eitaa logo
کانال یاران همدل
94 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
13.7هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال یاران همدل
🔰 انتشار و افشای اسناد جاسوسی آمریکا، توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره) 🗂️رهبر معظم انقلاب: «جوانان ع
🔰 انتشار و افشای اسناد جاسوسی آمریکا، توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره) 🗂️رهبر معظم انقلاب: «جوانان عزیز اسناد لانه جاسوسی آمریکا را بگیرید و بخوانید؛ درس آموز است.» ☑️امام خمینی(ره) پس از ۱۳ آبان ۱۳۵۸؛ که لانۀ جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام تسخیر شد، این اقدام را «انقلاب دوم» نامگذاری کردند و رهبر معظم انقلاب نیز بارها به مسئولین مربوطه یادآوری فرموده‌اند که اسناد این لانهٔ جاسوسی بایستی در مدارس و دانشگاهها تدریس شود تا آیندگان بدانند که آمریکا در ایران چه مقاصدی را دنبال می‌کرد. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خاکهای نرم کوشک 📝زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی 🎬قسمت ۱۵ 📌بخش اول ″حکم اعدام″ عبدالحسین هر
🔰 خاکهای نرم کوشک 📝زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی 🎬قسمت ۱۶ ″حکم اعدام″ 📌بخش دوم خداحافظی کرد و رفت. مردم ریخته بودند توی حرم امام رضا(ع) و ضد ریژم شعار میدادند. تا ظهر خبرهای بدی رسید می گفتند: «مأمورهای وحشی شاه، قصابی راه انداختن! حتی تو حرم هم تیراندازی کردن. خیلی‌ها شهید شدن و خیلی‌ها رو هم گرفتن» حالا، هم حرص و جوش او را میزدم و هم، حرص و جوش کتاب و نوارها را. یکی دو روز گذشت و ازش خبری نشد. بیشتر از این نمیشد معطل بمانم. دست به کار شدم. رساله حضرت امام را بردم خانه برادرش او یکی از موزائیکهای تو حیاط را در آورد و زیرش را خالی کرد رساله را گذاشت آنجا و روش را پوشاند و مثل اولش کرد. برگشتم خانه مانده بودم نوارها و کتابها را چکار کنم. یاد یکی از همسایه‌ها افتادم، پسرش پیش عبدالحسین شاگردی میکرد، با خودم گفتم: توکل بر خدا می‌برمشون همون جا ان‌شاالله که قبول می کنه. به خلاف انتظارم با روی باز استقبال کردند هر چه بود گرفتند و گفتند: ما اینا رو قایم میکنیم، خاطرت جمع باشه. هفت هشت روزی گذشت باز هم خبری نشد. تو این مدت تک و توکی از آن به اصطلاح شاه دوستها، حسابی اذیتمان میکردند و زجر میدادند، بعضی وقتها میآمدند و باخاطر جمعی می‌گفتند: اعدامش کردن جنازه‌اش رو هم دیگه نمی‌بینید مگه کسی میتونه با شاه در بیفته؟! بالاخره روز دهم یکی آمد در خانه گفت: اوستا عبدالحسین زنده است. باور کردنش مشکل بود با شک و دو دلی پرسیدم: کجاست؟ گفت: تو زندان وکیل آباده.¹ اگه میخوای آزاد بشه یا باید صد هزار تومان پول ببری یا یک سند خونه. چهره‌ام گرفته‌تر شد. نه آن قدر پول داشتیم و نه خانه سند داشت. مرد رفت من ماندم و هزار جور فکر وخیال خدا خدا میکردم راهی پیدا بشود با خودم می‌گفتم: پیش کی برم که این قدر پول به من بده یا یک سند خونه؟ رو هر کی انگشت میگذاشتم آخرش فکرم میخورد به بن بست. تازه اگر کسی هم راضی می شد به اینکار، مشکل بود بیاید زندان، تله بودن، گیر افتادن و هزار فکر دیگر نمی‌گذاشت. تو این مخمصه یکدفعه در زدند چادرم را سر کشیدم روم را محکم گرفتم و رفتم دم در، مرد غریبه‌ای بود. خودش را کشاند کنار و دستپاچه گفت: سلام. آهسته جوابش را دادم گفت: ببخشین خانم، من غیاثی هستم اوستا عبدالحسین تو خونه ما کار می کردن. نفس راحتی کشیدم، ادامه داد: می‌خواستم ببینم برای چی این چند روزه نیومدن سر کار؟ بغض گلوم را گرفت از زور ناراحتی میخواست گریه‌ام بگیرد جریان را دست و پا شکسته براش تعریف کردم. گفت: شما هیچ ناراحت نباشین، خونه من سند داره، خودم امروز میرم به امید خدا آزادش می کنم. خداحافظی کرد و زود رفت. از خوشحالی زیاد کم مانده بود سکته کنم. دعا میکردم هر چه زودتر، صحیح و سالم برگردد. نزدیک ظهر بود سر و صدایی تو کوچه بلند شد دختر کوچکم را بغل کردم و سریع رفتم بیرون، بقال سرکوچه یک جعبه شیرینی دستش گرفته بود با خنده و خوشحالی داشت بین این و آن تقسیم میکرد، رفتم جلوتر، لابلای جمعیت چشمم افتاد به عبدالحسین بر جا خشکم زد چند لحظه مات و مبهوت مانده بودم این همون عبدالحسین چند روز پیشه! قیافه‌اش خیلی مسن‌تر از قبل نشان میداد، صورتش شکسته شده بود و دهانش انگار کوچکتر شده بود. همسایه‌ها پشت سر هم صلوات میفرستادند و خوشحالی میکردند او ولی گرفته بود و لام تا کام حرف نمیزد. از بین مردم آهسته آهسته آمد و یک راست رفت خانه، پشت سرش رفتم تو، گفت: در رو ببند. در را بستم آمدم روبرویش ایستادم، گویی به اندازه چند سال پیر شده بود دهانش را باز کرد که حرف بزند، دیدم دندانهایش نیست! گفت چیه؟ خوشحال شدین که شیرینی میدین؟ گفتم: من شیرینی نگرفتم آهی از ته دل کشید گفت: ای کاش شهید میشدم! گفت و رفت توی اتاق چند تا از فامیلها هم آمده بودند با آنها فقط سلام و علیکی کرد و رفت حمام.... آن روز تا شب هر چی پرسیدم چه بلایی سرت آوردن چیزی نگفت. کم‌کم حالش بهتر شد. شب باز رفقای طلبه‌اش آمدند آن طرف پرده، با هم نشستند به صحبت، لابلای حرفهاش اسم یک سروان را برد و گفت: اسلحه رو گذاشت پشت گردنم دست و پام رو هم بسته بودن یکی شون اومد جلوم همه‌اش سیلی میزد و می‌گفت پدر سوخته بگو اونایی که باهات بودن کجا هستن؟ می‌گفتم: کسی با من نبوده، رو کرد به همون سروان و گفت نگاه کن پدر سوخته این همه کتک میخوره رنگش هم عوض نمیشه. آخرش هم کفرش در آمد. شروع کرد به مشت زدن یعنی میزد به قصد اینکه دندون هام رو بشکنه. عبدالحسین می‌خندید و از وحشی‌گری ساواک حرف می‌زد. من آرام گریه میکردم، تمام دندانهاش را شکسته بودند.² ادامه دارد... راوی: همسر شهید پاورقی: ۱- زندانی در حومه شهر که معروف است به زندان بالا ۲- به همین خاطر او مجبور شد که دندان مصنوعی بگذارد http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خاطرات شهداء🌷 ″التماس شفاعت...″ 🌷حضرت آقا آمده بودند کرمان. مثل همیشه یکی از برنامه‌هایشان دیدار
🔰 خاطرات شهداء🌷 ″مراقب دستت هستی...؟!″ 🌷یک روز در فرودگاه، شهید حاج احمد کاظمی را دیدم. ایشان بعد از احوالپرسی از من پرسیدند: حاج مرتضی دستت چطور است؟ مواظبش هستی؟ گفتم: بله یک دست مصنوعی گذاشته‌ام که به عصب‌های قطع شده دستم آسیبی نرسد و زیاد درد نکند. حاج احمد گفتند: خدا پدرت را بیامرزد این را نمی‌گويم. می‌گويم مواظبش هستی که با ماشینی، درجه‌اى، پست و مقامی تعویضش نکنی؟ سرم را به پایین انداختم و سکوت کردم. 🌷ایشان ادامه دادند: اگر یک سکه بهار آزادی در جیبت باشد و هنگام رانندگی یک مرتبه به یادت بیفتد سریعاً دستت را از فرمان بر نمی‌داری و روی جیبت نمی‌گذارى که ببینی سکه سر جایش هست یا نه؟!! آیا این دستی که در راه خدا داده‌ای ارزشش به اندازه یک سکه نیست که هر شب ببینی دستت را داری، دستت چطور است؟ سر جایش هست یا با چیزی عوضش کرده‌ای؟ پس مواظب باش با چیزی عوضش نکنی. 🌹خاطره‌ای به یاد سردار شهید فرمانده حاج احمد کاظمی راوى: آزاده سرافراز و جانباز قطع دست راست حاج مرتضی حاج باقری http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 یکی از حسرت های روز قیامت؛ در آیه ۲۸ سوره مبارکه فرقان این چنین آمده است 👇 وای بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! 🔺 حواستون باشه چه کسی رو به عنوان رفیق خودتون انتخاب می‌کنین✌️ پ‌ن: یادتان باشد دوست و رفیق آنی نیست که در خیابان و یا مجلسی پیداش می‌کنی. حتی به کسانی که در انتخابات به آنها رأی می‌دهی دوستان تو می‌شوند. پس مراقب باش به چه کسانی رأی می‌دهی، زیرا که این دوستان آبروی تو هستند در پیشگاه خدا، ائمه اطهار(ع) و ملت!!! از ما گفتن‼️ http://eitaa.com/yaranhamdel
22 امپراطوری شیطان و اولاد زنا ZOOM0013.MP3
31.21M
🔰🎙جلسه ۱۸: نقد یهودیت امپراطوری شیطان و اولاد زنا و یهودیان ارتباط اجنه و زنا جلسه ۱۷👈 اینجا http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 پاسخ به شبهات اغتشاشگران: 📍استاد شیخ قمی ۱. اعتراض حق مردم و حفظ امنیت وظیفه حکومت است. 👈 اینجا ۲. علت اغتشاشات بی عرضگی حاکمیت و حوزه ها در تربیت جوانان شبهه اول 👈 اینجا ۳. اگر رهبری به اعتراضات توجه می کرد خشونت نمی شد! شبهه دوم👈 اینجا ۴. جوانهای این دوره شجاعند و با پلیس مبارزه می کنند مثل اول انقلاب شبهه سوم👈 اینجا ۵. چرا در برخورد با بیحجابی اینقدر تبعیض وجود دارد؟ 👈اینجا ۶. چرا پلیس از سلاح استفاده نکرد؟ چرا پلیس قاطعیت نداره؟ 👈 اینجا ۷. چرا طلبه‌ها با این همه مشکلات مالی در اغتشاشات حضور فعال نداشتند؟ 👈 اینجا ۸. چطور اول انقلاب اینهمه شعار آزادی دادید، حالا خودتون مردم را سرکوب می کنید؟ 👈 اینجا ۹. علت حجاب اجباری توریست های مسیحی در ایران 👈 اینجا ۱۰. چرا برای اصل حکومت دینی در ایران رفراندوم برگزار نمی‌کنید؟ 👈 اینجا ۱۱. چرا آمریکا از اغتشاشگران و براندازی در ایران همیشه حمایت میکند؟ 👈 اینجا http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 پای سخن خدا در سختی‌ها و مصائب روزگار از صبر و نماز نیرو بگیرید! هرچند که می‌دانم بر همه سخت و گرا
16.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 پای سخن خدا اگر میخواهی از چیزی تعجب کنی عجیب حرف آنهاست که می‌گویند اگر ما تبدیل به خاک شدیم چگونه باز زنده می‌شویم؟! آنها کسانی‌اند که پروردگارشان را انکار کرده‌اند...! http://eitaa.com/yaranhamdel
12.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 حکایات ناب 📽 🔹حکایات ناب و شنیدنی🔹 🔸 اگر یک نفر به دست تو هدایت شود...🔸 ▫️حجت الاسلام علی معزی▫️ 🔺منبع روایت: بحارالأنوار،جلد۱۰۱،صفحه۳۶۴ http://eitaa.com/yaranhamdel