eitaa logo
مجمع عاشقان بقیع اردکان
4هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
31 فایل
مجمع عاشقان بقیع اردکان اردکان ، خیابان مطهری جلسات هفتگی: جمعه شب ها، با سخنرانی سخنرانان توانا و مداحی مداحان اهل بیت از استان وکشور، آموزش مداحی ارتباط با مدیران کانال @Maa1356 @h_ebrahimian
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
(عج) 🍃العجل دل بی‌قرارم 🍃من که غیر شما کسی رو ندارم 🎙 👌بسیار دلنشین https://eitaa.com/yasegharibardakan
شب به خیر ......
📌 امام جمعه اردکان: 🔰 هیمنه پوشالی اسرائیل در عملیات طوفان الاقصی شکسته شد ✅ به گزارش روابط عمومی دفتر امام جمعه اردکان، مراسم بزرگداشت شهدای غزه در مجمع عاشقان بقیع اردکان برگزار شد. 📆 جمعه شب ٢٨ مهر ماه ١۴٠٢ 🔶 کانال قلب فرهنگی اردکان @ghalbefarhangi 🔻 درگاه الکترونیکی ارتباط با دفتر امام‌جمعه اردکان؛ 👇👇 http://www.sdeja.ir/?app=contact
📌 امام جمعه اردکان: 🔰 هیمنه پوشالی اسرائیل در عملیات طوفان الاقصی شکسته شد ✅ به گزارش روابط عمومی دفتر امام جمعه اردکان، مراسم بزرگداشت شهدای جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در غزه در مجمع عاشقان بقیع اردکان برگزار شد. ✅ امام جمعه اردکان در این مراسم با بیان اینکه نبرد میان حق و باطل و درگیری جبهه حق و باطل از اول تاریخ بشر وجود داشته و امروز هم ادامه دارد، گفت: خدای متعال یکی از اهداف بعثت پیامبران را مبارزه با طاغوت های زمان بیان می کند. ✅ وی ضمن محکوم کردن جنایات رژیم غاصب صهیونیستی در کشتار فجیع زنان و کودکان و بی پناهان در فلسطین و نوار غزه، اظهار داشت: خدای متعال یقینا از این جنایتکاران انتقام خواهد گرفت؛ انتقام از ظالم و مجرم قطعی و یقینی است و وعده خدا در رابطه با نصرت مظلومان و انتقام از ظالمان حتمی است. ✅ حجت الاسلام والمسلمین سید اسماعیل شاکر گفت: حاکمان و سران کشورهای جهان در این اوضاع که به مردم مظلوم فلسطین ظلم می شود و آنها شاهد جنایات رژیم صهیونیستی هستند باید نقش خود را ایفا نموده، و در برابر این نسل کشی سکوت نکنند. ✅ وی با بیان اینکه وظیفه اصلی ما حمایت از مردم مظلوم فلسطین و غزه است، افزود: بعضی ها کمک به فلسطینیان را زیر سؤال می برند که در جواب آنها باید گفت که اولا ما مسلمان هستیم و از دستورات اساسی دین اسلام حمایت از مظلوم و ایستادگی در برابر ظالمین است، ثانیا ما اعتقاد داریم که در کشورمان مردم‌سالاری وجود دارد و نظر و رأی مردم مهم است لذا طبق آمار رسمی اعلام شد که بیش از ٧٠ درصد از مردم ایران به حمایت از فلسطین اعتقاد دارند و ثالثا انسان عاقل منتظر نمی ماند که دشمن به کشورش حمله کند بعد به فکر دفاع بیفتد بلکه قبل از نزدیک شدن به مرزهای کشور با دشمن مقابله می کند و به کسانی که در خط مقدم این جبهه هستند کمک می کند. ✅ امام جمعه اردکان با اشاره به عملیات طوفان الاقصی جبهه مقاومت علیه رژیم صهیونیستی، گفت: با نگاه به تاریخ گذشته می بینیم، امروز اسرائیل علیرغم هیمنه پوشالی که برای خود ساخته است چقدر در برابر جبهه مقاومت ضعیف شده و این هیمنه پوشالی شکسته شده و موجودیتش در خطر است. 📆 جمعه شب ٢٨ مهر ماه ١۴٠٢ 🔶 کانال قلب فرهنگی اردکان @ghalbefarhangi 🔻 درگاه الکترونیکی ارتباط با دفتر امام‌جمعه اردکان؛ 👇👇 http://www.sdeja.ir/?app=contact
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا بچه های اینقده با هم فرق دارند⁉️ یکی خوش خنده یکی ترسو ... یکی زود گرم میگیره یکی سخت ... یکی ... یکی .... https://eitaa.com/yasegharibardakan
این تصویر نمادی ازعشق، شجاعت، مظلومیت، معصومیت، لبخند، خشم ، ستم ،امید ،آوارگی ، زندگی و وطن دوستی رو به صورت همزمان به تصویر کشیده است.
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: روح الله که اصلا قصد نداشت به فتانه با اینهمه خباثتش بی احترامی کند، کمی دستپاچه شد و همانطور که دستمال داخل جیبش را به طرف فتانه میداد گفت : وای ببخشید، به خدا من نمی خواستم... فتانه دست روح الله را پس زد و دستش را جلوی دهانش گرفت و گفت: با این دندان شکسته و اینهمه خون، فکر نمی کنی این دستمال خیلی کوچکه و با زدن این حرف به سمت دسشویی رفت. روح الله که انگار خیلی ناراحت شده بود و قصد چنین برخوردی نداشت به دنبال فتانه راه افتاد و همانطور که فتانه دهانش را داخل روشویی میشست و در سرویس ها باز بود، به دیوار روبه رو تکیه داد و فتانه را از داخل آینه چسپیده به دیوار نگاه کرد و گفت: به خدا من نمی خواستم.. فتانه آب دیگه ای توی دهنش زد و گفت: خیلی خوب نمی خواد اینقدر قسم بخوری برو سر سفره غذات را بخور شتر دیدی ندیدی... روح الله اصلا باورش نمیشد، یعنی از فتانه بعید بود همچی سعهٔ صدر و بزرگواری، فتانه ای که همیشه نزده میرقصید، الان خیلی عجیب بود که به این راحتی از کنار همچی موضوع بزرگی بگذره، روح الله خیلی مشکوک شده بود، مغزش داشت سوت میکشید اما آدمی نبود که جواب رفتار خوب را بد بدهد هر چند که پشت اون رفتار خوب حیله ای پنهان باشد، پس رو به فتانه گفت: بیا با هم برگردیم سر سفره.. فتانه که می خواست عذاب وجدان روح الله را بیشتر کند، اشاره ای به دندان شکسته اش کرد و گفت: با این دندان میشه.. روح الله دوباره اصرار کرد و گفت: برات له می کنم بیا سر سفره و بعد هر دو به اتاق برگشتند، اما خبری از سعید نبود، بابا محمود که اصلا انتظار برگشت فتانه و روح الله را نداشت، بالبخندی حاکی از تعجب گفت: به به میبینم هم فتانه آدم شده و هم این خونه یه ذره شبیه یه خانواده شده.. همه مشغول غذا شدند و انگار فضا،فضای رودربایسی بود، چون نه روح الله میلی داشت و نه فتانه با اشتها می خورد و فتانه دوباره سر حرف را باز کرد و رو به روح الله، گفت: باشه، هر چی تو بگی، تو بگو کی را می خوای؟! دست روی هر کس که بگذاری من برات آستین بالا میزنم. روح الله همانطور که با دانه های برنج پیش رویش بازی می کرد گفت: من که اصلا از پیشنهاد یکباره ای شما جا خوردم، شخص خاصی هم مد نظرم نیست، فقط دوست ندارم آشنا باشه، یه دختر غریبه اما با ایمان مثلا... فتانه وسط حرفش پرید و گفت: مثلا کی؟! روح الله ارام تر گفت: مثلا یکی از دخترای حوزه باشه خوبه... محمود قهقه ای زد و گفت: عجب زبلی هااا، آفرین، کار درستی میکنی، از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز، بزارید یه آخوند مثل خودش بگیره که شبانه روز یا زن به منبر بشینه و یا مرد.. با این حرف بابا محمود، سعیده و مجید زدن زیر خنده.. فتانه همانطور که خیره به نقطه ای نامعلوم روی سفره شده بود گفت: پس، فردا منو ببر قم برم حوزه خواهران برات یه دختر خوب گلچین کنم و روح الله نمی دانست که فتانه از اضطرارش این کار را میکند، می خواست برای خود و اهدافش یارکشی کند و در وقت معین، روح الله و همسرش را از بین ببرد.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی براساس واقعیت https://eitaa.com/yasegharibardakan 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
زخمی که تیزی زبان بر دل آدمها میگذارد بسیار کشنده تر از زخم شمشیر است! مواظب گفتارتان باشید که دلی زخمی نشود... https://eitaa.com/yasegharibardakan
رمان واقعی«تجسم شیطان» 🎬: فتانه وارد خانه شد، لبخند مضحکی روی لب نشانده بود، روح الله از پشت پرده توری سفید رنگ هال، حیاط را دید میزد، با دیدن فتانه ،به سرعت به طرف در ورودی رفت، قلبش مثل گنجشککی بی قرار میزد، از صبح که فتانه رفته بود حوزه، حال روح الله همین گونه بود، حسی درونی به او نهیب میزد که یار دلت را خواهی یافت، روح الله هنوز نمی دانست آیا فتانه دست پر آمده یا نه؟! اما قلبش به تلاطم بود و با وجود این حس، مطمئن بود خبری هست. قبل از رسیدن فتانه، روح الله در هال را باز کرد و سپس با صدای بلند سلام کرد. فتانه که مشخص بود دست پر آمده همانطور که محمود را به کناری میزد، کفش هایش را در اورد و وارد هال شد و با لبخند نگاهی به روح الله کرد و گفت: یعنی دختر نگو و پنجهٔ آفتاب بگو، صورت مثل قرص ماه، ابروها کشیده و مشکی ،چشمها درشت و سیاه، اصلا با همون چشمای خوشگلش مطمئنم هزار نفر جذبش میشن، بینی قلمی و لبها غنچه، رنگ پوستش هم گندمی خوشگل یه ذره سبزه و بعد خنده ای صدادار کرد و همانطور که سعی می کرد با گوشه های چادرش برقصد ادامه داد: سفید سفید صد تومان، سرخ و سفید، سیصد تومان، حالا که رسید به سبزه، هر چی بگی می ارزه.. و بعد رو به روح الله گفت: دختر از این بهتر و ماه تر نمی تونی پیدا کنی، دیگه چی می خوای؟! محمود با تعجب حرکات فتانه را نگاه می کرد، او خوب این زن مکار را می شناخت و تقریبا می دانست که فتانه چرا اینقدر خود عزیزی می کند. روح الله که مثل لبو سرخ شده بود آهسته رو به فتانه گفت: اسمش چی هست؟ فتانه چادرش را درآورد و‌گفت: اسمش هم فاطمه است.. با شنیدن نام فاطمه، انگار بندی درون دل روح الله پاره شد، مطمئن بود خودشه...همون که قراره همسفر یک عمرش باشه، روح الله از شرم سرش را پایین انداخت و فتانه بی توجه به حال روح الله به سمت اتاق آخری رفت تا لباس هایش را عوض کند. وارد اتاق شد، اتاق تاریک بود، کلید برق را زد، لامپ کم نور وسط اتاق روشن شد، چادرش را روی چوب لباسی ایستادهٔ گوشهٔ اتاق انداخت، به طرف کمد لباس چوبی که با پول های روح الله بی نوا خریده بود، رفت، در کمد را باز کرد و بلوزی زرد رنگ از بین لباسها انتخاب کرد و همانطور که خیره به آینه کوچکی که وسط شاخه های کنده کاری شدهٔ یک نخل، روی درب کمد بود زیر لب زمزمه کرد: دختری برات انتخاب کردم که لنگه نداره و خانواده ای متشخص داره، اما مطمئنم خانواده دختره به این وصلت رضایت نمیدن، آخه کی میاد دخترش را به پسری بده که زن باباش را زده؟! وقتی جواب رد شنید و بادش خوابید، اونموقع این پسرهٔ خیره سر مجبور میشه همون دختری را بگیره که به قول خودش من براش لقمه گرفتم، بزار فرزانه را بگیره یک زندگی براش بسازم دو تا از توش دربیاد، حقا که فرزانه در صورت و سیرت مثل خودمه و با زدن این حرف بشکنی زد و در کمد را بست. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🌹🍃 ✍سکوت درمانی ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ !.. ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ, ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ! ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ … ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ . ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ … ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ, ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ ! ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ, ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ, ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ . ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ” ﺳﮑﻮﺕ” ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ! https://eitaa.com/yasegharibardakan
✍ جملاتی که با طلا باید نوشت ✨ 🧮خانوم جون خدابیامرز میگفت: نونت رو واسه دل خودت میخوری لباست رو واسه دل مردم میپوشی. یعنی که توی خونه‌ات ممکنه نون خالی بخوری، کسی نمیبینه ولی لباست رو همه میبینن پس خوب بپوش. 🧮خانوم جون خدابیامرز میگفت: هر وقت خواستی نمک تو غذا بریزی، پشت تو بکن به شوهرت تا نبینه چقدر ریختی! یعنی هر چیزی رو به شوهرت نگو! 🧮خانوم جون خدابیامرز میگفت: جایی نشین که ورنخیزی و حرفی بزن که ورنتیزی. یعنی حواست باشه با کی میری و با کی میای! هر کسی لایق رفت و آمد نیست 🧮خانوم جون خدابیامرز میگفت : ﻫﺮ ﻭﻗﺖ زنی ﺭﻭ می‌دید ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺭﻩ میگفت: ﻧﻨﻪ "ﺗﻮی کِشتی ﻛﻪ هستی ﺑﺎ ﻧﺎﺧﺪا ستیز نکن". یعنی به حرف شوهرت گوش کن 🧮خانوم جون خدابیامرز میگفت: هیچ وقت نون و تخم مرغ تو خونه‌تون تموم نشه. نصف شبی کسی بیاد خونه‌تون ازتون انتظار چلو کباب نداره اما حداقل یه نیمرو میذاری جلوش. خدا بیامرزه قدیمی‌ها و خانم جون‌هامون رو... نصیحت‌های خوبی می‌کردن... https://eitaa.com/yasegharibardakan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎵یادم میفتی 🎧ناصر زینلی عصر اولین روز آبان ماهتون به خیر😂😂😂 دلتون شاد شاد شاد.... https://eitaa.com/yasegharibardakan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣نماز ستون وجود ماست✨ اگه محکمش کنی، توی بحران های های زندگی ستون وجودت نمی لرزه🕊 6 https://eitaa.com/yasegharibardakan
یک خانواده فلسطینی ۲۱ نفره - از کوچک تا بزرگ، همه در یک لحظه، از ثبت احوال پاک شدند. نام خانوادگی‌ای که دیگر وجود ندارد!😔😔😔😭 https://eitaa.com/yasegharibardakan