بسمالله الرحمن الرحیم
#ولادت_امام_حسین_علیه_السلام
لال بودم مرا زبان دادند
منِ اُفتاده را تَوان دادند
زيرِ خورشيدِ گرمِ روزِ اَلَست
مانده بودم كه سايِبان دادند
اِزدحامی عجيب بود امّا
به من از آن همه مكان دادند
خواستند كارِ عشق را بينند
حال و روزِ مرا نشان دادند
مثلِ آتش شدم مرا سوزاند
به دلم تا حسين جان دادند
-
نه كه مجنون نه مثلِ فرهادم
خوش به حالم حسين آبادم
-
اوّلِ عشق شورِ شيرين است
بعد از آن روزگار غمگين است
تا كه عاشق شدم همه گفتند
رویِ پيشانیات چرا چين است؟
روزِ اوّل كه ديدَمَش گفتم
آنكه روزَم سيَه كُنَد اين است
جگرم را هر آنكه ديد گريست
گفت اين داغ ارثِ ياسين است
حا و سين و يا و نون مرا درياب
كه سَرَم رویِ شانه سنگين است
-
حا و سين و يا و نون مرا كُشته
شُكرِ حق اين جنون مرا كُشته
-
روزِ اوّل كه ديد آبم كرد
بعد از آن ساخت و خرابم كرد
به همين فكر میكنم هر روز
عاقبت عشق انتخابم كرد
هيچ كس رویِ من حساب نكرد
شُكرِ حق مادرت حسابم كرد
تو خودت آمدی پِیاَم وَرنهَ
هر دری رفتهام جوابم كرد
از دعاهایِ مادرم بودم
تا نگاهِ تو مستجابم كرد
-
حق بده بر دلم كه در بند است
اوّلين عاشقت خداوند است
-
از جمالت بهار میريزد
از جلالت وَقار میريزد
حرف اصلاً نداری و از هر
خُطبهات اعتبار میريزد
لحظههايی كه تيغ میگيری
عرقِ ذوالفقار میريزد
چقدر سر به زيرِ هر قَدَمَت
لحظههایِ شِكار میريزد
چشمِ زينب به گيسويَت حيران
چه خوش اين آبشار میريزد
-
شبِ پروانه است ، بسم اله
هركه ديوانه است ، بسم اله
-
با تو اين آسمان نگين دارد
كه خدا با تو هَمنشين دارد
تو علی هستی و علی با تو
دستِ حق را در آستين دارد
تو علی هستی و علی وقتی
می زَنَد تيغ آفرين دارد
تو علی هستی و علی يعنی
از رَجَز خوانیاش زمين دارد
میزند چرخ گِردِ خود هر روز
كه علی ضَربِ آتشين دارد
نام تو فاطمی است هم علوی
كه هم آن دارد و هم اين دارد
-
فاطمه هم حسين میخواند
زيرِ دِينِ كسی نمیماند
-
در دلم دردِ بی شُماری هست
چند وقتی است روزگاری هست
قسمتم نيست كربلا بروم
اين چه غم ؟ اين چه انتظاری هست؟
پلكهايم به كار میآيد
به ضريحِ نو اَت غباری هست
سنگ فرشِ حرم بگو ، آيا؟
قسمتم از تو يك مزاری هست؟
سفرهات گرم می كنم بَلَدم
خوشیِ من همين نداری هست
-
توكه می خواستی مرا بكُشی
كاش می شد به كربلا بكُشی
-
تا گدايانِ پُشتِ در داری
تاكه هستيم دردِسر داری
دستت از پشتِ در برون آمد
خوب از شرمِ ما خبر داری
مثلِ منظومهای و خورشيدی
دورِ خود چندتا قمر داری
پشتِ در آمدی ولی ديدم
كه تو هم دست بر كمر داری
ارتباطيست از تو با جگرم
چقدر زخم بر جگر داری
تو همه باورِ اباالفضلی
سومين حيدرِ اباالفضلی
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_Hassan_lotfi
بسماللهالرحمنالرحیم
#ولادت_امام_حسین_علیه_السلام
هرچه بادا باد اما عشق باد
عشق بادا عشق بادا عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کارِ دنیا کارِ فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
عین و شین و قاف یعنی جان حسین
عشق یعنی جان سَنَ قربان حسین
عشق حِسی زیرِ باران خداست
"عشق اسطرلاب مردان خداست"۱
اولین ابیاتِ دیوانِ خداست
عشق آری شورِ طوفانِ خداست
حا و سین و یا و نونِ جان خداست
ای ظهورِ ذاتِ بی پایان حسین
جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین
"عشق یعنی جلوهای در آبگین"۲
عشق یعنی دستِ حق در آستین
عشق یعنی عقل اما با یقین
عشق یعنی نیست غیر از او همین
عشق یعنی یا امیرالمومنین
یا علی گفتیم و بعد از آن حسین
جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین
اینهمه غارتگریها را ببین
از دلِ ما دلبریها را ببین
زیر پایَت پادریها را ببین
شور و شوقِ نوکریها را ببین
یا حسینِ آذریها را ببین
سالدی قَلبیم دَ عجب طوفان حسین
جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین
ما خرابیم و شراب آلودهایم
تربتت خورده تُراب آلودهایم
خوابِ تو دیدیم و خواب آلودهایم
ما به این احساسِ ناب آلودهایم
ما به نورِ آفتاب آلودهایم
دست ما بادا بر آن دامان حسین
جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین
روزِ اول که دلم را ساختند
با همین دلها حرم را ساختند
بعدِ آن شادی و غم را ساختند
از نوکِ مژگان قلم را ساختند
نقش شد نامت عَلَم را ساختند
نعره زد میرِ علمداران حسین
جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین
تو حسینی و سلامت شد حسن
خوش بحالت که امامت شد حسن
آمدی و همکلامت شد حسن
آفتابِ رویِ بامت شد حسن
استلامت احترامت شد حسن
"شد حسن با هیبتت حیران حسین"۳
جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین
نامِ آقازاده هایت تا علی است
با همین سه کارهامان با علی است
یادمان دادی فقط آقا علی است
با شما شیرینی دنیا علی است
یاعلی و یاعلی و یاعلی است
گفت ایوان نجف : سلطان حسین
جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین
مادرم من را به دستش تا گرفت
ماجرایِ ما همانجا پا گرفت
کربلایت در دلِ ما جا گرفت
کارِ عشق و عاشقی بالا گرفت
دستِ ما را حضرت زهرا گرفت
درحرم گفتیم آقا جان حسین
جانِ ما ای جان سَنَ قربان حسین
ای دل از این زخم پنهانی بخوان
چند بیت عمان سامانی بخوان
یاد زینب از پریشانی بخوان
از وداعی سخت بارانی بخوان
رفت پیراهن ، زِ عریانی بخوان
من کیاَم عمان بی سامان حسین
جانِ من ای جان سَنَ قربان حسین
"خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگِ مَهلاً مَهلَنَش بر آسمان
اهل دل را آتش اندر جان زنان"۴
بی تو ای وایِ من و طفلان حسین
صبر کن ای جان سَنَ قربان حسین
۱.تضمینی از مولوی
۲.اشاره ای به آیه مبارکه نور
۳.حدیثی از امام مجتبی علیه السلام
۴.ابیاتی از گنجینه ی اسرار عمان سامانی
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
خدا زمين و زمان را دوباره حيران ساخت
تمامِ شوکت خود را به شکلِ انسان ساخت
به دستِ قدرتِ خود خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده زِ رويی جهان گلستان ساخت
کشيد قامتِ او را قيامتی برخاست
برایِ غارتِ دلها سپاهِ مژگان ساخت
زِ اوجِ شانه ی او آسمان به خاک اُفتاد
برایِ هر سرِ زلفش دلی پريشان ساخت
ميانِ طاقِ دو اَبرویِ او گره انداخت
از آن دوتيغِ گره خورده باد و طوفان ساخت
خدا برای حماسه دلاوری آورد
برای شيرِ خدا شيرِ ديگری آورد
نسيمی از تو وزيد و زمين شکوفا شد
بهشت دربه درِ کوچههای دنيا شد
برایِ آنکه به پایِ تو بال و پَر بزنند
در ازدحامِ ملائک دوباره دعوا شد
همان شبی که رسيدی مدينه يادش هست
نگاه کردی و عالم پُر از مسيحا شد
همان شبی که به گوشَت علی اذان ميگفت
بهشت غرقِ گُل از جلوههای زهرا شد
تو آمدی و به اين خانه شادی آوردی
و با تو خنده به لبهای مجتبیٰ وا شد
نگاه کن كه تمامِ دلم طلا گردد
که گَر اشاره کُنی خاک کيميا گردد
شُکوهِ چشمِ تو هوش از تبارِ گلها بُرد
زلالِ آمدنت آبرویِ دريا بُرد
شمايلی زِ تو يوسف شبی به خوابش ديد
حديثِ رویِ تو گفت و دل از زُلیخا بُرد
بهانهی تو ، به صحرا کشيد مجنون را
کشيد عکس تو و دودمانِ ليلا بُرد
قسم به جادویِ چشمانِ مستِ آهوها
که گردِ راه تو صبر از تمامِ صحرا بُرد
شکافت سينهی امواجِ سهمگين را باز
کسی که نامِ تو را در کنارِ دريا بُرد
حرارتِ نَفَسَت کوه را کُنَد سِيلاب
که جذبههایِ دَمَت رونق از مسيحا بُرد
شبی نيامده بی عطرِ سفرهیِ سبزت
که دستهایِ تو ميراثِ مرتضی را بُرد
قسم به مشک ، قسم بر دلت که بی همتاست
خوشا به حالِ تو آقا که مادرت زهراست
شرابِ کُهنه نوایِ تو در سَبو دارد
بخوان که با تو مناجات رنگ و بو دارد
برای آنکه زَنَد بوسه بينِ اَبرويت
رکابِ پایِ تو را زينب آرزو دارد
هنوز مالکِ اشتر زِ نازِ ضربَتِ تو
ميانِ عرصهیِ صفين گفتگو دارد
ميانِ معرکه وقتی سوار میآيد
صدایِ هلهلهیِ ذوالفقار میآيد
رسيد نوبت رزمش رسيد طوفانش
زمين به لرزه زمان در شگفتِ مِيدانش
گرفت پایِ رکاب و نشست بر مرکب
دوباره زَهرهی شيران دريد چشمانش
نيامده همگان قبرِ خويش را کَندند
نيامده همهی دشت شد به فرمانش
خدا بخير کند زد گره به اَبروها
خدا بخير کند از دو تيغِ بُرانش
همانکه سينه ستبر آمده برای نبرد
همانکه حضرتِ حيدر شده ثنا خوانش
تمامِ شهرِ مدينه نمیرود در خواب
بدونِ زمزمههایِ نسيمِ قرآنش
به وقتِ سجده دلِ آسمانيان بُرده
حسين مستِ تماشایِ اوجِ عرفانش
دل از تمامیِ دلهـایِ مشرقی میبُرد
به آن رُخی که به بازارِ عاشقی میبُرد
لبش تَرَک تَرَک و در ميانِ دريا بود
کنارِ مشکِ تُهی غرقِ تيرِ غمها بود
رُباب بر درِ خيمه به انتظار ، افسوس
که آخرين نفسِ نا اميدِ سقا بود
عَلَم به رویِ زمين دستها پُر خون
حسين پيشِ برادر چقدر تنها بود
صدایِ هلهله بود و دعایِ دخترکان
که در کنارِ شريعه عجيب غوغا بود
گره زدند به معجر که دستِ نامردان
برایِ غارتِ اهلِ حرم مهيا بود
گرفته بود زنی روضهای به بالينش
صدایِ اُمِ بنين نه ، صدایِ زهرا بود
فقط نه اينکه پدر را زِ غم دو تا ديدند
پناهِ اهلِ حرم را به نيزهها ديدند
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
دِلی دارم و خانهیِ بوتُراب است
سَری دارم و خاکِ عالیجناب است
عوض کرده روز و شَبَم جایِ خود را
که ماهی دمیده پُر از آفتاب است
مرا قبله بابُ الحُسینِ حسین است
مرا نامِ عباس فَصلُ الخِطاب است
حساب و کتابی ندارد دل ما
که دیوانهاش بی حساب و کتاب است
نوشته به ایوانِ میخانهی او
که در بزمِ ساقی دعا مستجاب است
من از تاکِ انگورهایِ ضریحش
چنان مست کردم که حالم خراب است
چنان بی خودم کرده بویِ سَبویَش
که پایم هوا و سرم در شراب است
از امشب بهشت آفرین است زهرا
که مهمانِ اُمالبنین است زهرا
خدا گِرد گِردَت مداری کشیده
به هر یک صفِ بی شماری کشیده
و در طاقِ عرشش به تصویر سبزی
عَلَم را به دوشِ سواری کشیده
که نصرُ مِن الله بر بیرقِ اوست
و در قبضهاش ذوالفقاری کشیده
شَبیهِ علی رویِ دُل دُل نشسته
و در زیرِ پا تار و ماری کشیده
نه اَبرو بگو ذوالفقاری دو پیکر
نه گیسو بگو آبشاری کشیده
اگر حالتِ چشمِمان التماس است
برای حریمش خُماری کشیده
نیازی ندارد به غیر از ضریحت
کسی که به چشمش غباری کشیده
رسیدم مرا زیرِ بالَت بگیری
امیری حسین وَ نِعمَ الامیری
نگاه تو جُز شورِ دریا ندارد
طَنینَت به جز لحنِ مولا ندارد
تو مثلِ حسن کوچههایت شلوغ است
که بی تو مدینه تماشا ندارد
برای تماشات یوسف رسیده
مدینه ولی بیش از این جا ندارد
من از ارمنیهای شهرم شنیدم
که پیش تو رنگی مسیحا ندارد
پسرهای او جایِ خود ، میشود گفت
که مانند عباس زهرا ندارد
گرههای کورِ همه ، صَف کشیدند
که کارَت اگر ، شاید ، اما ندارد
اگر کار داری تو هَم با ابالفضل
بگو یاحسین و بگو یا ابالفضل
تو مهتابِ نوری برایِ سحرها
تو خورشیدی اما میانِ قَمرها
تو را روزِ اول برایِ حسینش
سوا کرده زهرا برایِ پسرها
مرا منصبِ تو به شاهی رساند
اگر جا دَهی در صفِ رُفتگرها
نقابی بزن وقتِ رزمت به صفین
که ذُوخرالحسینی ...امان از نظرها
از آن دور لشگر تو را خیره دیدند
نیازی ندارد بِپیچَد خبرها
به میدان بیا تا به پایت بریزند
عرقها جگرها و سرها و پرها
جوابِ رَجزخوانیِ تو سکوت است
فقط میرسد صوتِ این المَفَرها
عَلَم را بِزن وقتِ طوفانی توست
علی عاشقِ این رجز خوانی توست
کسی چون تو بر قلب لشگر نمیزد
کسی چون تو فریادِ حیدر نمیزد
تو در سیزده سالگیات به دشمن
چنان میزدی مالک اشتر نمیزد
چنان گِرد بادی به پا میشُد از تو
که جبریل در پیش تو پَر نمیزد
فقط زانویَت جایِ پایِ عقیله است
که خواهر قدم جایِ دیگر نمیزد
اگر دستهایت نباشد که زهرا
قدم بر شفاعت به محشر نمیزد
فقط خاطرِ فاطمه بود وَر نه
به آقا خطابِ برادر نمیزد
به مدح علی زَر شود دفتر شعر
سه بیت از فؤاد آورم آخر شعر
(فوادکرمانی)
*
نبودی حَصینِ حِصنِ دین گَر زِ مردی
قدم بَر درِ حِصن خیبر نمیزد
چنان کَند در را از آن حِصن سنگین
که گَر حِلمِ او حلقه بر در نمیزد
زمین را هم از جا بِکَند و فِکَندی
به جایی که مرغِ نظر پر نمیزد
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
گرچه سرگرمِ کسب و کارش بود
نان خورِ رزق کار و بارش بود
او که با عالمِ خودش میساخت
روز و شب با غمِ خودش میساخت
آری این مرد ، ارمنی بود و
داستانش شنیدنی بود و
سر او گرمِ کارگاهش بود
گرچه او معتقد به راهش بود
سالها هرچه او به دست آورد
خرج بیماری عزیزش کرد
سرِ شب تا به خانه بر میگشت
دردهایش شبانه بر میگشت
غرق اندوهِ همسرش بود و
پسرش بین بسترش بود و
چشم را رود نیل میبیند
پسرش را علیل میبیند
نه دگر ناز میکند این گُل
نه زبان باز میکند این گُل
پسری نه توان گفتن داشت
پسرش آرزوی رفتن داشت
به امیدش چه روز و شبها رفت
هر طرف بر درِ مطبها رفت
به مریضش فقط حواسش بود
خواهشش بود التماسش بود
ولی افسوس غم عذابش کرد
رفت بر هر دری جوابش کرد
ناگهان بغصِ سالها وا شد
چشمهایش هجومِ دریا شد
هقهقِ بی امان امانش بُرد
عاقبت دردها توانش بُرد
مدِّ چشمش به آسمان میخورد
شانههایش فقط تکان میخورد
کاش با هیچکس چنین نشود
مردی اینقدر شرمگین نشود
چه جوابی به همسرش بدهد؟
چه امیدی به دخترش بدهد؟
گفت با زخمِ این جگر چه کنم
گفت با خود که بی پسر چه کنم
خویش را کنج خانهاش حِس کرد
دستی آنجا به شانهاش حِس کرد
یک نفر گفت غم اگر سخت است
گرچه بیماریِ پسر سخت است
غم اگر سخت تر زِ الماس است
کارِ عالم به دست عباس است
هرکه از درد بوَد جان به لبش
دست خالی نرفته از مطبش
گفت با او که کو کجا بریم؟
گفت باید به کربلا برویم
نام او جانِ تازهاش بخشید
تازه جان بر جنازهاش بخشید
بارِ خود را گرفت بر دوشش
پسرش بود بینِ آغوشش
ناگهان بی اراده راهی شد
همره خانواده راهی شد
رفت...با آه و اشک ، کرببلا
رفت میدانِ مشک کرببلا
چه هوایی در آن غروبی داشت
سر به آن دربهای چوبی داشت
همه با احترام میرفتند
همه غرق سلام میرفتند
گرچه او خواهشی فراوان داشت
حس آرامشی فراوان داشت
نذرهایش شنیدنی بودو
ارمنی بود و دیدنی بودو
بِین زوارِ بی قرارِ ضریح
با پسر رفت تا کنارِ ضریح
یک نفر الدخیل میگوید
یک نفر یا کفیل میگوید
یابنَ حبلُالمتین کسی میگفت
یابنَ امُالبنین کسی میگفت
با مریض و علیل آنجا رفت
تا ضریحِ بلندِ آقا رفت
تا که میخواست شرح حال کند
قبل از آنیکه او سوال کند
پسرش را که دید غوغا کرد
پسرش حرف زد زبان وا کرد
در کنار ضریح جایش بود
باورش نیست روی پایش بود
یک مسیحی دوباره درمان شد
ارمنی آمد و مسلمان شد
محترم رفت و محترم برگشت
ساعتی بعد از حرم برگشت
رفت تا خانهی پُر از یاسش
رفت او با امیرعباسش
(حسن لطفی ۹۷/۰۱/۳۱)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
یا باب الحسین علیه السلام
#ولادت_حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است
یا که صدها حاجتِ دشوار اگر داری کم است
یا که قدَّ آسمان آوار اگر داری کم است
یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است
غم جگر دارد بیاید گفتهام در هر غمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد میکند
کربلا را قسمت ما راهِ مشهد میکند
یک دوراهی هست ما را هِی مُردد میکند
در میانِ دو حرم دل رفت آمد میکند
مثل اینکه شهریار آنجاست میخواند : هَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟
حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست
تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست
جان عزرائیل در دست علمدار علیست
بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی
یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
تا زِره را میکشد بر شانه مُحکم میکند
تا که اَبرو را زمان رزم در هم میکند
چیست لشکر کوه از هولش کمر خم میکند
یا که عزرائیل را پیشش مجسم میکند
آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
یک قدم کوبیدی و هفت آسمانها ریختند
یک علم کوبیدی و هِی کهکشانها ریختند
ضرب شصت توست یا آتشفشانها ریختند
مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنانها ریختند
این به مولارفته دارد ضربه های محکمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
جذب تو جبریل تا شد شهپرش بر باد رفت
خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت
هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت...
یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت
شاهباز کربلایی شهریار القمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی
شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی
بِرکهای رفتی و عکست را به آب انداختی
یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی
ماه بی تکرارِ ما تکرار اسم اعظمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
شانهات نازم که جایِ دستهای زینب است
تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است
روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است
هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است
کور میسازد نگاهت چشم هر نامحرمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد
کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد
بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد
فاطمه هست حسن شد فاطمه هست تو شد
از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود
قبلهی ما چشمِ تو خواهی نخواهی میشود
گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود
قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود
تو شرابِ کوثری و موج موجِ زمزمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
ناز مجنون را اگر در کوی لیلا میکِشند
نازِ دستان تو را دستان زهرا میکِشند
آش نذری تو را هم ارمنیها میکِشند
در جوارت منتِ بیچارهها را میکِشند
دل ، ابالفضلی نمیماند برایش ماتمی
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
مَشک وقتی میچکد تقدیر میریزد بِهم
دست وقتی نیست در تَن شیر میریزد بِهم
حق بده این چشها را تیر میریزد بِهَم
دختران را بعدِ تو زنجیر میریزد بِهَم
بر زمین اُفتادهای بد جور آقا درهَمی...
یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_امام_حسین_علیه_السلام
#ولادت_حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
#ولادت_حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام
امام حسین علیه السلام
ببینید گیسوی پُر تابِ ما را
ببینید جوش می ناب ما را
ببینید ماه جهانتاب ما را
ببینید لبخند ارباب ما را
ندارد ظهورش در عالم نظیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
جنون چاک کرده گریبانِ ما را
قیامت ندیده است طوفان ما را
چه میخواهد از جان ما ، جان ما را
ببینید این عید قربان ما را
سر آورده ام تا سرم را بگیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
پُرم کردهای با سبوی دو چشمم
که ششگوشه شد آرزوی دو چشمم
به سوی شما میرود سوی دو چشمم
تو و جانِ من ای به روی دو چشمم
کنارت ندارم بجز سر به زیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
حضرت عباس علیه السلام
خدا با تو وا کرده درهای خود را
به گِردت دوانده قمرهای خود را
علی دیده جمع پسرهای خود را
خدا رو نموده هنرهای خود را
چه نور عظیمی چه شاه و وزیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
زمانی که میدان نفس گیر میشد
زمانی که لشگر سرازیر میشد
زمانی که دشمن کمی شیر میشد
فقط ضربههای تو تکثیر میشد
تو سلطان میدان درآن زَمهریری
امیری حسینُ و نعم الامیری
به میدان رسیدی و عالم به پا شد
که با تو خدایِ مجسم به پا شد
به پیش تو محشر دمادم به پا شد
که با ذوالفقارت جهنم به پا شد
تو مانند مولایی و در غدیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
اگر بار دیگر قدم را بکوبی
بهم دستگاه ستم را بکوبی
سر کافران کاخ غم را بکوبی
اگر زینبیه عَلَم را بکوبی
الا نور عینی و بدرالمُنیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
امام سجاد علیه السلام
خدا آرزویِ علی را بر آورد
حسن بوسه زد از لبت شِکَّر آورد
حسین امشب از خندهات پَر در آورد
علی را برای علیاکبر آورد
تو حُسنِ قدیمی و خیر کثیری
امیری حسین و نعم الامیری
اگر ما به یادت اگر یادِ مایی
تو آرامش حیدرآباد مایی
تو و شهربانو تو سجاد مایی
تو همشهریِ ما تو دامادِ مایی
تو ایرانی و قبلهی این مسیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
کشیدم برای تو کرببلایی
شبیه نجف صحنِ ایوان طلایی
ضریحِ بلندی و دارالشفایی
رواقی و طاقی و جمع گدایی
کشیدم خودم را فقیر فقیری
امیری حسین و نعم الامیری
اگر عمهات تکیه گاهت نمیشد
اگر بینِ آتش پناهت نمیشد
اگر مانع خون نگاهت نمیشد
اگر مرحم آه آهت نمیشد
تو جان داده بودی زمانِ اسیری
امیری حسین و نعم الامیری
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام
سویِ مجنون برسانید كه لیلایی هست
ما شنیدیم در این شهر كه آقایی هست
دورِ این خانه شلوغ است اگر جایی هست
دردمندیم و دلی خوش كه مداوایی هست
شبِ عید است بیائید حنا بگذاریم
سر به خاكِ قدمِ مردِ دعا بگذاریم
تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد
پَرِ گَهوارهیِ تو روحِ مسیحا دارد
وَ حسن خیره به چشمانِ تو نجوا دارد
نوهیِ حضرت زهراست تماشا دارد
جلوهیِ نامِ علی بر تو مبارک بادا
سومین نامِ علی بر تو مبارک بادا
فطرسی آمده و از تو پَری میخواهد
از تو عیسیٰ نفسِ ناب تری میخواهد
یوسف از دستِ تو مژگانِ تری میخواهد
كه غبارِ قدمت رُفتِگَری میخواهد
یا كریمیم و سرِ جادهیِ تو شیعه شدیم
ما كنارِ پرِ سجادهیِ تو شیعه شدیم
عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد
تازه شاید كه سَرَش بر كفِ پایَت برسد
چشمِ جبریل اگر سویِ عبایت برسد
نه محال است مقامش به گِدایَت برسد
نه فقط پهنهیِ افلاك نمك گیرِ تو اند
تو از این كشور و این خاك نمك گیرِ تو اند
مثلِ پیراهنِ یوسف كه به كنعان آمد
مثلِ اَبری كه سرِ خاكِ بیابان آمد
صاحبِ خانهیِ خود جانبِ ایران آمد
خانهی مادریاش شاهِ خراسان آمد
خاکِ ما خانهی تو سایهی مطلق داری
حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داری
عشقِ ایرانیِ ما كارِ بنایت با ماست
حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست
طاقِ گلدسته ، رواق ، آینههایَت با ماست
خادمیِ حرم و صحن و سرایت با ماست
طرحِ زیباتری از باغِ جنان میسازیم
وَ ضریحِ نویی با فرشچیان میسازیم
مصلحت بود اگر شیرِ خدا میگشتی
تو علی هستی و شمشیرِ خدا میگشتی
مست از جلوهیِ تكبیرِ خدا میگشتی
تكسوارِ عرب و تیرِ خدا میگشتی
بازویِ هاشمیات تیغِ دو دَم گَر میداشت
كربلا زیرِ قدمهات تَرَك بَر میداشت
رُخصَتَت بود اگر یک تنه لشکر بودی
میمنه ، میسره بودی و مكرّر بودی
ای امام ابنِ امام از همه بهتر بودی
رخصتت بود اگر حضرتِ حیدر بودی
كربلا دید پدر را نَفَست یاری كرد
وَه كه با نامِ تو عباس علمداری كرد
واژهات خطبه شد و تیغِ علی وار آورد
خطبهات شورِ علی در دلِ پیكار آورد
چه بلائی به سرِ كاخِ ستمكار آورد
شیعه را با شب و شمشیر و دعا بار آورد
با تو در شام عجب معركه بر پا شده است
كه دعا گوی شما زینبِ كبری شده است
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام
عشق گاهی میانِ شب بو هاست
گاه در سینهی پرستو هاست
عشق گاهی کنارِ برکهی آب
عشق گاهی نوازش قو هاست
عشق گاهی شقایقِ سرخ است
گاه در چشم مستِ آهو هاست
عشق چتری برای باران است
گاه گاهی اسیر گیسو هاست
عشق هرجا که هست قبله نماست
رَدّی از خانهای که آن سو هاست
عشق آری نشانهی یار است
رو به محراب طاق اَبرو هاست
دل ما شهر عشق آباد است
عشق هم خانه زادِ سجاد است
ما که هستیم از موالی تان
از ابوحمزهی ثمالیتان
یاکریمیم روی این بامیم
لانه داریم در حوالیتان
خوش بحالِ حصیرِ خانهی تو
کاش بودیم جایِ قالیِتان
جان ما و جواب ینصرنی
پاسخِ جمله ی سوالیتان
پنج نوبت نماز میخوانیم
به سویِ گنبدِ خیالیتان
کاش میشد بهشت هم باشیم
باز همسایهی شمالیتان
پُر شدیم از شرابتان داریم
مِنَتِ کوزهی سفالیتان
همتی که فقیرِ عباسیم
تا تو را از صحیفه بشناسیم
پَرِ قنداقهات مسیحا شد
یارِ گهوارهی تو موسیٰ شد
خوش به حالت که بر جمالِ حسین
اولین بار چشمِ تو وا شد
عطرِ گیسوت تا بهشت آمد
یوسف عاشق شد و زلیخا شد
جبرئیل از حضورِ تو سرمست
با اذانِ علیِ اعلا شد
لبت عباس با ادب بوسید
وَ حسن غرقِ در تماشا شد
گرهی کور داشتیم اما
با دعایِ صحیفهات وا شد
علیِ دیگرِ حسینی تو
دومین حیدرِ حسینی تو
با تو همسایهی خدا هستیم
سرِ سجادهی دعا هستیم
بچههای محلهی عشقیم
ما همه اهلِ روستا هستیم
روستای شما بهشت است و...
ما به بال فرشتهها هستیم
مادرِ توست مادرِ این خاک
همه ذُریهی شما هستیم
مادر این فلات پهناور
از شمائیم و کیمیا هستیم
شُکر در سرزمینِ مادریات
سالها زائرِ رضا هستیم
تا به سال هزار و سیصد و عشق
هرکجا یاد توست پا هستیم
شکر ارباب از همین ایلیم
حضرت عشق ، با تو فامیلیم
خاکِ ایران به سجده اُفتادش
که حسین است تازه دامادش
بُرد زهرا عروسی از این خاک
تا شد ایران حسین آبادش
میرسد تا حضورِ مادرتان
شجره نامههایِ اولادَش
آمدی و تمامِ ایران را
کرد زهرا به نامِ سجادَش
پس از این هم به گردنِ من و توست
در بقیع تا بسازیم آزادش
حرمی پنج بار بزرگتر از
صحنهایِ رضا و اجدادش
صحنی آنجا به نام مادرِ تو
آسمانیتر از گوهرشادَش
ما به پَرهای چادرش گیریم
ما برایِ حسین می میریم
ماندهای تا به خون خضاب کنی
تا گلایه از آفتاب کنی
ماندهای تا به عقمه بروی
آب را باز هم جواب کُنی
ماندهای تا که راویاش باشی
سینهها را پُر التهاب کُنی
ماندهای تا که نیزهها بروند
گریه بر محمل رُباب کُنی
خطبه خواندی کنارِ عمهی خود
خطبه خواندی که انقلاب کُنی
کلماتت شبیه آتش بود
خواستی شام را عذاب کُنی
آبرویِ یزید را بِبَری
کاخ را بَر سرش خراب کنی
عمهات همرهت قدم برداشت
از روی خاکها علم برداشت
روزگاری رسید و جانت سوخت
روی این خاک آسمانت سوخت
روزگاری رسید در پیشت
نصف یک روز دودمانت سوخت
تو زمینگیر و در دلِ آتش
خیمهات باغ آشیانت سوخت
چشم تو دید در دل گودال
صحنهای را که استخوانت سوخت
خواستی تا بخیزی اما حیف
نشد و پای ناتوانت سوخت
خیمهی شعله ور سرت اُفتاد
سر و دستار و گیسوانت سوخت
زنده ماندی میان آتش و دود
این هم از لطفهای زینب بود
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسماللهالرحمنالرحیم
#ولادت_حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام
خدایِ عالیِ اعلی ندارد از تو عالیتر
ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالیتر
علیُّ حُبُه جُنَّه قسیم النار والجَنَّه
به حمدِالله وَالمِنَّه ولیالله ست والیتر
اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک میروبد
نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالیتر
اگر فرش نجف گردیم حقّا محترم گردیم
که از قالیچهی تبریز میگردیم قالیتر
-
علی باید ؛ فقط ؛ حتماً ؛ امیرالمومنین باشد
علی آمد که او اینبار زینالعابدین باشد
-
اگر جایی دهد زلفش دلِ دیوانهی ما را
"به بوی سیب او بخشم سمرقند و بخارا را"*۱
در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب
ببین بابا چه میبخشد گداها را گداها را
لبِ گهوارهاش پروانهای بی تاب اگر دیدید
بدان جبریل آورده مبارک بادِ زهرا را
اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست
اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را
-
علی باید چنان باشد علی باید چنین باشد
علی آمد که او اینبار زینالعابدین باشد
-
خدا را شُکر ما دیدیم شاهِ شهریاران را
خدا را شُکر ما دیدیم ماهِ ماه شعبان را
خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید
فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را:
که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست میدارد
میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را
ببین که میبَرد امشب تبسمهای زیبایش
دلِ مادربزرگش را دلِ اولادِ سلمان را
-
علی از ماست از داماد ما زین سرزمین باشد
علی آمد که او اینبار زینالعابدین باشد
-
بنا این بود بنشینی وگرنه میرِ میدانی
بنا باشد که برخیزی امیرِ تیغ دارانی
برایت لافتی الا علی میآید از بالا
اگر سربند یازهرا ببندی رویِ پیشانی
هزار ، اللهاکبر را به بازویِ تو میخوانند
که با شمشیر میگردی علیِ اکبرِ ثانی
علیِ اکبرِ ثانی نه تو بالاتر از آنی
تو عباسی نه اینهم نه ، که طوفانتر زِ طوفانی
-
علی در چارده تصویر آمد دلنشین باشد
علی آمد که او اینبار زینالعابدین باشد
-
تو صبح و شام میگِریی زِ سوزِ استخوان آقا
به زخمِ کهنهی زنجیر و بر زخمِ زبان آقا
زِ چشمانت که پرسیدند آقا سخت یعنی چه؟
سه دفعه شام گفتی و سه دفعه خیزران آقا
قنوتت را که میدیدند خواهرها... میگفتند
امان از دزدِ انگشتر امان از ساربان آقا
تو سیسال است میگریی چرا پیراهنش بردند؟
تو سیسال است میسوزی زِ لبخندِ سنان آقا
-
علی آمد که عاشورا همیشه آتشین باشد
علی آمد که او اینبار زینالعابدین باشد
۱. دوست داشتم بگویم: *من از مال علی بخشم ....
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_علیاکبر_علیهالسلام
باید شنید از دو لبت یا حسین را
باید که دید رویِ تو را با حسین را
از آن شبی که خنده زدی در میانِ مَهد
هرشب علی علی شده لالا ، حسین را
با هیچ چیزِ عالم عوض ، نه نمیکند
اربابِ ما شنیدنِ بابا حسین را
هر پنج وعده تا که اذانِ تو میرسد
مبهوت میکند همه حتیٰ حسین را
اینسان که خیره خیره تو را میکند نگاه
باید که دید وقتِ تماشا حسین را
طوری به رویِ دامن زینب نشستهای
گویا گرفته حضرت زهرا حسین را
-
باغِ بهشت را گِروِ باده دادهایم
دیوانگانِ حضرتِ ارباب زادهایم
روزی که بال میزدم اما پری نبود
روزی که حلقه میزدم اما دری نبود
روزی که باده عربده میزد حریف کو؟
حل میشدم درونِ مِی و ساغری نبود
روزی که در میانِ تمامیِ عقلها
مستانه نعره میزدم و حنجری نبود
روزی که عشق بود و خداوندِ عشق را
غیر از حسین آینهی دیگری نبود
دیدم حسین بود و حسین و حسین هم
وقتی که بود جلوهی بالاتری نبود
میخواستم که دل بسپارم نیافتم
میخواستم که سر بدوانم سری نبود
-
آنروز لطفِ حضرتِ حق حیدری شدیم
ما را صدا زدند و علی اکبری شدیم
وقتی که باز میکنی از رُخ نقاب را
بیچاره میکنی زِ پِی ات آفتاب را
انگشت بر لب اند تمامیِ قابها
داری زِ بس که چهرهی ختمی مآب را
جبریل هم گمان کنم اینجا مُردَد است
آورده در حضورِ تو اُمُّ الکتاب را
شُکرِ خدا برای گرههای کورِ ما
آوردهای هزار دَمِ مستجاب را
چشم پدر زِ شوق و شعف برق میزند
وقتی سلام میکنی عالیجناب را
میدان برایِ عرضِ ادب سجده میکند
تا دست میکشی سر و یالِ عقاب را
-
تو حیدری که آمده تکرار میشوی
وقت نبرد تیغ علمدار میشوی
در خاک میروند تمامِ سوارها
با دیدنِ تو ای نفسِ ذوالفقارها
حتیٰ هنوز بین دلیران زبانزد است
یک صحنه از حضور تو در تار و مارها
تو میزدی به سینهی لشکر ولی چه سود
یک تن نبود دور و بَرَت از فرارها
تیغِ تو چرخ میزند و چرخ میزند
صدها هزار دست و سرِ نابکارها
از نازِ ضربِ شصتِ تو بد مست میشود
شمشیر تو که زَهره دَرَد از شکارها
از نازِ ضربِ شصتِ تو تکبیر میکشد
عباس ، وقتِ دیدنِ این کار زارها
-
نامت حماسهای ست که پیدا نمیشود
هر یوسفی که یوسفِ لیلا نمیشود
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_علیاکبر_علیهالسلام
دیشب از عشق چشمِ من تر بود
عاشقی حرفِ ما و دلبر بود
دلِ گُم گشتهام مرا میبُرد
دلم از كودكی كبوتر بود
تا سرِ كوچهی خدا رفتم
كه پُر از چشمههایِ كوثر بود
چشمِ من بود و دامنِ ساقی
دستِ من بود و لطفِ ساغر بود
من زِ هوش و دلم زِ دستم رفت
كارِ پیمانههای آخر بود
-
كارِ دل، كارِ عشق دست تو اند
هم خدا ، هم حسین مَستِ تو اند
باز كُن چشمِ عالم آرا را
خیره كن چشمهایِ دنیا را
نخوری چشم ای تو چشمِ حسین
بس كه چشمت ربوده دلها را
نوهیِ ارشدِ امیرِ عرب
میدهی عطرِ نامِ زهرا را
ای علمدارِ دومِ این قوم
میبَری رونقِ مسیحا را
آرزویِ حرا دو ركعتِ توست
تا ببیند دوباره طاها را
صخرهای موج را به هم كوبید
رویِ دوشش گرفت دریا را
پَرِ سجادههایِ مادرِ تو
میبَرد دودمانِ لیلا را
-
سیبِ سرخی و زادهی ارباب
یوسفِ خانوادهی ارباب
جلوهای كُن به رسمِ دلبریت
تا بریزیم سر به سَروَریت
درِ بازارِ بَردگان وا شد
یوسف آمد برایِ نوكریت
كعبه اُفتاده است دُنبالت
با خیالِ رُخِ پیَمبریت
تو علی هستی و علی مانده
ماتِ اعجازِ تیغِ حیدریت
چقدر مثلِ فاطمه هستی
به فدایِ شكوهِ كوثریت
-
آمدی عشق در به در شده است
امشب ارباب ما پدر شده است
شاه زاده امیرِ میدانها
مثلِ عباس مردِ طوفانها
نفَسِ دشتها بُریده زِ تو
تند بادِ شگفتِ جولانها
كوهها خاکِ پایِ تن تنهات
شاه بیتِ لبِ رجز خوانها
به علی رفتهای در اوجِ نَبَرد
میزنی خنده بر پریشانها
زَهرهها را دریدهای یعنی
هیچ كس نیست بین میدانها
-
از امیران كربلا هستی
چقدر شكل مرتضی هستی
گرهای تا زدی دو اَبرو را
به هم آمیختی تو شش سو را
همگی قبرِ خویش را كَندَند
تا كه دیدند تیغ و بازو را
تیغ رقصید و آسمان بشنید
ضربهات را صدایِ هوهو را
طپشِ قلبِ خیمهها آمد
تا گشودی سپاهِ گیسو را
آمدی تا پس از عمو گیری
پایِ محمل ركابِ بانو را
-
از مِیِ عشق بادهای داریم
وَه چه ارباب زادهای داریم
روشنیهایِ آسمانِ حسین
ای نشانیِ بی نشانِ حسین
رویِ چشمِ تو اَبروانِ پدر
رویِ دوشِ تو گیسوانِ حسین
آه ! داوود حضرتِ ارباب
ای اذان گویِ كاروانِ حسین
بعدِ آوایِ دلنشینِ تو بود
نوبتِ گفتنِ اذانِ حسین
قُوَّتِ زانوانِ بابایی
ای مسیحاترین جوانِ حسین
مادرت هیچ ، بِینِ بُهتِ حرم
رَفتَنَت میبَرَد توانِ حسین
-
از نگاهت عزیزِ زهرا سوخت
رفتی از رفتنِ تو لیلا سوخت
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi