eitaa logo
یاران ولیعصر
198 دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
29.7هزار ویدیو
602 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
🕗 ۸ | بودجه مصوب راوی ◀️ حجت الاسلام و المسلمین محسن منطقی 🔸دولت بودجه مؤسسه را واریز نمی کرد. حقوق کارمندان و هزینه های جاری را نداشتیم. جلسه اضطراری گرفتیم و اوضاع را گزارش دادیم. اول توصیه های اداری کرد و دستور پیگیری داد. بعد رو به مدیران گفت:« همین الان بروید جمکران و از حضرت حجت علیه السلام کمک بخواهید.» 🔹عده ای راهی جمکران شدند. یکی دو ساعت بعد مسؤل مالی مؤسسه تماس گرفت و گفت :«مبلغی که مدت ها پیش قولش را داده بودند، به حسابمان نشست.» 📱 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
🕗 ۹ | گره راوی ◀️ حجت الاسلام و المسلمین احمد عجمین 🔸گفتم:«حاج آقا خیلی عجیب است!» نگاهم کرد که حرفم را ادامه بدهم. گفتم:«شما هر وقت به مشکل مالی یا گره بزرگی می رسید، به شکل غیر عادی ماجرا حل می شود.» 🔹لبخند زد. گفت:«خدا به دین خودش لطف دارد. ما تا زمانی که در مسیر یاری دین خدا باشیم، گره کارمان باز می شود. این اصلا عجیب نیست». 🔺 تکه روایت هایی از زندگی علامه مصباح یزدی (قدس سره) 📱 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
🕗 ۱۰ | دست ها راوی ◀️ عروس فرزند علامه مصباح یزدی 🔸ظرف می شستم که یکهو دست هایی از پشت آمد روی چشم هایم. خنده ام گرفت. فکر کردم همسرم یا خواهر شوهر کوچکم باشد و دست گذاشتم روی دست ها. گرم بود و مهربان. دست های او بود. تازه عروس این خانواده شده بودم و سن زیادی نداشتم. چند روز بیشتر نبود که محرم شده بودیم و کمی خجالت می کشیدم. این را فهیمده بود. با دستی که به روی چشمم گذاشت، همه خجالتم را برد. قند توی دلم آب شد. دلم می خواست زمان متوقف شود و دست هایش همان طور بماند. 🔺 تکه روایت هایی از زندگی علامه مصباح یزدی (قدس سره) 📱 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
🕗 ۱۱ | هم بازی راوی ◀️ حجت الاسلام و المسلمین حسین مصباح 🔸سال های آخر نمی توانست به راحتی بنشیند؛ حتی برای نماز. ولی آن روز تا بچه ها را دید، درد پا یادش رفت و ناخود آگاه بدون کمک نشست کنارشان. عرق چینش را گذاشت سر یکی از بچه ها و بعد گفت:«کلاه بابا رو نمی دی؟» 🔹این را گفت که ندهد. عرق چین بین بچه ها دست به دست می شد و او با صدای بلند می خندید. از شوخی با بچه ها کیف می کرد. بچه های کوچک تر را بغل می گرفت و با همان حال آن قدر قرآن می خواند و مطالعه می کرد که خوابشان ببرد. 🔺 تکه روایت هایی از زندگی علامه مصباح یزدی (قدس سره) 📱 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
🕗 ۱۵ | لبخند راوی ◀️ حجت الاسلام و المسلمین مجتبی مصباح یزدی 🔸رفتم بالای سرش چهره اش گرفته بود به خود می پیچید. گفتم:«درد دارید؟»گفت:«از فرق سر تا نوک پا.» 🔹کمی بعد مادرم آمد توی اتاق. می دانستم هنوز فرق سر تا نوک پایش درد دارد، اما لبخند زد. نمی توانست نگرانی و ناراحتی مادرم را ببینید. 🔺 تکه روایت هایی از زندگی علامه مصباح یزدی (قدس سره) 📱 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
🕗 ۱۶ | تا آخرین لحظه راوی ◀️ حجت الاسلام و المسلمین حسین مصباح یزدی 🔸«از طرف من دست و پای ایشان را ببوسید.» 🔹این را به کسانی می گفت که از او درباره رهبری سؤال می کرد. ولایت فقیه فقط موضوع منبر و کرسی تدریسش نبود. در عمل پای دفاع از ولایت فقیه می ایستاد. فرقی برایش نمی کرد که زیر سؤالش ببرند و تخریبش کنند. همین که باور داشت باید از ولایت فقیه دفاع کند، کافی بود سپر بلا شود. 🔸آخرین لحظه های عمرش که روزی یک یا دو جمله می توانست حرف بزند، اطرافیانش بارها شنیدند که می گفت:«هرچه بگردید، کسی مانند آقای خامنه ای پیدا نمی کنید.» 🔺 تکه روایت هایی از زندگی علامه مصباح یزدی (قدس سره) 📱 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
🕗 ۱۸ | نه نومید، نه سرمست 🔸«نه به خوشی ها باید دل بست و نه از مشکلات نومید شد. این ها همه برای این است که ما غافل شویم.» 🔹این را می گفت و ناراحت بود که آدم ها برای چند روز خوشی بیشتر در دنیا تلاش می کنند. دلش می خواست آدم ها همه دنیا را همان طور ببینند که خدا آفریده. می گفت نه خوشی و نه غم، هیچ مخلوق خدا نیستند؛ مخلوق آدم ها هستند. 🔸خودش این طور بود: نه نومید، نه سرمست؛ درست مثل دنیایی که خدا آفریده. 🔺 تکه روایت هایی از زندگی علامه مصباح یزدی (قدس سره) 📱 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
🕗 ۱۷ | دو هفته بعد راوی ◀️ حجت الاسلام و المسلمین مجتبی مصباح یزدی 🔸بعد از مدتی حالش کمی بهتر شد. همه خوشحال شدند که این نشانه های پایان بیماری است. به اطرافیان رو کرد و گفت:«دو هفته دیگر می روم به یک باغ زیبا!» 🔹کسی نفهمید منظورش را. گفتند:« چرا که نه؟! ان شاءالله باهم می رویم.»گفت:« نه، قرار نیست کسی بیاید.»باز کسی نفهمید، دوهفته بعد رفت 🔺 تکه روایت هایی از زندگی علامه مصباح یزدی (قدس سره) 📱 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
🕗 ۱۸ | نه نومید، نه سرمست 🔸«نه به خوشی ها باید دل بست و نه از مشکلات نومید شد. این ها همه برای این است که ما غافل شویم.» 🔹این را می گفت و ناراحت بود که آدم ها برای چند روز خوشی بیشتر در دنیا تلاش می کنند. دلش می خواست آدم ها همه دنیا را همان طور ببینند که خدا آفریده. می گفت نه خوشی و نه غم، هیچ مخلوق خدا نیستند؛ مخلوق آدم ها هستند. 🔸خودش این طور بود: نه نومید، نه سرمست؛ درست مثل دنیایی که خدا آفریده. 🔺 تکه روایت هایی از زندگی علامه مصباح یزدی (قدس سره) 📱 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
| خشنودی آقا ✅️ به او اعتراض کردند که وقت سخنرانی کم است... 📱 @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
«صاحب کار را بشناس!» (عجل الله تعالی فرجه) ✅️ @mesbahyazdi_ir
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR