eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
36 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
2sokhan.mp3
8.52M
بخش دوم 👤سخنران: 🔶 مراسم جشن میلاد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
3sokhan.mp3
2.77M
بخش سوم 👤سخنران: 🔶 مراسم جشن میلاد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
4sorud1-Haji.mp3
5.14M
🗣ذاکر: 🔶 مراسم جشن میلاد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
5sorud2-hamid,haji.mp3
6.5M
🗣ذاکر: و 🔶 مراسم جشن میلاد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
6sorud3-hamid-haji.mp3
3.94M
🗣ذاکر: و 🔶 مراسم جشن میلاد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
7sorud4-hamid.mp3
2.22M
🗣ذاکر: 🔶 مراسم جشن میلاد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
8madh-hamid-haji.mp3
9.42M
مولا علی علیه السلام 🗣ذاکر: و 🔶 مراسم جشن میلاد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
9sorud5-haji.mp3
3.96M
🗣ذاکر: 🔶 مراسم جشن میلاد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
10madh-haji.mp3
3.62M
🗣ذاکر: 🔶 مراسم جشن میلاد حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام 🚩 🆔 @YasegharibArdakan
در باز کردم دیدم زینب پشت دره حجاب و صورت بدون رنگ و روغنش خیلی به دلم نشست دستشو به طرفم دراز کرد وقتی دستمو گذاشتم تو دستش از روی صمیمیت فشار داد تعارفش کردم بشینه زینب: حنانه جان بیا بشین عزیزم بعد مدتها دیدمت تا باهم حرف بزنیم -برات شربت بیارم میام زینب: شربت 😳😳😳 من روزه ام عزیزم -روزه ؟ روزه چیه ؟ زینب: هیچی عزیزم بیا بشین حنانه ببین من از بابام و داییم هیچی یادم نیست حالا از دایی بیشتر چون قبل از تولدم تو شلمچه مفقودالاثر میشن بابام که خودت میدونی مفقودالاثره حنانه ببین من نمیدونم بین تو و شهدا چه قول و قراری هست اما ‌هنوز اشکا و التماساتو برای شلمچه رفتن جلوی چشممه ک به مسئولا اصرار کردی تا بردنت دوشب پیش داییم اومد به خوابم و گفت برو به دوستت حنانه بگو ما منتظر توئیم من مات و مبهوت به حرفای زینب گوش دادم زينب:حنانه ببين الان ماه رمضونه، ماه مغفرت و رحمت چندشب دیگه شبهای قدره بهترین زمانه که برگردی به آغوش خدا اینم شماره من ..... منتظر تماست هستم زینب که رفت گوشه ذهنم فعال شد رفتم سر کمد لباسام اون آخر کمد یه چیزی بهم میگفت من اینجام دستمو بردم سمتش جنس لطیف اما مهربون چادرمو لمسش کردم سه چهار روز بود کارم شده بود چادرو بذارم جلوم و گریه کنم بعداز سه چهار روز گریه شماره زینب گرفتم -الو سلام زینب ...... ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
-الو سلام زینب خوبی؟ زینب : سلام حنانه تویی خانمی؟ -آره عزیزم خودمم زینب: منتظر تماست بودم زینب میخام ببینمت به کمکت نیاز دارم زینب :باشه عزیزم من دارم میرم بهشت زهرا قطعه سرداران بی پلاک توام بیا اونجا ببینمت -اووووم 🙊🙊🙊 میدونی چیه زینب اینجا که میگی من اصلا نمیدونم کجاست بلد نیستم زینب:ایوای ببخشید من یادم نبود باشه حاضر شو عزیزم بیام دنبالت باهم بریم -باشه رفتم سمت کمد لباسام مرگم گرفت خدایا اینا مانتون یا بلوز آخه حنانه خاک تو سرت نکنم ✋✋ با اشک چشم و بغض گلو گوشی رو برداشتم زینب 😢😢 زینب : جانم عزیزم چی شده ؟ -زینب من لباس درست حسابی ندارم برای اینکه بخوام محجبه بپوشم زینب: اشکال نداره گلم بیا یه روز دیگه میریم مزارشهدا امروز میریم خرید -باشه ممنون اونروز با زینب رفتم بازار تجریش خرید من یه مانتو مناسب یه شلوار پارچه ای یه روسری بلند خریدم خریدامو کردیم اومدیم خونه من ، زینب بهم یاد داد چطوری روسریمو لبنانی سر کنم چادر بذارم سرم زینب رفت. گفت کمک نیاز داشتم بهش زنگ بزنم دوروز گذشته بود اما من دلم بهانه شلمچه میگرفت رفتم چادر و روسریم سر کردم و آماده شدم رفتم ...... .. https://eitaa.com/yasegharibardakan ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄