eitaa logo
یاران ولیعصر
196 دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
22.4هزار ویدیو
509 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
🔴 لباس پربرکتی که از «کافیِ» پدر به «کافیِ» پسر می‌رسید «اصل و ریشه "کافی"ها، متعلق به یزد است. اجداد پدری ما ابتدا ساکن یزد بودند اما سال‌ها قبل، پدربزرگم، آیت‌الله حاج میرزا "احمد کافی" که از علمای بزرگ یزد بود، در یکی از سفرهای زیارتی‌اش به مشهد، همان‌جا ماند و مجاور حرم امام رضا (ع) شد. از همان موقع، مشهد شد وطن خاندان کافی.» حاج خانم بی‌آنکه بپرسم، به یکی از اولین سئوال‌هایم پاسخ می‌دهد؛ اینکه چرا در بعضی منابع، پسوند «یزدی» در ادامه نام خانوادگی شیخ احمد کافی ذکر شده. خواهر شیخ کافی ضمن اینکه تاکید می‌کند «ضیافتی کافی»، عنوان کامل و صحیحِ نام خانوادگی آن‌هاست، در ادامه می‌گوید: «لباس روحانیت در خانواده ما از پدرها به پسرها می‌رسید. علاوه‌بر پدربزرگم (میرزا احمد کافی)، حاج عمویم هم روحانی بود. پدرم، مرحوم حاج میرزا "محمد کافی" هم معمم بود اما برخلاف پدر و برادرش در زمینه منبر و وعظ فعالیت نمی‌کرد. او سال‌ها به‌عنوان مدیر مدرسه، فعالیت آموزشی و فرهنگی داشت. برادرم، شیخ احمد کافی که اولین فرزند خانواده ۱۰ نفری ما بود هم پا جای پای پدرانمان گذاشت و درس طلبگی خواند. این اتفاق برای یکی دیگر از برادرهایم، آقا «مرتضی» هم تکرار شد. جالب است بدانید از میان پسرهای شیخ احمد هم، ۲ تایشان روحانی هستند.» ❌نقل قول از خواهر شهید کافی@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
17.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 دیدار با امام زمان عج - علامه حلی سخنران شهید کافی@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ سوز دل سخنران شهید کافی @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
📚حماسه غلامی سیاه جون در مدينه غلام و برده بود، حضرت علي (علیه السلام) او را از صاحبش خريد و به ابوذر غفاري بخشيد، او درخدمت ابوذر بود، و پس از شهادت ابوذر در تبعيدگاه ربذه ، در خدمت امام حسن (ع) بود، و پس از شهادت امام حسن (ع) در خدمت امام حسين (ع) بود. او همراه كاروان حسيني از مدينه به سوي كربلا آمد. جون ، در روز عاشورا به حضور امام حسين (ع) آمد و اجازه رفتن به ميدان براي جنگ با دشمن را طلبيد، امام به او فرمود: اي جون ، تو بخاطر آسايش در زندگي ، به ما پيوسته اي ، اينك آسايشي در ميان نيست ، اجازه داري كه از اينجا بروي و خود را از معركه نجات دهي. جون خود را روي دو پاي امام حسين عليه السّلام انداخت و پاهاي آن حضرت را مي بوسيد و مي گفت : اي پسر پيامبر! آيا سزاوار است كه من در رفاه ، كنار سفره شما بنشينم و اكنون شما را رها سازم ، بدن من بدبو، و خاندانم ناشناخته ، و رنگ بدنم سياه است ، به من لطفي كن ، آيا مي خواهي شايستگي بهشت را نيابم و در نتيجه بدنم خوشبو، و سفيد و خاندانم شريف نگردند؟! سوگند به خدا از شما جدا نمي شوم ، تا خون سياه من با خون شما درآميزد. وقتي كه امام حسين (ع) آمادگي جون را دريافت ، به او اجازه رفتن به ميدان را داد. جون چون قهرماني بي بديل به سوي ميدان تاخت و همچنان پياپي بر دشمن حمله مي كرد و مي جنگيد، به گونه اي كه بيست و پنج نفر را به هلاكت رساند، سپس به شهادت رسيد. امام حسين (ع) به بالين او رفت و در كنار جسد پاك و بخون طپيده اش اين دعا را كرد: خدايا چهره جون را زيبا، و پيكرش را خوشبو گردان و او را با محمد و آلش (ع) محشور فرما و بين او و محمد و آلش آشنائي بيشتر عطا كن . به بركت دعاي امام ، آنچنان بدن پاكش خوشبو شد، كه در قتلگاه ، بوي خوش پيكر او خوشبوتر از مشك و عنبر به مشام مي رسيد. و از امام سجاد (ع) نقل شده فرمود: آن قبيله اي كه پيكرهاي شهداي كربلا را دفن كردند، بعد از چند روز، بدن جون را يافتند كه بوي مشك از آن ساطع بود. اين بود حماسه يك غلام سياه ، و سرانجام درخشان و نوراني او. 📙 داستان دوستان(نوشته ی محمد محمدی اشتهاردی) ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
🔴 حڪایت عجیب دزدى با نام امام حسين عليه السلام!!! ✍از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد. روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش ‍ را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد. شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند. امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟ اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم . حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟ حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى. اگر مال من است چرادر برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟ عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم . امام حسين عليه السلام فرمود:پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده . حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود. حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش ‍ نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد. بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش ‍ مى كرد. حكاياتى از عنايات حسينى : ص 34 @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
🔴 برای در امان ماندن از فتنهٔ «دجّال» سوره «قارعه» را بخوانید... امام باقر علیه السلام فرمودند: هرکه بسیار سوره‌ی قارعه را بخواند، خداوند عزّ‌وجلّ او را از فتنه‌ی دجّال در امان میدارد تا مبادا به او ایمان آورد و ان شاء الله تعالی در روز قیامت نیز او را از گرمای دوزخ در امان میدارد. «الباقر علیه السلام: مَنْ قَرَأَ وَ أَکْثَرَ مِنْ قِرَاءَهًِْ الْقَارِعَةِ آمَنَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ فِتْنَهًِْ الدَّجَّالِ أَنْ یُؤْمِنَ بِهِ وَ مِنْ فَیْحِ جَهَنَّمَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.» 📗تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۳۴۴ 📗ثواب الأعمال، ص۱۲۵ 🔴پرچمهـــــــای زرد و مرگ ســــــــرخ... 🌕 امام باقر علیه‌السلام به نقل از امیرالمومنین علی علیه‌السلام در بیان تحولات شام در آخرالزمان فرمودند: ...و پرچمـهای زرد که از مغرب آید تا به شام برسد و این به هنگام بزرگترین بـی‌تابی و مرگ سرخ است... «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِذَا اِخْتَلَفَ اَلرُّمْحَانِ بِالشَّامِ لَمْ تَنْجَلِ إِلاَّ عَنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ اَللَّهِ قِيلَ وَ مَا هِيَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ رَجْفَةٌ تَكُونُ بِالشَّامِ يَهْلِكُ فِيهَا أَكْثَرُ مِنْ مِائَةِ أَلْفٍ يَجْعَلُهَا اَللَّهُ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ وَ عَذَاباً عَلَى اَلْكَافِرِينَ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَانْظُرُوا إِلَى أَصْحَابِ اَلْبَرَاذِينِ اَلشُّهْبِ اَلْمَحْذُوفَةِ وَ اَلرَّايَاتِ اَلصُّفْرِ تُقْبِلُ مِنَ اَلْمَغْرِبِ حَتَّى تَحُلَّ بِالشَّامِ وَ ذَلِكَ عِنْدَ اَلْجَزَعِ اَلْأَكْبَرِ وَ اَلْمَوْتِ اَلْأَحْمَرِ...» 📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۵۳ 📗الغيبة (للنعمانی) ج ۱، ص ۳۰۵ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
🔴 عطای بدون درخواست محمدبن سهل قمي (ره) مي گويد:در سفر مكه ، به مدينه رفتم ، و به حضور امام جواد (ع) مشرف شدم ، خواستم لباسي را از آن حضرت براي پوشاندن مطالبه كنم، ولي فرصتي بدست نيامده و با آن حضرت خداحافظي كردم و از خانه او بيرون آمدم. تصميم گرفتم نامه اي براي آن حضرت بنويسم و در آن نامه ، لباسي را درخواست كنم ، نامه را نوشتم و به مسجد رفتم و پس از انجام دو ركعت نماز و استخاره ، به قلبم آمد كه نامه را نفرستم. از اين رو نامه را پاره كردم ، و از مدينه بيرون آمدم. همچنان به پيمودن راه ادامه دادم ناگاه ، شخصي نزد من آمد و دستمالي كه لباس در آن بود، در دستش بود و از افراد مي پرسيد: محمد بن سهل قمي كيست ؟ تا اينكه نزد من آمد، وقتي كه مرا شناخت ، گفت : مولای تو (امام جواد (ع)) اين لباس را برای تو فرستاده است ، نگاه كردم ديدم دو لباس مرغوب و نرم است. محمدبن سهل (ره) آن لباسها را گرفت ، و تا آخر عمر نزد او بود، وقتي كه از دنيا رفت ، پسرش احمد، با همان دو لباس او را كفن كرد. 📚داستان های شنيدنی از چهارده معصوم(ع)/ محمد محمدی اشتهاردی ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از کیهـــان آنلاین
20.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اقدامات لازم جهت رفع خفگی (انسداد راه هوایی) و نجات جان شیرخوار @Kayhan_online
هدایت شده از کیهـــان آنلاین
🔰 نعل وارونه! 📝 @Kayhan_online
مداحی آنلاین - نماهنگ قرار بی قرار - مسعود پیرایش.mp3
4.08M
پرستوی مهاجر من داری میری مسافر من نرو بمون به خاطر من یه فکری هم به حال من کن پاشو لباس نو به تن کن ... 🏴 🏴 مسعود_پیرایش🎙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ شیعیان را از دو چیز امتحان کنید سخنران شهید کافی@sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
🔴 حڪایت عجیب دزدى با نام امام حسين عليه السلام!!! ✍از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد. روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش ‍ را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد. شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند. امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟ اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم . حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟ حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى. اگر مال من است چرادر برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟ عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم . امام حسين عليه السلام فرمود:پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده . حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود. حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش ‍ نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد. بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش ‍ مى كرد. حكاياتى از عنايات حسينى : ص 34 @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
18.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔍 قصه صحن حضرت زهرا(س) در نجف چیست؟ 🥀 🖤 آیت‌الله سیستانی(حفظه‌الله) خواب حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) رو می‌بینند و در مورد حاج قاسم صحبت می‌کنند 🥺😭 🕌 منبر نوین 🕌 @smrMOSAVi 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2697330832C31c02a114a
لطفا این عکس رو همه جا پخش کنید، قبلش نیت کنید شهید حاجت رواتون کنه انشاءالله🥺🤍🌿 شهید مدافع حرم محمدهادی ذوالفقاری
دوازده شب مراسم عزاداری ایام فاطمیه(سلام الله علیها ) زمان: از شنبه ۱۴۰۳/۰۹/۰۳لغایت چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۹/۱۴ همراه با اقامه نماز مغرب وعشاء مکان:اصفهان روبروی ترمینال صفه کوی سپاهان مسجد فاطمیه (مراسم سردار حاج مرتضی قربانی) https://eitaa.com/sedayfodan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟡 شبهه امام جمعه اهل تسنن خواف حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) به شهادت نرسیده است، به مرگ طبیعی درگذشته است 🟢 پاسخ یک جوان دانشجو در تماس تلفنی با این عالم اهل‌سنت را بشنوید 👌 𑁍 @TABEIN_14 | جهاد تبیین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 پیکر پاک و سالم شهید علی جوزدانی که پس از ۲۲ سال از خاک شلمچه بیرون کشیده شد! ✅ جهت شفاعت شهدا این کلیپ رو پخش کنید. اجرتون با شهدا 🍃🌹@jomlatzibaa🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول صبح لبخندی به لب داشته باشید👌🌺💐 شوخی حضرت آقاباحاج صادق آهنگران دربین جمع😃😃یازهراس بلندصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تا قبل این، می‌خواستم زنش بشم، الان می‌خوام کنیزش بشم! 🔹داستان زوجی که ‏قصد داشتن عقد کنند ولی به خاطر انفجار پیجرها، داماد، چشم و دست‌هاشو از دست می‌ده. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆پاداش احسان عالم بزرگوار، جناب آقاى معين شيرازى فرمودند: كه آقا سيد حسين ورشوجى كه در بازار تهران ، ورشو فروشى دارد، وقتى سرمايه اش از دستش ‍ مى رود و مقدار زيادى بدهكار مى شود. روزى دخترى وارد مغازه اش مى شود و مى گويد: من يهوديه ام و پدر ندارم ، صد و بيست تومان دارم و مى خواهم شوهر كنم ، و شنيده ام تو شخص ‍ درست كارى هستى ، اين مبلغ را بگير و معادل آن اجناسى كه در ورقه نوشته شده است جهت جهيزيه ام بده . قبول كردم آن چه داشتم ، دادم بقيه را از مغازه هاى ديگر تدارك كردم و قيمت مجموع صد و پنجاه تومان شد. دختر گفت : جز آن چه دادم ندارم . گفتم : من هم نمى خواهم . دختر سر بالا كرد و به من دعا كرد و رفت . آن گاه اجناس را در گارى گذاشتم و چون كرايه را نداشت بدهد، از خودم دادم و به خانه اش رفت . روزى با خود گفتم كه به رفيقم حاج على آقا علاقه بند كه از ثروتمندان تهران است ، حالم را بگويم و مقدارى پول بگيرم . صبح زود به شميران رفتم و مقدارى سيب به عنوان هديه خريدم در امامزاده قاسم ، درب باغ او را زدم ، باغبان آمد، سيب را دادم و گفتم : به حاجى بگوئيد: حسين ورشوچى است . چون گرفت و رفت ، به خود آمدم ، و خود را ملامت كردم چرا رو به خانه مخلوقى آوردى و به اميد غير او حركت كردى ؟ فورا پشيمان شده فرار كردم و به صحرا رفتم و در خاك ها به سجده و گريه مشغول شدم و مرتبا توبه و از پروردگار خود طلب آمرزش مى نمودم . چون خواستم به شهر برگردم از راهى كه احتمال نمى رفت گماشتگان حاجى مرا ببينند برگشتم ، و چون مى دانستم دنبال من خواهد فرستاد تا نزديك ظهر به مغازه نرفتم ، وقتى كه مطمئن شدم كه ديگر كسى از گماشتگان حاجى را نمى بينم به مغازه آمدم ، شاگردان گفتند: تاكنون چند مرتبه گماشتگان حاجى على آقا آمدند و تو نبودى . بلافاصله نوكر او آمد و گفت : شما كه صبح آمديد، چرا برگشتيد؟ الحال حاجى منتظر شماست . گفتم : اشتباه شده است ، رفت . پسر حاجى آمد و گفت : پدرم منتظر شما است . گفتم : من با ايشان كارى ندارم ، بالاخره رفت . پس از ساعتى ديدم ، خود حاجى با عصا و حال مرض آمد و گفت : چرا صبح برگشتى ؟ حتما كارى داشتى ؟ بگو ببينم حاجت تو چيست ؟ من سخت منكر شدم و گفتم : اشتباه شده است ؟ خلاصه حاجى با قهر و غيظ برگشت . چند روز بعد هنگام ظهر در خانه بودم و انگور مى خوردم ، يكى از تجار كه با من رفاقت داشت وارد شد و گفت : جنسى دارم كه به كار تو مى خورد و مدتى است انبار منزل را اشغال كرده و آن خشت لعاب ورشو است . گفتم : نمى خواهم . ولى بالاخره به من فروخت و به همان مبلغى كه خريده بود از قرار خشتى 17 تومان نسيه . طرف عصر تمام آن ها كه از هزار متجاوز بود آورد، انبار مغازه ام پر شد، فردا يك خشت را براى نمونه به كارخانه ورشوسازى بردم ، گفتند: از كجا آوردى ؟ مدتى است كه اين جنس ناياب شده ، بالاخره خشتى پنجاه تومان خريدند و من تمام بدهى خود را پرداختم و سرمايه نو كردم و شكر خداى را به جا آوردم . داستانهاى شگفت ، ص 4-162. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆معامله با خدا سه روز گذشت در خانه على عليه السلام غذايى پيدا نشد، آن حضرت و فاطمه زهرا(سلام الله علیها ) و حسنين عليه السلام گرسنه ماندند، فاطمه (س ) پيراهن خود را به على عليه السلام داد تا بفروشد، آن حضرت پيراهن را به شش ‍ درهم فروخت ، اتفاقا، فقيرى درخواست كرد، حضرت آن شش درهم را به فقير داد. پس از اين جريان ، جبرئيل امين بصورت مردى ناشناس سوار بر شترى در برابر على عليه السلام حاضر شد و عرض كرد: اين شتر را از من خريدارى كن . على عليه السلام فرمود: من پول قيمت اين شتر را ندارم تا خريدارى كنم . مرد ناشناس گفت : حاضرم شترم را بفروشى و پولش به عنوان نسيه بماند. على عليه السلام گفت : قيمت اين شتر چقدر است ؟ مرد ناشنانس گفت : صد درهم مى فروشم . حضرت على عليه السلام شتر را به همين قيمت خريد و افسار آن را گرفت و از مرد ناشناس جدا شد، هنگامى كه على عليه السلام بطرفى رهسپار مى شد با مرد عربى ، روبرو شد، و آن ميكائيل بود، كه به آن صورت درآمده بود. مرد عرب گفت : آيا شتر را حاضرى بفروشى ؟ على عليه السلام گفت : بلى . مرد عرب گفت : قيمت اين شتر چقدر است ؟ على عليه السلام گفت : صد درهم . مرد عرب آن شتر را از او خريد، و مبلغ صد و شصت درهم داد، على عليه السلام پول را گرفت ، و به سوى خانه رهسپار شد، نرسيده به خانه ، با فروشنده ، اولى ، كه جبرئيل به صورت مرد ناشناسى بود، ملاقات كرد. مرد ناشناس گفت : يا على ! شتر را فروختى ؟ على عليه السلام فرمود: بلى . مرد ناشناس گفت : پس حق مرا كه صد درهم بود و شتر را نسيه فروخته بودم عنايت كن . حضرت على عليه السلام صد درهم وى را داد، سپس با داشتن شصت درهم به سوى خانه آمد، و پول ها را به دامن فاطمه (س ) ريخت . فاطمه (س ) فرمود: اين درهم ها از كجا بدست آمده ؟ على عليه السلام فرمود: بوسيله شش درهم با خدا معامله كردم ، عوض آن خداوند شصت درهم به من عنايت فرمود. سپس آن حضرت عليه السلام به حضور مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله رسيد و جريان را عوض ‍ كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: فروشنده جبرئيل بود و مشترى و خريدار ميكائيل بود، شتر نيز مركب فاطمه (س ) در روز قيامت مى باشد، سپس فرمود: على جان ، سه چيز به تو عنايت شده كه ديگران از آن محرومند: از براى تو بانوئى است كه سرور زنان و بانوان اهل بهشت است ، و تو دو پسر دارى كه آقاى جوانان اهل بهشت مى باشند، و تو داماد سالار پيغمبران مى باشى ، خدا را سپاسگزارى كن . 📚برگزيده اى از داستانهاى اسلامى ، حاج عباس احمدى اديب ، ص 96، به نقل از كشكول بهائى . ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از MESBAHYAZDI.IR
اولین حامی ولایت 🔸️اگر ما که درباره حضرت زهرا(سلام الله علیها) سخن می گوییم، درباره برجسته ترین ویژگی شخصیت اجتماعی آن حضرت حرفی نزنیم، بی انصافی کردیم. برجسته ترین ویژگی شخصیت اجتماعی حضرت زهرا(سلام الله علیها) چیست؟ همه عالم حضرت زهرا(سلام الله علیها) را حامی ولایت می دانند. 🔸️هیچ كس در عالم به اندازه حضرت زهرا(سلام الله علیها) از ولایت حمایت نكرد؛ اما در چه مدت؟ چند سال ایشان از ولایت حمایت می كردند؟ مگر عمر او بعد از پیغمبر(صلوات الله علیه و آله) چند روز زنده بودند؟ ۷۵تا ۹۵ روز. اما در ظرف همین مدت كوتاه، آن چنان نقشی آفریدند كه اگر حضرت زهرا(سلام الله علیها) نبود، من و شما از حقیقت ولایت خبری نمی داشتیم. آن چنان همه چیز عوض شده بود كه اثری از حقیقت، در تاریخ نمانده بود. ۱۳۸۱/۰۵/۱۳ (سلام الله علیها) (علیهم السلام) 📱 @mesbahyazdi_ir