eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
32 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همه مسخره‌اش می‌کردند ولی رفاقتش با امام زمان عج به حدی بود که به او مژده‌ی شهادت داد!
Sholehai Fesad.mp3
4.48M
با صدای شهید حاج شيخ احمد ضيافتے كافے https://eitaa.com/yasegharibardakan
رمان زن، زندگی، آزادی قسمت پانزدهم: گوشی زنگ خورد و اسم پدرش روی صفحه افتاد، سحر با استرس تماس را وصل کرد و گفت: ا... ا.. الو سلام صدای نگران پدرش بلند شد: چه سلامی؟ چه علیکی؟ ما را از نگرانی کشتی!! چرا جواب گوشیتو نمیدی؟! چرا گوشی رو خاموش کردی؟! اصلاً تو کجا رفتی؟! توی این اوضاع قرش میش، تو یک دختر تنها کجا رفتی؟! مادر بیچاره ات از نگرانی دقمرگ شد و به تمام قوم و خویشا زنگ زده تا ببینه،خانم خانما کجا تشریف بردن سحر همانطور که لبش را به دندان گرفته بود گفت: من.. من.. من کی خونه قوم و خویش رفتم که الان دفعه دومم باشه؟ مامان چرا اینکار را کرده؟ من موسسه زبان رفتم، ولی حالم بد شد و دوستام... پدرش به وسط حرفش دوید و گفت: کدام موسسه؟ کدوم آموزشگاه؟! چرا حرف مفت میزنی؟! من چند بار به این خراب شده رفتم پشه هم اونجا پر نمیزد، تمام درها قفل بود. راستش را بگو کجایی سحر؟ کدوم گوری رفته بودی دختر؟! سحر نفسش را آرام بیرون داد و گفت: دارم میام خونه، اونجا اومدم توضیح میدم. پدرش با فریاد گفت: لازم نکرده بگو کجایی بیام دنبالت. سحر با من و من گفت: میام دیگه.. خودم میام پدرش عصبانی تر فریادش بلند تر شد و گفت: میگم بگو کجایی یک عمر مسافرکشی کردم و مردم را اینور اونور بردم، حالا نمیتونم بیام دنبال تو؟! سحر نگاهی به اطراف کرد، صلاح نمی دانست که پدرش اینجا بیاید چون با آمدن او به اینجا،مشکوک میشد که سحر در اغتشاشات شرکت کرده، پس آدرسی دیگه داد و دستش را بالا برد، برای اولین تاکسی تا او را به آدرسی که به پدرش داده بود، برساند. سحر با عجله دست تکان میداد اما هیچ تاکسی برای او نگه نداشت سحر نت گوشی را وصل کرد تا تاکسی اینترنتی بگیرد، اما اینترنت قطع بود پس لعنت به شانس خودش فرستاد و همینطور که در طول خیابان راه میرفت، برای تاکسی های عبوری، دست تکان میداد و میگفت: دربست، تا شاید ماشینی برای او بایستد، بعد از چند دقیقه بالاخره یک تاکسی جلوی پایش ایستاد. سحر بدون این که راجع به کرایه صحبت کند سریع مقصد را به راننده گفت و سوار شد و در همین حین گوشی دوباره زنگ خورد و این بار کسی جز جولیا نبود... ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
چگونه عبادات کنیم 01.mp3
9.4M
۱ 🤲 عبادت ؛ ابزاری‌است برای حاکمیّتِ بُعدِ انسانیِ وجود ما، بر بخش طبیعی‌مان. اگر عبادت، انسانیت ما را بالغ و کامل نکند؛ توهمی بیش نبوده است❗️ شجاعی 🎤 🍃 ❤️🍃 https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عارفانه دلم را چشم هایش تیرباران کرد، تسلیمم بگویید آن کمان ابرو سپاهش را نگه دارد ! ┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈ https://eitaa.com/yasegharibardakan
به دو چیز خیلی حساس بود موهاش ، موتورش قبل از رفتن به سوریه هم موهاشو تراشید هم‌موتورشو به دوستش بخشید بدون هیچ وابستگی رفت... https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارخانه آب هویج گیری بدون دخالت دست زیر نظر وزارت بهداشت😂😁😂😁😂😁😂😁😂 https://eitaa.com/yasegharibardakan
لبخند 😁😂 واقعا راست میگن تو اگه خوبی کنی، چند برابرش رو میبینی...😍 امروز هزارتومن به یه گدا کمک کردم، پنج هزار تومن گذاشت روش، گفت: بیا اینم بگیر. تو از من گداتری 😅😂 https://eitaa.com/yasegharibardakan
شادی 20.mp3
8.04M
💠 عقلانیت به ما حکم می کند که برای کسب خوشبختی، شادی و آرامش سراغ غیر متخصص نرویم. ۲۰ https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 غیبت ✅ در حدیث آمده: اگر پشت‌سر برادر دینی‌اش جمله‌ای بگوید که احترام او در جامعه پایین بیاد؛ "خَرَجَ عَن وِلایَت الله" از ولایت خدا خارج میشه. 🎙حجت الاسلام و المسلمین استاد https://eitaa.com/yasegharibardakan
🔹همسر شهید شهرکی نیز به شهادت رسید 🔹بدنبال حمله مسلحانه به سرهنگ شهرکی، رئیس پلیس آگاهی شهرستان سراوان که منجر به شهادت او شد با توجه به جراحت وارده به همسر ایشان در این حادثه، همسر شهید شهرکی نیز دقایقی پیش بر اثر شدت جراحات وارده دعوت حق را لبیک گفت. https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴لحظه تلخ اطلاع فرزندان شهید شهرکی از شهادت پدر و مادرشان 🔻 ریحانه و رضا دوفرزند بجا مانده از شهید علیرضا شهرکی هستند. 🔻 او رئیس پلیس آگاهی انتظامی شهرستان سراوان بود که صبح امروز به همراه همسرش در یک اقدام کور مسلحانه در یکی از خیابان های این شهرستان مورد هدف گلوله قرار می‌گیرد و در این حادثه هر دو به فیض شهادت می رسند. 🔻 از این شهیدان والامقام یک دختر ۱۶ ساله و یک پسر۱۵ ساله به جا مانده است. https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشک‌های مادر شهید آمر به معروف سبزوار/ پسرم چاقو خورده بود اما باز از دختر مردم دفاع می‌کرد 🔸حمیدرضا الداغی ۸ اردیبهشت زمانی‌که می‌خواست مانع مزاحمت اراذل و اوباش برای ۲ دختر سبزواری بشود براثر ضربات متعدد چاقو به شهادت رسید.👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/yasegharibardakan
فرا رسیدن روز معلم رو به همه معلمان و فرهنگیان گرانقدر ، به ویژه عزیزانی که عضو کانال مجمع هستند ، تبریک عرض میکنیم . روابط عمومی مجمع عاشقان بقیع اردکان https://eitaa.com/yasegharibardakan
روانشناسی معنوی خانواده ۲.mp3
6.92M
سوال مهم امتحان الهی لو رفت ! 😇 ۲ ⭐️نکته طلایی همسرداری 💛سلـــــوک خانوادگی 🌻آیت الله پهلوانی و زلزله بم 😳 https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حج نامه ۲ حقیقتش این روزها حسابی درگیر امور کاروان حج هستیم. ۱۸۰ تا زائر یعنی ۱۸۰ تا گذرنامه که باید ثبت بشه در سیستم حج و زیارت، فارسی و لاتین، مشخصات پزشکیشون، مرجع تقلیدشون،اسکن تصویرشون و کارت واکسنشون و گذرنامه هاشون و بارگزاری در سیستم ، تحصیلاتشون ، محل زندگیشون،تلفنهاشون،گروه خونشون ، مشخصات شناسنامه و کارت ملیشون ، ایثارگریشون،وضعیت واکسن کروناشون، محرمشون و قربانی و برگزاری ده جلسه آموزشی و ....😳😳 همه این مشخصات برای هر زائر باید جدا جدا ثبت بشه... کنترل بشه ،... واااااااای که نگم....😁😁 دهنمون سرویسه خلاصه 😂😂 از امروز هم حاجیا دارن هزینه گوسفند 🐑 قربانیشون رو پرداخت میکنن. نصیبتون بشه الهی خیلی مخلصیم....محمد
30.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. عزیزانی که در کلاسهای آموزش مداحی مجمع شرکت میکنند ، خوب گوش کنند و رعایت کنند. راهکار های خلاصی از خلط پشت حلق🌱☝️🏻 https://eitaa.com/yasegharibardakan
چگونه عبادات کنیم 02.mp3
9.31M
۲ 🤲 بی‌سواد، محال است بتواند بنویســد .... کسی که الله را نمی‌شناسد، محال است بتواند درست عبادت کنــد! شجاعی 🎤 🍃 ❤️🍃
رمان زن،زندگی ،آزادی قسمت شانزدهم: گوشی در دستان سحر مدام میلرزید و سحر مانده بود چه کند، ناخوداگاه کلید وصل تماس را لمس کرد، صدای جولیا از ان طرف خط که فارسی را شکسته حرف میزد بلند شد:الو...سحر سحر آب دهانش را قورت داد و‌گفت: سلام جوالیا، حالتون چطوره؟ جولیا که انگار متوجه شده بود خود سحر است گفت: ممنون، تو چطوری؟ چرا تماسم را جواب ندادی، من نگران تو شدم... سحر نفسش را آروم بیرون داد و گفت: ببخشید مشکلی پیش اومده بود.. جولیا با لحنی حاکی از تعجب گفت: مشکل؟! چی شده؟ الان مشکلت رفع شده؟ سحر: آره ، حل شد... جولیا نفس راحتی کشید و‌گفت: دوست داشتی بیای پیش ما، اما فراموش نکن فقط دختران پاک که به اونها دست درازی نشده باشه ،اینجا جا دارن وگرنه... سحر پرید وسط حرفش و‌گفت: بله..بله...میدونم، من هیچ کار اشتباهی نکردم جولیا: خوبه، انگار توی کشور شما هم زنها به خودشون اومدن، زنگ زدم بهت بگم، تو میتونی دوستانت را تشویق کنی که توی تجمعات شرکت کنند ،اما خودت هرگز شرکت نکن ، فهمیدی!!! ما روی پاک بودن و پاک ماندن تو حساب کردیم، وگرنه دختران آزاد و رها، زیادند ... سحر همانطور که سرش را تکان میداد گفت: متوجهم، فقط یه سوال، مشخص هست کی بتونم بیام؟! جولیا خنده بلندی کرد و گفت: انگار خیلی عجله داری! خیلی منتظرت نمی ذاریم، به همین زودی خبری خوشحال کننده بهت خواهم داد و صدا قطع شد. سحر همانطور که به حرفهای جولیا فکر میکرد به راننده اشاره کرد و گوشه خیابان از ماشین پیاده شد. خیلی طول نکشید که پراید رنگ و رو رفته ی پدرش ،کنارش ترمز کرد. سحر ذهنش درگیر اتفاقات مختلف بود ،اصلا فراموش کرده بود که وضع پوشش چگونه هست، پس ارام به طرف ماشین رفت که یک دفعه پدرش با حرکتی سریع از ماشین پیاده شد. سحر سلام کرد و می خواست سوار ماشین بشود که با صدای پدرش که به او خیره شده بود ،به خود آمد:... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐
شهید     صدای بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه‌های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد. ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که فرمانده نامه را گرفت و باز کرد، از طرف بود: رستمعلی جان، امروز پدر شدی. وای ببخشید من هول شدم، ، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، ، کی میای عزیزم؟ از جهاد اومده بودن پی ات، می‌خوان اخراجت کنن. خنده ام گرفته بود. ‏ مگه نگفتی بهشان که ؟ تهدید کردند که به خاطر غیبت اخراج شدی. مهم نیست، آمدی دوباره سر زمین کار می‌کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگی مان را نمی‌دهد. همان بهتر که اخراجت کنند. عزیزم زود برگرد، … 🌷 🌷 شادےروح شهدا https://eitaa.com/yasegharibardakan