▫️امیرالمومنین علی علیهالسلام فرمودند:
🔸️روزهی عید غدیر، از روزههایی است که خداوند به آن فراخوانده و پاداشی عظیم برای آن تضمین کرده است.
تا جایی که مثلا اگر کسی از ابتدای آفرینش دنیا تا آخر دنیا خدا را عبادت کند و روزها را روزه بگیرد و شبها را به عبادت بایستد باز به پای کسی که خالصانه غدیر را روزه بگیرد نمیرسد
و تمام روزهای دنیا برای ثواب روزه خالصانه غدیر کافی نیست.
🔹️صَوْمُ هَذَا الْيَوْمِ مِمَّا نَدَبَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ جَعَلَ (الْجَزَاء) الْعَظِيمَ كَفَالَةً عَنْهُ حَتَّى لَوْ تَعَبَّدَ لَهُ عَبْدٌ مِنَ الْعَبِيدِ فِي التَّشْبِيهِ مِنِ ابْتِدَاءِ الدُّنْيَا إِلَى تَقَضِّيهَا صَائِماً نَهَارُهَا قَائِماً لَيْلُهَا إِذْ أَخْلَصَ الْمُخْلِصُ فِي صَوْمِهِ لَقَصُرَتْ أَيَّامُ الدُّنْيَا مِنْ كِفَايَتِهِ
📚 اقبال الاعمال، ج۱، ص۴۶۳.
👈 #نشر_دهیم تا در ثواب اعمال دوستان امیرالمومنین علیهالسلام شریک شویم.
🗓امروز 2تیرماه 1403
3_روز تا عید_بزرگ غدیر 🌺🍃
اين ماه قسمتےاز زندگےناب من اسٺ
مرهمے بر دل بيچاره و بےتاب من اسٺ
روزها را سپرے مےڪنم از عشق علـے
3 روز دگر عید_غدیر مولای من است
عید_غدیر✨🌹
أشهد_ان_علیا_ولےالله✨🌹
جشن_بزرگ_عید_الله_الاکبر🍃🌺
🌴به عشق مولا علی مبلغ غدیر باشیم
🌴به عشق مولا برای غدیر کم نذاریم
═✧❁🌴علوی ام🌴❁✧┄
امیرالمومنین قرآن ناطق در کنار قرآن صامت
«عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُ لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض»
◽️ پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند:
على با قرآن و قرآن با على است
و اين دو، آن زمان كه در كنار حوض بر من وارد شوند، از هم فاصله نخواهند گرفت
📚 بحار الأنوار، جلد۲۲، صفحه۲۲۳.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام محبوب خدا💚
حضرت_علی عليهالسلام
یک سؤال قابل تأمل
بنظر شما در چه زمانی خداوند بیشترین گناه را از انسانها میبخشد⁉️
1⃣ شب قدر؟
2⃣ عید قربان؟
3⃣ عید فطر؟
4⃣ روز جمعه؟
👈🏻 پاسخ:
امام رضا علیه السلام میفرمایند:
بدرستی که در عیدغدیر خداوند متعال از هر زن و مرد مؤمنی گناه شصت سال ایشان را میآمرزد و دو برابر آنچه در ماه رمضان و شب قدر و شب فطر از آتش دوزخ آزاد کرده، آزاد میکند.
تهذیب الاحکام ۶/۲
پست سفارشی امام باقرعلیه السلام برای نجات جان جابر بن یزید جُعفی!
از نُعمان بن بشیر نقل شده است:
من [در سفری از کوفه به مدینه] همسفرِ "جابر بن یزید جُعفی" بودم.
وقتی به مدینه رسیدیم، جابر نزد امام باقر (علیهالسلام) رفت و [بعد از دیدار] با ایشان خداحافظی کرد و درحالیکه شادمان بود، از محضرشان خارج شد.
از مدینه خارج شدیم تا اینکه در روز جمعه، به "اُخَیرجه" که اولین توقفگاه قبل از سهراهی مدینه و کوفه و مکه بود، رسیدیم.
هنگام ظهر، نماز خواندیم. وقتی شترهایمان از جا برخواستند (که راه بیفتیم)، ناگهان مردی بلندقد و گندمگون را دیدم که نامهای همراه داشت و آن را بهسمت جابر گرفت. جابر نامه را گرفت و آن را بوسید و بر چشمانش گذاشت.
آن نامه از جانب امام باقر علیهالسلام خطاب به جابر بن یزید بود و بر آن مهر و مومی از گل سیاه بود که هنوز خشک نشده بود.
جابر به آن مرد گفت: کِی مولایم را دیدی؟
مرد گفت: هماکنون.
جابر گفت: قبل از نماز ظهر یا بعد از نماز؟
مرد گفت: بعد از نماز.
جابر مهر نامه را گشود و شروع به خواندن آن کرد. چهرهاش در هم شد تا وقتی که به آخر نامه رسید. بعد، نامه را بست. من تا زمانی که به کوفه برسیم، دیگر او را خندان و شادمان ندیدم.
وقتی به کوفه رسیدیم، شب بود. شب را خوابیدم و صبح بهجهت احترام به جابر، نزد او رفتم. آنگاه او را دیدم که از خانه خارج شد و نزد من آمد، درحالیکه استخوانی به گردنش آویخته بود و بر چوبی سوار شده بود و میدوید و میگفت: "منصور بن جمهور [حاکمِ بعدیِ کوفه] را فرمانروا یافتم، نه فرمانپذیر." و شعرهایی از ایندست میخواند.
به من نگاه کرد و من نیز به او نگاه کردم، اما چیزی به من نگفت و من نیز چیزی به او نگفتم. از چیزی که دیده بودم، به گریه افتادم. کودکان خردسال و مردم دور من و جابر جمع شدند. جابر آمد و وارد حیاط خانه شد. بههمراه کودکان شروع کرد به چرخیدن دور حیاط. مردم نیز میگفتند: "جابر دیوانه شده است. به خدا قسم، او دیوانه شده است."
به خدا قسم، چند روز بیشتر نگذشته بود که نامهای از جانب هشام بن عبدالملک [خلیفه اموی] به فرمانروایش در کوفه رسید که: "مردی که به او جابر بن یزید جعفی گفته میشود را پیدا کن، گردنش را بزن و سرش را برایم بفرست."
حاکم کوفه رو به افرادی که نزدش نشسته بودند کرد و به آنان گفت: جابر بن یزید جعفی کیست؟
گفتند: خدا شما را سلامت بدارد! او مردی بود اهل علم و فضل و حدیث. به حج رفت و دیوانه شد. او اکنون در حیاط خانه بههمراه کودکان سوار بر چوبی است و با آنان مشغول بازی است.
حاکم کوفه خودش نزد جابر رفت و دید او همراه کودکان سوار بر چوبی بازی میکند. گفت: "سپاس خدایی را که مرا از قتل او معاف داشت."
چند روز بیشتر نگذشته بود که منصور بن جمهور بهعنوان حاکم جدید وارد کوفه شد و همان شد که جابر [در اشعارش] میگفت.
الكافي، ج۱، ص۳۹۶