eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
3.7هزار ویدیو
36 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عارفانه موج‌های بیقرار و گوش‌ماهی‌ها که هیچ   عشق گَهگاهی نهنگی‌را به‌ساحل می‌کشد!  ┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈ https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم همسرداری از حاج آقا ایزدخواه یاد بگیرید... سخنران ایام فاطمیه دوم مجمع به مدت پنج شب انشاالله 😊
✨﷽✨ 💞 عجله ممنوع ❉ یکی از بدترین آفت های زندگی زیبا عجله و بی فکر عمل کردن است ↜ عجله کردن در صحبت ↜ عجله کردن در قضاوت ↜ عجله کردن در تصمیم گیری ↜ عجله در باور کردن حرف دیگران ↜ عجله کردن در قول دادن ↜ عجله کردن در انتخاب ↜ ووو ↫ با آرامش که حرف بزنی قشنگ تر میشه ↫ نباید قبل از اطمینان و یقین قضاوت کنی  ↫ کمی فکر کن بعد تصمیم بگیر،شاید منصرف بشی ↫ حرف هر کسی رو درباره عزیرانت قبول نکن ↫ کمی فکر کن بعد قول بده تا بعد خجالت نکشی. ❉ این رو بدونیم که با کمی صبر میشه بهترین  حرفها رو گفت و قشنگ تر عمل کرد. ↫ بعضی وقتها با عجله کاری می‌کنیم وحرفی می‌زنیم که به راحتی قابل جبران نیست. 📚استاد احمدی
014-M-Shojaei-www.Ziaossalehin.ir-Namaz-J16.mp3
4.32M
✨نماز مثل یه چتره که قلبت رو از هجوم حمله های شیطان حفظ می‌کنه❣ ۱۶
11.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣 پدران الگوی خانواده و فرزندانشان هستند پس باید در کارهای خانه به همسرشان کمک کنند.
هنوز خدا دوستم داره؟.mp3
12.32M
...... هنوز خدا دوستم داره ؟ 😇 🔹چند دقیقه دوپینگ حال خوب 🔸گوش بدید لذت ببرید ..!) 🟦من گناه کردم و فکر کردم 🟧دستم رو خدا رها کرده 🔵فرق ما با اولیاء الهی در 🟠شکست خوردن نیست..! ⚠️در برگشتن به مسیره
چه جالب!! لایه لزج روی پوست حلزون به قدری موجب کاهش اصطکاک می‌شود که آنها می‌توانند بر روی لبه یک تیغ حرکت کنند بدون اینکه آسیب ببینند!😧 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔘
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتقاد تند آخوند یزدی از پاکت سنگین بعضی از مداح ها🎙
✍هیچ کس یه فیلم هشت ساعته رو نگاه نمی کنه اما خیلی‌ها یه سریال هشت قسمتی رو می بینن همه خوبیهاتو یه جا برای کسی خرج نکن👌 👋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این مدل حزب‌اللّهی نوبره! 🤔 این رو دیگه چه کارش کنیم؟!
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» 🎬: شراره مانتو قرمز رنگش را که بیشتر شبیه یک بلوز کوتاه بود به تن کرد، شال سفید و کوتاهش را روی موهای بلند مشکی و قرمز رنگش کشید، داخل آیینه روی میز آرایشی نگاهی به صورت رنگ‌آمیزی شده اش کرد و آرام با دستمال کوچکی زیر چشمش که کمی از ریملش ریخته بود را پاک کرد. لبهای پروتز کرده اش که اینک با رژی آلبالویی، رنگ گرفته بود را نگاهی کرد و بوسه ای برای خودش فرستاد و نگاهی به ساعت مچی اش که صفحه آن بزرگتر از مچ دستش بود انداخت و با دست پاچگی از اتاق بیرون رفت. وارد هال شد و همانطور به سمت در هال میرفت بدون آنکه نگاهی به آشپزخانه کند، گفت: خداحافظ مامی...من دارم میرم کاری نداری؟! منور که از وقتی جمشید مرده بود و متوجه شده بود که یک زن دائمی دیگر با چند تا بچه قد و نیم قد هم داشته، کلا مثل آدم های روانی شده بود، نفسش را محکم بیرون داد و گفت: کجا میری شراره؟! کی میای؟! شراره کفش های اسپورت سفید رنگش را از داخل کمد جاکفشی در اورد و همانطور که کفش ها را جلوی در می انداخت گفت: پیش یکی از دوستام، یا بهتر بگم یکی از اساتیدم، نمی دونم کی برمی گردم اما زنگ بهت میزنم، خبرش را میدم.. منور آهی کشید و خوب می فهمید منظور از اساتید،استاد دانشگاه نبود، بلکه همان افرادی بودند که توی سحر و ساحری دست راست شراره بودند و آرام زیر لب گفت: من که خیری از این سحر و جادو ندیدم، تنها خیرم زن های رنگ و وارنگ صیغه ای جمشید بود و حالا هم که اون زن دائمش ...اگر سحر اثر داشت و مهر من را به دل جمشید می انداخت، می بایست برای من خانه بخره نه اینکه من توی خونه اجاره ای باشم و برای اون زنیکه دهاتی خانه ویلایی آنچنانی بخره... شراره که اصلا حرفهای مادرش را نشنید، گوشی اش را بیرون آورد شماره ای را گرفت و‌گفت: سلام استاد من تا نیم ساعت دیگه میام خدمتتون، فقط معذرت می خواهم، باید تنهایی ببینمتون... و بعد با لبخندی خداحافظی کرد و سوار دویست و شش آلبالویی رنگش شد و همانطور که سوئیچ را می چرخاند انگار حضور کسی در کنارش را حس کرد و چیزی در گوشش می خواندند، گفت: می دونم که روح الله رفته پیش یه ملا مکتبی که می خواد با حرزهای مقدس و آیات قران طلسم های منو باطل کنه، البته که نمی تونه با این قدرت ضعیفی که داره با من مبارزه کنه، اما موکلی که من گرفتم از بوی سرکه انگور و اسپند و...متنفره و همین باعث شده که طلسم هام اثر کنه و اما دیر اثر کنه، باید راه چاره ای پیدا کنم، دارم میرم پیش یکی از اساتید که همه بهش میگن زرقاط بزرگ و البته بی نظیر هست...خیلی بی نظیره در این میدان و بعد گازی به ماشین دادو بلند گفت: من باید از این زرقاط هم پیشی بگیرم، من باید توی این حیطه استاد تمام اساتید جادوگری بشم که میشم و میدونم میشم... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼