کریم افلیج؟ چرا به من میرسی و دل از من نمی کنی؟ تمام شواهد نشان میدهد که تو هم مرا پدر خود می پنداری... در ثانی چه بخواهی و چه نخواهی باید روزی ازدواج کنی و همسری اختیار کنی، چه کسی بهتر از دختر مش باقر که بزرگترین حجره بازار از آن اوست و تنها دختر و عزیز دردانه خانه است، تازه هم زیباست و هم حلوای خوشمزه برایت می آورد ، کریم با زدن این حرف خنده بلندی سرداد ، کیسه زر را از دست سهراب قاپید و‌ روی ایوان، تکیه به ستون خشتی آن کرد و همانطور که اشاره به چراغ پیه سوز جلوی اتاق می کرد گفت: چراغ را بیاور تا سکه ها را بشمارم. سهراب سری به نشانه تأسف تکان داد ، کیسه سکه ها را از چنگ کریم بیرون آورد و به شال کمرش بست و گفت: لازم نیست بشماری، خودم شمرده ام و سپس پشتش را به کریم کرد و به طرف رخش رفت تا او را به اصطبل ببرد. کریم که از این حرکت سهراب هاج و واج مانده بود گفت: تو را چه شده؟ چرا مثل همیشه نمی گذاری غنیمت ها را عادلانه قسمت کنم؟ پس سهم من چه می‌شود؟ سهراب افسار رخش را گرفت و همانطور که یالهای او را نوازش می کرد گفت: کریم راهزن... حرفی دارم... یعنی بعد از سالهای سال سر بزیری و حرف گوش کنی ، خواسته ای دارم ، اگر خواسته ام را قبول کنی ، هرچه دارم و ندارم و هرچه در می آورم را به تو خواهم بخشید ، اما اگر خواسته ام را رد کنی ، چه بسا سر از زندان های مخوف این شهر در بیاوری... سهراب با زدن این حرف به سمت اصطبل روان شد. کریم از شنیدن سخنان تهدید آمیز سهراب شوکه شده بود و با خود می اندیشید، به راستی در سر این پسر چه می‌گذرد؟ ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 نسخه صوتی کتاب خاطرات یکی از شیرزنان خطّۀ جنوب کشور🎧 📚رمان دا 🧕خاطرات سیده زهرا حسینی ✍ نویسنده: سیده اعظم حسینی 🌷خاطرات سیده زهرا حسینی از جنگ تحمیلی و اوضاع خرمشهر در روزهای آغازین جنگ است. یاران همدل می‌توانند با هشتک این داستان روایی دفاع مقدس و مخصوصاً خرمشهر را در ۳۰ پادکست در کانال یاران همدل گوش کنند. یاران همدل http://eitaa.com/yaranhamdel
23.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 جالبه! جدیداً روانی‌های هتاک به جمهوری اسلامی و نظام زیاد شدن و به این بهانه دسیسۀ غربی، صهیونیستی را در کشور اجرا می‌کنند. 💥جای روانی، تيمارستان است نه جامعه❗️ 👈نکاتی "بسیار مهم" پیرامون‌ گستاخی خانم روانی بیحجاب در فرودگاه مهرآباد