1sokhan.mp3
9.6M
✅ #سخنرانی بخش اول
👤سخنران: #حجت_الاسلام_خردمند
🔶 جشن میلاد امام محمدباقر علیه السلام و شب اول ماه رجب المرجب
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
2sokhan.mp3
9.04M
✅ #سخنرانی بخش دوم
👤سخنران: #حجت_الاسلام_خردمند
🔶 جشن میلاد امام محمدباقر علیه السلام و شب اول ماه رجب المرجب
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
3Madh-Hamid.mp3
9.53M
✅ #مدح #امام_محمدباقر_علیه_السلام
🗣ذاکر: #کربلایی_حمید_ابراهیمیان
🔶 جشن میلاد امام محمدباقر علیه السلام و شب اول ماه رجب المرجب
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
4zamine.mp3
6.54M
✅ #زمینه (امشب از آسمون، بارون داره میاد...)
🗣ذاکر: #کربلایی_حمید_ابراهیمیان و #حاج_محمد_ابراهیمیان
🔶 جشن میلاد امام محمدباقر علیه السلام و شب اول ماه رجب المرجب
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
5shoor.mp3
7.93M
✅ #شور (شاید ازم بپرسن این روزا هنوز دوسش داری؟ چی گرفتی ازین سینه زدن ازین عزاداری؟...)
🗣ذاکر: #حاج_محمد_ابراهیمیان
🔶 جشن میلاد امام محمدباقر علیه السلام و شب اول ماه رجب المرجب
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
6DeklameHaji.mp3
2.55M
✅ #دکلمه_شعر (حی لایموت، تو نجف خدا نشسته روبروت....)
🗣ذاکر: #حاج_محمد_ابراهیمیان
🔶 جشن میلاد امام محمدباقر علیه السلام و شب اول ماه رجب المرجب
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
7DekalamHaji2.mp3
2.64M
✅ #دکلمه_شعر2
🗣ذاکر: #حاج_محمد_ابراهیمیان
🔶 جشن میلاد امام محمدباقر علیه السلام و شب اول ماه رجب المرجب
🚩#مجمع_عاشقان_بقیع_اردکان
🆔 @YasegharibArdakan
❣عشق رنگین❣
#قسمت_یازدهم
به خونه رسیدم,مغزم کارنمیکرد,ساره,دکتر,اشکان....
سلام کردم...
مامان:سلام دخترم چقد زود اومدی,فک میکردم دیروقت بیای.
بی هیچ حرفی رومبل توهال کنارمامان نشستم.
مامان:چی شده سمیه جان,توفکری؟؟
اهی کشیدم,برای مامان تمام اتفاقات جشن تولد راتعریف کردم...
مامان لبخندی زد وگفت:از دختر عزیز من همین توقع میرفت,فقط خیلی تند رفتی,یه تذکر کوچک به شکیلا میدادی ومجلس را ترک میکردی..
من:نه مامان ,اینا تدارکات بزرگترای شکیلا بود,پس کسی میبایست تو روی اونا وایمیستاد,خندم گرفت وگفتم:وقتی گفتم خوردن مشروب عین خوردن کثافات توالت هست,دلم خنک شد خخخ
یکدفعه یادم اومد من اصلا کادو هم ندادم,باخودم گفتم:خوب بهتر,عطربه این خوبی ,قسمتش نبود.
به موضوع اشکان ,خیلی فکر کردم واخر سری به این نتیجه رسیدم گروه خونی ما بهم نمیخوره,هرچند ادعا کندکه اعتقاداتش با اقوامش متفاوته ولی بالاخره تو همون محیط بزرگ شده من باهرچی بتونم کناربیام با چیزای خلاف شرع نمیتونم..
هرچه که بیشتر فکر میکردم,بیشتربه این نتیجه میرسیدم که مابه درد هم نمیخوریم.
فرداش اشکان بهم زنگ زد.
من:الو بفرمایید
اشکان:سلام خانم محمودی,صبوری هستم
من:صبوری؟؟؟
اشکان:بله اشکان صبوری
من:آهان الان به جا اوردم.
اشکان:ببخشید مزاحمتون شدم,حقیقتش دیگه بیش ازاین نتونستم طاقت بیارم,اگرمیشه یه جا قراربگذاریم تا ببینمتون.
من:نه نیازی ,نمیبینم
اشکان:یعنی چه خانمم؟؟
من:اولا چای نخورده,پسرخاله نشید لطفا درثانی من به دوتا پیشنهادتون فک کردم وجوابم منفی است ,اقای محترم.
اشکان:شما یک فرصت به من بدهید یه چندوقت مثل دوتا دوست باهم باشیم ,مطمینم نظرتون عوض میشه.
من:حرف من همونه که گفتم ,اهل دوست پسرودختری هم که اینروزا ناجورباب شده نیستم,چون من جنس حراجی وبنجل نیستم که چوب حراج به جسم وابروم باخزعبلاتی مثل دوستی بانامحرم بزنم,من مثل یک الماس گرانبها هستم که برای خودم حرمت قایلم.
کاملا معلوم بود که عصبانی شده,
اشکان:پس منتظر من باش خانم الماس گرانبهاااا,اگه کاری نکردم که به دست وپام بیافتی مرد نیستم..
من:خخخخ همین الانشم مردنیستی ,روباه مکارررر
وتلفن را قطع کردم.
اما غافل ازاینکه این روباه مثل مار زخمیست وتا نیشش رانزنه ول کن نیست .
#ادامه دارد....
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
❣عشق رنگین❣
#قسمت_دوازدهم
امروز دوباره کلاس نقاشی داشتم ,نمیدونم برخورد شکیلا چی میتونه باشه.
خیلی سوالا دارم که از ساره بپرسم.
بالاخره به کلاس رسیدم,سرجای همیشگیم نشستم,اما هنوز خبری ازساره وشکیلا نبود.
بعدازیک ربع ,ساره آمد ,مثل همیشه کنارم نشست وباخنده گفت:به به خانم آشوبگرمون چطوره؟
من:سلام,چرادیرکردی؟
شکیلا کجاست؟
ساره:با اجازتون حالش خوب نبود,نمیتونست بیاد,
یه کم عذاب وجدان گرفتم ,اخه حتما به خاطرمن ,جشنش به هم ریخته,دلم سوخت.
اهسته گفتم:حتما به خاطراون کارمن....
ساره:نه بابا,تقصیرخودشه,زیادی نوشید ,الانم توحالت نیمه هوشیاره,باباش ازبس عذاب وجدان داره ازکنارتختش تکون نمیخوره
اووووف,خیالم راحت شد وبرگشتم به ساره گفتم :حس کلاس راندارم میای بریم یه دور بزنیم؟
ساره:جانا توسخن از دل ما میگویی..
ولی من میخواستم به بهانه ی گردش یه کم با ساره صحبت کنم.
شدیم سوارماشین ,روکردم به ساره وگفتم:ساره من دوست ندارم به رفیقم سوظن داشته باشم وچون رک وراستم ,میخوام چندتاسوال ازت بپرسم بشرطی که ناراحت نشی هاا
ساره:بپرس بابا,مقدمه چینی نکن..
ببین ساره,گفتی ازشهرستان اومدی دنبال کار,این نشون میده که احتیاج به پول داشتی والانم یک منشی ساده هستی که نهایتش ماهی یک میلیون بگیری ,اما بااین یک میلیون پول اجاره ی اون اپارتمان که خیلی بیشترازحقوقته را ازکجا میاری؟؟
ببین قصد بدی ندارم,یه جورکنجکاویه.
من خواهرندارم ساره جان,احساسم به تو مثل خواهر نداشته ام است.
بعدشم تو منشی بابای شکیلا هستی ومیدونم اینقدبی اعتقاد نیستی که اجازه بدهی هرکسی دستت رابگیره,من دیدم دکتر دستت راگرفت ودنبال خودش کشوند,آخه برای چی؟؟....
ساره یک نگاه بهم کردو آهی کشید و...
ادامه دارد.....
💦⛈💦⛈💦⛈
نویسنده #طاهره_سادات_حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺🌺🌺 حلول ماه پر خیر و برکت رجب و میلاد باسعادت پنجمین ستاره آسمان امامت و ولایت حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) برهمگان مبارک باد ... 💐💐💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمیدونم باید بخندم یا بگریم😂😂
https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوان یمنی خطاب به سران آمریکا و {رژیم جعلی} اسرائیل :
مثل این آتش قورتتون میدیم 😂
غزه ،غزه ، غزه... ما داریم می آییم ...😁😂
🔴 https://eitaa.com/yasegharibardakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 با این ذکر میزان حسناتت رو زیاد کن!
🔸استاد فرحزاد
🇮🇷 تهذیب و اخلاق 🇮🇷
🌱اللهم عجل لولیک الفرج 🌱
https://eitaa.com/yasegharibardakan
چه خبر از خیریه مجمع توو هفته گذشته؟
خدمتتون عرض کنم :
توزیع گوشت گرم داشتیم.
چند مورد توزیع بخاری نو و دست دوم.
توزیع مرغ گرم داشتیم.
سیسمونی نوزاد داشتیم.
توزیع لوازم بهداشتی داشتیم.
جشن تولد برای کودکان تحت پوششمون داشتیم.
تهیه یه مورد دستگاه فشار خون داشتیم.
توزیع لباس گرم داشتیم.
الهی به حق این ماه رجب ، هر کی به خیریه مجمع و خانواده های نیازمندمون کمک میکنه، خدا دنیا و آخرت کمکش کنه.
👇👇👇👇👇