🌺هر روز با قرآن🌺
🌸ترجمه صفحه ۲۷۲
📔از کتاب ترجمه خواندنی قرآن
🗣️مترجم: علی ملکی
#هر_روز_با_قرآن
#ترجمه
✔️جهاد تبیین لازمه بالا بردن سطح آگاهی
┄┅♡☫♡┅┄
🇮🇷سربازان جهاد تبیین 👇
eitaa.com/yaranhamdel
🌺هر روز با قرآن🌺
🌸تفسیر صفحه ۲۷۲
📔از کتاب تفسیر یک جلدی مبین
#تفسیر
✔️جهاد تبیین لازمه بالا بردن سطح آگاهی
┄┅♡☫♡┅┄
🇮🇷سربازان جهاد تبیین 👇
eitaa.com/yaranhamdel
✍ خاطره رسیدن
نامه ای دردناک همسر شهید
صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسههای کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد.
ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که #
رستمعلی نامه داری
فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف همسرش بود:
رستمعلی جان، امروز پدر شدی.
وای ببخشید من هول شدم، سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم؟
از جهاد اومده بودن پی ات، میخوان اخراجت کنن.
خنده ام گرفته بود.
مگه نگفتی بهشان که جبههای؟ تهدید کردند که به خاطر غیبت اخراج شدی.
مهم نیست، آمدی دوباره سر زمین کار میکنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگی مان را نمیدهد.
همان بهتر که اخراجت کنند.
عزیزم زود برگرد، دلم برایت تنگ شده …
شهید #رستمعلی_آقاباباپور
#هر_روز_با_شهدا
✔️جهاد تبیین لازمه بالا بردن سطح آگاهی
┄┅♡☫♡┅┄
🇮🇷سربازان جهاد تبیین 👇
eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما مطمئن باشید...
#شهید_مصطفی_چمران
#هر_روز_با_شهدا
✔️جهاد تبیین لازمه بالا بردن سطح آگاهی
┄┅♡☫♡┅┄
🇮🇷سربازان جهاد تبیین 👇
eitaa.com/yaranhamdel
🌺خاطرات شهید🌺
💠وقتی وزوایی گفت «علی و پیچک شهید می شن» تصمیم گرفتیم نگذاریم آن ها در این عملیات جلو بروند. حرف وزوایی، برای ما حجت شده بود. تا آن موقع، پیش بینی های او درباره ی شهادت بچه ها به واقعیت پیوسته بود.
💠آخرین باری که علی را دیدم، با پیچک همراه شده بود تا برای عملیات حرکت کند. برای خداحافظی بوسیدمش و در گوشش دعا خواندم. «الله حافظاً یا ارحم الرحمین» علی کلامم را قطع کرد و گفت : چه کار می کنی؟ این به جای اینه که دعا کنی شهید بشم؟! برای بار دوم و سوم هم که دعا خواندم، دعا را قطع کرد و گفت: دعا کن شهید بشم.
💠بادوستان گرداگردش را گرفتیم. از هر چیزی که فکر می کردیم ممکن است مانع جلو رفتنشان شود گفتیم و نتیجه گرفتیم که افراد ورزیده و مجربی مانند او، نباید به راحتی از دست بروند.
💠آن موقع هنوز قراردگاه تاکتیکی به وجود نیامده بود. اما حرف هایمان بی اثر بود. علی اسلحه اش را روی دوشش انداخت و با سرعت رفت. از وقتی که دست راستش قطع شده بود، اسلحه اش عوض شد.
💠به جای ژ-3 که همه بچه ها دستشان می گرفتند، او اسلحه ی MP40 1 حمل می کرد. اسلحه ی نسبتاً راحتی بود. بندش را می انداخت گردنش و می توانست با آن به صورت رگبار، تیراندازی کند. بعدها این اسلحه را هم کنار گذاشت و تنها به در دست گرفتن چوب اکتفا کرد.
💠زمان زیادی نگذشت که خبر رسید علی و پیچک در منطقه ی برآفتاب 2 مورد هدف دشمن قرار گرفته اند. یک تک تیرانداز با تیر کلاشینکف پیچک را زد که او در جا شهید شد. علی هم به فاصله ی چند ثانیه از شهادت پیچک، هدف تیر مستقیم تانک قرار گرفت و دست کم سیصد ترکش به بدنش اصابت کرد.
💠او از ناحیه سر، صورت،سینه، ریه، پا و دست به شدت مجروح شد. دست مصنوعی اش هم کاملاً سوراخ سوراخ شده بود.
💠علی خودش تعریف می کرد: با خودم گفتم حتماً این جا آخر خطه رو به قبله دراز کشیدم و منتظر ماندم. بعد فکر کردم یک لبخندی بزنم تا بعداً کسی آمد دید، بگه این شهید چه تبسم قشنگی هم داشته. حدود نیم ساعت، سه ربع به همان حال بودم. دیدم نه، خبری نیست.
💠به خودم گفتم بلند شو بابا لیاقت نداری. تا بلند شدم، دیدم با هر نفسی که می کشم، هوا همراه باخون از دهنم بیرون میزنه. چفیه را باز کردم و بستم دور دهانم و یواش یواش راه افتادم به طرف پایین.
💠علی با همان حال توانسته بود چهار ساعت پای پیاده از کوه پایین بیاید. بالاخره یک نفر بر ارتشی که از آنجا می گذشته، او را می بیند، سوارش می کند و به سرپل ذهاب ، پادگان ابوذر می رساند.
💠علی به بیمارستان پادگان می رود. همان دکتری که چند ماه پیش دستش را عمل کرده بود، او را معاینه می کند. دکتر با دیدن علی، او را به خاطر می اورد و می گوید: باز هم که تو هستی؟
💠علی جواب می دهد: بله، اون دفعه که اومدم پیش شما خوب عمل کردید، ما هم مشتری شدیم. دو روز در این بیمارستان بستری بود. بعد به بیمارستانی در تبریز فرستاده شد. از تبریز هم به بیمارستانی در تهران منتقل شد. بعد از بهبودی نسبی اش مجدداً به مرکز ارتوپدی مراجعه کردیم و دست مصنوعی دیگری برایش سفارش دادیم.
📎فرماندهٔ تیپ ۱۰ سیـدالـشهـدا
#شهید_علیرضا_موحددانش🌷
#سالروز_شهادت
#خاطراتشهدا
●ولادت : ۱۳۳۷/۶/۲۷ تهران
●شهادت : ۱۳۶۲/۵/۱۳ حاج عمران ، عملیات والفجر۲
#هر_روز_با_شهدا
✔️جهاد تبیین لازمه بالا بردن سطح آگاهی
┄┅♡☫♡┅┄
🇮🇷سربازان جهاد تبیین 👇
eitaa.com/yaranhamdel
🌸زندگی و خاطرات عارفِ شهید احمد علی نیّری
🎬 قسمت ‹۴۶› (ادامه قسمت قبل)
احمدآقا به دلایلی اظهار لطف بیشتری به من داشت.
خانواده ما بسیار شلوغ بود و خانه کوچکی داشتیم.
برادر من هم شهید شده بود.
برای همین خیلی به تربیت من دقت می کرد.
همیشه برخی صحبتها را از طریق من به دیگر بچهها انتقال می داد.
به یاد دارم یک بار به من گفت: به این رفقای مسجد بگو دروغ نگویند.
وقتی کلام دروغ از دهان کسی خارج می شود به قدری بوی گند در فضا منتشر می شود که اصلا تحمل آن را ندارم!
🗨️ادامه دارد...
🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺
🌺اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای🌺
🌹امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
عارفِ شهید #احمد_علی_نیّری
#هر_روز_با_شهدا
#عارفانه
✔️جهاد تبیین لازمه بالا بردن سطح آگاهی
┄┅♡☫♡┅┄
🇮🇷سربازان جهاد تبیین👇
eitaa.com/yaranhamdel
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋
💖 بدون تو هرگز 💖
🎬 قسمت ‹۲۹›
"جبهه پر از علی بود"
🔸با عجله رفتم سمتش ...
خیلی بی حال شده بود ...
یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش ...
💢 تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد ...
عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد ...
اما فقط خون بود 😭
... چشم های بی رمقش رو باز کرد ...
💢تا نگاهش بهم افتاد ... دستم رو پس زد ...
زبانش به سختی کار می کرد ...
- برو بگو یکی دیگه بیاد ... بی توجه به حرفش ... دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم ... دوباره پسش زد ...
قدرت حرف زدن نداشت ...
سرش داد زدم ...
- میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ ...😒
🔸مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود ...
سرش رو بلند کرد و گفت:
- خواهر ... مراعات برادر ما رو بکن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه ... با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ...😒
- برادرتون غلط کرده!!!😕
من زنشم ... دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم ... 😓
🔸محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم ...
تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم ... علی رو بردن اتاق عمل ...
💢و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم ... 😭
مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن ...
🔷 اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ... دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم ...
از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر ... یا همسر و فرزندشون بودن ... یه علی بودن ...
🌷🌺 جبهه پر از علی بود ...
🗨️ ادامه دارد...
📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
#بدون_تو_هرگز
#هر_روز_با_شهدا
✔️جهاد تبیین لازمه بالا بردن سطح آگاهی
┄┅♡☫♡┅┄
🇮🇷سربازان جهاد تبیین👇
eitaa.com/yaranhamdel
🌸🌱🌸
🌸🌱یادت باشد🌱🌸
🎬 قسمت ‹۳۶›
❤️برای من روزهای آخر سال که همه جا پر از تنگ های ماهی قرمز و سفرههای هفت سین میشود بیش از حال و هوای سال تحویل یاد آور خاطره های قشنگ سفرهای راهیان نور است.
از دوم دبیرستان که برای اولین بار پایم به مناطق جنوب باز شد دوست داشتم هرسال شهدا من را دعوت کنند تا مهمانشان باشم. از اولین سفر راهیان نور بدجور شهدا من را نمک گیر کرده بودند.
🌷با اینکه در آن سفر من و دوستانم خیلی شلوغ کردیم، اکثر برنامه های کاروان را میپیچاندیم و بیشتر درحال و هوای شوخیها و شیطنتهای خودمان بودیم.
ولی جاذبهای که خاک شهید و اولین سفر داشت باعث میشد هرساله اواخر اسفند من بیشتر از سال تحویل ذوق سفر راهیان نور را داشته باشم.
بخاطر کنکور دو سال اردوی جنوب نرفته بودم. خیلی دوست داشتم امسال هر طور شده بروم.
💐همان لحظه ای که تاریخ اعزام کاروان دانشگاه به اردوی جنوب قطعی شد به حمید پیام دادم. دوست داشتم به عنوان خادم به این اردو بروم.
جواب داد:
_ اجازه بده کارامو بررسی کنم اخر سال سخته مرخصی بگیرم، بعداز ظهر با مامان میام خونتون هم ننه رو ببینیم هم خبر میدم اومدنم جوره یا نه.
🌺نماز مغرب را که خواندم متوجه شدم ننه مثل همیشه دستهایش را بلند کرده و سر سجاده برای همه دعا میکند.
جلو رفتم و گفتم:
_ ننه دوساله که جور نمیشه برم اردو، دعا کن امسال قسمتم بشه.
🍀ننه اخمی کرد و گفت:
میبینی حمید آنقدر تو رو دوست داره، کجا میخوای بری؟
گفتم:
_ خودمم سخته بدون حمید برم، برای همین بهش گفتم مرخصی بگیره با هم بریم.
تازه سفره شام را جمع کرده بودیم که حمید زنگ خانه را زد.
همراه عمه آمده بود، از در که وارد شد چهرهاش خبر میداد که جور نشده مرخصی بگیرد.
به تنها رفتن من هم زیاد راضی نبود.
از بس به من وابسته شده بود تحمل این چند روز سفر را نداشت...
🗨️ ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
#هر_روز_با_شهدا
#یادت_باشد
✔️جهاد تبیین لازمه بالا بردن سطح آگاهی
┄┅♡☫♡┅┄
🇮🇷به جمع سربازان جهاد تبیین در پیامرسان ایتا بپیوندید 👇
eitaa.com/yaranhamdel
1_963367963.mp3
8.65M
دعای فرج
🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
♦️اگرهمگی یڪدل و یڪصدا
برای ظهوردعاڪنیم🌸🍃🌺🍃
قطعاً امرشریف ظهوربه زودی محقق خواهدشد
قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور...
#قرار_عاشقی
#امام_زمان_عج
#دعایفرج
✔️جهاد تبیین لازمه بالا بردن سطح آگاهی
┄┅♡☫♡┅┄
🇮🇷سربازان جهاد تبیین 👇
eitaa.com/yaranhamdel
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹حکایات ناب و شنیدنی ‹۲۴›🔹
💢رفتار من با شما درست نبود من از شما معذرت میخوام!‼️
▫️حجت الاسلام علی معزی▫️
#حکایت
✔️جهاد تبیین لازمه بالا بردن سطح آگاهی
┄┅♡☫♡┅┄
🇮🇷سربازان جهاد تبیین 👇
eitaa.com/yaranhamdel