eitaa logo
یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)
2.9هزار دنبال‌کننده
60 عکس
25 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا آنقدر بد دیدم که در باور نیاید در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم گفتم به طوعه تا که پشتِ در نیاید سوگند خوردم در مدینه بعدِ زهرا خانومِ خانه پشتِ در دیگر نیاید دیر است اما کاش می شد تا عقیله شهرِ تنور و خار و خاکستر نیاید بر پُشتِ دستم میزنم دیدی چه کردم هرکس بیاید مادرِ اصغر نیاید ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست بی آبروها آبرویم رفت از دست در کوچه‌ها بر خاک‌ها رویم کشیدند در را شکستند و به پهلویم کشیدند در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند با پا زدنهاشان غرورم را شکستند از بس که زخمم میزدند از حال رفتم بینِ جماعت بودم و گودال رفتم عمامه‌ی من را که غارت کرد نامرد با نیزه‌ای آمد جسارت کرد نامرد دو کودکم دیدند بر جانِ من اُفتاد دو کودکم دیدند دندانِ من اُفتاد طفلانِ من دیدند طفلانت نبینند آقا جسارت را به دندانت نبینند با سنگهای خود سرِ من را شکستند انگشتِ بی انگشترِ من را شکستند ای کاش می‌شد لحظه‌ی آخر  نیاید یا ساربان دنبالِ انگشتر نیاید وای از دلِ زینب چه می‌آید سرِ او وقتی که انگشتر زِ دستت در نیاید یا لااقل دنبالِ این هشتاد خانوم نامحرمی با خیزرانِ تَر نیاید بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است هرکس بیاید کاشکی مادر نیاید (حسن لطفی ۹۵) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم غزل مثنوی در پیشِ تو از شرم ، آبم کرد کوفه من آبرو دارم خرابم كرد کوفه از زخم خون کردند رویم را ، عزیزم بُردند اینجا آبرویم را عزیزم مجبور بودم بچه‌هایم را سپردم با دست خود دستِ حرامی‌ها سپردم باور نمی‌کردم مرا از پا درآورد من مرد بودم کوفه اشکم را درآورد باور نمی‌کردم برایم چال کندند اینجا برای کُشتنم گودال کندند من فکر میکردم وفا دارند افسوس... یا لااقل قدری حیا دارند افسوس... در کوچه‌هایش که غم یکریز دارد دیوار هایش سنگهای تیز دارد در شامِ کوفه آفتابت را نیاور جان علی‌اصغر ، ربابت را نیاور من فکر می‌کردم تو را چاره بیارند شش ماهه آید چند گهواره بیارند تا تَرکه‌های خیزران میسازد این شهر از چوب گهواره کمان میسازد این شهر کوفه هوایِ میهمانش را ندارد دندان که تابِ خیزرانش را ندارد از شانه‌ات پایین نیاور دخترت را این راه پُر خار است جانش را ندارد در دست هم وزنِ تنش زنجیر دارند زنجیر تنگ است استخوانش را ندارد یک پا به ماه است آه همراهت ، نیاریش یک پا به ماه است و توانش را ندارد ای وای از تیر سه شعبه بدتر اینکه جُز حرمله دستی کمانش را ندارد معجر برای دخترت کم دارد این شهر من خورده‌ام  سیلیِ محکم دارد این شهر گیسوی من از کوچه‌هایش خاک خورده لبهایم از سیلیِ محکم چاک خورده اینجا که می‌آیی کمی معجر بیاور از دست خود انگشترت را در بیاور (حسن لطفی۹۴) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم جلوه‌ای از جبروت آوردند سوره‌ای از ملکوت آوردند اَبری از جنسِ بهار و باران به سرِ این بَرَهوت آوردند خسته بودیم که ما را از لطف زیرِ یک سایه‌ی توت آوردند به درِ خانه‌ی آقا یک شهر همگی دستِ قنوت آوردند به تماشای تو آدم را باز از بهشتش به هبوط آوردند از سرِ سفره‌ی زهرا امشب محضِ لبخندِ تو قوت آوردند - - آب و آئینه و قرآن این است نوه‌یِ شاهِ خراسان این است قبله خوب است همین در باشد علیِ آلِ پیمبر باشد چارمین نادِ علی را گفتند باید این نام مکرر باشد چار دیواریِ کعبه یعنی... چارسو جانبِ حیدر باشد جامعه خواندم و گفتند که آن با مفاتیح برابر باشد بگذار از لب بامت نرویم دلِ ما مثل کبوتر باشد گیسویی دین و دلِ ما بُرده خاصه وقتی که معطر باشد - - آی همنامِ رضا آمده است مغزِ بادامِ رضا آمده است زلفِ تو کاش مجعد نشود دل در این شام مُردد نشود تو علی هستی و مانند علی هیچکس صاحبِ مَسند نشود هست تا سامره و سردابش حالِ ما شُکرِ خدا بد نشود جز نسیمی که پُر از عطرِ شماست کاش از کوچه‌ی ما رد نشود دلِ من رفت به کویَت گفتم رفتِ تو کاش که آمد نشود گره‌ام دستِ تو بود و واشد کار دستِ تو نباشد نشود - - صد و ده مرتبه مُمتد گفتیم یا علی ابن محمد گفتیم دیدنت جامه دَریدن دارد یا که انگشت بُریدن دارد مژه‌ام خاکِ مسیرت را خورد الحق این سُرمه ، کشیدن دارد ارزشش داشت پریشان باشیم نازِ این زلف خریدن دارد دلِ من می‌تپد آقا چه کنم آهویی مِیلِ رمیدن دارد ما رسیدیم و زمین اُفتادیم بوسه از خاکِ تو چیدن دارد آنچه گفتند در اوصافِ شما دیدن و دیدن و دیدن دارد - - علیِ عالیِ اعلیٰ هادیست دهمین معنیِ زهرا هادیست چینی‌ام آینه‌ام می‌شکنم که تَرَک خورده‌ ترین قلب منم سامرایِ تو بنا شد اما من پریشانِ امام حسنم بعد تو وقف بقیع ، کاش شود عُمرِ من صرفِ حرم ساختنم حضرت هادیِ ما مهدی کو من اویسم به هوایِ قَرنم گریه‌ام را به مُحرم برسان کُشته‌ی روضه‌ی یک پیرهنم خواهری گفت که ای وای حسین مادری گفت که ای بی کفنم - - کاروان آه که آمد از راه هرکه دارد هوسش بسم‌الله (حسن لطفی ۹۵) @yashobeyr_Hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... دلها اگر که بال برایِ تو می‌زنند هر شب سری به سمتِ سرای تو می‌زنند جبریل می‌شوند تمامِ کبوتران وقتی که بال و پَر به هوای تو می‌زنند از وصله‌های کهنه‌یِ نعلینِ خاکی‌ات پیداست سر به سویِ خدایِ تو می‌زنند هرشب فرشته‌ها که به معراج میروند دستی به ریشه‌های عبایِ تو می‌زنند بینند اگر خیالِ تو را بُت تراش‌ها تا روزِ حشر تیشه برای تو می‌زنند - - بر سینه‌ام نوشته خدا والی الولی یا مظهر العجائب و یا مرتضیٰ علی وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد فصل ظهورِ نَفْسِ رسالت رسیده است میخواهد از خدای به گامش توان دهد باید سه روز صبر کند در غدیرِ خُم تا که به رویِ منبری از دل اذان دهد می‌خواست حق که آینه‌ای در برابرِ... ... آئینه‌ی تمام نمایش مکان دهد می‌خواست حق که عینِ نبی را عیان کند می‌خواست حق که دستِ خودش را نشان دهد - - شوری میان عرصه‌ی محشر بلند شد دستِ علی به دستِ پیمبر بلند شد وقتی غضب کُنَد همه زیر و زِبَر شوند جنگ آورانِ معرکه‌ها در به در شوند وقتی غضب کند همه در خاک می‌روند گیرم که صد سپاه بر او حمله وَر شوند چشمش اگر به پهنه‌یِ میدان نظر کند گردن کشانِ دهر همه بی سپر شوند از ضربِ ذوالفقار ، خدا فخر می‌کند سرهای بی شمار جدا بیشتر شوند فرقی نمی‌کند که یسار است یا یمین آن قدر سر زند که دو سر ، سر به سر شوند - - این مردِ تکیه گاهِ نبردِ پیمبر است این شیر ، شیرِ حضرتِ حق است حیدر است سر می‌دهیم و از درتان پَر نمی‌زنیم موجیم و سَر به ساحل دیگر نمی‌زنیم وقتی که حرف ؛ حرفِ ولایت مداری است ما دَم زِ غیر ، تا دمِ آخر نمی‌زنیم وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست سنگِ کسی به سینه‌ی باور نمی‌زنیم فصل بصیرت است بجُز با لوایِ او حتی قدم به صحنه‌ی محشر نمی‌زنیم ما را فقط به پایِ ولایت نوشته‌اند ما سینه پای بیرقِ دیگر نمی‌زنیم - - با ذوالفقار و نامِ علی پا گرفته‌ایم ما درسِ خود زِ مکتب زهرا گرفته‌ایم عطری بده که غنچه‌ی نیلوفرم کُنی تا در حضورِ خویش شبی پَرپرم کُنی اصلاً مرا نگاهِ تو در صبحِ روزِ عهد پروانه آفرید که خاکسترم کُنی دُرِّ نجف دلم شده  شاید به دستِ خویش روزی مرا بگیری و انگشترم کُنی من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم بهتر همان که آینه‌ی دیگرم کُنی نان جویی به دست تو دیدم چه می‌شود... ....هم سفره‌ی غلامِ خودت ، قنبرم کُنی همراه ظرفِ خالیِ شیر آمدم که باز دستی کشی به رویِ سرم سَرورم کُنی - - آقا نظر به چشمِ ترِ مادرم نما بوی محرم آمده عاشق ترم نما (حسن لطفی) @yashobeyr_Hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... این کیست که بالاتر از او دستِ کسی نیست این کیست که جز دامنِ او دسترسی نیست این کیست که در سِیطَره‌اش بود و نبود است عالم سَرِ این سفره به غیر از قفسی نیست این کیست که حتی همه‌ی هولِ قیامت در پیشِ تجلّیِ ظهورش قَبَسی نیست این کیست که در هولِ هراس آورِ محشر جز سایه‌ی او هیچ کجا دادرَسی نیست این کیست که یک عُمر نبی گفت و ستودش بالاتر از این دستِ خدا دستِ کسی نیست - - صد جام به شُکرانه‌ی این باده شکستیم تا هست علی تا به اَبَد باده پرستیم خورشید اگر آب کُنَد پا به سَرَش را جبریل اگر فرش کُنَد بال و پَرَش را اَفلاک اگر خاک شود یا که غباری از پایِ تو گر سُرمه کِشَد چشم تَرَش را شب پُر کند از پولک و مهتاب و ستاره دامانِ تو را تا که ببیند سحرش را اینها همه هیچ‌اند در آنجا که خداوند  رو کرده به شکلِ تو تمامِ هنرش را نام تو چه دارد که به هنگام رَجَزها از هِیبتِ آن شیر دریده جگرش را ای شاهِ سواران نظری کُن به پیاده حالا که خدا دست اُخُوَت به تو داده - - آرامش طوفانیِ گیسویِ تو عشق است طوفانِ تماشاییِ اَبرویِ تو عشق است با آتشِ هر ضربه‌یِ دستِ تو خدا گفت تیغی بزن ای مرد که هوهویِ تو عشق است بر تیغه‌ی شمشیرِ تو حَک کرده خداوند بر پهنه‌یِ هر معرکه بازویِ تو عشق است خورشید طلوع می‌کند از کُنجِ حریمَت یعنی که در این خاک فقط کویِ تو عشق است سجاده‌ام از جنسِ غبارِ قدمِ توست این قبله که داریم فرا رویِ تو عشق است - - سر تا به قدم هرچه که داریم فدایت عشق است اگر سر بِدَوانیم به پایت هر شعر که در عرش خدا گفت علی بود هر شور که در خلقتِ ما گفت علی بود سوگند به شبهایِ تماشاییِ مکه نامی که محمد به حرا گفت علی بود وِردی که به هنگامِ قنوتش به لبش داشت ذکری که نبی وقتِ دعا گفت علی بود آن نغمه که در کوچکی‌ام مادرم آموخت با کودکِ اُفتاده زِ پا گفت علی بود لالاییِ ما بود همین نام که هر شب با زمزمه و گریه‌ی ما گفت علی بود   تا لحظه‌یِ مرگَم لبم از نام تو گویاست یا حضرتِ حیدر  تپشِ سینه‌ی زهراست (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... همی گویم و گفته‌ام بارها بوَد کیشِ من مهر دلدارها پرستش به مستی است در کیش مهر بُرونند زین جرعه هشیارها اگر عقل آید به میدان عشق کشد کارش آخر به انکارها خوشا مثل سلمان مسلمان شدن خوشا جذبه‌ی حالِ تمّارها من و جبرئیل و تو دیوانه‌ایم علی کرده بسیار از این کارها - - من امشب خماریِ او میکشم صدو ده نفس ذکرِ هو میکشم اگر تیشه‌ها بُت تراشیده‌اند اگه کعبه را هم پرستیده‌اند اگر آسمانها زمین خورده‌اند اگر مهر و خورشید تابیده‌اند اگر تاکِ انگورها پخته‌اند اگر جامها مِی تراویده‌اند اگر بیتها دل به آتش زدند اگر شعرها شعله پاشیده‌اند دليلش فقط اين بُود يك كلام خدا را به رویِ علی ديده‌اند - - غدیر است و جام از سبو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم خطاب آمد از عشق پیمان بگیر و این دستها را به دامان بگیر کویرِ ترک خورده را اَبر باش از این خاکِ خُشکیده باران بگیر بمان یک به یک حاجیان را بخوان از این جمع کامل گریبان بگیر تلاوت کن "الْیومَ اَکْمَلْت" را وَ بیعت برای سُلیمان بگیر به دستِ علی دستِ خود را بده به منبر بگو یا علی جان بگیر - - از این بِرکه آبِ وضو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم اگر تیغِ تو سایه گستر شود همان ابتدا کار یکسر شود غلط گفتم آقا ندارد نیاز که تیغ شما خرج لشکر شود سرِ سركشان خاکِ راه شما به یک ضربه‌ی مالک اشتر شود محال است جمع تمام سپاه که با قنبر تو برابر شود خدا دوست دارد تماشا کند کمی ذوالفقارِ علی تَر شود - - به تیغ محبت گلو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم تو را از رسولان سر آورده است تو را شورِ شورآور آورده‌اند تصدق بفرما به پیغمبران برای تو انگشتر آورده‌اند به دنبال نامت همه شاعران فقط واژه‌ی محشر آورده‌اند نه که عَمرو عاصان پس اُفتاده‌اند تمام دلیران سر آورده‌اند زمان فرار از دمِ تیغ توست که شلوار خود را در آورده‌اند - - دلم را پِی اَت کو به کو میکشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم نگهدار ما را برایِ خودت فقط بینِ مهمان سرای خودت مرا آینه کُن به دردی خورم در آغوشِ ایوان طلای خودت برای پدر مادرم کافی است نخی ، ریشه‌ای از عبای خودت اگر پا گذارم به جا پایِ تو مرا می‌بَری تا خدای خودت مرا می‌برد گوشه‌ای از بقیع فقط ردِ پا ردِ پای خودت - - غبار نجف را به رو ميكشم صد و ده نفس ذکر هو میکشم علی ابتدا  و علی انتهاست علی مصطفی و علی مرتضاست علی اول است و علی آخر است علی در حضور و علی در خَفاست علی در معارج علی بر بُراق علی اِنَما...و علی وَالضُحی است علی با حق است علی بر حق است علی کعبه است و علی در حَراست علی نیست آن و علی نیست این علی نه جدا و علی نه خداست - - علی را بگو هرچه گویی کم است که زهرا علی و علی فاطمه است (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... آتش گرفت هرکه مِی از این سَبو کشید دیوانه شد هر آنکه ننوشید و بو کشید مدحِ تو را نمی‌شود آسان سرود و گفت باید که دست یکسره از آبرو کشید آئینه‌ای گرفته خدا در مقابلش فرمود یا‌علی و تو را مو به مو کشید خود را که دید عینِ خودش را ظهور داد یک یا علی و یکصدوده بار هو کشید ما را رها نمی‌کند آن قوسِ اَبروان باید که تیغِ اَبروی تو بر گلو کشید - - ای شاه بیتِ عشق وزیری مبارکت بسم اله ای امیر امیری مبارکت ما باختیم پیش تو دارو ندار باز ما را نوشته‌اند از اول قُمار باز دستِ حسن حسین و اباالفضل تیغِ توست  این خانواده‌اند همه ذوالفقار باز وقتی که چرخ میزند این تیغ رحم کن خورشید را که در نرود از مدار باز پیداست از حرارتِ لا سیف گفتنش جبریل دیده است کمی تار و مار باز چشم شماست جامع الاضدادِ اهلبیت وقت سلام رحمت و وقت شکار باز - - تا پیش چشم فاطمه حیدر بلند شد روحی لک الفدایِ پیمبر بلند شد نقش تو بود و تیشه‌ی پیکر تراش‌ها یاد تو بود در سَرِ مرمر تراش‌ها با در تمامِ قلعه زِ جایش بلند شد دستِ تو بود و حیرتِ خیبر تراش‌ها حجاج در طواف تو حلاج می‌شوند قربانیان خانه‌ی تو سر تراش‌ها مولا تویی به بیعتِ بیعت شکن چه کار مولا تویی به رغم...سه سرور تراش‌ها بر چشم اَبرویت چقدر خوش نشسته است انگار داده‌اند به خنجر  تراش‌ها - - از هرچه دیده‌ام حرمت آشناتر است ایوان طلایِ شاه نجف دلرباتر است از ابرِ خشک لطفِ تو باران در آوَرَد چشمت چقدر جان دهد و جان در آوَرَد تو آمدی به جلوه که پروردگار هم خود را چنین به قامتِ انسان در آوَرَد دست تو کافی است به خرمای تازه‌ای از بت پرست حضرتِ سلمان در آوَرَد ما با علی علی همه‌ی عمر زنده‌ایم ما را به رقص ذکرِ علی جان در آوَرَد عباس مثل کیست که اصلا نیاز نیست تیغ از غلاف در دل میدان در آوَرَد  - - رحمت به مادرم که به ما گفت یاعلی یا مظهرالعجائب و یا مرتضا علی ما را بهار ساخته‌ای زَمهَریر نه ما را بهشت کرده‌ای اما کویر نه ما کعبه را بدونِ علی سنگ دیده‌ایم این کعبه است قبله ، ولی بی امیر نه روزِ تولد و همه‌ی عیدهایمان شاید زِ یادمان رَوَد اما غدیر نه وقتی گدا رسید و به این خانه حلقه زد برگشت از سرایِ تو اما فقیر نه از آب هم مضایقه کردند در منا‌ سیراب دیو و دَد همه...طفلِ صغیر نه - - این خانواده بیش و کمش فرق میکند *اصلا حسین جنس غمش فرق می کند* (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... هو میکشیم جامِ علی را بیاورید امشب مِیِ مُدامِ علی را بیاورید تَرسم بنایِ میکده زیر و زِبَر شود ای وای اگر که نامِ علی را بیاورید بینِ مزار هم کفن خویش میدَرم یک بار اگر سلامِ علی را بیاورید بازارِ شاعران و ادیبان بِهَم زنید یک واژه از کلامِ علی را بیاورید جبریل هم رسیده گره‌هاش وا شود آقایِ من غلامِ علی را بیاورید موسی نی ایم قصه اگر لن ترانی است یک جلوه از تمامِ علی را بیاورید - - ما را خمارِ باده نوشتند با علی ما را حلال زاده نوشتند با علی گیرم خدا دوباره دو دنیا بیاورد اما محال باشد علی را بیاورد او اول است از همه باید پیمبرش این دست را بگیرد و بالا بیاورد عزم جهاد می‌کند و وقت رفتنش یک کاسه آب حضرتِ زهرا بیاورد یک دَم بس است از دو دَمِ ذوالفقارِ او تا حالِ صد سپاه کمی جا بیاورد اُفتاده از نَفَس ملک‌الموت می‌رسد تا ذوالفقار محضرِ مولا بیاورد وقتِ نبردِ اوست و جبریل آمده تا دستمالِ زردِ علی را بیاورد - - یکدم سرِ سپاهِ عرب میزند علی ای نازِ ضربِ شصست عجب میزند علی مست است هرکه نعره‌ی او شورِ یا علیست مَرد است هرکه قبله‌ی او مرتضی علیست حجش قبول هرکه به ایوان طلا رسید بختش بلند هرکه گره خورده با علیست معراج رفته بود ببیند خدا کجاست معراج دید و گفت ببین تا کجا علیست گفت از علی مع الحق و از حق مع العلی من مانده‌ام علیست خدا یا خدا علیست ظهر غدیر نقشِ عقیقِ رسول شد مولا علیست تا که خدا هست تا علیست ما شاهرگ به پای علی میزنیم شُکر شرحِ تمام غیرت ما خونِ ما علیست - - شُکرِ خدا که حُرمت میخانه داشتیم عمریست با علی سر دیوانه داشتیم بر طاق آسمانِ نجف نام فاطمه است بالای آستانِ نجف نام فاطمه است حتی اذانِ صحنِ علی چیزِ دیگری است سر تا سرِ اذانِ نجف نامِ فاطمه است این شهر مِلکِ حضرتِ زهراست مهر اوست هرجا رَوی میانِ نجف نامِ فاطمه است فهمیده‌ام که روزیِ این شهر دست کیست دیدم به هر دُکانِ نجف نامِ فاطمه است جانِ مدینه جانِ جهان نامِ مرتضی است ای جانِ من که جانِ نجف نامِ فاطمه است ما را علی به فاطمه‌اش هدیه داده است بر برگه‌ی امانِ نجف نام فاطمه است - - سوگند بر علی که شرف دستِ فاطمه است انگشتریِ دُرِّ نجف دستِ فاطمه است (حسن لطفی۹۵) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... مسمط غدیریه بر وزن رباعی سر چیست اگر در آستان بگذارد باید که به پای عشق جان بگذارد مجنونِ علی همین همان بگذارد از هرچه که هست بیش از آن بگذارد این بیت به رویِ دیدگان بگذارد: "هرکس که علی علی علی می‌گوید پا بر سرِ دوشِ آسمان بگذارد" در مصحف خویش حَیِ سرمد فرمود در عیدِ غدیرِ خم محمد فرمود یک روز دو روز نَه که ممتد فرمود فرمود به اصحاب و مجدد فرمود باید که شبیه آلِ احمد... فرمود   مولاست علی و با علی حق میخواست منت به سرِ هر دو جهان بگذارد شد منبرشان از همه جا بالاتر بر دستِ نبی دستِ خدا بالاتر میرفت صدایش از سما بالاتر گویید : علی... یکصدا... بالاتر تکبیر بگویید  شما ....بالاتر آنقدر خدا دستِ علی بالا بُرد تا دست به دستِ این جوان بگذارد این تیغ بنازم که دو سر میریزد می‌چرخد و باز کُرک و پَر میریزد با جوهر خویش هِی جگر میریزد از جمع سپاه بیشتر میریزد از هر نفرش دوتا نفر میریزد صد بار سپاه را بهم میدوزد یک تیر اگر که در کمان بگذارد از در بگرفت و گفت خود : یاحیدر تا کَند تمامِ قلعه از جا حیدر گفتند همه وقتِ تماشا : حیدر لاحول ولا قوه الا حیدر تا گفت خداوندِ تعالی حیدر هرگز نرسد به تار و مارت هرچند از جان ملک الموت توان بگذارد این غُلغله چیست در مصاف اُفتاده دشتی سپر و تیغ و قلاف اُفتاده سرها به روی قله‌ی قاف اُفتاده این همهمه در وقتِ طواف اُفتاده بر سینه‌ی کعبه گر شکاف اُفتاده تا منکر مرتضی طَوافش بکند حق خواست که بر کعبه نشان بگذارد از عشق تو سُکرِ باده را فهمیدیم دلداده‌ی بی اراده را فهمیدیم اجر دو قدم پیاده را فهمیدیم ما از نجفِ تو جاده را فهمیدیم معنیِ حلال زاده را فهمیدیم فرمود حسین تو : فقط می‌خواهد تا نام علی به کودکان بگذارد بر سیره‌ی مرتضی به جان پابندیم سربندِ علی و فاطمه می‌بندیم ما بر گُل روی مرگ هم می‌خندیم ما گورِ حرامزاده‌ها را کندیم گفتیم و جهان از این سخن آکندیم یک روز رسد که ذوالفقارش را حق بر دامنِ صاحب الزمان بگذارد آئینه شدیم زیر بارانِ نجف خاکیم ولی اسیرِ طوفان نجف ما دُر شده‌ایم در بیابانِ نجف دستیم همه دست به دامانِ نجف تا نعره زنیم پیشِ ایوان نجف "هرکس به ولایت علی شک دارد با مادرِ‌ خویش درمیان بگذارد" (حسن لطفی ۹۶) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... هو میکشیم نامِ علی را بیاورند دیوانه‌های دامِ علی را بیاورند میخانه زیر و رو شود از نعره‌های مان یک دُور اگر که جام علی را بیاورند بینِ مزار هم کفن خویش می‌دریم یک بار اگر سلامِ علی را بیاورند شیطان نکردسجده به آدم علی ندید کافی است تا امام علی رابیاورند ما نَه که جبریل گره‌هاش وا شود گر خاکی از غلامِ علی را بیاورند حق میدهید سجده کنیمش اگر دَمی یک جلوه از تمامِ علی را بیاورند * ما را خمارِ باده نوشتند با علی ما را حلال زاده نوشتند با علی گیرم خدا دوباره دو دنیا بیاورد اما محال باشد علی را بیاورد او اول است از همه باید پیمبرش این دست را بگیرد و بالا بیاورد عزم جهاد می‌کند و وقت رفتنش یک کاسه آب حضرتِ زهرا بیاورد یک دَم بس است از دو دَمِ ذوالفقارِ او تا حالِ صد سپاه کمی جا بیاورد اُفتاده از نَفَس ملک‌الموت می‌رسد تا ذوالفقار محضرِ مولا بیاورد وقتِ نبردِ اوست و جبریل آمده تا دستمالِ زردِ علی را بیاورد * یکدم سرِ سپاهِ عرب میزند علی ای نازِ ضربِ شصست عجب میزند علی مست است هرکه نعره‌ی او شورِ یا علیست مَرد است هرکه قبله‌ی او مرتضی علیست حجش قبول هرکه به ایوان طلا رسید بختش بلند هرکه گره خورده با علیست معراج رفته بود ببیند خدا کجاست معراج دید و گفت ببین تا کجا علیست گفت از علی مع الحق و از حق مع العلی من مانده‌ام علیست خدا یا خدا علیست ظهر غدیر نقشِ عقیقِ رسول شد مولا علیست تا‌که خدا هست تا علیست ما شاهرگ به پای علی میزنیم شُکر شرحِ تمام غیرت ما خونِ ما علیست * شُکرِ خدا که حُرمت میخانه داشتیم عمریست با علی سر دیوانه داشتیم بر طاق آسمانِ نجف نام فاطمه است بالای آستانِ نجف نام فاطمه است حتی اذانِ صحنِ علی چیزِ دیگری است سر تا سرِ اذانِ نجف نامِ فاطمه است این شهر مِلکِ حضرتِ زهراست مهر اوست هرجا رَوی میانِ نجف نامِ فاطمه است فهمیده‌ام که روزی این شهر دست کیست دیدم به هر دُکانِ نجف نامِ فاطمه است جانِ مدینه جانِ جهان نامِ مرتضی است ای جانِ من که جانِ نجف نامِ فاطمه است ما را علی به فاطمه‌اش هدیه داده است بر برگه‌ی امانِ نجف نام فاطمه است * سوگند بر علی که شرف دستِ فاطمه است انگشتریِ دُرِّ نجف دستِ فاطمه است طِی می‌کنیم پشت تو راه نجات را حل می‌کنیم آخر سر مشکلات را ما دست بر وصیِ شما داده‌ایم تا... در فتنه نیز گم نکنیم این صراط را دشمن که هیچ امر اگر امر این ولی است بر هم زنیم گردش این کائنات را زهرا نوشت پای علی کم نیاورید خرجِ علی کنید حیات و ممات را قبلِ محرم است به مشهد مرا بَرید در صحن انقلاب بیابم برات را من را به اربعین برسانید مُرده‌ام تا دَر نجف دوباره بگیرم حیات را باید که حاجت از در این آستان گرفت "آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت" (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم الْحَمْدُ‌لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ.... با نام بلند او نوشتیم از زلفِ کمند او نوشتیم تلخیم ولی شکر فروشیم تا از لبِ قند او نوشتیم از اَشهدُ اَنَّ عشق مولا یعنی به پسند او نوشتیم آزاد شدیم از دو دنیا خود را که به بند او نوشتیم - - ما را به لب نجف نوشتند ما را رطب نجف نوشتند ای تاکترین سبویِ مستی ای پاکترین وضوی مستی ما مرد شراب عشق هستیم ای جانم از آبروی مستی ساقی چه کنیم آتشینیم مُردیم در آرزوی مستی برخیز که تر کنیم امشب از نامِ علی گلوی مستی - - با ناد علی بزن نوایی بسم اله اگر حریف مایی از کوثر عشق آب خوردیم ما پای علی شراب خوردیم انگور ضریحِ نقره کوبیم عمریست که نابِ ناب خوردیم از شَعشعه‌یِ حضور گرمیم تا پرتو آفتاب خوردیم سوگند نمیرویم جایی ما نان ابوتراب خوردیم - - دلداده‌ی بی اراده هستیم یعنی که حلال‌زاده هستیم بر روی جهاز ، ناگهان گفت در حلقه‌ی جمع حاجیان گفت فریاد علی علیش پیچید بالاتر از اوج آسمان گفت دیروز به دوش او علی بود امروز علی علی بجان گفت شد محضرِ فاطمه شرفیاب جبریل...چنین نفس زنان گفت - - ای میر وزیری ات مبارک امروز امیری ات مبارک آورد اگرخدا علی را تا گم نکنیم ما علی را رو کرد برای آفرینش یک جلوه‌ی مرتضی علی را حق داشت نبی کسی نبیند او دیده که را؟ که را؟  علی را حک کردپیمبر ازهمان روز بر خاتمِ خویش یا علی را - - تا کعبه‌ی مومنین نمی‌شد این دین بزرگ دین نمی‌شد ای وای اگر قدم بکوبد با تیغِ دو دَم  دو دَم بکوبد او یک تنه صد سپاه را با یک جذبه‌ی خود بهم بکوبد زینب خود مرتضی است وقتی فریاد سرِ ستم بکوبد از حضرت حیدر است ارثش عباس اگر علم بکوبد - - تا تیغ خود از غلاف برداشت صد بار زمین شکاف برداشت گیرم که خیال خام دارد این خصم همیشه دام دارد گیرم که همیشه کینه توز است یا نقشه‌ی انتقام دارد ما شیعه‌ی مرتضی شدیم و این سیره چنین پیام دارد: ما را چه غم از هزار دشمن ایرانِ علی امام دارد - - ما فاتح قله‌ی جهانیم ما لشکر صاحب الزمانیم آیین علی همیشه جاریست آئینه‌ای از شکوهِ باریست آیین علیست رادمردی دور از ستم و سیاه کاریست آیین علیست دستگیری آیین علی گذشت و یاریست آیین علی علی بسازد در راه حسین سربداریست من را ببرید سرزمینش باشد برسم به اربعینش (حسن لطفی۹۷/۰۶/۰۷) @yashobeyr_hassan_lotfi