نفهمیدم کجا هستم...
خدا را شکر قسمت شد که حالا کربلا هستم
خدا را شکر از یارانِ نزدیک شما هستم
برای آنکه بر جای آورم حق زیارت را
از این موکب به آن موکب پی صرف غذا هستم
نه دیگر فکر آبِ معدنی،هستم پی رانی
به فکر شربتی پر مایه و پر محتوا هستم
گرفتم یک غذا اما دوباره رفته ام در صف
امام من ببین خیلی زرنگ و ناقلا هستم!!
دو باری کرده ام دعوا برایِ صرفِ شاورما
امام من ببین در راهِ یاری تا کجا هستم!
به هر موکب پیِ نذری،شدم با جان ودل حاضر
اماما بنده یک جانبرکفِ خوش اشتها هستم
پی یک جای نرم و سرد بهر خواب می گردم
به فکر موکبی دنج و بدون سر صدا هستم
تشکبالش اگر نو باشد و پَر هست مطلوبم
پی یک خوابِ خوب و ناز در اوجِ صفا هستم
گرفتم چندتایی موز از آن موکب قبلی
در این موکب پیِ انگور زیر دست و پا هستم
مرا حاجت کبابی بود که امشب فراهم شد
نمی آیم حرم دیگر که من حاجت روا هستم
نمی گویم تمام آنچه در راه شکم دیدم
اماما از عزاداران خیلی بی ریا هستم
به پایان آمده وقتِ سفر با درد می گویم:
نفهمیدم نفهمیدم نفهمیدم کجا هستم
#مشایه
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
نفهمیدم کجا هستم...
خدا را شکر قسمت شد که حالا کربلا هستم
خدا را شکر از یارانِ نزدیک شما هستم
برای آنکه بر جای آورم حق زیارت را
از این موکب به آن موکب پی صرف غذا هستم
نه دیگر فکر آبِ معدنی،هستم پی رانی
به فکر شربتی پر مایه و پر محتوا هستم
گرفتم یک غذا اما دوباره رفته ام در صف
امام من ببین خیلی زرنگ و ناقلا هستم!!
دو باری کرده ام دعوا برایِ صرفِ شاورما
امام من ببین در راهِ یاری تا کجا هستم!
به هر موکب پیِ نذری،شدم با جان ودل حاضر
اماما بنده یک جانبرکفِ خوش اشتها هستم
پی یک جای نرم و سرد بهر خواب می گردم
به فکر موکبی دنج و بدون سر صدا هستم
تشکبالش اگر نو باشد و پَر هست مطلوبم
پی یک خوابِ خوب و ناز در اوجِ صفا هستم
گرفتم چندتایی موز از آن موکب قبلی
در این موکب پیِ انگور زیر دست و پا هستم
مرا حاجت کبابی بود که امشب فراهم شد
نمی آیم حرم دیگر که من حاجت روا هستم
نمی گویم تمام آنچه در راه شکم دیدم
اماما از عزاداران خیلی بی ریا هستم
به پایان آمده وقتِ سفر با درد می گویم:
نفهمیدم نفهمیدم نفهمیدم کجا هستم
#مشایه
#پیاده_روی_اربعین
#زیارت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
https://eitaa.com/yas_ya_ali
#مرگ_بر_اسراییل
#مرگ_بر_آمریکا
رسمِ سوختن
آموختیم از شعله رسمِ سوختن را
از خود گذر کردن پس از عاشق شدن را
آموختیم این را؛ برای پر کشیدن
بشکست باید بیامان، زندانِ تن را
آموختیم این را که باغی تازه روید
سیراب خون سازیم اگر دشت و دمن را
رویید باغی لاله تا تدفین نمودیم
در خاک، جسم عاشقی گلگونکفن را
گو مرگ را بیپردهتر آید به میدان
ما دوست داریم این نبردِ تن به تن را
با خونمان رنگ عمل بخشیم با شوق
در عرصهیِ سرخ شهادت هر سخن را
خون شهیدان میدهد پیوند با هم
سوریه و لبنان ، فلسطین و یمن را
خون کبوترها ز دنیا پاک سازد
ننگ حضورِ دستهای زاغ و زغن را
سیدعلی شد عهدهدار مکتب ما
دادیم اگر از کف امامِ بتشکن را
سید حسنهامان ز خاکش سر برآرند
از کف اگر دادیم این سید حسن را
#احمد_رفیعی_وردنجانی