#بخش_چهارم
🔹يكى از حاضرين عرض كرد: اى امير مؤمنان، پس چگونه اين گفتار در
شما كه گوينده آن هستيد و آن را مى دانيد چنين تأثيرى نداشته است؟
🔸حضرت فرمود: واى بر تو، براى هر كسى اجل و وقت معينى است كه از آن تجاوز نمى كند، و علّت و سببى دارد كه از آن سرپيچى نمى كند، ساكت باش و دوباره چنين سخنى مگو كه شيطان آن را بر زبان تو جارى ساخته است.
🔹سپس امير مؤمنان على عليه السلام در غروب غمبار همان روز بر جنازه همام نماز خواند و در مراسم تشييع او حضور يافت، و ما هم در خدمت آن حضرت بوديم.
شخصى كه روايت را از نوف نقل كرده است مى گويد: نزد ربيع بن خيثم رفتم و آنچه از نوف شنيده بودم برايش گفتم، ربيع گريه سختى كرد به طورى كه نزديك بود جانش بيرون آيد، و گفت: برادرم راست گفته آنچه نقل كرده است و همواره اين موعظه اميرالمؤمنين عليه السلام و گفتارش نصب العين من است و گويا در گوشم طنين مى افكند و هر گاه ياد آن روز همام بن عباده مى كنم حالم را تغيير مى دهد، اگر در راحتى و رفاه باشم آسايشم را تيره و اندوهگين مى سازد، و اگر در سختى و بلا باشم برايم گشايش حاصل مى شود. [۳]
📖[۱]بِكالى - به كسره باء - منسوب به بكاله نام روستايى از يمن است، و نوف بكالى دربان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است.
📖[۲]برنس ؛ نوعى كلاه بلند بود كه عابدان آن را در صدر اسلام مى پوشيدند.
📖[۳]كنز الفوائد،ج۱،ص۸۹
📖امالى مفيد،ص ۷۸
📖بحار الأنوار،ج۶۸،ص۱۹۲، ح ۴۸
📖تاريخ بغداد،ج۷،ص۱۶۲
📖امالى صدوق،ص۶۶۵، ح۲، مجلس ۸۴
📖فضائل الشيعة،ص۹۶، ح ۳۵
📖نهج البلاغة، خطبه ۱۹۳
📖سليم بن قيس،ص ۲۳۸