#خرده_روایت
دیشب مراسم با شکوهی در امام زادگان یاسر و ناصر علیهالسلام #طرقبه به یاد #سیدالشهدای_خدمت و همراهان عزیزش داشتیم.
سخنرانی ها، مدیحه سرایی ها که تمام شد با #شاعر عزیز و گرانقدر سید رضا جان آل یعقوب و #مداح عزیز آقای سروری هم سفره شام متبرک شدیم.
هرکسی شروع کرد و ناخواسته از خاطرات خردی که از #آیتالله_رئیسی داشت می گفت؛
یکی گفت وقتی ایشان در #تولیت_حرم بود هربار که می رفتم خصوصا صبح ها در #حرم، میدانی بازدید داشت و یک بار به در پرروی زدم و رفتم یه تبرکی ناب از ایشون گرفتم که هنوزم دارمش
اون یکی گفت؛
یه سالی با حاجی مراسم شب قدر رو منبر می رفتیم، من مداح بودم ایشون سخنران یه روز برگشت گفت این شب ها کجا میری گفتم شیراز گفت اون سال گفتم شیزار بعد گفتند اگه مجدد رفتی شیراز حتما مزار فلان امام زاده که فاصله کمی داره تا حرم #شاهچراغ داره برو مجاب هستند. این گذشت تا پنج سال بعد که مجدد ایشون رو توفیق داشتم و در یک برنامه سنگین دیدم یهو برگشتند و گفتن که مزار فلان امام زاده رفتی!؟ برام جالب بود بعد اون همه سال تو اون همه شلوغی چطور حضور ذهن دارند و حواسشون به همه چیز هست؟
خلاصه خرده روایت های ارزشمندی از برخورد مردم با این رجایی زمان وجود داره که اگر جمع بشه هرکدومش میتونه یه #کتاب جذاب بشه
آها یه نکته یکی دیگه از بزرگواران گفت که به نظرم مهم بود، گفت؛
اقای رئیسی به #دولت و #خدمت به مردم آبرو داد، دوباره #خدمتگزار مردم بودن و در دولت حضور داشتند اجر و قرب پیدا کرد.
رضاچاوشان