eitaa logo
یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)
2.9هزار دنبال‌کننده
60 عکس
24 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم چون ابر به هر باد پریشانم از این عشق چون باد رها‌..‌. بی سر و سامانم از این عشق چون برگ به دستِ تبِ طوفانم از این عشق بی چتر تهِ کوچه‌ی بارانم از این عشق سوگند دمِ حی علی العشق حسین است نقش علمِ حی علی العشق حسین است بُرد آن خمِ اَبرو منِ سجاده نشین را چون ماه که حیران خودش کرد زمین را نه کفر شناسد دلم از عشق نه دین را دیوانه چه داند نه همان را نه همین را ای شُکر که بر خانه‌ی من راه تو اُفتاد من خانه خرابت شدم ای خانه‌ات آباد یک بوسه‌ی آتش پر پروانه‌ی ما بُرد سیل آمد و بر دوش خودش خانه‌ی ما بُرد طوفان شد و برقی زد و کاشانه‌ی ما بُرد این عشق رسید و دل دیوانه‌ی ما بُرد از روز ازل خاک نشینان حسینیم عشق است اگر بی‌سر و سامان حسینیم این کیست که آتش به گریبان من انداخت این کیست که شعله به نیستان من انداخت این کیست که آشوب به بنیان من انداخت این کیست که جان بر رگِ بی‌جان من انداخت بر آنکه دوچاریم حسین است حسین است ما هرچه که داریم حسین است حسین است ماییم و جنون تو که زنجیر نگشتیم دورِ سرِ غیر از تو نفسگیر نگشتیم ما جز به در خانه‌ی تو پیر نگشتیم هِی نام تو گفتیم ولی سیر نگشتیم از هر نفس ما بس ما هست حسین است این عشق تمام کس ما هست حسین است ای هرچی خدا داشته پاشیده به پایت ای هرچه علی داشته بخشیده برایت شش‌گوشه‌ی دل را که تراشیده خدایت یک قبله فقط هست فقط کرب و بلایت رفتیم و نوشتیم که جان در حرم توست آرام‌ترین جای جهان در حرم توست ما را جگری بود دگر نیست دگر نیست تاوان غم عشق به اما و اگر نیست آن را که خبر از حرمت نیست خبر نیست انگشت نما بودن ما جرم مگر نیست با اشک تو آمیخت خدا آب‌و گِل ما ای حضرتِ نزدیکتر از ما به دل ما عیسی چه دمی داشت اگر داشت تو دادیش موسی قدمی داشت اگر داشت تو دادیش سینا حرمی داشت اگر داشت تو دادیش یحیی که غمی داشت اگر داشت تو دادیش یحییِ علی ای لب خشکیده دمت گرم ای جان فقیران دو عالم حرمت گرم بگذار که شب در خم گیسوی تو باشد چشمان خدا رو به فراروی تو باشد هر صبح علی خیره به اَبروی تو باشد هرشب سرِ زهرا روی زانوی تو باشد بگذار که زهرا بکشد شانه به مویت بگذار حسن بوسه زند زیر گلویت پشت درِ شش‌گوشه‌ی تو جمع گدا جمع شد بیت کرم گِرد تو در وقت دعا جمع ای خاطرِ زهرا به نفس‌های شما جمع خوبان دوعالم همه در کرببلا جمع تو که نفَسِ فاطمه‌ای از چه شدی پخش آقا تو حسین همه‌ای از چه شدی پخش از یاد، وهب بُرد کنارت وطنش را حق داشت که عابس بدرد پیرهنش را حُر غرقه‌ی خون است ببینی کفنش را جُون است بغل کرده‌ای آقا بدنش را ای شاه مزن سنگ بر آئینه‌ی زینب آهسته برو ای نفَس سینه‌ی زینب ای وای که زهرا أنا عطشان تو کشتش تو نامده بودی أنا عریان تو کشتش کوچه نه، حدیث لب و دندان تو کشتش پهلو نه، غمِ حنجرِ سوزان تو کشتش دنبال تو زینب چقدر تاب بیارد رفته است برای تو کمی آب بیارد برخیز ببین خواهرت اُفتاده عزیزم بالای سرت مادرت اُفتاده عزیزم از مستیِ نیزه سرت اُفتاده عزیزم از ناقه زمین دخترت اُفتاده عزیزم شب آمده داری خبر از حال رقیه ؟ زجر است که رفته است به دنبال رقیه (حسن لطفی ۴۰۳/۱۱/۱۲) @yashobeyr_Hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم ازل نوشت خدا تا ابد علی باشد و در تلاطمِ دل ، جذر و مد علی باشد میان هولِ قیامت قیامتی باشی اگر به روی لبانت مدد علی باشد به ذوالفقار تراشیده‌اند با زرِ سرخ خداست یا صمد و  یا اسد علی باشد همه فرار که کردند در اُحد ، دیدند که گِرد حضرت احمد  اَحد علی باشد هزار شُکر که آمد علیِ اُم‌بنیین که تا نشان بدهد مستند علی باشد نوشت بعد علی  دستِ کبریا عباس که السلام علیک الامیر  یاعباس دویده است زمین  از چه در مدار خودش زمان چه دیده که جا مانده از قطار خودش زمان مگر به عقب رفته است ، گویا که دوباره کعبه ترک خورده در حصار خودش به پشت حجره‌ی اُم‌البنین به شوق و شکوه نشسته حضرت مولا در انتظار خودش قدم گذاشته ماهی به دامن خورشید قدم گذاشته ماهی به جلوه‌زار خودش شده‌است چشم علی مستِ جلوه‌های علی شده‌است چشم خدا محوِ شاهکار خودش رسیده است علَم را بگیرد از حیدر که ذوالفقار شود گرمِ کارزار خودش جمال جمع بنی‌هاشم و جلال حسین سلام حضرت دارالشفای آل حسین به بام کعبه برو ای خطیب سرورها که بعد از آن به تو در سجده‌اند منبرها منافق این طرف است و یهود آن طرفت بگو علی علی و از حُنین و خیبرها نفس بلند نمی‌گردد از کسی به دور حرم که بشنوند صدای تو را مگر کرها برآر بیرق خود را رشیدِ آل الله درار با نفَس خود دمارِ کافرها کفیل بیت حسین این چه خادمیست تو را که خدمت تو کمر بسته‌اند قنبرها زمان رزم و رجزها  حسین مست تو است چه کیف می‌کند آن تیغ که به دست تو است سپاه از علمت بی‌اراده می‌پاشید چه سخت آمده بود و چه ساده می‌باشید مقابل تو سپاهی از آهن و پولاد چنان زدی دلِ لشکر بُراده می‌پاشید همین که تیغ تو چرخی به دور سر می‌زد سواره سرزده می‌شد پیاده می‌پاشید نگاه نافذ مولا تویی و می‌دیدند که کوه پیش علی ایستاده می‌پاشید چه مست میسره خود را به میمنه می‌زد مگر که ساقی میخانه باده می‌پاشید دو دَم زدی چقدر مست، یک دم اُفتاند تِلوتِلو همه خوردند و  با هم اُفتادند دو چشم مست تو، خوش می‌کشند ناز از هم نمی‌کنند دو بد مست، احتراز از هم شدی به خواب و به هم ریخت خیل مژگانت گشای چشم و جدا کن سپاه ناز از هم میان اَبرو و چشم تو، فرق نتوان داد بلا و فتنه ندارند امتیاز از هم کس از زبان تو با ما سخن نمی‌گوید چه نکته‌ایست که پوشند اهل راز از هم تو در نماز جماعت مرو که می‌ترسم کُشی امام و بپاشی صف نماز از هم* قسم به پینه‌ی پیشانی‌ات عزیز خدا نشسته‌ایم به مهمانی‌ات عزیز خدا خَمی که اَبروی شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت * منی که خم نشدم پیش کس چو نام تو رفت دلم ربود و سرم را به آستان انداخت مقرب تو که شد جبرئیل بالش سوخت حرم فرشته‌ی ما را از آسمان انداخت دعا نکره کنارت حوائجم دادند حرم دعای مرا اوج بی‌کران انداخت دعای مادرم و سفره‌ی ابالفضلش گرفت روی لب من حسین‌جان انداخت حدیث غیرتِ باب الحوائجیِ شما طمع به جان کریمان این جهان انداخت دلت هلاک حسین و دلت مریض حسن جواب‌کرده زیاد است، ای عزیز حسن کشید نقش تو نقاش و اشتباه کشید* به جای آنکه کشد آفتاب  ماه کشید تو را کریم و بزرگ و تو را امید همه مرا گدای شما و مرا نگاه کشید به روی سینه دو دستت کشید، مردِ ادب برای خاطر زینب دو تکیه‌گاه کشید تو را عموی رشید و تو را خیال جمع برای دختر معصوم بی پناه کشید تو را کشید که بر مَشک خم شدی تشنه برای گریه‌ی نوزاد خیمه‌گاه کشید قلم شکست همینکه  قلم شدی عباس رشید رفتی و حالا چه کم شدی  عباس بدون تو حرمم محترم نمی‌ماند نه، جان فاطمه اصلاً حرم نمی‌ماند فقط نه اینکه سرت روی شانه می‌اُفتد چنان شکسته که بر  نیزه هم نمی‌ماند کمر شکسته منم تا به خیمه با که روم ببین برادر تو یک قدم نمی‌ماند به خیمه‌گاه برو پیش چشم نامحرم حرم بدون عمو دست کم نمی‌ماند چه خوب شد به کنارت نبود اُم‌بنین که پیش مشک و دو دست و علم نمی‌نماند غیورِ ما  تن درهَم  به تو نمی‌آید مزارِ کوچک عزیزم به تو نمی‌آید غزلی از زنده یاد شاطر عباس صبوحی* *حضرت حافظ *همان (حسن لطفی ۴۰۳/۱۱/۱۴) @yashobeyr_Hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم دل از خدا نَبَرد کس مگر علی باشد و بر شکوهِ محمد نگر علی باشد حقیقت است که زهرا چنان علی شده که.. ..برای فاطمه نام دگر علی باشد علی و فاطمه، احمد شدند این سه نفر کمیست فاطمه و بیشتر علی باشد میان خلقت حق دوزخی نخواهی یافت امامِ جمعِ خلائق اگر علی باشد قرار هست که در خانه‌ی حسین از عشق پدر چنان که علی شد پسر علی باشد کم است هرچه بگویم، کم است پیش حسین میان خانه‌ی او هر قدر علی باشد رسید مثل پیمبر  رسید عین علی سلام ای علی  دوم حسین علی مدینه است اسیر حدیث گیسویش و مکه غرق نماز است رو به اَبرویش سلامِ صبح و شبِ شهرها و بانوها نفَس نفَس به حسین و به شهربانویش عروس، فاطمه  آورده است از ایران که گشت کل جهان و  ندید چون رویش علی‌است عاقد و شاهد علی‌است رو به عروس حسین این طرفش زینب است آن سویش به جای فاطمه، ام‌البنین بغل کردش شده است هدیه‌ی ام البنین النگویش بهشت با همه خوبی  هلاک ایران است حسینِ فاطمه داماد خاک ایران است اگر حسین علی ضرب در حسن بشود امام بعدی‌اش  از هر نظر حسن بشود امام چهارم ما لب به لب حسین است و امام چهارم ما سر به سر حسن بشود عزیز فاطمه داماد مجتبی گردید پدر حسین و پدرزن اگر حسن بشود امام‌ها همگی بعد از این  حسن زاده‌اند که هشت امام از این رهگذر حسن بشود قسم به فاطمه بنت‌الحسن که فاطمه خواست زِ هشت امام اگر جلوه‌گر حسن بشود امامِ راه حسن، ای  دوامِ راه حسین سلام حضرت سجاد خانه‌ی حسنین بنا نبود بجنگی اگر بنا می‌شد تمام قامت تو شکل مرتضی می‌شد بنا نبود وگرنه زمان رزم تو هم زمین کرب و بلا غرق لافتی می‌شد چه سخت است علی باشی و نگیری تیغ که با تو تیغ دودَم غرق مرحبا می‌شد اگر علَم به زمین می‌زدی به تو سوگند که کوفه با همه‌ی شام جابجا می‌شد خدا نخواست وگرنه خدای شاهد هست زمین کرب و بلا تازه کربلا می‌شد و امتحان تو از جنگ سخت‌تر شده بود همان زمان که حسین از حرم جدا می‌شد شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت من از تبار کویرم از این سفالی‌ها تو از دیار خدایی از آن حوالی‌ها کریم هرچه بریزد دوباره می‌‌ریزد تصدقت نظری کن به دستْ خالی‌ها بکش عبای سپیدت شبی به روی سرم که صبحدم بشوم من هم از ثمالی‌ها چه حیف شد که برایت حرم درست نشد که سر به سجده گذاریم روی قالی‌ها چه حیف شد که نداری ضریح تا برسد مسیر برکه‌ی اشکت به خشکسالی‌ها اگر ضریح نداری صحیفه که داری هنوز حضرت اشکی هنوز می‌باری کنار گریه‌ی تو صبح و شام  کم آورد دو چشم زخمی تو نه، غلام کم آورد همه به روی حسین و حسین زیر قدم که سینه‌اش نفَس از ازدحام کم آورد رسید عمه ولی تازه سر جدا شده بود دوید سمت حرامی... دوگام کم آورد زِ پشت، ضربه‌ی سنگ و زِ پیش رو شلاق بگو عزیزِ دلِ ما کدام کم آورد رها نمود و خودش رفت از میان گذر که نیزه‌دار هم از سنگِ بام کم آورد نه کربلا و نه کوفه  نگفت زینب هیچ ولی حراجیِ بازارِ شام کم آورد هنوز در جگر شیعه  های هایِ تو است و کربلا همه مدیون گریه‌های تو است (حسن لطفی ۴۰۳/۱۱/۱۵) @yashobeyr_Hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم شراب کهنه از این جام‌های باده جداست برای مستیِ ما خُمِّ سرگشاده جداست فشرده‌ایم از انگورهای روی ضریح که حالِ عاشقِ رو بر تو ایستاده جداست بگو به کعبه! به ایوان‌طلای شاه قسم که قبله‌گاه من بی‌اراده جداست من از طفولیتیِ خود علی علی گویم حلال‌زاده رهش از حرامزاده جداست کریم‌ها همه خیرات می‌دهند اما... سلامِ مادرِ خوشحالِ خانواده جداست شنیده‌ام پسرِ ارشد حسین آمد میان اهل کرم این بزرگ‌زاده جداست تمام شاهنشینان پیاده‌اند اینجا که سر مقابل اکبر نهاده‌اند اینجا شرابِ شوقِ تو را شهریارها دارند شکوه عشق تو را شهسوارها دارند دو چشم گرم تو با ذوالفقار همسایه‌اند چقدر خاطره‌ی تارومارها دارند نگاه کن به پدر، عمه‌ها و خواهرها که از تو اینهمه دل انتظارها دارند تبسمی و سلامی سکوتی و لطفی ببخش اگر که گداها هوارها دارند تفضلی به سرِ راه خویش تا خانه چقدر عاشق رویت مزارها دارند همیشه اَبروی عباس و گیسوی اکبر برای غارت دلها قرارها دارند به سربه‌زیری زوارِ تو ندیدم که همیشه بر سر مژگان غبارها دارند سلام حضرت خورشیدِ ارشد زهرا فقط شبیه خودی ای محمد زهرا رقم زدند تو و اقتدار را با هم گره زدند تو و ذوالفقار را با هم قدِ تو می‌کشد و زنده می‌کند چشمت تمام می‌کند این دو دوکار را باهم چنان به نعره زدی بر صفوف صف شکنان که دیده‌اند همه الفرار را باهم نشسته احمد مختار و حیدر کرار که حَظ برند چنین کار زار را باهم علی‌است پیش نبی و حماسه‌ات اکبر بلند می‌کند از جا دو یار را باهم تو و عموی رشیدت دو تیغ از دو طرف که می‌زنید زمین صد سوار را باهم بس است، یک نفر از این دو مرتضی بی هم خدا بخیر کند یک شکار را با هم تمام کفر گمانم برابر علی است سروده‌اند که اکبر برادر علی است نداده است تو را بی‌گمان خدا به حسین که داده است تو را نه حسین را به حسین قسم به عشق که باب الحوائجِ مایی تو را صدا بکنم می‌رسد صدا به حسین مسیر قرب که پایینِ پای شش‌گوشه است که ابتدا به تو باید رسید تا به حسین تو ماتِ فاطمه‌ای یا که فاطمه ماتت تو رفته‌ای به نبی یا که مصطفی به حسین اگرچه که داده خدا یک حسین را به علی ولی به جانِ تو داده سه مرتضی به حسین گره زدند دل آرایی تو را به حسن رسید باتو کراماتِ مجتبی به حسین حسین را به تو باید قسم دهم اما رواست تا که بگویم علی تو را به حسین چه می‌کنی به دل عمه با اذان خودت حسین را تو فقط می‌کُشی به‌جان خودت لبش ترک ترک و راهِ آب را گم کرد عقیق سرخ شکست و رکاب را گم کرد همینکه خونِ سرش روی چشم مرکب ریخت مسیر خیمه‌ی عالیجناب را گم کرد به جای خیمه‌ی لیلا به سمت شب پیچید زمینِ کرببلا آفتاب را گم کرد بلند شد به روی پا پدر ، ولی افسوس در ازدحام حرامی عقاب را گم کرد میان حلقه‌ی سلاخ‌های بی احساس حسین خواست رود هِی رکاب را گم کرد شمرد زخم لبش را یکی دوتا ای داد شمرد زخم تنش را حساب را گم کرد صدای فاطمه آمد چه زود پیر شدی جواب خواست بگوید جواب را گم کرد بنا نبود که آفت به باغ ما بزند پسر بزرگ نکردم که دست وپا بزند دلم هوای تو کرده دم اذان حرم بخوان نفس بکشم زیر آسمان حرم همیشه تا به حرم شربتی ننوشیدم که باز آب بنوشم از استکان حرم هماره بر سر ما هست منت عشاق سلام سرمد ما بر مدافعان حرم بخاطر نفَس سرخ این شهیدان است اگر سری است هم‌اکنون بر آستان حرم چه عزتی است که از این مقاومت آمد فدای غیرت مردان بی نشان حرم به خانواده‌ی بی ادعایشان سوگند که بر زمین نخورد بیرق جوان حرم بسوز قامت صهیون بسوز ما هستیم که مثل چفیه‌ی رهبر هنوز ما هستیم (حسن لطفی ۴۰۳/۱۱/۲۱) @yashobeyr_Hassan_lotfi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم یا مولانا یاصاحب‌الزمان عجل‌الله فرجک هرچه که داریم از اعتبار کریم است شُکرِ خدا کارِ ما کنارِ کریم است هرچه به ما می‌دهند از اول خلقت محض گُلِ روی روزگارِ کریم است روزی ما شُکرِ حق به دست کسی نیست تا که در این خانه سفره‌دارِ کریم است ما نه فقط  جبرئیل  هم سرِ هر صبح منتظرِ سیبِ آبدارِ کریم است گر لبِ ما سرخ شد از خونِ جگر نیست روزی ما شاخه‌ی انارِ کریم است تا جگری سوخت از آن سرمه کشیدیم دیده‌ی عشاق وام‌دارِ کریم است جلوه نما بنگرم جمالِ علی را تا که ببینم علی و آلِ علی را وارث قدوسی قداست زهرا صاحب سجاده‌ی سیادت زهرا ثانیه‌ها جمعه‌ها زمان طلوع است تکیه به کعبه بزن به  ساحت زهرا قسمتِ پیر و جوان ما که نگردید کاش شود دیدن تو قسمت زهرا دیده‌ی دلدادگان به فتح تو مانده است تا برسد دست ما به تربت زهرا زُلف بر افشان که پنج آینه بینیم محشر کبری نما قیامت زهرا خانه‌ی عشاق را که سیل غمت برد بر سر ما مانده لیک منتِ  زهرا عاشقی ما تویی جمال محمد عشق محمد بس است و آل محمد چشم به دیدار توست شاه خراسان تا که بیایی شبی به گوشه‌ی ایوان کیستی ای آتش وجود  پیمبر کیستی ای مرتضی را همه‌ی جان گوش به فرمان توست تمامی گیتی تا که بباری دوباره حضرت باران گفت که خدمت کند - حجت صادق-* گر تو بیایی توراست خادم و دربان حیرت محضیم از این حدیث  از آن شأن بیت فؤاد آورم زِ خطه‌ی کرمان** "گر مُتِمَسِک شود به ذِیلِ تو ابلیس باز مقرب شود به درگه رحمان" سوی تو ما حاملِ سلامِ رضائیم لشکر ایرانیِ امام رضائیم غیرتِ حیدر تبارِ فاطمه برگرد  ختم کن این انتظارِ فاطمه ، برگرد صبح ظهور تو روز گرم تقاص است بارِ دگر بر مزارِ فاطمه برگرد لشکر تو لشکرِ علی و حسین است حضرتِ دُل دُل سوارِ فاطمه برگرد یک طرفت اکبر است و یک طرف عباس با دو دمِ ذوالفقارِ فاطمه برگرد میمنه و میسره‌ها باز بپاشند با دو یلِ تیغدارِ فاطمه برگرد زود بیا و جگر شیعه خنک کن ای همه ، دارو ندار فاطمه برگرد پیش تو باید که دید قامت عباس بر سر دوش تو هست رایت عباس راه تو جمع شهادت است و شهود است راه خدایی است که آغوش گشوده است لطف تو آری کرامت حسنین  است خشم تو باری عذاب قوم ثمود است  راه تو روشن تر از طلألؤِ خورشید  وسعتِ تابیدن تو مُلکِ وجود است عین قعود است یأس و ماندن و تردید راه سلیمانیِ تو عین صعود است سایه‌ی تو بر سر است اگر که نوشتیم سُست تر از تار عنکبوت یهود است وقت ظهور تو نه که قبل ظهورت  زیرقدم‌های شیعه آل‌سعود است منتظر تیغ تو ست دولتِ پَستان تا حَسنستان بسازی از عربستان معنی اسلام اگر چه صلح و سلام است  آی که در بطنِ انتظار قیام است منتظر اهلِ دیار بی رمقی نیست منتظران را دو چشم خفته حرام است  منتظر اهل دعا و عشق و تبسم  تیغه‌ی شمشیر تیز بین نیام است منتظران خط سرخ قبل ظهورند امرِ ولی هرچه هست ختم کلام است منتظر اهل بصیرت است و به گوشش صحبت آتش به اختیار امام است  باید از این انتظار یاد بگیریم  راه کدامین ره است و چاه کدام است راه فقط راه عشق  راه حسین است وعده‌ی ما با تو خیمه‌گاه حسین است *حدیث امام صادق علیه السلام: لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی ** از فؤاد کرمانی (حسن لطفی ۴۰۰/۱۲/۲۶) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج عطری وزید و چاک گریبان درست شد دستی کشید و زلف پریشان درست شد جایی نبود سجده‌ی ما را جلا دهد شهرِ نجف بناشد و ایوان درست شد گفتند یاعلی به گِل ما ، نفس کشید گفتند یاعلی به لب ای‌جان درست شد خود نان خشک خورد به ما نان گرم داد این زندگی به لطف کریمان درست شد قدری غبارِ راه علی را فرشته بُرد بینِ عجم قبیله‌ی سلمان درست شد می‌خواست حق به لشکرِ موعود جان دهد از آن به بعد کشور ایران درست شد همسایگی خانه‌ی زهرا به ما رسید از آن زمان که نیمه‌‌ی‌شعبان درست شد بر سینه‌ام به روی لبم بر جبین علی‌است سوگند بر علی که شب آخرین علی‌است ای قامتت قیامتِ محشر شناس‌ها شیرین‌ترین حلاوتِ شکر شناس‌ها فهمیده‌اند نظم کواکب به دست توست در سجده‌اند رو به تو اختر شناس‌ها آهی کشید احمد و فرمود می‌رسد..‌ ...آن قبله‌ی تمامِ پیمبر شناس‌ها وقتی که ذوالفقار سرِ شانه می‌نهی حیران شوند دیده‌ی حیدر شناس‌ها* بر روی بازوی تو جهان چرخ می‌زند حق را بده به حیرت خیبر شناس‌ها ای فاتح مدینه و مکه قدم بزن تا سر نهند هر قدمت سر شناس‌ها یک اَبرویت برای فتوحات کافی است سوگند بر تجارب خنجر شناس‌ها وقت تقاص شد جگرِ ما خنک کنید تا حَظ کنند جمله‌ی کافر شناس‌ها ای ذوالفقار گَرد رویت را تکان بده منجی رسیده‌است علی را نشان بده ای از نفَس نفَس‌تر و از جان عزیزتر از خون برای هر رگِ ایران عزیزتر فرموده است حضرت صادق : خَدَمتُهُ* از شأن هم برای امامان عزیزتر دستش به سر گذاشت و به پاخواست  پس تویی از جان برای شاهِ خراسان عزیزتر از لقمه‌ای که خورد  به سائل کریم داد از خویشتن برای تو مهمان عزیزتر آلوده دامنیم گرچه ولی گفته‌ای به ما از عابد است چشم پشیمان عزیزتر یعقوب از انتظار  دو چشمانِ خویش داد چشمش عزیز و یوسفش از آن عزیزتر گو باد بویِ پیرهنت را بیاورد ای از هزار یوسف کنعان عزیزتر جز تو پناه گرچه به عالم نداشتیم ما را ببخش پای شما کم گذاشتیم سرد است بی تو گرمی خُردادهای ما آتش بزن به سردی پولادها‌ی ما از یاد بُرده گرچه تو را کوچه‌های شهر ای مثلِ جان  نرفته‌ای از یادهای ما تقصیر کیست اگر که تو را یاد بُرده‌اند تقصیر کیست جز من و بیدادهای ما از ما بگیر سستی و افسردگی و يأس شوری که بشکند شب غمبادهای ما ما با تو تا به آخرِ این راه مانده‌ایم با این ولی‌است ، همت فریادهای ما سر خَم نکرده‌ایم به دشمن ، دلیل ماست سجیل و قدر و فاتح و صیادهای ما دشمن بمیر ، بازیِ خود رو نکرده‌ایم چیزی که نیست قدرت پهبادهای ما بت‌های کعبه را به ظهورت خراب کن ما امتحان شدیم به روی ما حساب کن آقای اشک ، بی کس و تنها چه می‌کنی شبها کنارِ تربتِ زهرا چه می‌کنی حتی هنوز بعدِ  هزار و دویست سال با اشکِ صبح و گریه‌ی عشاء چه می‌کنی گفتند از کدام غمِ آقا  به صبح و شام  این چشم را شبیه به دریاچه می‌کنی گفتی که از مصیبت ناموس کربلا گفتیم وای که با ما چه می‌کنی دنبال نیزه‌ عمه‌ی سادات ناله زد کنج تنور  یا به کلیسا چه می‌کنی " ای جانِ من به نیزه‌ی اعدا چه میکنی؟ آغوش ماست جای تو ، آنجا چه میکنی؟ دیشب به یاد روی تو بودم ندا رسید او پیش مادر است ، تو تنها چه میکنی؟" جز آفتاب سایه‌ای بر سر نداشتم  تقصیر من نبود برادر نداشتم...‌‌ *اشاره به حدیث امام حسین علیه‌السلام يَضَعُ سَيْفَهُ عَلى عاتِقِهِ ثَـمانيَةَ اَشـْهُرٍ *اشاره به بیان امام صادق علیه‌السلام لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی *وضع الرضا(علیه‌السلام) یده علی رأسه وتواضع قائما ودعا له بالفرج" (حسن لطفی ۴۰۱/۱۲/۱۶) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج یا مولا یا صاحب الزمان ندارم از تو به جز تو نه خاطری نه خیالی نشسته‌ام سرِ راهی شکسته‌ام به چه حالی به اشتیاقِ نگاهی در آرزوی وصالی خدا کند که بیایی در این هوا و حوالی خدا کند که بریزم به پات خون حلالی قلم گرفتم و نقشت به قبله‌گاه کشیدم ببخش حضرت قبله که اشتباه کشیدم نه کعبه را که تورا باز تکیه‌گاه کشیدم تمام خلقِ جهان را در این پناه کشیدم که مثل قله بلندی  که مثل آب زلالی مَلک به سجده بخواند که مالکِ ملکوتی نفس به سینه بماند چه حیرتی چه سکوتی و آمدی و سرودند  اُمیدِ این برهوتی چه جلوه‌ای چه جلوسی، چه جذبه‌ای جبروتی عجب جمال جمیلی عجب شکوه و جلالی مُحامِد تو چه گویم که ماورای صفاتی* که کردگار صراطی  محمدی و جناتی همه حَسن سکناتی  همه علی جلواتی چقدر پُر برکاتی  چقدر فاطمه ذاتی که تو حسینِ حسینی که تو حسین خصالی همینکه تیغ بگیری به اقتدار بگیری علی شَوی و به دوشت که ذوالفقار بگیری شبیه شیر بیایی فقط شکار بگیری تقاص عالم و آدم زِ نابکار بگیری رکاب تواست ابالفضل امیر ماه جمالی خدای غیرت و قدرت  علیِ همت و صولت نجف تبارِ شهامت شرف‌نژادِ شجاعت به تیغ هول و مهابت  بزن به ریشه‌ی ذلت که جهل و تلخی و غارت رسیده‌است به غایت که تو امان و امینی که تو پیمبر و آلی برس به دادِ زمانه  که کفر را بتکانی که خصم را سرِ جایش به یک غضب بنشانی برای اینهمه غزه ،  برای قبرِ نهانی حرم بساز و  به آنجا سلامِ ما برسانی تویی و لشگر ایرانی‌ات ، ببین چه وصالی کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی* به کشتگانِ خودت خوان  نماز بر سرِ راهی شهید عشق نخواهد نه شاهدی نه گواهی به عاشقان تو مانده  نه قوَّتی نه مجالی مخواه بی تو عزیزم در انتظار بمیرم در اضطراب بمانم در احتضار بمیرم در این هوای گرفته در این غبار بمیرم بیا که آخرِ عمری  کنارِ یار بمیرم خدا کند که جوابی دهی به  غرقِ مَلالی گرفته‌ام به اُمیدی دوباره دست دعا را که گفته‌اند برایم حدیثِ شاه و گدا را نشسته‌ام که بگیرم کمی نگاه خدا را برای مادرم امشب برات کرببلا را که پیرزن بفرستد سلام و عرض سوالی شنیده‌ام که شب و صبح  گریه نانِ تو است و هزار سال غم و روضه داستانِ تو است و هنوز قتلگهش پیش دیدگانِ تو است و هنوز عمه‌ی سادات روضه‌خوان تو است و که در برابر زینب به نیزه هست هلالی *سعدی *فروغی بسطامی (حسن لطفی ۴۰۲/۱۲/۰۵) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم رسیده‌ای به جلال خود از جمال خودت از انتهای اُفق‌ها از آن کمال خودت تو آمدی که حسابِ خدا درست آید رسیده‌ای که شوی پاسخ سوال خودت تو آمدی که بگویند فصل اشراق است که غرق نور زمین سازی از وصال خودت تو آمدی که جهان را پُر از علی بکنی که حل کنی همه را در شکوه آل خودت بخوانی أشهَدُ أَنّ عَلی ولی‌َ الله نشان دهی به جهان جلوه‌ی جلال خودت ظهور کن که ظهورت دعای فاطمه است مبارک است شب مرتضی فاطمه است ادامه‌ی همه‌ی دعوت پیمبرها تجلی ثمرات حسین پرورها حواس فاطمه تنها به نام تو جمع است به التماس دعای تمام مادرها نشین بجای حسن تا تو را همه بینند که نوبت من و ما هم شود از آخرها بزن علم که بریزند کاخ‌های نفاق بزن قدم شکند زیر پات منبرها تمام همت ما جمع می‌شود با تو که شیعه را برسانی به فتحِ سنگرها بیا که شیعه به رزمایش تو آماده است بیا به کشور ما ارتش تو آماده است به کعبه تکیه بزن که قیام نزدیک است کنار رُکن یمانی سلام نزدیک است نشانه‌ها همه جا پُر شده‌است، می‌گویند که ظهر عشق ظهور امام نزدیک است بگو به جمع جهالت به جهل، جولان ده کمی نمانده دگر فتح شام نزدیک است نفَس بزن که بریزند زور و ظالم و ظلم بگو به این همه غم التیام نزدیک است مدینه منتظرِ یک تقاص کهنه‌ی توست مدینه منتظر است، انتقام نزدیک است ورق ورق دل تقویم‌ کربلا با توست چه غم از اینهمه غم تیغ مرتضی با توست بگیر تیغ بنوشند اقتدارِ تو را که تب کنند و ببینند تا تبار تو را بگیر تیغ، خدا را به حال آوری و.. ..میان رزم ببیند علی، وقار تو را به روی گردنِ گردنکشان قدم بگذار که رویشان بکشند آتشین غبار تو را زمین به زیر قدمهای توست می‌شنود شکوه نعره‌ی لایُمکِن الفَرار تو را اُحُد گذشت محال است تا که در بروند بزن که تا بچشد ضرب ذوالفقار تو را بتاب ای سحر شب‌فروز ماهستیم قسم به چفیه‌ی آقا هنوز ما هستیم مرا ببخش که با تو قمارها دارم از انتظار خودم انتظارها دارم مرا ببخش که نام تو گفتم و پسِ ذهن برای منتظرانت شعار‌ها دارم مرا هزار امید است و هر هزار تویی ولی ببخش که جز تو هزارها دارم به یاد تو که نیفتاد هرکه من را دید از ادعا و نبودن عیارها دارم مرا به خویش نشان دِه که خسته از قفسم تنیده‌ام به تنِ خود حصار‌ها دارم نگاه توست که تقدیر ما بگرداند دعای گوشه نشینان بلا بگرداند بس است این همه اندوه در جهان برخیز دمیده حضرت خورشید، آسمان برخیز صدای کودک غزه صدای گریه‌ی قدس دعای ضایحه یا صاحب‌الزمان برخیز صدای حجت حق می‌رسد به تک تک ما برای جمع جهان، جانِ جمکران برخیز بپا بخیر تویی سیصد و چهاردهم بپا بخیز رسیده قرارمان برخیز میان یار و من و تو حجاب ما هستیم تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز مباد آنکه بمانی که یار بسیار است به پا بایست برادر که کار بسیار است بیا که دیده‌ی ما را به گریه وا کنی و برای مادر خود خیمه‌ای به پا کنی و نشسته‌ام سرِ راهت برای من کافیست دو لقمه نان و گلیمی که دست و پا کنی و میان مسجد سهله کنار خانه‌ی خود چه می‌شود که کمی عشق نذر ما کنی و برای اُمِ‌بنین و برای فاطمه و برای چهار امامم حرم بنا کنی و به درد کارگری می‌خوریم بینِ بقیع سپس حواله‌ی ما را به کربلا کنی و میان کرببلا زخم مشترک داریم بیا که نعره‌ی یا لَیتنا معک داریم برای بار غمت شانه‌ای خم آوردم بگیر دست مرا , جان تو کم آوردم مرا به جمع گدایانِ خویش مهمان کن بگو به مادرتان جنس درهَم آوردم هنوز ناله‌ی زینب به گوش می‌آید بلند شو که برای تو مرهم آوردم برای مادرِ خود تکه‌ای زِ پیرهنت برای معجرِ خود خاک عالم آوردم به نیزه‌ای که زدی تکیه می‌زنم تکیه که پیش خنده‌ی نامحرمان کم آوردم غم اسیری زینب اسیر کرده تو را فدای آن دلِ پُر خون که پیر کرده تو را (حسن لطفی ۴۰۳/۱۱/۲۵) @yashobeyr_hassan_lotfi