eitaa logo
یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)
2.9هزار دنبال‌کننده
59 عکس
24 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم گرچه سرگرمِ کسب و کارش بود نان خورِ رزق کار و بارش بود او که با عالمِ خودش می‌ساخت روز و شب با غمِ خودش می‌ساخت آری این مرد ، ارمنی بود و داستانش شنیدنی بود و سر او گرمِ کارگاهش بود گرچه او معتقد به راهش بود سالها هرچه او به دست آورد خرج بیماری عزیزش کرد سرِ شب تا به خانه بر می‌گشت دردهایش شبانه بر می‌گشت غرق اندوهِ همسرش بود و پسرش بین بسترش بود و چشم را رود نیل می‌بیند  پسرش را علیل می‌بیند نه دگر ناز می‌کند این گُل نه زبان باز می‌کند این گُل پسری نه توان گفتن داشت پسرش آرزوی رفتن داشت به امیدش چه روز و شبها رفت هر طرف بر درِ مطب‌ها رفت به مریضش فقط حواسش بود خواهشش بود التماسش بود ولی افسوس غم عذابش کرد رفت بر هر دری جوابش کرد ناگهان بغصِ سالها وا شد چشمهایش هجومِ دریا شد هق‌هقِ بی امان امانش بُرد عاقبت دردها توانش بُرد مدِّ چشمش به آسمان می‌خورد شانه‌هایش فقط تکان می‌خورد کاش با هیچ‌کس چنین نشود مردی اینقدر شرمگین نشود چه جوابی به همسرش بدهد؟ چه امیدی به دخترش بدهد؟ گفت با زخمِ این جگر چه کنم گفت با خود که بی پسر چه کنم خویش را کنج خانه‌اش حِس کرد دستی آنجا به شانه‌اش حِس کرد یک نفر گفت غم اگر سخت است گرچه بیماریِ پسر سخت است غم اگر سخت تر زِ الماس است کارِ عالم به دست عباس است هرکه از درد بوَد جان به لبش دست خالی نرفته از مطبش گفت با او که کو کجا بریم؟ گفت باید به کربلا برویم نام او جانِ تازه‌اش بخشید تازه جان بر جنازه‌اش بخشید بارِ خود را گرفت بر دوشش پسرش بود بینِ آغوشش ناگهان بی اراده راهی شد همره خانواده راهی شد رفت...با آه و اشک ، کرببلا رفت میدانِ مشک کرببلا چه هوایی در آن غروبی داشت سر به آن دربهای چوبی داشت همه با احترام می‌رفتند همه غرق سلام می‌رفتند گرچه او خواهشی فراوان داشت حس آرامشی فراوان داشت نذرهایش شنیدنی بودو ارمنی بود و دیدنی بودو بِین زوارِ بی قرارِ ضریح با پسر رفت تا کنارِ ضریح یک نفر الدخیل می‌گوید یک نفر یا کفیل می‌گوید یابنَ حبل‌ُالمتین کسی می‌گفت یا‌بنَ ام‌ُالبنین کسی می‌گفت با مریض و علیل آنجا رفت تا ضریحِ بلندِ آقا رفت تا که می‌خواست شرح حال کند قبل از آنیکه او سوال کند پسرش را که دید غوغا کرد پسرش حرف زد زبان وا کرد در کنار ضریح جایش بود باورش نیست روی پایش بود  یک مسیحی دوباره درمان شد ارمنی آمد و مسلمان شد محترم رفت و محترم برگشت ساعتی بعد  از حرم برگشت  رفت تا خانه‌ی پُر از یاسش رفت او با امیرعباسش (حسن لطفی ۹۷/۰۱/۳۱) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم یا باب الحسین علیه السلام صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است یا که صدها حاجتِ دشوار اگر داری کم است یا که قدَّ آسمان آوار  اگر داری کم است یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است غم جگر دارد بیاید  گفته‌ام در هر غمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی حالِ ما را تا که دوریِ حرم بد می‌کند کربلا را قسمت ما راهِ مشهد می‌کند یک دوراهی هست ما را هِی مُردد می‌کند در میانِ دو حرم دل رفت آمد می‌کند مثل اینکه شهریار آنجاست می‌خواند : هَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی این حسن یا این حسین این یا که تکرارِ علیست؟ حیرت آئینه یعنی وقت دیدار علیست تیغ او تیغ علی و کار او کار علیست جان عزرائیل در دست علمدار علیست بیرقی دارد که نقشش شد شعارِ عالمی یِل یاتارطوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تا زِره را می‌کشد بر شانه مُحکم می‌کند تا که اَبرو را زمان رزم در هم می‌کند چیست لشکر کوه از هولش کمر خم می‌کند یا که عزرائیل را پیشش مجسم می‌کند آمده تا جابجا گردند هر زیر و بَمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی یک قدم کوبیدی و هفت آسمان‌ها ریختند یک علم کوبیدی و هِی کهکشان‌ها ریختند ضرب شصت توست یا آتشفشان‌ها ریختند مصرعی خواندی رجز ، سیف و سنان‌ها ریختند این به مولارفته دارد ضربه های محکمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی جذب تو جبریل تا شد شهپرش بر باد رفت خواست نزدیکت شود خاکسترش بر باد رفت هر سلحشوری که آمد یا سرش بر باد رفت... یاکه تیغت چرخ خورد و لشکرش بر باد رفت شاهباز کربلایی شهریار القمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی تاکه گیسو را کمی در پیچ و تاب انداختی شام را گویا به جانِ آفتاب انداختی بِرکه‌ای رفتی و عکست را به آب انداختی یا که عکس مرتضا را بِینِ قاب انداختی ماه بی تکرارِ ما تکرار اسم اعظمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی شانه‌ات نازم که جایِ دستهای زینب است تا تویی ، بالاترین مَحمل برای زینب است روی زانوی تو ، تنها ردِّ پایِ زینب است هر دلی که گفت یاعباس جایِ زینب است کور می‌سازد نگاهت چشم هر نامحرمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی هرکه شد مستِ حسن بدجور بد مستِ تو شد کوچه بُن بست حسن شد کوچه بن بست تو شد بعد غوغای جمل دست حسن دست تو شد فاطمه هست حسن  شد فاطمه هست تو شد از کریمیِ حسن داریم با هم عالمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی قبله وقتی رو به تو هر صبح راهی میشود قبله‌ی ما چشمِ تو خواهی نخواهی میشود گاه گاهی هم نمازم اشتباهی میشود قلبِ ما بِین حرم انگار ماهی میشود تو شرابِ کوثری و موج موجِ زمزمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی ناز مجنون را اگر در کوی لیلا می‌کِشند نازِ دستان تو را دستان زهرا می‌کِشند آش نذری تو را هم ارمنی‌ها می‌کِشند در جوارت منتِ بیچاره‌ها را می‌کِشند دل ، ابالفضلی نمی‌ماند برایش ماتمی یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی مَشک وقتی می‌چکد تقدیر می‌ریزد بِهم دست وقتی نیست در تَن شیر می‌ریزد بِهم حق بده این چشها را تیر می‌ریزد بِهَم دختران را بعدِ تو زنجیر می‌ریزد بِهَم بر زمین اُفتاده‌ای بد جور آقا درهَمی... یِل یاتار طوفان یاتار یاتماز حسینون پرچمی (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم امام حسین علیه السلام ببینید گیسوی پُر تابِ ما را ببینید جوش می ناب ما را ببینید ماه جهانتاب ما را ببینید لبخند ارباب ما را ندارد ظهورش در عالم نظیری امیری حسینُ و نعم الامیری جنون چاک کرده گریبانِ ما را قیامت ندیده است طوفان ما را چه می‌خواهد از جان ما ، جان ما را ببینید این عید قربان ما را سر آورده ام تا سرم را بگیری امیری حسینُ و نعم الامیری پُرم کرده‌ای با سبوی دو چشمم که شش‌گوشه شد آرزوی دو چشمم به سوی شما میرود سوی دو چشمم تو و جانِ من ای به روی دو چشمم کنارت ندارم بجز سر به زیری امیری حسینُ و نعم الامیری   حضرت عباس علیه السلام خدا با تو وا کرده درهای خود را به گِردت دوانده قمرهای خود را علی دیده جمع پسرهای خود را خدا رو نموده هنرهای خود را چه نور عظیمی چه شاه و وزیری امیری حسینُ و نعم الامیری زمانی که میدان نفس گیر می‌شد زمانی که لشگر سرازیر می‌شد زمانی که دشمن کمی شیر می‌شد فقط ضربه‌های تو تکثیر می‌شد تو سلطان میدان درآن زَمهریری امیری حسینُ و نعم الامیری به میدان رسیدی و عالم به پا شد که با تو خدایِ مجسم به پا شد به پیش تو محشر دمادم به پا شد که با ذوالفقارت جهنم به پا شد تو مانند مولایی و در غدیری امیری حسینُ و نعم الامیری اگر بار دیگر قدم را بکوبی بهم دستگاه ستم را بکوبی سر کافران کاخ غم را بکوبی اگر زینبیه عَلَم را بکوبی الا نور عینی و بدرالمُنیری امیری حسینُ و نعم الامیری امام سجاد علیه السلام خدا آرزویِ علی را بر آورد حسن بوسه زد از لبت شِکَّر آورد حسین امشب از خنده‌ات  پَر در آورد علی را برای علی‌اکبر آورد تو حُسنِ قدیمی و خیر کثیری امیری حسین و نعم الامیری اگر ما به یادت اگر یادِ مایی تو آرامش حیدرآباد مایی تو و شهربانو تو سجاد مایی تو همشهریِ ما تو دامادِ مایی تو ایرانی و قبله‌ی این مسیری امیری حسینُ و نعم الامیری کشیدم برای تو کرببلایی شبیه نجف صحنِ ایوان طلایی ضریحِ بلندی و دارالشفایی رواقی و طاقی و جمع گدایی کشیدم خودم را فقیر فقیری امیری حسین و نعم الامیری اگر عمه‌ات تکیه گاهت نمی‌شد اگر بینِ آتش پناهت نمی‌شد اگر مانع خون نگاهت نمی‌شد اگر مرحم آه آهت نمی‌شد تو جان داده بودی زمانِ اسیری امیری حسین و نعم الامیری (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم سویِ مجنون برسانید كه لیلایی هست ما شنیدیم در این شهر كه آقایی هست دورِ این خانه شلوغ است اگر جایی هست دردمندیم و دلی خوش كه مداوایی هست شبِ عید است بیائید حنا بگذاریم سر به خاكِ قدمِ مردِ دعا بگذاریم تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد پَرِ گَهواره‌یِ تو روحِ مسیحا دارد وَ حسن خیره به چشمانِ تو نجوا دارد نوه‌یِ حضرت زهراست تماشا دارد جلوه‌یِ نامِ علی بر تو مبارک بادا سومین نامِ علی  بر تو مبارک بادا فطرسی آمده و از تو پَری می‌خواهد از تو عیسیٰ نفسِ ناب تری می‌خواهد یوسف از دستِ تو مژگانِ تری می‌خواهد كه غبارِ قدمت رُفتِگَری می‌خواهد یا كریمیم و سرِ جاده‌یِ تو شیعه شدیم ما كنارِ پرِ سجاده‌یِ تو شیعه شدیم عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد تازه شاید كه سَرَش بر كفِ پایَت برسد چشمِ جبریل اگر سویِ عبایت برسد نه محال است مقامش به گِدایَت برسد نه فقط پهنه‌یِ افلاك نمك گیرِ تو اند تو از این كشور و این خاك نمك گیرِ تو اند مثلِ پیراهنِ یوسف كه به كنعان آمد مثلِ اَبری كه سرِ خاكِ بیابان آمد صاحبِ خانه‌یِ خود جانبِ ایران آمد خانه‌ی مادری‌اش شاهِ خراسان آمد خاکِ ما خانه‌ی تو سایه‌ی مطلق داری حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داری عشقِ ایرانیِ ما كارِ بنایت با ماست حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست طاقِ گلدسته ، رواق ، آینه‌هایَت با ماست خادمیِ حرم و صحن و سرایت با ماست طرحِ زیباتری از باغِ جنان می‌سازیم وَ ضریحِ نویی با فرشچیان می‌سازیم مصلحت بود اگر شیرِ خدا می‌گشتی تو علی هستی و شمشیرِ خدا می‌گشتی مست از جلوه‌یِ تكبیرِ خدا می‌گشتی تكسوارِ عرب و تیرِ خدا می‌گشتی بازویِ هاشمی‌ات تیغِ دو دَم گَر میداشت كربلا زیرِ قدم‌هات تَرَك بَر میداشت رُخصَتَت بود اگر یک تنه لشکر بودی میمنه ، میسره بودی و مكرّر بودی ای امام ابنِ امام از همه بهتر بودی رخصتت بود اگر حضرتِ حیدر بودی كربلا دید پدر را نَفَست یاری كرد وَه كه با نامِ تو عباس علمداری كرد واژه‌ات خطبه شد و تیغِ علی وار آورد خطبه‌ات شورِ علی در دلِ پیكار آورد چه بلائی به سرِ كاخِ ستمكار آورد شیعه را با شب و شمشیر و دعا بار آورد با تو در شام عجب معركه بر پا شده است كه دعا گوی شما زینبِ كبری شده است (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم عشق گاهی میانِ شب بو هاست گاه در سینه‌ی پرستو هاست عشق گاهی کنارِ برکه‌ی آب عشق گاهی نوازش قو هاست عشق گاهی شقایقِ سرخ است گاه در چشم مستِ آهو هاست عشق چتری برای باران است گاه گاهی اسیر گیسو هاست عشق هرجا که هست قبله نماست رَدّی از خانه‌ای که آن سو هاست عشق آری نشانه‌ی یار است رو به محراب طاق اَبرو هاست دل ما شهر عشق آباد است عشق هم خانه زادِ سجاد است ما که هستیم از موالی تان از ابوحمزه‌ی ثمالی‌تان یاکریمیم روی این بامیم لانه داریم در حوالی‌تان خوش بحالِ حصیرِ خانه‌ی تو کاش بودیم جایِ قالیِ‌تان جان ما و جواب ینصرنی پاسخِ جمله ی سوالی‌تان پنج نوبت نماز می‌خوانیم به سویِ گنبدِ خیالی‌تان کاش می‌شد بهشت هم باشیم باز همسایه‌ی شمالی‌تان پُر شدیم از شرابتان داریم مِنَتِ کوزه‌ی سفالی‌تان همتی که فقیرِ عباسیم تا تو را از صحیفه بشناسیم پَرِ قنداقه‌ات مسیحا شد یارِ گهواره‌ی تو موسیٰ شد خوش به حالت که بر جمالِ حسین اولین بار چشمِ تو وا شد عطرِ گیسوت تا بهشت آمد یوسف عاشق شد و زلیخا شد جبرئیل از حضورِ تو سرمست با اذانِ علیِ اعلا شد لبت عباس با ادب بوسید وَ حسن غرقِ در تماشا شد گره‌ی کور داشتیم اما با دعایِ صحیفه‌ات وا شد علیِ دیگرِ حسینی تو دومین حیدرِ حسینی تو با تو همسایه‌ی خدا هستیم سرِ سجاده‌ی دعا هستیم بچه‌های محله‌ی عشقیم ما همه اهلِ روستا هستیم روستای شما بهشت است و... ما به بال فرشته‌ها هستیم مادرِ توست مادرِ این خاک همه ذُریه‌ی شما هستیم مادر این فلات پهناور از شمائیم و کیمیا هستیم شُکر در سرزمینِ مادری‌ات سال‌ها زائرِ رضا هستیم تا به سال هزار و سیصد و عشق هرکجا یاد توست پا هستیم شکر ارباب از همین ایلیم حضرت عشق ، با تو فامیلیم خاکِ ایران به سجده اُفتادش که حسین است تازه دامادش بُرد زهرا عروسی از این خاک تا شد ایران حسین آبادش می‌رسد تا حضورِ مادرتان شجره نامه‌هایِ اولادَش آمدی و تمامِ ایران را کرد زهرا به نامِ سجادَش پس از این هم به گردنِ من و توست  در بقیع تا بسازیم آزادش حرمی پنج بار بزرگتر از صحن‌هایِ رضا و اجدادش صحنی آنجا به نام مادرِ تو آسمانی‌تر از گوهرشادَش ما به پَرهای چادرش گیریم ما برایِ حسین می میریم مانده‌ای تا به خون خضاب کنی تا گلایه از آفتاب کنی مانده‌ای تا به عقمه بروی آب را باز هم جواب کُنی مانده‌ای تا که راوی‌اش باشی سینه‌ها را پُر التهاب کُنی مانده‌ای تا که نیزه‌ها بروند گریه بر محمل رُباب کُنی خطبه خواندی کنارِ عمه‌ی خود خطبه خواندی که انقلاب کُنی کلماتت شبیه آتش بود خواستی شام را عذاب کُنی آبرویِ یزید را بِبَری کاخ را بَر سرش خراب کنی عمه‌ات همرهت قدم برداشت از روی خاکها علم برداشت روزگاری رسید و جانت سوخت  روی این خاک آسمانت سوخت روزگاری رسید در پیشت نصف یک روز دودمانت سوخت تو زمین‌گیر و در دلِ آتش خیمه‌ات باغ آشیانت سوخت چشم تو دید در دل گودال صحنه‌ای را که استخوانت سوخت خواستی تا بخیزی اما حیف نشد و پای ناتوانت سوخت خیمه‌ی شعله ور سرت اُفتاد سر و دستار و گیسوانت سوخت زنده ماندی میان آتش و دود این هم از لطف‌های زینب بود (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم خدایِ عالیِ اعلی ندارد از تو عالی‌تر ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالی‌تر علیُّ حُبُه جُنَّه قسیم النار والجَنَّه به حمدِالله وَالمِنَّه ولی‌الله ست والی‌تر اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک می‌روبد نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالی‌تر اگر فرش نجف گردیم حقّا محترم گردیم که از قالیچه‌ی تبریز می‌گردیم قالی‌تر - علی باید ؛ فقط ؛ حتماً ؛ امیرالمومنین باشد علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد - اگر جایی دهد زلفش دلِ دیوانه‌‌ی ما را "به بوی سیب او بخشم سمرقند و بخارا را"*۱ در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب ببین بابا چه می‌بخشد گداها را گداها را لبِ گهواره‌اش پروانه‌ای بی تاب اگر دیدید بدان جبریل آورده مبارک بادِ زهرا را اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را - علی باید چنان باشد علی باید چنین باشد علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد - خدا را شُکر ما دیدیم شاهِ شهریاران را خدا را شُکر ما دیدیم ماهِ ماه شعبان را خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را: که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست می‌دارد میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را ببین که می‌بَرد امشب تبسمهای زیبایش دلِ مادربزرگش را  دلِ اولادِ سلمان را - علی از ماست از داماد ما زین سرزمین باشد علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد - بنا این بود بنشینی وگرنه میرِ میدانی بنا باشد که برخیزی امیرِ تیغ دارانی برایت لافتی الا علی می‌آید از بالا اگر سربند یازهرا ببندی رویِ پیشانی هزار ، الله‌اکبر را به بازویِ تو می‌خوانند که با شمشیر می‌گردی علیِ اکبرِ ثانی علیِ اکبرِ ثانی نه تو بالاتر از آنی تو عباسی نه اینهم نه ، که طوفان‌تر زِ طوفانی - علی در چارده تصویر آمد دلنشین باشد علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد - تو صبح و شام می‌گِریی زِ سوزِ استخوان آقا به زخمِ کهنه‌ی زنجیر و بر زخمِ زبان آقا زِ چشمانت که پرسیدند آقا سخت یعنی چه؟ سه دفعه شام گفتی و سه دفعه خیزران آقا قنوتت را که می‌دیدند خواهرها... می‌گفتند امان از دزدِ انگشتر امان از ساربان آقا تو سی‌سال است می‌گریی چرا پیراهنش بردند؟ تو سی‌سال است می‌سوزی زِ لبخندِ سنان آقا - علی آمد که عاشورا همیشه آتشین باشد علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد ۱. دوست داشتم بگویم: *من از مال علی بخشم .... (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم باید شنید از دو لبت یا حسین را باید که دید رویِ تو را با حسین را از آن شبی که خنده زدی در میانِ مَهد هرشب علی علی شده لالا ، حسین را با هیچ چیزِ عالم عوض ، نه نمیکند اربابِ ما شنیدنِ بابا حسین را هر پنج وعده تا که اذانِ تو میرسد مبهوت میکند همه حتیٰ حسین را اینسان که خیره خیره تو را میکند نگاه باید که دید وقتِ تماشا حسین را طوری به رویِ دامن زینب نشسته‌ای گویا گرفته حضرت زهرا حسین را - باغِ بهشت را گِروِ باده داده‌ایم دیوانگانِ حضرتِ ارباب زاده‌ایم روزی که بال میزدم اما پری نبود روزی که حلقه میزدم اما دری نبود روزی که باده عربده میزد حریف کو؟ حل میشدم درونِ مِی و ساغری نبود روزی که در میانِ تمامیِ عقل‌ها مستانه نعره میزدم و حنجری نبود روزی که عشق بود و خداوندِ عشق را غیر از حسین آینه‌ی دیگری نبود دیدم حسین بود و حسین و حسین هم وقتی که بود جلوه‌ی بالاتری نبود میخواستم که دل بسپارم نیافتم میخواستم که سر بدوانم سری نبود - آنروز لطفِ حضرتِ حق حیدری شدیم ما را صدا زدند و علی اکبری شدیم وقتی که باز میکنی از رُخ نقاب را بیچاره میکنی زِ پِی ات آفتاب را انگشت بر لب اند تمامیِ قاب‌ها داری زِ بس که چهره‌ی ختمی مآب را جبریل هم گمان کنم اینجا مُردَد است آورده در حضورِ تو اُمُّ الکتاب را شُکرِ خدا برای گره‌های کورِ ما آورده‌ای هزار دَمِ مستجاب را چشم پدر زِ شوق و شعف برق میزند وقتی سلام میکنی عالیجناب را میدان برایِ عرضِ ادب سجده میکند تا دست میکشی سر و یالِ عقاب را - تو حیدری که آمده تکرار میشوی وقت نبرد تیغ علمدار میشوی در خاک میروند تمامِ سوارها با دیدنِ تو ای نفسِ ذوالفقارها حتیٰ هنوز بین دلیران زبانزد است یک صحنه از حضور تو در تار و مارها تو میزدی به سینه‌ی لشکر ولی چه سود یک تن نبود دور و بَرَت از فرارها تیغِ تو چرخ میزند و چرخ میزند صدها هزار دست و سرِ نابکارها از نازِ ضربِ شصتِ تو بد مست میشود شمشیر تو که زَهره دَرَد از شکارها از نازِ ضربِ شصتِ تو تکبیر میکشد عباس ، وقتِ دیدنِ این کار زارها - نامت حماسه‌ای ست که پیدا نمیشود هر یوسفی که یوسفِ لیلا نمیشود (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم دیشب از عشق چشمِ من تر بود عاشقی حرفِ ما و دلبر بود دلِ گُم گشته‌ام مرا می‌بُرد دلم از كودكی كبوتر بود تا سرِ كوچه‌ی خدا رفتم كه پُر از چشمه‌هایِ كوثر بود چشمِ من بود و دامنِ ساقی دستِ من بود و لطفِ ساغر بود من زِ هوش و دلم زِ دستم رفت كارِ پیمانه‌های آخر بود - كارِ دل، كارِ عشق دست تو اند هم خدا ، هم حسین مَستِ تو اند باز كُن چشمِ عالم آرا را خیره كن چشمهایِ دنیا را نخوری چشم ای تو چشمِ حسین بس كه چشمت ربوده دلها را نوه‌یِ ارشدِ امیرِ عرب می‌دهی عطرِ نامِ زهرا را ای علمدارِ دومِ این قوم می‌بَری رونقِ مسیحا را آرزویِ حرا دو ركعتِ توست تا ببیند دوباره طاها را صخره‌ای موج را به هم كوبید رویِ دوشش گرفت دریا را پَرِ سجاده‌هایِ مادرِ تو می‌بَرد دودمانِ لیلا را - سیبِ سرخی و زاده‌ی ارباب یوسفِ خانواده‌ی ارباب جلوه‌ای كُن به رسمِ دلبریت تا بریزیم سر به سَروَریت درِ بازارِ بَردگان وا شد یوسف آمد برایِ نوكریت كعبه اُفتاده است دُنبالت با خیالِ رُخِ پیَمبریت تو علی هستی و علی مانده ماتِ اعجازِ تیغِ حیدریت چقدر مثلِ فاطمه هستی به فدایِ شكوهِ كوثریت - آمدی عشق در به در شده است امشب ارباب ما پدر شده است شاه زاده امیرِ میدان‌ها مثلِ عباس مردِ طوفان‌ها نفَسِ دشت‌ها بُریده زِ تو تند بادِ شگفتِ جولان‌ها كوه‌ها خاکِ پایِ تن تنه‌ات شاه بیتِ لبِ رجز خوان‌ها به علی رفته‌ای در اوجِ نَبَرد میزنی خنده بر پریشان‌ها زَهره‌ها را دریده‌ای یعنی هیچ كس نیست بین میدان‌ها - از امیران كربلا هستی چقدر شكل مرتضی هستی گره‌ای تا زدی دو اَبرو را به هم آمیختی تو شش سو را همگی قبرِ خویش را كَندَند تا كه دیدند تیغ و بازو را تیغ رقصید و آسمان بشنید ضربه‌ات را صدایِ هوهو را طپشِ قلبِ خیمه‌ها آمد تا گشودی سپاهِ گیسو را آمدی تا پس از عمو گیری پایِ محمل ركابِ بانو را - از مِیِ عشق باده‌ای داریم وَه چه ارباب زاده‌ای داریم روشنی‌هایِ آسمانِ حسین ای نشانیِ بی نشانِ حسین رویِ چشمِ تو اَبروانِ پدر رویِ دوشِ تو گیسوانِ حسین آه ! داوود حضرتِ ارباب ای اذان گویِ كاروانِ حسین بعدِ آوایِ دلنشینِ تو بود نوبتِ گفتنِ اذانِ حسین قُوَّتِ زانوانِ بابایی ای مسیحاترین جوانِ حسین مادرت هیچ ، بِینِ بُهتِ حرم رَفتَنَت می‌بَرَد توانِ حسین - از نگاهت عزیزِ زهرا سوخت رفتی از رفتنِ تو لیلا سوخت (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم ساقی بیا كه مشكلم آسان نمی‌شود جامی بریز باده كه پنهان نمی‌شود طوفانی‌ام ، رسیده‌ام از خُم سبو كشم با این یكی دو جام كه طوفان نمی‌شود ما را خدا برایِ حسین آفریده است این بندگی حواله‌ی سلطان نمی‌شود ما از ازل خراب سبوییم و غیرِ ما مستی حریفِ این مِیِ جوشان نمی‌شود ما عاشقیم ، عاشقِ ارباب زاده‌ایم این عاشقی نصیبِ سلیمان نمی‌شود - ساقی بیا و این دل دلداده را ببین جامی بریز و حضرتِ شَه زاده را ببین بالا بلند ! سایه‌ی طوبی کجا و تو! ای آبشار ! پهنه‌ی دریا کجا و تو! با یک نگاه زنده کُنی کائنات را تا سر دهند شورِ مسیحا کجا و تو! وقتی قدم به خاک نهادی بهشت گفت : ای قبله‌ی عیان شده ! دنیا کجا و تو! سیلاب می‌کند نظرت رشته کوه را ثابت کند که معجزِ موسی کجا و تو! - چون تو به اوج ، جاذبه پیدا نمی‌شود هر یوسفی که یوسفِ لیلا نمی‌شود از راه آمدی كه زِ دل دلبری كُنی ما سر فدا كنیم و تو هم سروری كُنی نامت بلند باد! كه این جا دلی نماند زلفت دراز باد! كه غارت گری کُنی ای از همه شبیه ترین بر رسولِ عشق باید به آلِ فاطمه پیغمبری کُنی ای دومین علی علیِ اولِ حسین باید از این به بعد علی پروری کُنی ای جلوه‌ات شبیه ابالفضل بی بدیل باید میانِ معركه‌ها حیدری کُنی - پیغمبرِ دوباره‌ی ایل و تبار عشق! ای صاحبِ همیشگیِ ذوالفقار عشق! وقتی میان معركه تكبیر می‌كِشی یك دشت را به پنجه‌ی تسخیر می‌كشی چشم تو كافی است برایِ تمام خلق وای از دَمی كه قبضه‌ی شمشیر می‌كشی زَهره كه هیچ ، هر رجزت سینه می‌درد وقتی كه نعره‌های نفس گیر می‌كشی عقاب‌های آسمان همه مبهوتِ مركبت میتازی و زبانه به زنجیر می‌كشی ای سبط مرتضی تو علی را به كارزار با ضربه‌های خویش به تصویر می‌كشی - زیبا ترین تجسمِ خونِ خدا تویی سر تا به پا تمامیِ كرب و بلا تویی راهِ خدا به سمت تو و آسمان توست حتی حسین چشم به راهِ اذان توست همسایه‌ی همیشه‌ی معراجِ اهل بیت جای پیامبران همه در آستان توست شیواترین مُكبّر محرابِ مرتضی نهج‌البلاغه تا به ابد خطبه خوان توست اَبرو كمانِ حضرتِ ارباب تا ابد خورشید كوچه گرد به طاقِ كمانِ توست باب الحوائجیِ تو مثلِ عموی توست عباس مست جاذبه‌ی بی امان توست - بندِ دل حسینی و آرام زینبی تو روضه‌ی نگفته‌ی هر شام زینبی (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم از عربده‌ام ُپر شده میخانه‌ام امشب بد مستم و بر گردنِ پیمانه‌ام امشب سودا زده‌ی طُره‌یِ جانانه‌ام امشب زنجیر بیارید که دیوانه‌ام امشب - امشب همه دیوانه‌ی دیدار حسینیم همسایه‌ی دیوار به دیوارِ حسینیم از بس که گدا آمده جا قیمتِ زر شد آئینه گذارید که هنگامِ نظر شد حق داشته جبریل که پروانه اگر شد فطرس خبر آورده که ارباب پدر شد - رو کرده علی جلوه‌ی آئینه‌ی خود را جا دارد اگر کعبه دَرَد سینه‌ی خود را ای عشق طپش‌هایِ دلِ شعله‌ور از تو ای شوق به آتش زدنِ این جگر از تو ای اوجِ پریدن زِ تو و بال و پَر از تو سر پایِ تو انداختن از من ، خبر از تو - در خانه‌ی عشقیم توکلت علی الله دیوانه‌ی عشقیم توکلت علی الله ای نورِ ازل خَلقاً و خُلقاً به که رفتی؟ ای قبله‌ی هر کوچه و برزن به که رفتی؟ ای سبزترین وقتِ شکفتن به که رفتی؟ ای مدحِ تو با دوست و دشمن به که رفتی؟ - تا دید تو را گفت علی سَر تَر از این نیست آنوقت نوشتند پیمبرتر از این نیست لیلا شده مجنون شده این نام و نشانش لیلا شدی و خواند تو را با دل و جانش خون می‌دَوَد امشب به تمامِ شریانش بند آمده هر‌کس که تو را دید زبانش - خورشید هم این جذبه‌ی مهتاب ندارد مانند تو در خانه‌اش ارباب ندارد تا باز كُنى بر سرِ اين دشت پَرَت را فرياد كُنَد لشکر دشمن ظَفَرَت را لبريزِ سر و دست كُنى دور و برت را ديدند همه ضربه‌ى تيغِ دو سَرت را - از ميمنه سر تا كه زدى ميسره پاشيد شش گوشه‌ى ميدان همگى يكسره پاشيد گيرم كه طبيبى سرِ بيمار نيايد گيرم كه به جز آه زِ من كار نيايد در خانه‌ى تو غيرِ كَرَم بار نيايد جايى ننوشته است گرفتار نيايد - تا خانه‌ى تو هست گرفتار نباشد در شهر به جز جمع بدهكار نباشد هنگام اذانت شده وا كُن گره‌ها را بگشاى به محرابِ خدا پنجره‌ها را بر باد بده با گذرت خاطره‌ها را ما حلقه به گوشيم ببين دايره‌ها را - ماشيشه‌ى اشكيم شكستيم على جان پايين‌ترِ شش گوشه نشستيم على جان (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم   دریا شُدی حسین گُوهَر در بیاوَرَد طوبیٰ شدی که عشق ثَمَر در بیاوَرَد از آسمانِ حُسن ، قمر در بیاوَرَد وقتی زِ رازِ چشم تو سر در بیاوَرَد امشب پدر کنارِ تو پَر در بیاوَرَد سر تا به پا حسن شده ، پا تا به سر حُسین از هر طرف پیمبری از هر نظر حسُین با برگ و بار و رویِ تو شد باروَر حُسین شیرین‌تر از عسل شده‌ای تا مگر حُسین با بوسه از لبِ تو شکر در بیاوَرَد جبریل آمده به سلامِ شما رِسَد شاید به فیضِ حَضِ کلامِ شما رِسَد جایی نداشت تا سرِ بامِ شما رِسَد خواهد اگر به پایِ غلامِ شما رِسَد باید که چند بالِ دگر در بیاوَرَد محرابِ اَبروانِ تو شد قتلگاهِ ما شد مُشتَبه زِ قبله به میخانه راهِ ما ای بهتر از هزار یقین اشتباهِ ما در دستِ چشمِ توست تمامِ صَلاحِ ما تا جانِ ما به نیم‌نظر در بیاوَرَد پیغمبرانه خَلقاً و خُلقاً فقط تویی اعجازِ بیت‌های مُطَنطَن فقط تویی طوفانِ تند بادِ تَهَمتَن فقط تویی کابوسِ سختِ زَهره‌یِ دشمن فقط تویی تیغت کجاست تا که جگر در بیاوَرَد تفریح میکنی به همین تار‌ و مار‌ها بگذار تا کمی بنشیند غُبار‌ها تا بنگرم که پُر شده خاک از مزارها پیچیده است ناله‌ی‌ شان اَلفَرار‌ها حیدر رسیده است پدر در بیاوَرَد ای در سُرادِقاتِ الٰهی مَحافِلَت سجّاده‌یِ حسین شکوهِ نوافِلَت ای جلوه‌یِ جمالی‌اش اخلاقِ کامِلَت ای جذبه‌یِ جلالِ خدا در حَمایِلَت از ما نگاه توست که زَر در بیاوَرَد از پُشتِ در ببین که گدا سر به شانه است از پُشتِ در ببین که بهانه اِعانه است از پشتِ در ببین که گدایی بهانه است در غیبتِ پدر پسر آقایِ خانه است ارباب دستِ معجزه‌ گر در بیاوَرَد   عرشی شدیم با نفسِ جاودانه‌ات با بویِ سیبِ زمزمه‌هایِ شبانه‌ات از اشک‌هایِ نیمه شبِ عاشقانه‌ات تو در دعا و دامنِ تو بینِ خانه‌ات صدها شکوفه وقتِ سحر در بیاوَرَد ما را که کُشته کربُبَلایت هنوز هم ما را به خون نشانده صدایَت هنوز هم پایینِ پا فقط شده جایَت هنوز هم ارباب زاده‌ای و گدایَت هنوز هم   سر را گرفته است که بر در بیاوَرَد (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم پیش از اینها روزگاری روزگاری داشتم با دلِ خود روزگاری کار و باری داشتم تا که روزی کوچه‌ی میخانه کاری داشتم بعد از آن دیدم که چشمانِ خماری داشتم بعد از آن آواره‌ام بِینِ نجف تا کربلا لا حرم الا نجف لا عشق الا کربلا جز خدا حرفی نگفتند از فراسویِ علی جز پیمبر کس ندیده طاقِ اَبروی علی وانکرده غیر زهرا سِرّی از مویِ علی آمدم دنیا برایِ دیدنِ رویِ علی آمدم با حضرتِ قنبر قراری داشتم ورنه من با مردمِ دنیا چه کاری داشتم این جوان این جان ، جهان‌گیر است تعبیرش علی‌است اَبروانش آسمان‌گیر است تفسیرش علی‌است تیغ‌دار است و کمان‌گیر است تا میرش علی‌است بر طنین او اذان‌گیر است تکبیرش علی است می‌کشد قد قامت و محراب حیرت می‌کند یک تبسم می‌کند ارباب حیرت می‌کند او علی شد فاطمه نورُ علی نور آوَرَد او علی شد تا که موسی پیش او طور آوَرَد او علی شد تا حسین آفاق در شور آوَرَد او اگر خواهد ستون هم بارِ انگور آوَرَد باید او را خُلقا و خَلقا کشید و عشق کرد مدحِ او را باید از دشمن شنید و عشق کرد* او که از الله اکبر اکبرش را بُرده است از خصائل از شمایل بهترش را بُرده است یعنی از این سلسله ، پیغمبرش را بُرده است باز در آغوشِ زهرا مادرش را بُرده است آتشی که روی بامش هست مست اکبر است پرده‌ها‌ی محملِ زینب به دستِ اکبر است ریخته پیشش سپرها این که چیزی نیست نیست بشکند کوه از کمرها این که چیزی نیست نیست میدرد نامش جگرها این که چیزی نیست نیست میزند سر رویِ سرها این که چیزی نیست نیست سر ، سپاهی یکسره در پیش او خم می‌کنند میمنه یا میسره می‌آید و رَم می‌کنند حمله‌ی دو شیر را در بینِ لشکر دیده‌ای شیر مردی را کنار یک دلاور دیده‌ای رفتنِ عباس را همراه اکبر دیده‌ای الفرارِ عَمروعاصان را ز حیدر دیده‌ای گر به عباس از برادر تیغ حیدر می‌رسد دستمالِ زرد مولا هم به اکبر می‌رسد اینکه ممسوس است در ذات خدا ذاتِ خودش می‌رود در هر سحر سمتِ ملاقات خودش از خدا پُر می‌شود وقتِ مناجاتِ خودش سجده‌اش قُرب است می‌آید به میقاتِ خودش پشتِ این خانه دلم دنبال لیلازاده است پیشِ بابا باز کارم دستِ آقا زاده است "آبها آئینه‌‌ی سَروِ خرامانش شدند بادها مشاطه‌ی زلف پریشانش شدند اَبرها چتر پریزادِ سلیمانش شدند"** یک مدینه یک نجف یک مکه حیرانش شدند گرچه ما را عاقبت کرببلا می‌آورند ما گدایان را فقط پایین پا می‌آورند کُنجِ شش گوشه نوشته وای از لیلا علی در شبِ جمعه حرم بودیم ما اما علی فاطمه بود و نمی‌شد گفت واویلا علی میروم مشهد بخوانم روضه‌هایت را علی "خیز از جا آبرویم را بخر" بعدش برو "عمه را از بین نامحرم ببر" بعدش برو *اشاره به مدح معاویه لعنت‌ا...علیه **تضمینی از صائب تبریزی (حسن لطفی ۹۷/۰۲/۰۷) @yashobeyr_hassan_lotfi