eitaa logo
「مشڪاټ」
47 دنبال‌کننده
758 عکس
488 ویدیو
28 فایل
بسم ࢪب حضرت 𝟏𝟐𝟖 وقسم‌بہ‌تو ڪہ‌قلبم‌با‌اسمت‌آرام‌مۍشود.. اقای‌‌امام‌حسین..(: به گوشیم ⇣ https://abzarek.ir/service-p/msg/1227848 کپی مطالب = ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا محمود در سن نوجوانی، مدتی در مغازه‌ی یکی از دوستانِ پدرش کار میکرد. روزی، در حالی که تنها بود، با صدای زنی به خودش اومد. زنی بی حجاب و آرایش کرده! سرش رو انداخت پایین. زن چرخی توی مغازه زد. صداي پاشنه‌هایِ بلند کفشش متل پُتک کوبیده میشد تو سر محمود! محمود رفت جای درب ایستاد. زن مُشتی پسته برداشت و بالا و پایین کرد و پرسید: «مغز کرده اش چنده؟» اما محمود بی جواب رفت بیرون. زن دست کرد تو کیسه تخمه ژاپنی ها، اولین تخمه رو به دندان گرفته بود که محمود برگشت داخل مغازه. زن دوباره پرسید: «اینها کیلویی چند؟» محمود باز جواب نداد و با کمی تاخیر همینطور که نگاهش رو به کاشی‌های کف مغازه دوخته بود، گفت: - جنس نمی فروشیم! (زن با دهان باز و قرمز رنگش زُل زد به محمود و گفت) - چی؟ جنس نمی فروشید؟! پس براي چی در مغازه رو نمی بندی؟! - به شما جنس نمی فروشیم. زن با حِرصی روي پاهاش جابجا شد و موهاش رو جمع کرد پشت سرش. - مگه با توست که به من جنس نفروشی؟! (و ) - بله، هر وقت با حجاب اومدي جنس می بري. تمام. - سرداران تقوي، ص ٢٣-