هدایت شده از انگشتر کفیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت شنیدنی توسل آیت الله مرعشی نجفی به ساحت نورانی کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) در ایام جوانی
🎤 از زبان فرزندشان حجت الاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی
👌تو مگو ما را بدان شه یار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست !
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
⭕️ خدمت به #سادات موجب رضایت اهل بیت علیهم السلام است...
🔸آقای شیخ حسن تیلی می گفت: یک وقتی مرحوم سید کاظم صمدانی به من مراجعه کرد و گفت: عیالم می خواهد وضع حمل کند و چیزی در بساط ندارم، شما فکری بکنید...
🔹من هنگام مغرب آمدم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و دیدم آیت الله حجت مشغول خواندن فاتحه برای پدرش است...
که بین دو تا صحن دفن شده است تا بعد از آن برای اقامه نماز برود. به ایشان رسیدم و قضیه گرفتاری آن سید را گفتم.
- ایشان گفتند: الآن که وقت این حرف ها نیست.
🔸گفتم: آقا! نمی شود به آن زن گفت الان وضع حمل نکن! به بچه گفت حالا به دنیا نیا تا آقا وقتش فراغ شود!
💵 ایشان حواله ای به مبلغ بیست هزار تومان برای یکی از مغازه ها داد و من رفتم آن را تحویل گرفتم و به سید کاظم رساندم.
🔹می گفت: هنگام سحر دیدم درِ منزل زده شد و آقای شمس نایینی، مداح و روضه خوان مسجد آیت الله بروجردی پشت در است.
- گفت: تو دیشب چه کار کردی؟
گفتم: چطور؟
- گفت: من دیشب در عالم رؤیا حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دیدم و به ایشان عرض کردم: آقا کجا تشریف می برید؟!
👈🏼 فرمودند: می روم از تیلی تشکر کنم، بعضی از بچه های ما را #یاری کرد.
#شب_جمعه
#داستان_و_عبرت
#سیدالشهداء_سلاماللهعلیه
#حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
💠 شفاعت اهل قم با من است!
🔸مرحوم میرزای قمی مرجع بزرگ شیعه، نویسنده کتاب قوانین الاصول از کتب مشهور اصولی است و علمای بزرگی چون شیخ انصاری بر آن شرح زده اند، مزار ایشان در زیارتگاه شیخان، از گذشته مورد احترام ویژه مردم قم بوده است
🔸شیخ عباس قمی نویسنده کتاب مفاتیح نقل می کند: درعالم رؤیا مرحوم میرزای قمی اعلی الله مقامه الشریف را دیدم
از ایشان سؤال کردم : آیا اهل قم ر ا حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها شفاعت خواهند کرد؟
میرزا چون این سخن را شنید ناراحت شد و نگاه تندی به من کرد و فرمود: چه گفتی؟ من دوباره سؤالم را تکرار کردم
باز با تندی به من فرمود: شیخ ، تو چرا چنین سؤالی می کنی!؟ شفاعت اهل قم با من است حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها تمام شیعیان جهان را شفاعت خواهند کرد
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
✍ جوانی به حضور امام صادق علیهالسلام آمد و عرض کرد: - سرمایه ندارم.
امام علیهالسلام فرمود: درستکار باش! خداوند روزی را میرساند.
جوان بیرون آمد. در راه، کیسهای پیدا کرد. هفتصد دینار در آن بود. با خود گفت: باید سفارش امام علیهالسلام را عمل نمایم، لذا من به همه اعلام میکنم که اگر همیانی گمکردهاند نزد من آیند.
با صدای بلند گفت: هر کس کیسهای گمکرده، بیاید نشانهاش را بگوید و آن را ببرد. فردی آمد و نشانههای کیسه را گفت، کیسهاش را گرفت و هفتاد دینار به رضایت خود به آن جوان داد. جوان برگشت به حضور حضرت، قضیه را گفت.
حضرت فرمود: این هفتاد دینار حلال بهتر است از آن هفتصد دینار حرام و آن را خدا به تو رساند. جوان با آن پول تجارت کرد و بسیار غنی شد.
📚 بحار الأنوار
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
💕 به نیابت از امام زمان علیه السلام به مشهد برو. اگر خالص و مخلص و روی علاقه، همینطور که من می گویم رفتی و برگشتی و هیچ چیز بر تو مفهوم نشد، به صورت من تف بیانداز
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جامع زاهدان، در ماه رمضان سال1390قمری می فرمود:
یکی از رفقای تهران من، از تجار تهران است، پای یکی از منابر من در تهران بود، 10 شب من در مورد امام زمان صحبت می کردم، شب آخر پشتش گذاشتم و گاز زیاد دادیم مطلب را ریختم، خودم هم حال پیدا کردم، مجلس هم منقلب شد و او هم منقلب شد. گذشت، فردا به من تلفن کرد که حاج آقا! میخواهم به مشهد مشرّف شوم به نیابت امام زمان علیه السلام، دیشب این سفارش را کردید، حال اگر دستوراتی دارد به من بگویید. گفتم: من دستوری ندارم، دستور زیر خرقه درویشی نداریم، مطلب همان بود که بالای منبر گفتم، سرّ مگویی نداریم که به تو بگوییم، یک مقدار پاک و پاکیزه و با ادب حرکت کن، یک غسلی بکن که با طهارت رفته باشی. گذشت. بعد از 20 روز به من تلفن کرد و گفت: سلام علیکم، من فلانی هستم، حاج آقا الساعه بیایید کار واجبی با شما دارم. گفتم: چه زمانی آمدی؟ گفت: همین الان آمدم، 10 دقیقه بیشتر نیست که وارد خانه شدم و پشت تلفن شروع به گریه کرد. گفتم: چرا گریه می کنی؟ مصیبتی حادثهای شده است ؟ او فهمید که من اشتباه کرده ام، گفت: قربان صاحب الزّمان علیه السلام بروم، جانم فدای صاحب الزمان بشود، خدا پدر تو را بیامرزد، بیایید که من یک مطلبی دارم. فهمیدم که یک چیزی شده است، چون من از این رفیقها زیاد داشتم، رفقا چیزها به من گفتند. فهمیدم که یک نظر لطفی به او شده است، یک چیزی به او فهمانده اند. گفتم الان می آیم. رفتم در خانه اش و خانه او نزدیک به خانه من بود. وقتی زنگ زدم، خودش با پای برهنه آمد و در را باز کرد، دست به گردن من انداخت و صورت من و دست من و شانه من را می بوسد و گریه میکند و میگوید جانم فدای صاحبالزمان بشود! خدا پدر تو را بیامرزد که عجب راهی را به من نشان دادی! گفت: من چندین سفر به زیارت امام رضا علیه السلام رفتم، به خدا این سفر هیچ طرف مقایسه با آن سفرها نبود، اسم برد و چیزهایی گفت، در کدام مکان امام زمان علیه السلام کمک کرد، در کدام مکان امام زمان علیه السلام آقایی کرد، در کدام مکان امام زمان علیه السلام پذیرایی کرد، در کدام مکان چه شد و چه شد. میگفت و گریه می کرد. گفت: تو راست می گفتی که امام زمان علیه السلام جوان مرد است، آقا است، هریک قدمی که تو برای او برداری، او 10 قدم به تو پاداش می دهد، من باور می کردم، ولی اینطور که عیاناً مشاهده کرده باشم، نبود. به خدا هرکس برای امام زمان علیه السلام یک قدم بردارد، امام زمان علیه السلام برای او 10 قدم برمیدارد.
یک بلیط ماشین بگیر و به مشهد برو به نیابت امام زمان علیه السلام. اگر خالص و مخلص و روی علاقه، همینطور که من می گویم رفتی و برگشتی و هیچ چیز بر تو مفهوم نشد، تف به صورت من بیانداز. من اگر مرده باشم بیا لگد به قبر من بزن. بیخود که نمی گویم. رو بخار معده اینطور پر جوش حرف نمی زنم، تا 100 تا نظیر آن را ندیده باشم، اینطور به عرض شما نمی رسانم.
(سخنرانی های مسجد جامع زاهدان، شب عید فطر1390قمری)
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
🔘 تشرف در راه مانده ای از زائران امام رضا علیه السلام
(تشرّف شیخ حسین خادم مسجد سهله)
🔰 شیخ آقا بزرگ تهرانی از شیخ حسین، خادم مسجد سهله، نقل میکند:
🕌 در سفر اوّلی که با جناب شیخ اعظم، شیخ محمّد طه اعلی اللّه مقامه به مشهد مقدّس مشرّف شدیم؛ نزدیک مشهد یعنی میامی رسیدیم من بر حیوان سواری خود طیّ مسافت میکردم. چیزی از راه را طیّ نکرده بودیم که آن حیوان از حرکت باز ماند و کمکم عقب افتادم بطوریکه اثری از قافله دیده نمیشد. پیاده شدم و قدری پیاده با حیوان راه رفتم؛ ولی حیوان بهخاطر ورمی که در دستش پیدا شده بود، نمیتوانست راه برود و من هم از حرکت عاجز شدم.
در اینجا بارم را فرود آورده و فرشم را بر زمین پهن نمودم و در وسط صحرا مثل اینکه در خانهام باشم، نشستم و مدّت مدیدی در فکر بودم و به حضرت رضا علیه السّلام خطاب مینمودم و عرایضی را عرض میکردم و میگفتم:
🔹 مولاجان من زائر شمایم و از کاروان عقب افتادهام و دست حیوانم شل شده است.
▫️ و امثال این مطالب را ذکر میکردم. ناگاه دیدم شخص عجمی که بر حیوان قویّ سفیدی سوار است، از راه میآید. گفتم:
🔹 لابد این شخص از زوّار است.
▫️ وقتی رسید، سلام کرد. جواب سلامش را دادم. خیال کردم که او هم به واسطه امری از کاروان عقب افتاده است. بعد از جواب سلام، ایشان به فارسی مشغول صحبت شد و من هم فارسی بلد بودم.
مرا به اسم نام برد و گفت:
🔸 ای شیخ حسین، طوری نشستهای مثل اینکه در خانه خودت نشسته باشی آیا نمیدانی اینجا چه جایی است؟
▫️ گفتم:
🔹 بلی؛ امّا قضیه من چنین و چنان است.
▫️ گفت:
🔸 برخیز بارت را روی حیوانت میگذاریم و میرویم شاید خداوند ما را به قافله برساند.
▫️ گفتم:
🔹 آیا نمیبینی که دستش چه شده و نمیتواند راه برود؟
▫️ اصرار کرد. گفتم:
🔹 لا حول و لا قوّه الّا باللّه
▫️ و برخاستم. بار بر روی حیوان قرار گرفت من هم به اجبار او، حیوان را میراندم و ایشان نیز کمکم راه میرفت.
در بین راه گفت:
🔸 ای شیخ حسین، بار من سبکتر از بار تو است؛ بارت را روی حیوان خودم میگذارم و بار خودم را روی حیوان تو.
▫️ گفتم:
🔹 میل خودتان.
▫️ بار مرا گرفت و روی حیوان خودش گذاشت و بار خودش را روی حیوان من و به همین کیفیّت میرفتیم.
گفت:
🔸 ای شیخ حسین، نمیخواهی حیوان خودت را با حیوان من مبادله کنی تا سربهسر شود؟
▫️ گفتم:
🔹 ای برادر، تو عجمی و من عرب؛ گمان میکنی من نمیفهمم که مرا مسخره میکنی! حیوان شما ده برابر حیوان من میارزد؛ با اینکه من در این صحرا در معرض هلاکتم و چارهای ندارم جز اینکه مال و بارم را بگذارم و بروم تا خود را از هلاکت خلاص کنم.
معلوم است که این حرف تو جز برای مسخره کردن من نیست.
▫️ گفت:
🔸 از استهزاء کردن، به خدا پناه میبرم. تو چه کار داری، من میخواهم حیوانم را با حیوان تو معاوضه کنم.
▫️ هرچه میگفتم:
🔹 ای برادر مرا مسخره نکن،
▫️اصرار میکرد، تا اصرارش بحدّی رسید که قبول کردم. گفت:
🔸 پس سوار شو.
▫️ من بر حیوان او سوار شدم دیدم انگار مثل مرغی میپرد.
آن مرد گفت:
🔸 تو به قافله ملحق شو من هم ان شاء اللّه تعالی ملحق میشوم.
▫️ زمان کمی گذشت که دیدم به قافله رسیدهام. آن هم در نزدیکی منزل و مثل آنکه از آن مرد غافل شدم. همینکه به منزل رسیدم، پیاده شده و مشغول رسیدگی به حیوان گردیدم و وقتی کارم تمام شد برای خوردن قهوه خدمت شیخ محمّد طه رسیدم. وقتی داخل شدم، سلام کردم.
فرمود:
🔸 شیخ حسین، چرا امروز در راه با ما نبودی؟
▫️ چون بنای من بر این بود که هر روز حیوانم را جلوی محمل شیخ یک ساعت یا بیشتر راه میبردم و ایشان برای من حکایاتی را نقل میفرمودند.
عرض کردم:
🔹 شیخنا قضیّه من این بود
▫️ و جریان را نقل کردم. فرمود:
🔸 آن مرد کجا است؟
▫️ عرض کردم:
🔹 خودش را به ما میرساند؛ ولی هنوز نرسیده است.
▫️ فرمودند:
🔸 بلکه او قبل از تو رسیده است؛ آیا گمان میکنی که اینطور کارها را در چنین مکانی کسی غیر از ائمّه معصومین علیهم السّلام انجام میدهد؟
▫️ بعد شیخ بهخاطر این جریان قصیدهای در مدح حضرت رضا علیه السّلام انشاء نموده و قضیه را در آن درج نمود.
♦️ جناب شیخ آقا بزرگ تهرانی فرمودند:
▪️ شیخ حسین بعضی از ابیات آن قصیده را برای من خواند؛ ولی من فراموش نمودهام. و گفت:
▫️ آن شخص را هم دیگر ابدا ندیدم و با آن حیوان تا تهران برگشتم. در آنجا مریض شدم و آن را به قیمت گزافی فروختم و در معالجه مرض و مراجعتم، مصرف کردم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۰۳
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
ماجراي خواندني احمد بن ابي نصر بزنطي
✅احمد بن ابي نصر بزنطي مي گويد : من ابتدا واقفي مذهب بودم؛ بعد ، مستبصر شدم. روزي از امام رضا (علیه السلام)تقاضا كردم وقت مناسبي تعيين بفرمايد تا شرفياب حضور گردم و مسائلم را مطرح كنم. اين گذشت تا روزي من در خانهام نشسته بودم ، در زدند. ديدم خادم امام مركب مخصوص امام را آورده تا مرا خدمت امام ببرد. با خوشحالي تمام سوار شدم و شرفياب گشتم. مسائلي را مطرح كردم و بهرهها بردم تا شب شد.همان جا نماز مغرب و عشا را با امام (علیه السلام) خواندم. بعد، غذا آوردند و پس از صرف غذا خواستم برخيزم براي رفتن. فرمود: دير وقت شده و منزل شما هم دور است، صلاح اين است كه همين جا استراحت كني. من هم كه از خدا مي خواستم خدمت امام (علیه السلام) باشم، اطاعت كردم و ماندم.
به خادمشان گفتند : رختخواب مخصوص خودم را بياور، براي آقاي احمد بزنطي پهن كن. من در اين موقع به فكر فرو رفتم و از ذهنم گذشت كه معلوم مي شود من آدم بسيار بزرگواري هستم كه امام اينگونه با من رفتار ميكنند ؛ امام(علیه السلام) مركب مخصوص خود را براي من فرستاده و مرا به خانهاش آورده و با من هم غذا شده و بعد، رختخواب مخصوص خودش را در اختيار من گذاشته است،عجب ! اين منم كه چنين بزرگوارم ؟امام نيم خيز شده بود تا برخيزد و به اتاق خود برود. ديدم نشست.
فرمود: احمد، قصّهاي برايت بگويم. وقتي صعصعة بن سوهان، از اصحاب جدّم اميرالمؤمنين (علیه السلام) مريض شد، اميرالمؤمنين (علیه السلام)به عيادت او رفت و كنار بسترش نشست و دست بر پيشاني او گذشت و او را مورد ملاطفت قرار داد.
🌺بعد، وقتي خواست برخيزد، فرمود: صعصعه، نكند اين آمدن من به عيادتت را مايهي امتياز خود از برادران ايماني ات بشماري. اين تكليف ديني من بود كه انجام دادم. امام رضا (علیه السلام)اين قصّه را گفت و برخاست و در واقع، با اين عمل، هم آگاهي خود را از مافي الضّمير من نشان داد، كه نمونهاي از علم غيب بود، هم به من پند داد و مرا از بيماري عُجب و خودپسندي شفا بخشيد.
بحارالانوار،جلد49،صفحهي48،حديث48
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
♦️ماجرای شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» که خیلی محبوب شده چیست؟
گزیده ای از مصاحبه استاد چایچیان
اشعارم عنایتی است که از سوی ائمه اطهار علیهم السلام به من می شود.
به طور مثال شعر «ای شاه پناه بده» که درباره امام رضا علیه السلام است زمانی به من الهام شد که با مادرم به مشهد رفته بودیم. مادرم همیشه ارادت ویژه ای به چهارده معصوم علیهــم السلام داشت؛ مادر 2بار پشت سر هم و در فاصله زمانی نزدیک به هم سکته کرد. دکتر به من گفت: فردی که اینگونه سکته کند کمتر زنده خواهد ماند. آن موقع به مادرم گفتم که چه آرزویی دارد. او گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا علیه السلام را زیارت کنم. با اینکه راه رفتن برایش دشوار بود و حال خوبی نداشت، دو بازویش را گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند و به مشهد رفتیم. حرم مثل همیشه خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم مشکل و برای مادرم غیرممکن بود. گفتم: مادرجان از همین جا سلام بدهی زیارت است. گفت: ما قدیمی ها تا ضریح را نبوسیم به دلمان نمی چسبد گفتم: دل چسبی اش به این است که حضرت جواب بدهند. بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت میکردیم که در همین حال این شعر را سرودم: آمدم ای شاه، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده/ ای حَرمَت ملجأ درماندگان، دور مران از در و راهم بده/ ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده/ لایق وصل تو که من نیستم، اِذن به یک لحظه نگاهم بده. وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی توانست برود خودش را به ضریح رساند و ضریح را بوسید؛ من هم ضریح را بوسیدم و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
👑نذر ناصرالدین شاه قاجار
🔷سالی ناصرالدین شاه به مرض سختی مبتلا گردیده بود که معالجه اش در تهران مُیسّر نگردید. نذر کرد در صورتی که بهبودی یابد پانزده روز کفشداری و جاروب کشی صحن مقدس امام هشتم (علیه السلام) را به عهده گیرد.
✅لذا وقتی که سلامتی برای او حاصل می شود نذر به جا آورده و به این مناسبت نیز شعری سروده و دستور می دهد آن را بالای کفش کَن حرم مطهر حضرت رضا(علیه السلام) کتیبه کنند؛
آن شعر این است:
🔺کجا هوای شهنشاهی زمین دارم
که کفش داری سلطان هشتمین دارم
🔺سزد که فخر کنم بر شهان به روز جزا
به کفش داری سلطان دین امام رضا
📚دیوان کامل ناصرالدین شاه قاجار؛ص۱۸۲
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
💠 ماجرای وارد شدن شتر به حرم امام رضا سلام الله علیه در سال ۱۳۵۲
🌀ناگهان قبل از نحر(سر بریدن)شتر افسار خود را کشیده و به سمت حرم مطهر فرار میکند. همه تلاشها برای نگه داشتن آن بی نتیجه میماند...
🌀راوی: آقای سید محمد حسینی (خادم حضرت رضا علیه السلام)
🌀در منطقه محمد آباد مشهد، کشتارگاهی بود که محل ذبح حیوانات و تأمین گوشت قصاب خانه های مشهد بود. روزی، صاحب کشتارگاه، شتری را خریداری و برای ذبح به کشتارگاه می برد.
ناگهان قبل از نحر، حیوان افسار خود را کشیده و به سمت حرم مطهر فرار می کند. همه تلاشها برای نگه داشتن آن بی نتیجه می ماند.
من آن روز حرم مشرف بودم، ناگهان دیدم از درب شرقی صحن انقلاب (عتیق)، شتری وارد صحن شد و مستقیم به سمت درب غربی رفت، اما قبل از رسیدن به درب غربی برگشت نگاهی به گنبد و بارگاه انداخت و آرام آرام پشت پنجره فولاد رفت و آنجا زانو زد.
کم کم زائران جمع شدند، خدّام و مسئولین حرم هم رسیدند، صاحب شتر نیز خودش را رساند، صحنه جالبی بود، از چشمان حیوان مرتب اشک جاری بود.
فرد غریبه ای جلو آمد و خواست بهای شتر را به صاحب آن بپردازد. صاحب شتر گفت: من این حیوان را به مولای مان حضرت رضا علیه السلام می بخشم و امیدوارم حضرت هم مرا به نوکری خود بپذیرند.
حیوان را به مزرعه آستان قدس بردند و تا پایان عمر در آنجا آزادانه مشغول چرا و گشت و گذار بود.
📚ذره و آفتاب، معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی آستان قدس رضوی
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
ماجرای سکته علامه طبرسی رحمه الله و دفن شدنش قبل از مرگ
برخی از مورخان با بیان داستانی از علامه طبرسی، انگیزه دیگری را در علت نوشتن تفسیر، دخیل میدانند. آن حکایت، این است:
.
زمانی سکتهای بر علامه طبرسی عارض میشود و خاندانش به این گمان که او به رحمت ایزدی پیوسته است وی را به خاک میسپارند.
او پس از مدتی به هوش آمده، خود را درون قبر میبیند و هیچ راهی را برای خارج شدن و رهایی از آن نمییابد. در آن حال نذر میکند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابی را در تفسیر قرآن بنویسد.
در همان شب، قبرش به دست فردی کفن دزد، نبش میشود و آن گورکن پس از شکافتن قبر شروع به باز کردن کفنهای او میکند. در آن هنگام علامه دست او را میگیرد! کفن دزد از ترس، تمام بدنش به لرزه میافتد، علامه با او سخن میگوید، لیکن ترس و وحشت آن مرد بیشتر میشود.
طبرسی به منظور آرام ساختن او، ماجرای خود را شرح میدهد و پس از آن میایستد. کفن دزد نیز آرام شده، با درخواست علامه که قادر به حرکت نبود، او را بر پشت خود مینهد و به منزلش میرساند. طبرسی نیز به پاس زحمات آن گورکن، کفنهای خود را به همراه مقدار بسیاری پول به او هدیه میکند.
آن مرد نیز با مشاهده این صحنهها و با یاری و کمک علامه توبه کرده، از کردار گذشتهاش از درگاه خداوند طلب آمرزش میکند.
علامه طبرسی پس از آن به نذر خود وفا کرده، کتاب مجمع البیان را مینویسد. (ریاض العلماء، ج 2، ص 358؛ روضات الجنات، ج 5، ص 362؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 487)
.
شهادت علامه طبرسی
مفسر بزرگ قرآن و عالم ربّانى، امینالاسلام طبرسى پس از حدود 80 سال زندگى سراسر تلاش و مجاهده، شبانگاه روز نهم ذیحجه (شب عید قربان) در سال 548 هجرى در سبزوار از دنیا رفت.
بنابر نقل بزرگانى چون علامه سید محسن امین، طبرسى به مرگ طبیعى از دنیا نرفت؛ بلکه به دست دشمنان اهلبیت علیهم السلام (به وسیله سم) به شهادت رسید، اما از جزئیات شهادت او اطلاع دقیقی در دست نیست.
پیکر پاک علامه از سبزوار به مشهد مقدس انتقال یافت و در نزدیکی حرم مطهر امام رضا علیهالسّلام در محلی به نام قبرستان قتلگاه به خاک سپرده شد. .
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
⭕️ بچّههایتان شاید مسلمان شوند، امّا شیعه، نه!
🎙 مرحوم حضرت آیتالله سیّدمحمود مجتهد سیستانی رضواناللهعلیه:
🔸این که پدران پاک شما و مادران پاک شما، تربیتهای نیکویی برای شما میکردند، این که سر درِ خانهها با کاشیهای زیبا مینوشتند:
🔹حُبُّ علیٍّ حَسنَةٌ لا یَضرّ معَها سَیِّئة؛ یا مینوشتند: ولایَةُ عَلیّ بنِ أبِی طالب حِصنیِ فَمن دخَل حِصنی أمِن من عَذابی؛ یا نام پنج تن "علیهمالسّلام" را روی سر درِ خانهها میزدند، این ها همه حساب داشته است!
- شما الحمدلله بالاترین چیزی که خدا در دستگاه هستیاش دارد را، دارید، که آن، #نعمت_ولایت اهلبیت علیهم السلام است.
👈🏻 این [نعمت] ثمره همان مجالس وعظ است، همان کتابهای فضیلت، همان دهههای روضه و جشنهای اعیاد است.
🔸اما اینجوری که شما رفتار میکنید، ممکن است بچّههایتان مسلمان بشوند، امّا شیعه نخواهند شد! من #وظیفه_دارم که بگویم و میگویم!
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت نماید :
روزی شخصی به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام وارد شد و اظهار داشت :
یا ابن رسول اللّه! پدرم سکته کرده و مرده است و دارای اموال و جواهراتی بسیار می باشد، که من از محلّ آن ها بی اطّلاع هستم. و من دارای عائله ای بسیار سنگین هستم، که از تامین زندگی آن ها عاجز و ناتوان می باشم. و سپس اظهار داشت: به هر حال من یکی از دوستان و علاقه مندان به شما هستم، تقاضامندم به فریاد من برسی و مرا از این مشکل نجات دهی.
حضرت امام جواد علیه السلام در پاسخ به تقاضای او فرمودند :
پس از آن که نماز عشای خود را خواندی، بر محمّد و اهل بیتش علیهم السلام، صلوات بفرست. پس از آن، پدرت را در عالم خواب خواهی دید؛ و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه می نماید.
آن شخص به توصیه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم خواب دید، به او گفت: پسرم! من اموال خود را در فلان مکان و فلان محلّ پنهان کرده ام، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام برسان.
هنگامی که آن شخص از خواب بیدار گشت، صبحگاهان به طرف محلّ مورد نظر حرکت کرد. و چون به آن جا رسید، پس از اندکی جستجو اموال را پیدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و جریان را برای حضرت بازگو کرد. و سپس گفت: شکر و سپاس خداوند متعال را، که شما آل محمّد علیهم السلام را این چنین گرامی داشت؛ و شما را از بین خلایق برگزید، تا مردم را از مشکلات و گرفتاری ها نجات بخشید.
📚 الخرائج والجرائح ، ج ۲ ، ص ۶۶۵ .
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
....یک تاجر اصفهانی
🔸آیت الله سید مرتضی مستجابی:
یه تاجر اصفهانی که من از کودکی می شناختمش و از متدینین بود، برای زیارت رفته بود، عتبات. یه روز بعد از نماز که آسید اسماعیل(صدر) در محراب بوده، این تاجر اصفهانی، کفنش رو به ایشون می ده و می گه: «آقا این روبنویسید».
.
مرسوم بود که چهل و یک مومن، روی کفن چیزی می نوشتند. این فرد هم از آقا اسماعیل می خواد که بنویسه «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا و انت اعلم به منا». این را می نوشتند.
.
وقتی می نویسه، می گه: «آقا یه جمله دیگه هم بنویسید» -من هم که الان تعریف می کنم، طاقت ندارم بگم، پریشون می شم- این روی حالات روحی خودش به آقا می گه: بنویسید: «بای ذنب قتلت» خب این جمله برای امام حسین (علیه السلام) هم نقل شده. آقا تا شنید، اون قدر خودش رو در محراب زد که غش کرد. یعنی از شدت غم مصیبت ابا عبدالله که به کدام گناه تو رو کشتند.
.
🔸نقل شده پدرشون هم (صدرالدین بزرگ) که برای زیارت به حرم امیرالمومنین (علیه السلام) می رفتند، گاهی در یه فرازی از زیارت، اون قدر تکرار می کرد که غش می کرد. بعد از حرم می آوردنش بیرون. از این حالات داشتند … سجده های طولانی داشتند.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشکسالی» شکایت کرد. حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند : «استغفار کن». شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و ناداری» شکایت کرد. حضرتش فرمودند: «استغفار کن» .
فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید. حضرت ، به او فرمودند : «استغفار کن».
حاضران باتعجّب پرسیدند : سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟! فرمود : من این توصیه را از خود نگفتم. همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند :
✨ اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال و بنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ و یجعَل لکم اَنهاراً.
👌 از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یاری رساند و باغ های خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید.
📚 مجمع البیان ، ذیل تفسیر سوره نوح
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
⭕️ سختی های شدید صاحب #عبقات_الانوار در راه دفاع از مذهب
🔹مرا گرفتاریهای نابهنگام درهم ش کست و بر من گردبادها وزید و دردهای #کمر_شکن مرا فرا گرفت؛ حمله ای بعد از حمله ای. مرا غارت کردند و از من همه چیز را گرفتند، یکبار بعد از بار دیگر.
👈 تا اینکه بسیاری از کتابهای گرانبها و نسخه های اصل مرا به غارت بردند؛ کتابهای مهمی که با زحمت دست و #عرق_پیشانی و دادن مال زیاد به دست آورده بودم.
🔸در ظهور این گرفتاری تیره ای که در شهرها شیوع یافته و گلوگیر مردم شده، من{نیز} از نظر معاش به #زحمت افتادم، از زندگی سلب شدم، مکدود المعاش و مسلوب الریاش.
🔹در خانه به زحمت افتادم، تلاش و صبر را از دست دادم، دیگر آرامش و قرار ندارم، سینه ام تنگ شده، راه به جایی نمی یابم... پاهایم در هم پیچیده و نزدیک است که #بمیرم.
🔸چشیدن بر من تلخ شده، راه رفتن بر من #سخت شده، غم زیاد گشته و گوارایی از میان رفته. کمبود و قحطی به حالت خشکی رسیده.
🔹نمیدانم بیرون بیایم یا خود را بگیرم و در خانه بمانم. دیگر از پا افتاده ام، گرفتارم، غارت زده ام، در این کارهای سخت مشوش شدم، و به دردهای #شدید گرفتار شدم، دردهای سخت را میبینم، مانند نوسان آونگ، من هم در چرخش دور، مضطرب میشوم.
🔴 این ناراحتی و درد من بر دنیا نیست! بلکه متاسفم از اینکه نمیتوانم از ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) دفاع کنم و از کوتاهی #حمایت از ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) میترسم.
🖊 هم چنانکه میترسم این ناراحتیها به من امکان اشتغال به تصنیف کتاب و #ترویج_دین را ندهد و این کار مهم و با طراوت من مانند آن گیاهی باشد که شکوفا میشود و سپس پژمرده میگردد.
👈 وقتی که میبینیم امکان ندارد مشغول شدن به چیزی که قبلا به صورت شبانه روزی به آن مشغول بودیم، پس فایده ای در این زنگی نیست؛ پس زندگی پس از این #بی_ثمر و محرومیّت، دشوارترین پرتگاهاست...
📎 منبع: ترجمه قسمتی از الدرر السنیه، ص ۱۵۰ - ۱۸۰.
✍️ آیا از خود سوال کرده ایم که در این روزگار تکلیف ما نسبت به این مذهب چیست؟ و با این امکانات و سهولت امر، باید برای ترویج و دفاع از ولایت حضرت امیرالمومنین (سلام الله علیه) چقدر فعالیت داشته باشیم!
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
⭕️ قدرت علمی کتاب عبقات الانوار و ناتوانی اهل سنّت در پاسخ به آن!
🔹 مشهور است که پس از انتشار عبقات، #علمای_بزرگ_سنی تصمیم گرفتند ردّی بر آن بنویسند. حاکم سنّی آن منطقه هم به آنان گفته بود به شما پول و امکانات میدهم به شرط آن که زمانی را برای به سرانجام رسیدن این ردیّه، مشخص کنید.
🔸آنها هم پس از معیّن کردن زمان مشخصی برای به پایان بردن ردیّه، شروع به کار کردند و حاکم وقت نیز برابر با قولی که داده بود، پول و امکانات در اختیار آنها قرار داد.
🕐 وقتی که زمان تعیین شده به سر آمد، حاکم کسی را نزد آنها فرستاد تا از فرجام کار آگاه شود. بزرگ آن گروه در پاسخ درخواست حاکم گفته بود: ما در برابر عبقات الأنوار دو راه داریم:
1️⃣ یا تمامی منابع اهل سنّت را که میرحامد حسین در کتاب خود بدان ها استشهاد کرده، جمع کنیم و به دریا بریزیم.
2️⃣ یا همگی اظهار تشیّع کنیم! چرا که ما قادر نیستیم بر این کتاب، ردیّهای بنویسیم.
📎 منبع: نزهة الخواطر تألیف عبدالحیّ ندوی از علمای اهل سنت.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
🔸حضرت عبدالعظیم به امام جواد(علیه السلام) عرض می کند: از احادیث جدّتان برایم بگویید. حضرت از قول امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
.«...لو تکاشفتم ما تدافنتم؛اگر بدیهای پوشیده شـما بـر همدیگر افشا و آشکار می شد، یـکدیگر را دفـن نمی کردید».
.
🔸حضرت عبدالعظیم گوید: از امام خواستم بیشتر برایم بگوید. فرمود:
.
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): إنکم لن تسعوا الناس بـأموالکم، فـسعوهم بطلاقة الوجه و حسن اللقاء...؛ شما هرگز نمی توانید با داراییهایتان مردم را به خود متوجه سـازید، پسـ بکوشید آنـان را با چهره گشاده و خندان و برخوردی خوش جذب کنید، زیرا شنیدم از رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) که می فرمود: شـمانمی توانید مردم را بااموالتان جذب کنید؛ پس آنان را بااخلاقتان جذب کنید.
.
🔸به امام جواد عرض کردم: ای فـرزند رسول خدا، بیشتر بـرایم بـفرمایید. از قول امام علی(سلام الله علیه) فرمود: «مَنْ عَتَب علی الزمان طالَتْ مَعْتَبَتُه؛ کسی که به زمان خود خشمگین گردد ناراحتی اش طولانی خواهد شد».
.
🔸عرض کردم: اضافه بفرمایید. فرمود: قال امیرالمؤمنین (علیه السلام): «مجالَسَةُ الأشرار تـُورثُ سُوءَ الظّنِ بالأخیار؛ همنشینی با افراد پست، باعث بدگمانی به خوبان است ».
.
🔸حـضرت عـبدالعظیم از حـضرت امام جواد(علیه السلام) درخواست حدیث بیشتر دارد و آن حضرت از قول امام علی(علیه السلام) نـقل می فرماید: «بئس الزاد إلی المعاد، العدوان علی العباد؛ زور و ستم بر مردم، بد توشه ای است برای فردای قیامت».
.
🔸پس از درخواست بیشتر، این جمله را از امام عـلی(علیه السلام) نـقل می فرماید: «قیمة کلّ امری ءٍ ما یُحْسِنُه؛ ارزش هر کس به اندازه چیزی است کـه آن را خـوب مـی داند و در آن مهارت دارد.
.
🔸از امام جواد درخواست کـردم بیشتر بگوید. فرمود: «...قـال امـیرالمؤمنین (علیه السلام): التدبیر قبل العمل یؤمنک مـن النـدم؛ تدبیر و دوراندیشی قبل از شروع کار، مانع پشیمانی تو است».
.
🔸گفتم: بیشتر بفرمایید. اظـهار داشـتند: «قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): من وَثِقَ بـالزمانِ صـُرِعَ؛ کـسی که به روزگـار خـود اعتماد کند، محکم بـه زمـین خواهد خورد».
🔸گفتم: زیادتر بیان فرمایید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): قِلّة العِیال إحدی الیسارین؛ کـم اهـل و عیالی، یکی از دو آسانی است».
.
🔸گفتم: بـیشتر بـفرمایید. بیان داشـت: «قـال امـیرالمؤمنین(علیه السلام): مَنْ دَخَلَهُ العُجب، هـَلَک؛ هر که دچار خودپسندی شود، نابود خواهد شد».
.
🔸خواستم اضافه فرماید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): مـَنْ أیـقن بالخَلَف جادَ بالعطیّة؛ هر که یـقین داشـته بـاشد، خـدا جـای انفاقها را پُر می کند و بـه مـالش برکت می دهد، خوب بذل و بخشش می کند».
.
🔸عرض کردم بیشتر بفرمایید. فرمود: «قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): مَن رضِیَ بـالعافیة مـمّن دُونـَه رُزِق السّلامَة ممّن فوقَه؛ هر که در فـکر عـافیت و تـندرستی و آسـایش زیـردستانِ خـود باشد، از طرف فرادستان خود آسایش ببیند».
.
🔸در پایان، حضرت عبدالعظیم به حضرت امام جواد(علیه السلام) عرض می کند: از این سخنان کمال بهره را بردم و همین اندازه برایم بس است.
.
🔸مسند عبدالعظیم حسنی، ح 69؛ عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 1، ص 58؛ أمالی صدوق، ص 531.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
تبری از دشمنان اهلبیت
زکریا بن آدم، یکی از یاران امام رضا علیه السلام، می گوید: در خدمت امام رضا علیه السلام بودم که امام جواد علیه السلام در حالی که کمتر از چهار سال داشت وارد شد. سپس سرش را به سوی آسمان بلند کرد و مدتی طولانی در اندیشه فرو رفت.
امام رضا علیه السلام فرمود: جانم به فدایت، چرا تفکرت طولانی شد؟
امام جواد علیه السلام پاسخ داد: به برخوردهایی می اندیشم که با مادرم فاطمه سلام الله علیها شد. سوگند به خدا، آنان را از قبرشان بیرون می آورم و بدنهایشان را می سوزانم. آنگاه خاکسترشان را به باد می دهم و در دریا می ریزم.
در این هنگام امام رضا علیه السلام او را نزدیک خویش آورد و میان دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدایت، تو شایسته امامت هستی.
منابع:
بحار الانوار، ج 50، ص 59.
#داستان_و_عبرت
#تبرّی
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
🔶علامه محمد تقی مجلسى، پدر علامه محمد باقر مجلسی (صاحب بحارالانوار) حكايت میکند كه:
روزى قصد كردم به عتبات عاليات بروم، ابتدا به نجف اشرف رفتم. وقتى خواستم به حرم حضرت على (سلام الله علیه) بروم، آمادگى روحى لازم براى حضور در آن مرقد مطهّر را در خود احساس نكردم. بنابر اين، تصميم گرفتم تا ده شبانه روز با توسّل و راز و نياز به درگاه الهى، آمادگى لازم را كسب كنم.
.
🔶روزها در حالى كه روزه بودم، در وادی السّلام مقام امام زمان (سلام الله علیه)- به دعا و راز و نياز با پروردگار میپرداختم و شبها در رواق مطهّر حضرت على (سلام الله علیه) عبادت میكردم. بدين ترتيب، در اين مدّت به حرم حضرت على (سلام الله علیه) داخل نشدم و ادب حضور را مراعات كردم و فقط از دور به آن حضرت سلام میدادم.
.
🔶بعد از گذشت نُه روز، در شب دهم حالت كشف براى من حاصل شد. ديدم در سامرا هستم و امام زمان (سلام الله علیه) بر مزار پدر بزرگوارشان زيارت میخوانند. وقتى حالت كشف تمام شد، در همان موقع، پياده از نجف به سوى سامرّا حركت كردم.
.
🔶پس از چند روز زيارت و عبادت در آنجا، به زعم اينكه آمادگى لازم را به دست آورده بودم، میخواستم به سوى نجف اشرف حركت كنم كه در يك حالت روحانى چشمم به جمال امام زمان (سلام الله علیه) روشن شد و آن حضرت را ديدم كه بر مزار پدرشان به خواندن دعا و زيارت مشغولاند. همانجا ايستادم و به شيوه مداحان، زيارت جامعه را خواندم.
.
🔶سپس آقا فرمودند: «بيا اينجا!» ابهّت و شكوه آقا مرا گرفته بود، به طورى كه نمى توانستم قدم بردارم. حضرت با دست مبارك اشاره كردند و فرمودند: «بيا بنشين!» من هم آهسته خدمت امام رسيدم. آن بزرگوار دست مبارك خود را روى كتف من گذاشتند.
.
🔶و فرمودند:
«نِعمَ الزّيارَة هَذِه؛ چه زيارت خوبى است!»
.
🔶عرض كردم: «آقا اين زيارت از جدّ بزرگوارتان، امام هادى (سلام الله علیه) است؟» امام زمان (سلام الله علیه) در حالى كه به مزار مبارك عسكريين (سلام الله علیهم) اشاره كردند، فرمودند: «بله!» در آن موقع سؤالهايم را از آن حضرت پرسيدم و تلطّفها ديدم و لذّت بردم و بعد از آن با آمادگى كامل به زيارت امیرالمومنین (سلام الله علیه) شتافتم.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
در مورد سخاوت و انفاق آیت الله شیخ زین العابدین مازندرانی نوشته اند:
تا می توانست قرض می کرد و به محتاجان می داد و هر وقت که بعضی از هند به کربلا می آمدند قرض های او را می دادند.
روزی بینوایی به خانه او رفت و از او چیزی خواست.
شیخ چون پولی نداشت، بادیه مسی منزل را برداشت و به او داد و گفت: این را ببر و بفروش.
دو سه روز بعد وقتی اهل منزل متوجه شدند بادیه نیست فریاد کردند که بادیه را دزد برده است.
صدای آنان به گوش شیخ رسید، فریاد برآورد که: دزد را متهم نکنید، بادیه را من برده ام.
☘ در یکی از سفرها که شیخ به سامرا می رود، در آن جا بیمار می شود. میرزای شیرازی از او عیادت می کند و او را دلداری می دهد.
شیخ می گوید: من نگرانی از مرگ ندارم، نگرانی من از این است که بنا به عقیده ما امامیه، وقتی می میریم روح ما را به امام عصر عرضه می کنند.
اگر امام سؤال بفرمایند: شیخ ما به تو بیش از این اعتبار و آبرو داده بودیم که بتوانی قرض کنی و به فقیران بدهی، چرا نکردی؟ من چه جوابی به آن حضرت بدهم؟!
می گویند: میرزای شیرازی پس از شنیدن این حرف متأثر شد و به منزل رفت و هر چه وجوهات شرعی در آن جا بود میان مستحقان تقسیم کرد .
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
مرحوم آیت الله عبدالقائم شوشتری:
پیر مرد روستایی از اطراف خراسان برای زیارت عتبات عالیات مشرف شده بود. در همان ایام یکی از علمای کربلا در خواب محضر مبارک حضرت سید الشهداء رسیده بود و حضرت به ایشان فرموده بودند:
فردا برو به فلان مسافرخانه و یک پیر مرد کشاورز خراسانی که به زیارت آمده به ایشان بگو که زیارتش را قبول کردیم.
فردا صبح آن عالم بزرگوار می آید و پیر مرد را پیدا می کند و پیام حضرت را نیز به ایشان می رساند. و به ایشان می گویند که شما چکار کرده اید و چه زیارت نامه ای را خوانده اید که مورد تأیید حضرت واقع شده است.
پیر مرد می گوید من اصلاً سواد ندارم که زیارت نامه بخوانم و کسی هم برایم زیارت نامه نخوانده است.
عالم به ایشان می گوید: وقتی وارد حرم شدی چکار کردی؟
می گوید: هیچی فقط وقتی دیدم که هیچ کاری نمی توانم بکنم، سواد ندارم که زیارت نامه بخوانم کسی هم نبود برایم زیارت نامه یا روضه بخواند، دلم سوخت و به زبان محلی یک شعر برای حضرت گفتم و آن این است:
سنگ و کلوخ و درمنه
بهر حسین گریه منه
[سنگ و کلوخ و گیاه از برای حسین گریه میکنند]
*درمنه=نوعی_گیاه_تلخ
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
................مادر متوکل
کلینی با سند خود از ابراهیم بن محمد طاهری نقل میکند که گفت:
متوکل در اثر دملی که درآورد بیمار شد و نزدیک به مرگ رسید، کسی جرات نداشت که آهن به بدن او برساند [، و آن را عمل کند]، مادر متوکل نذر کرد: اگر او بهبودی یافت، از دارایی خود اموال بسیاری برای امام هادی علیه السلام بفرستد. .
.
فتح بن خاقان [وزیر و نویسنده متوکل،] به متوکل گفت: ای کاش نزد این مرد [امام هادی علیه السلام]، میفرستادی و راه درمان را از او میخواستی، زیرا او راه معالجهای را که سبب گشایش تو شود میداند، متوکل شخصی را نزد حضرت فرستاد، و او بیماریش را برای حضرت علیه السلام توضیح داد، سپس برگشت و گفت: دستور داد پشگل آویزان به پشم دنبه گوسفند را بگیرند، و با گلاب خمیر کنند و روی دمل بگذارند، چون این معالجه را به آنها خبر داد همگی مسخره کردند. .
.
فتح گفت: سوگند به خدا که او به آنچه میگوید داناتر است، آن را آماده کردند و بر روی دمل گذاشتند، متوکل را خواب ربود و آرام گرفت، سپس سر باز کرد و هر چه [چرک و خون] داشت بیرون آمد، مژده بهبودی او را به مادرش دادند، او ده هزار دینار [در کیسهای نهاد و] نزد حضرت علیه السلام فرستاد، و مهر خود را بر آن زد.
متوکل چون از بیماری بهبود یافت بطحائی علوی نزد او سخن چینی کرد که برای امام هادی علیه السلام پول و اسلحه میفرستند، و او به سعید دربان گفت: شبانه بر او حمله کن، و آنچه مال و سلاح نزد او میبینی بردار و نزد من بیاور. .
.
ابراهیم بن محمد میگوید: سعید دربان به من گفت: شبانه به خانه حضرت علیه السلام هجوم بردم، و با نردبانی که همراه داشتم به پشت بام رفتم، سپس چند پله پایین آمدم، و در اثر تاریکی ندانستم چگونه به خانه راه یابم، ناگاه صدا زد: ای سعید! همانجا بایست تا برایت شمع بیاورند، چند لحظه بعد شمع آوردند، من پایین آمدم، و حضرت علیه السلام را دیدم که لباس و کلاه پشمی در بر دارد، و جانمازی حصیری در برابر اوست، یقین کردم نماز میخواند، به من فرمود: اتاقها در اختیار تو، من اتاقها را تفتیش کردم و چیزی نیافتم، در اتاق خود حضرت، کیسه پر از پول مادر متوکل را دیدم که مهر او به آن خورده بود، و نیز کیسه سر به مهر دیگری، به من فرمود: جانماز را هم بررسی کن، چون آن را بلند کردم شمشیری ساده و در غلاف را دیدم، آنها را برداشتم و نزد متوکل بردم، چون نگاهش به مهر مادرش افتاد، از پی او فرستاد، و او نزد متوکل آمد.
یکی از خادمان ویژه به من خبر داد که مادر متوکل به او گفت: من در بیماری تو چون ناامید شدم نذر کردم: اگر خوب شدی از دارایی خود ده هزار دینار برای او بفرستم، آن را فرستادم، و این که روی کیسه است مهر من است متوکل کیسه دیگر را گشود دید در آن چهارصد دینار است، پس کیسه پول دیگری بر آنها افزود و دستور داد تا همه را برای او ببرند، من کیسه های پول و شمشیر را به حضرت برگرداندم، و عرض کردم: سرورم! [این رفتارها] بر من ناگوار است، فرمود: «آنان که ستم کردند به زودی پی میبرند که بازگشتشان به کجاست!».
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04
هدایت شده از انگشتر کفیل
💢 آنان که خاک را به نظر #کیمیا کنند!
🔰 ابوهاشم جعفرى گفت: در خدمت حضرت #امام_على_النقى علیه السلام از سامراء خارج شديم؛ به ديدار قافلهاى میرفت كه قرار بود بيايند ولى قافله دير كرد.
یک زين اسب را براى امام گذاشتند؛ حضرت روى آن نشستند، من نيز از مَركب خود پياده شدم و مقابل آن جناب نشستم.
💬 شروع به صحبت فرمود؛ من از #تنگدستى و ناراحتى خود شكايت كردم. دست انداخت و مقدارى از ريگهایى كه بر آن نشسته بود را برداشت و به من داد و فرمود: با اين ریگها به زندگیت وسعت بده ولى این امر را از دیگران بپوشان؛ من نیز آن را پنهان كردم.
✨ از آنجا برگشتيم؛ وقتى نگاه كردم ديدم ریگها مثل آتش میدرخشد؛ #طلا ى سرخ رنگى است!
‼️ زرگرى به منزل خود بردم و به او گفتم اين طلا را برايم آب كن. زرگر طلا را ذوب كرد و گفت: طلاى به اين خوبى نديده بودم با اينكه به صورت ريگ است؛ از كجا اين را آورده اى؟ واقعا #شگفت_انگيز است!
📚 اعلام الورى، ج۲، ص۱۱۸؛ دُرالنظيم، ص۷۲۷؛ كشف الغمه، ج۳، ص۱۹۲.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/4066247196C93ed6e9a04