@nightstory57.mp3
11.34M
ا﷽
#یکحدیثدر_دامنِداستان🪴
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
پیامبر صلی الله علیه وآله میفرمایند :
آدم حسود کمترین لذت و خوشی را از زندگی میبرد.
#داستان
#گروه_سنی_۵_۱۲
#داستان_شب
#یکحدیثدر_دامنِداستان
InShot_۲۰۲۳۰۸۰۹_۱۸۰۴۰۴۰۷۵_۰۹۰۸۲۰۲۳.mp3
7.2M
#مرد_فقیر👴🏾
༺◍⃟😊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: شناخت شخصیت امام حسین علیهالسلام 😍
#داستان
#داستان_شب
#گروهسنی_۷_۱۲سال
#قصه
... سیب توی دست کسی بود،آدم مهربانی که میگفت:باید سیب را تا آخر بخورند و اسراف نکنند.
آدم مهربان حرفهای قشنگی میزد سیب خوشحال بود و دیگر توی دلش غصه نداشت.
مرد مهربان امام رضا (ع) بود.
سیب مرد مهربان را خیلی دوست داشت.
#داستان
☘☘به نام خدا☘☘
🌿داستانی از زندگی امام صادق(ع)
🌱یکی از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام به آن حضرت عرض کرد: «پسر عموی شما در مقابل جمعی، از شما نام برد و بسیار بد گویی کرد و ناسزا گفت!»
🌱امام صادق علیه السلام فرمودند: برایشان آب وضو آماده کنند. وضو گرفتند و به نماز ایستادند.
🌱گوینده ی داستان میگفت: «من نشسته بودم و تماشا میکردم. در دل گفتم حتماً بعد از نماز، او را نفرین خواهند کرد.»
🌱امام صادق علیه السلام دو رکعت نماز خواندند، دست ها را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: «پروردگارا، او به من دشنام داد. آن قدر که حق من است، از او درگذشتم.
🌱جود و کرم و بخشایندگی تو از من بسیار بیشتر است. او را ببخشای و به کردار و گفتارش، عذاب مفرما!»
🌱بدینسان، پیوسته امام صادق علیه السلام او را دعا و برایش از خداوند طلب عفو و بخشایش کردند.
🌱آن مرد میگفت: «نشسته بودم و به آن حضرت نگاه میکردم و از عظمت و بزرگی ایشان در تعجب و حیرت بودم.»
🌱پیامبر و امامان بهترین الگوهای رفتاری برای ما هستند و ما باید درست مثل آنها رفتار کنیم تا موفق و پیروز و مورد رضایت خدا باشیم.الحمدالله که ما از پیروان آن ها هستیم.
#داستان
🌌بسته ویژه #شب_یلدا
#داستان
طاها از مدرسه اومد خونه دید مامانش کلی خوراکی های خوشمزه ( آجیل،انار و ... ) آماده کرده
از مامانش پرسید مامان جون عیده ؟
مامانش خندید و گفت نه،
طاها تعجب کرد گفت مهمون داریم؟
مامانش دوباره خندید و گفت: نه،
طاها بیشتر تعجب کرد گفت پس چه خبره این همه خوراکی خوشمزه دارید آماده میکنید
مامان گفت: این ها را میخوایم بسته بندی کنیم و برای افراد نیازمند محله ببریم چون امشب "شب یلدا" هست تا اونها هم خوشحال باشند .
طاها دوباره تعجب کرد و گفت: شب یلدا ، شب یلدا چه شبی هست مگه؟
مامان گفت: شب یلدا یا شب چله،آخرین شب فصل پاییز و بلندترین شب سال هست مردم کشور ما معمولا این شب رو جشن میگیرند و خوشحال هستند.
طاها از این کار مادر که می خواست میوه ها رو برای نیاز مندان ببرد خیلی خوشحال شد و رفت به مادر جون برای بسته بندی میوه ها کمک کرد.
#امام_مهدی علیه السلام کمک به نیازمندان را بسیار دوست دارد.
📿 #یلدای_مهدوی
#میلاد_امام_محمدباقر_ع
#داستان
🌸مثل بوی سیب (داستان کودکانه از زندگی امام #محمد_باقر «علیه السّلام»)
✅غریبه بود و از راه دوری آمده بود. به این طرف و آن طرف نگاه کرد.👀 بعد، از شتر پیاده شد🐫. آن را کنار مسجد بست و وارد مسجد شد🕌. مسجد خلوت بود. تنها دو سه نفر در حال نماز بودند.🤲
مرد غریب، کنار کسی که به مسجد🕌 رفته بود ایستاد و مشغول نماز شد. آرامش عجیبی در مسجد بود. مرد غریب این آرامش را همراه با عطری دلنواز به خوبی حس می کرد.
از بیرون، از کنار دریچه ی مسجد، صدای بق بقوی چند کبوتر می آمد.🕊
نمازش را که خواند، دوباره نگاهی به اطراف کرد. 👀
کودکی همراه پدرش👨👦، کمی آن طرف تر مشغول نماز بود. هر کاری که پدر می کرد، او هم می کرد، حتما بعد از او آمده بودند، چون وقتی وارد مسجد می شد،🕌 آن ها را ندیده بود. بعد به مردی که کنارش مشغول نماز بود خیره شد.😳 مرد چهره ای زیبا و مهربان داشت.😊 گویا عطری که هنگام نماز احساس می کرد، از او بود، بویی مثل بوی سیب 🍎
مرد خوش قیافه آهسته زیر لب دعا کرد. مرد غریبه هم دست هایش را بلند کرد:🤲 «خدایا!» ما را به راه راست هدایت کن. خدایا ! تنها تو را می پرستیم و از تو یاری می خواهیم. خداوندا! ما را از همه مردم بی نیاز کن.»
مرد خوش قیافه که بوی سیب🍎 می داد، از جا بلند شد. گویا می خواست برود. پیش از رفتن، ایستاد و به مرد غریب خیره شد.👀 مرد غریب هم به او نگاه کرد. 👀
مرد خوش قیافه که لبخندی مهربان بر لب داشت، ☺️ به مرد غریبه سلام کرد و گفت: «برادر! این طور نگو. بگو: خدایا! ما را از مردم بد بی نیاز کن چون مؤمن، از برادرش بی نیاز نیست.»🤲
مرد خوش قیافه خداحافظی کرد. مرد غریبه آن قدر نگاهش کرد تا از مسجد بیرون رفت.🕌
با خود گفت: «چه مرد نورانی و فهمیده ای! چه کلام زیبایی! هر که هست، مردی دانشمند و بزرگ است. تنها آدم های بزرگ و اهل علم می توانند این قدر قشنگ و خوب حرف بزنند.»
مرد غریبه از کسی که تازه وارد مسجد🕌 شده بود، پرسید:
«آقا! ببخشید این مرد که الان از مسجد بیرون رفت، که بود؟»
-چطور او را نشناخته ای؟ او امام ما شیعیان، محمد باقر ع بود.
مرد غریبه با تعجب😳 گفت: «راست می گویی؟ او محمد باقر (علیه السلام) بود؟ کاش زودتر او را شناخته بودم.»💐
منبع: دانشمند کوچک و پنج قصه ی دیگر، محمود پوروهاب
#میلاد_امام_محمدباقر_ع
#داستان
فرزندان امام زمانی🍃🌸
https://eitaa.com/yareemamasr
🌴🏴🌴🏴🌴
زندگینامه ی حضرت موسی کاظم علیه السلام
نام امام هفتم ما شیعیان موسی و لقب مشهور او کاظم، عبد صالح، عالم و باب الحوائج و کنیه ی مشهور ایشان ابوالحسن اول است. نام پدر بزرگوارشان امام صادق علیه السلام و نام مادر پاک دامنشان حمیده خانوم بود.
ایشان ۵۴ ساله بودند که در ۲۵ رجب سال ۱۸۳ هجری قمری به دست سِندِیِ بنِ شاهِک و به دستور هارون الرشید لعنه الله علیه مسموم و به درجه ی رفیع شهادت رسیدند . مدت امامت آن امام بزرگوار، مثل پدرشان امام صادق علیه السلام، ۳۴ سال بودو در این مدت غالباً یا در زندان بودند یا در تبعید به سر می بردند.
علّت این که به امام هفتم کاظم می گفتند این بود که اولاً آن بزرگوار، صابر و حلیم بودند و مصیبت و سختی های روزگار نتوانست ایشان را از پای در آورد، ثانیاً آن حضرت نسبت به افرادی که به او بد کرده بودند، گذشت و احسان می نمودند.
علّت این که به امام هفتم عبدصالح می گفتند به خاطر زیاد عبادت کردن ایشان بود.یکی از مناجات های مشهور آن حضرت در زندان این است: « خدایا! جای خلوتی را برای عبادت می خواستم، شکر تو را که به من عنایت فرمودی!»
علّت این که به امام هفتم باب الحوائج می گفتند این بود که هر کس به ایشان متوسل می شد، حاجتش داده می شد.
🌴🏴🌴🏴🌴
#امام_موسی_کاظم (ع)
#شهادت
#داستان
#زندگینامه
فرزندان امام زمانی 🌸
https://eitaa.com/yareemamasr