eitaa logo
یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)
2.9هزار دنبال‌کننده
60 عکس
24 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم از دامن دو فاطمه و دو علی رسید جانها به لب رسید به شوقش، ولی رسید اصلا نه پنجمین که همان اولی رسید تا دومین محمدِ نوری جلی رسید در جام مجتبی شده پُر باده‌ی حسین قربانت نامت ای حسنی زاده‌ی حسین خوش آمدی شبیه ترین‌ها به مصطفی ای رفته در جمال سراپا به مصطفی ای بهترین هدیه‌ی زهرا به مصطفی ای خنده‌ی خدای تعالی به مصطفی شُکر خدا به خاک شما سر رسانده‌ام من جابرم سلام پیمبر رسانده‌ام در هر نظر محمد و از هر نظر حسین نیمی علی و فاطمه نیمی دگر حسین ای رفته بر امام حسن  رفته بر حسین یعنی رسیده است حسن ضربدر حسین نوری میان نور، نسب در نسب سلام حُسن شروعِ روشنِ ماهِ رجب سلام ای عین و لام و میم و الف لام میم‌ها حیرانِ موشکافی‌ات عبدالعظیم‌ها زانو زده به طور کلامت کلیم‌ها آفاق پُر شد از معارف تو از قدیم‌ها از آنچنان پدر پسری اینچنین خوش است از چهارده علی، علیِ پنجمین خوش است یک نقطه از معانیِ تو آفتاب شد یک نکته از مباحث تو بی حساب شد درسی نداده‌ای و هزاران کتاب شد تو جلوه کردی و همه جز تو سراب شد برهان تویی دلیل تویی مدعیٰ تویی احمد تویی حسین تویی مرتضی تویی جبریل را دوباره به حیرت کشانده‌ای اِدریس را برای کتابت کشانده‌ای ما را به پای درس محبت کشانده‌ای دل را برای فهم امامت کشانده‌ای زهرِ هلائل‌اند همه جز شما قسم بی راهه است غیر ره کربلا قسم فرموده‌اید غیر شما جمله باطل‌اند دریا فقط تویی همه شن‌های ساحل‌اند درسی بگو برای قلوبی که مایل‌اند تا عالمان شهر بفهمند  جاهل‌اند این چشم را برای تو ویرانه ساختیم ما را ببخش صحن شما را نساختیم (حسن لطفی ۴۰۲/۱۰/۲۲) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم ای عشق بیا صاف نما باده‌ی ما را بر باد بده این سرِ اُفتاده‌ی ما را تا قلبِ مدینه برسان جاده‌ی ما را صد شور در این بزم مهیاست مبارک شادیِ علی  شادی زهراست مبارک صد داغ اگر بر دل پروانه نشاندند آخر به لبش آتش میخانه نشاندند ما را به مدینه درِ این خانه نشاندند در کوی علی در گذرِ فاطمه هستیم تا هست نفس پشت در فاطمه هستیم جمعیم چو مژگان همه بر گِرد خیالش تا پنج نفس جلوه کند حق به جمالش تا خونِ مرا باز کند عشق حلالش شد عطر خدا در شب گیسوی تو پیدا ای پنج تن از آینه‌ی روی تو پیدا انگار که در زُلف تو شب ریخت خداوند نام تو که بردیم رطب ریخت خداوند صد چشمه عسل بینِ رجب ریخت خداوند در اول این ماه شب قدرِ من آمد سوگند که ای عشق حسن در حسن آمد از زمزم چشمان تو در زمزمه زهرا ای عین علی عین محمد همه زهرا ای نام تو نقش جگرِ خاتم زهرا وصف تو شنیدیم و دگر خواب نداریم ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم* امروز نشستیم تماشای حسن را تا در تو ببینیم سراپای حسن را تو آمده‌ای پر بکنی جای حسن را بُرده‌است نگاهی دلِ دلداده‌ی ما را ای خلق ببینید حسن‌زاده‌ی ما را این باده که از جام حسین است  حسین است این عشق سرانجام حسین است  حسین است این جلوه‌ی اسلام حسین است  حسین است دنیای من عقبای من از توست محمد تلفیق حسین و حسن از توست محمد موسی نشود آنکه کلیمِ تو نباشد عیسی نشود هرکه مقیم تو نباشد آن کس که سویِ دست کریم تو نباشد هیهات که از عشق خبر داشته باشد باید که فقط بر تو نظر داشته باشد صد چشمه‌ی توحید لب بام تو جوشید علم و ادب و معرفت از نام تو جوشید اندیشه‌ی شیعه که در ایام تو جوشید آنقدر تناور شده از باد نلرزد این کوه محال است که از داد بلرزد ای خوش به نفس‌های گدایی که تو داری در دست علی زلفِ رهایی که تو داری ما را برسان سمت خدایی که تو داری لب را بگشا عِلم به حیرت بنشیند تا گَرد از آیین محبت بنشیند پیغمبری و مومن قرآن تو گشتیم گفتیم علی جان و مسلمان تو گشتیم تا سبز از اندیشه‌ی باران تو گشتیم حیرت زده‌ی منبر تدریس تو هستیم ما شیعه‌ی انوار احادیث تو هستیم ما درس تو خواندیم  از این خاک گذشتیم نِی‌نِی که غلط بود از افلاک گذشتیم از پیش بقیع با جگر  چاک گذشتیم ای دربه در اهل حرم بین خرابات ای شانه‌ی تو تکیه گهِ عمه سادات در کرببلا آنهمه بیداد کشیدی از شام و غم قافله فریاد کشیدی از داغ رقیه چقدر داد کشیدی بر سینه زدی بسکه زِ غم  مُشتِ تو خون شد در کندن قبرش نوک انگشت تو خون شد (حسن لطفی ۴۰۳/۱۰/۱۲) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم دارد امید که دردش به مُداوا نکشد با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد زهر خورد و جگرش سوخت لبش را سوزاند چه کند از دل اگر ناله‌ی زهرا نکشد بارِ اول که در این خانه نبوده اما... کاش می‌شد به کنارِ پسرش پا نکشد سینه وقتی که بسوزد نَفَست می‌گیرد نیست امید که کارش به تَقَلا نکشد پسرش چاک گریبان زده بر بالینش چه کند دست اگر بر سرِ بابا نکشد ظرفِ آبی به لبش دید فقط گفت حسین نَفَسی نیست اگر وای حسینا نکشد کربلا آب رسید و به زمین اما ریخت خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد دست خواهر به سرش ، داشت دعایی شاید لحظه‌ی آخرِ او کار به دعوا نکشد ضربه‌ها اینهمه بر صورت آقا نزنید هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد شعله اُفتاده به دامانِ یتیمی اما می‌دَود تا که کسی گیسوی او را نشکد بیشتر می‌شود آتش اگر اینقدر دَوَد عمه ای‌کاش که این شعله به بالا نکشد می‌بَرد هرچه دلش خواست حرامی باشد کاش فریاد سرِ دختر نوپا نکشد خوب شد بود عمو بر سر نیزه تا که حالِ این خواهرِ تنها به تماشا نکشد (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم غریبِ شهر کجا ظلمِ بی‌حساب کجا بزرگ‌زاده کجا خانه‌ای خراب کجا مدینه غرق بلا  سامرا اسیر جفا ببین که بی‌کسی‌ات از کجاست تا به‌کجا تو زهر خوردی و راحت شدی از آنهمه زجر شرارِ زهر کجا آنهمه عذاب کجا تو را به سامره آورد دست و پا بزنی کجاست دردِ تو و  دادِ بی جواب کجا؟ اسیر سامره توهین تعارفت کردند کسی نگفت حیا کن از آن جناب‌.... کجا رواست جان ندهم بعد این روضه امام شیعه کجا مجلس شراب کجا تنت کفن شد و شد روضه  که تن تو کجا تنی رها شده در زیر آفتاب کجا گریز گریه شده ازدحام تشییعت لبان تشنه کجا یک دو جرعه آب کجا سرِ حسن به سلامت ،کنار تو می‌گفت: که من کجا و یتیم پُر اضطراب کجا تبِ سه‌ساله و خار و خس و نفَس تنگی گلوی دختر و بی‌رحمیِ طناب کجا به روی ناقه نشسته است مادری اما صدای حرمله و گریه‌ی رُباب کجا به گریه گفت به زینب دوباره اصغر نیست که نیزدار کجا رفته با شتاب کجا... (حسن لطفی ۴۰۲/۱۰/۲۴) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم از این حرم نفسِ مستجاب را ببرید هزار فیض، هزاران جواب را ببرید دعای گوشه نشینان بلا بگرداند دعای حضرت عالیجناب را ببرید نگاه سامره‌ایِ امامِ ما کافی است اگر به حشر بگویند  عذاب را ببرید قسم به نورِ جبینش که در حضورِ امام نیاز نیست به غیر، آفتاب را ببرید برای هر گره‌ی خود  برای هر بن‌بست هزار چاره‌‌ی دور از حساب را ببرید من آن خسم که به دستان سیل می‌گردم به آن حرم منِ خانه خراب را ببرید  ** ** میانِ کوچه امامم نفس نفس می‌زد حیا کنید  زِ دستش طناب را ببرید امام و بزم حرام و چرا نمی‌گویند که از مقابل آقا شراب را ببرید کشیده بر جگرش زهر شعله، اما گفت: که جدم آب نخورده‌است آب را ببرید حکیمه خواهر او دید دست و پا زدنش کنار او پسری دل کباب را ببرید صدا زدند برای تنِ مبارک او گل و گلاب و کفنهای ناب را ببرید میان کرببلا خواهری صدا می‌زد که هلهله نکنید، اضطراب را ببرید اگر به مرکب خود می‌دهید حرفی نیست دو جرعه هم سوی گودال آب را ببرید از آنطرف سرِ اصغر به نیزه می‌آید از این طرف روی ناقه رُباب را ببرید (حسن لطفی ۴۰۳/۱۰/۱۵) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحيم دوباره سَرَم در هوایِ شماست تمامِ دلم سر سرایِ شماست به سویِ خدا رفتم و دیده‌ام فقط ردِ پا ردِ پایِ شماست خدا هم فقط از شما گفته است گمانم خدا هم خدایِ شماست گدایی برازنده‌یِ ایلِ ماست برازنده بودن برای شماست ندارد تفاوت کجا می‌رسی که هر انتها ابتدای شماست خیالم از این و از آن راحت است گره‌هام دست دعای شماست مرا پای حیدر هلاکم کنید به عشق رضا سینه چاکم کنید دلی دارم و خانه‌زادِ رضاست فقط یاد دارد که یادِ رضاست کم اینجا ندیده برایش بد است دلم مستحقِ زیادِ رضاست فقط می‌نویسد رضا تا ابد و شُکرِ خدا بی سوادِ رضاست نجف ، کربلا رفتم و گفته‌اند که راهش دهید از بلادِ رضاست گره می‌خورَد زندگی‌ام ولی همین نا مُرادی مُرادِ رضاست به خود آیم و باز بینم سرم رویِ خاکِ بابُ الجوادِ رضاست جوادش درِ بسته را باز کرد گره‌های من را رضا باز کرد خبر را مسیح از مسیحا شنید خبر را زِ جبریل موسیٰ شنید اگر گوشِ دل را دهی می‌توان... ...که از کعبه هم ذکر مولا شنید زمین خشکسالی تَرک خورده بود ولی ناگهان بویِ دریا شنید دلِ انبیا بر دری می‌تپید که از آن صدایِ شما را شنید خدا خنده کرد و خدا جلوه کرد شبی که رضا ذکرِ بابا شنید تو هم مادری هستی و می‌شود که از قلبِ تو نامِ زهرا شنید فدایِ نفسهایِ بابایی‌ات فدایِ تپش‌هایِ زهرایی‌ات زِ تو کوچه‌ها تا معطر شدند حسودانِ این شهر ابتر شدند به کوریِ چشمان ناباوران همه محوِ رویِ پیمبر شدند عسل‌های کندویِ لبهای توست گر این روزها شهد و شِکر شدند برای تماشای لبخند توست علی‌اکبری‌ها کبوتر شدند کریمی، کرامت، جوادی و جود چه خوش کُنیه‌هایت مکرر شدند شبی که اذان گفت بابا ، همه پُر از یادِ میلادِ اصغر شدند خدا دید چشم پُر احساس تو از آن ابتدا غرقِ مادر شدند کسی را نگاهت معطل نکرد دو دست مرا هیچ معطل نکرد تو دریایی و در تماشا رُباب تو در خوابی و غرقِ لالا رُباب تو تا آمدی آبرو دادی‌اش که خندید با تو به زهرا رُباب شبیه حسینی و ماتِ تو اند همه دورِ گهواره حتی رُباب تو ذات بزرگی و جایت بلند تو را داده بر دوشِ سقا رُباب تبسم کن و خیمه را شاد کن بیا زنده کن عمه را با رُباب به دستان بابا حواسَت نبود که چشمش به راه است آنجا رُباب نگو مادرت را صدا می‌زدی به دست پدر دست و پا می‌زدی (حسن لطفی)
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر دوباره شور دوباره قیامتی دیگر دوباره نغمه‌یِ داوود میرسد امشب دوباره زَمزَمه‌یِ رود میرسد امشب دوباره از جگرِ کوه چشمه می‌جوشد زِ کوچه‌هایِ مدینه کِرِشمه می‌جوشد عصا به سینه‌ی دریا کشیده راهی را زِ شوق حضرت موسیٰ دویده راهی را مسیح آمده تا خانه‌ی مسیحایَش کلیم سُجده کند بر قدومِ لیلایَش خریده نوح به جانش هزار طوفان را مگر نگاه کُنَد پیرِ مِی فروشان را دوباره نوبتِ جام و سبو و ساغر شد برای آمدنش انتظارها سر شد شب است و خانه‌ی زهرا عجب تماشایی است زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است از آسمان به زمین آفتاب آمده است علیِ سوم ِعالی جناب آمده است اگر‌چه طفل ولی نه ، پیرِ هر مست است قسم به حضرت مولا امیرِ هر مست است رسیده آینه دارِ امام عاشورا رسیده حُسنِ خِتامِ قیامِ عاشورا اگرچه غُنچه‌ی پیچیده در قُمات است این به لعلِ کوچکِ خود چشمه‌یِ حیات است این دو طاق حُسن دو اَبرو دو تیغ آورده برای بوسه‌یِ بابا عقیق آورده برایِ حضرتِ ارباب دلبری دیگر برای قافله سالار حیدری دیگر فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست قسم به او که علمدارِ کوچکِ باباست گشود گیسوی او را جهان پُر از دِل کرد کتابِ کربُبلا را حسین کامل کرد به رویِ دوشِ عمو همچو آبشار علیست رسیده است بگوید که ذوالفقارِ علیست تبسمی زد و تا کبریا به وَجد آمد از آن دو چشمِ خدایی خدا به وَجد آمد عجب شبی است که رویِ علیست مهتابَش رُباب گرمِ نگاهش رقیه بی تابش هزار مرتبه عباس عزیز جان میگفت شبی که اکبرِ لیلا به او اذان میگفت فرشته بال به طاقِ دو اَبرویَش میزد گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویَش میزد به پیشِ دیده‌یِ زینب حسین زینب وار گرفت بوسه زِ لبهایِ او هزاران بار نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد هوای خانه‌ی ارباب کربلایی شد دلش حسینیه بود و سَیَنجَلی میگفت نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی میگفت بهانه کرد دلش داغ آبها را باز به چشمهای علی دید کربلا را باز اگرچه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف به رویِ دست عزیزش توان ندارد حیف کنارِ خیمه رباب است و چشم در راه است تمامِ هستی مادر شبیه یک آه است به روی دست پدر بود و بال و پَر میزد لبان تاوَلی اش شعله بر جگر میزد به زخمهای لبش خون تازه جاری بود اگر غلط نکنم وقتِ نِی سواری بود حسین دستِ غریبی به رویِ زانو زد برای جُرعه یِ آبی به حرمله رو زد صدایِ خنده و شور و سُرور و هِلهِله بود بلند تر زِ همه خنده‌های حرمله بود مسیرِ تیرِ سه شعبه به حَنجرش اُفتاد به روی دست پدر وایِ من سَرَش اُفتاد به خون کشید رُخَش را تمام گیسو را که دوخت تیر سه شعبه گلو و بازو را (حسن لطفی)
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم اگر دست و بالت کمی خالی است اگر حال و روز تو بی حالی است اگر آسمان در قفس میکشی اگر قسمتت بی پَر و بالی است اگر کار و بارِ تو پیچیده و... اگر چند وقتی بد اقبالی است اگر تار و پودت گره خورده است اگر غصه‌ها نقشِ این قالی است اگر رنگ و روی تو زرد است و سرد اگر مثل پائیز یک شالی است علاجش فقط یک نفس یا علیست خدا هست با آنکه او با علیست خدا در شکوهِ جلال علیست خدا در ظهورِ جمال علیست خدا در نزولش علی می‌شود خدا در مقامش کمالِ علیست حرام خدا و حلالِ خدا حرام علی و حلالِ علیست پیمبر پس از سِیرِ معراج گفت که ما هرچه دیدیم مالِ علیست علی چارده مرتبه آمده علی عین میلادِ آلِ علیست علی گفته و غرق عینَش شدیم همه راهیِ کاظمینش شدیم مرا فارغ از قیل و قالم کنید مرا راحت از خشکسالم کنید محال است لب را به مِی تر کنم مرا تشنه‌ی این محالم کنید مرا بشکنید و بسازید باز تَرَکهای روی سفالم کنید فقط روی چشمان خود میکشم از این خانه هرچه"حوالم"کنید مرا می‌کشاند دو گنبد طلا شبِ رفتنم شد حلالم کنید ببینید رویایِ جبریل را مبارکترین کودکِ ایل را شلوغ است اگر آستانِ جواد پُر از برکت است آسمانِ جواد گدایی به شاهی مقابل نشست چه‌ها می‌کند تکه نانِ جواد پیمبر پدر با خدیجه شد و... رضا نیز با خیزران جواد علی‌اکبرش را ببین بعد از این... رضا می‌شود میهمان جواد شبیه نماز حسین و علی است نماز رضا با اذانِ جواد فقط شانه‌ات را به دیوار نِه فقط زیرِ لب گو به جانِ جواد تو را می‌دهد تا قیامت مُراد گره وا کُنَد خاکِ باب الجواد خدا خواست تا بی کرانش دهند و در یک افق سه جوانش دهند علی جان آقای کرببلاست حسین آمده تا سه جانش دهند فقط دوست دارد ببیند علی فقط دوست دارد همانش دهند علی در سه صورت تماشایی است علی را سه جلوه نشانش دهند علی اصغرش هم علی‌اکبر است اگر فرصتِ امتحانش دهند به صف فطرس و جبرئیل و رُباب که نوبت به نوبت تکانش دهند زمین خوردها را که جان می‌دهند به باب الحوائج نشان می‌دهند اگر بارِ ما از کَرَم می‌کشد برای پدر بارِ غم می‌کشد رسیده بگوید اگر قد کِشَد شبیهِ عمویش عَلَم می‌کشد غریبی ببین  تشنگی‌اش ببین که کارِ پدر بر قسم می‌کشد گمانم به دنبال گهواره است کسی که به آتش حرم می‌کشد فقط مادرش آه دنبال او در آن راهِ پُر پیچ و خَم می‌کشد بِبَر نامِ او را خدا بعد آن به حجم گناهت قلم می‌کشد رباب است و یک فاصله تا حسین چه‌ها کرده این حرمله با حسین (حسن لطفی)
بسم الله الرحمن الرحیم باز شبیهِ شبِ بارانی‌ام زاده‌یِ دریایم و طوفانی‌ام مثلِ اویس از قَرَن آواره‌ام در پِیِ یارانِ خراسانی‌ام عاشقی‌ام را همه فهمیده‌اند مُهر شده مُهر به پیشانی‌ام دستِ نسیم است سر گیسویش دست خودم نیست پریشانی‌ام اَبروی او نور عَلی نور شد عاشق این طاق چراغانی‌ام داده جنون هستی من را به باد روز نخستی که شنیدم جواد می‌چکد از کنج لبانم شراب خانه‌ات آباد خرابم خراب سنگ تراشی دل سنگم گرفت تیشه زد و ساخت از آن دُرِّ ناب شانه زد و یکسره دل ریخت ریخت در خَم آن گیسویِ پُر پیچ و تاب وای اگر دست تو اُفتد دلم فارقم از روزِ حساب و کتاب جاذبه‌ی محض مرا نور کن حضرت خورشید به جانم بتاب جذبه‌ی پیغمبرِ اُمّی جواد ای به ابی انت و اُمی جواد نیست فقط روز مبادا کریم هست همه روز و شبم با کریم یاد گرفته است که بر هیچ کس رو نزند این دلم الا کریم هر‌چه گره بیشترم میزند کم شود این فاصله‌ها... تا کریم خواهشِ ما جرعه‌ای از آب بود داد ولی پهنه‌ی دریا کریم بس که درِ بسته زدم خسته‌ام باز نشد هیچ در امّا کریم... در نزده در به رویَم باز کرد باز هم این طایفه اعجاز کرد فیضِ مسیحایی‌ات عیسیٰ بَرَد دست به دامان تو موسیٰ بَرَد از همه دل می‌بَرَد آقای ما بیشتر از حضرت زهرا بَرَد رویِ پَرَش لطف کن و پا گذار رتبه‌ی جبریل به بالا بَرَد شُکر براتِ حرم آخر رسید ناله‌ی مجنون دلِ لیلا بَرَد بال بده تا حرمِ کاظمین ... با نَفَسِ وای حسینم...حسین مثل همیشه دَمِ ایوان طلا نام تو شد نامِ تو سوگندِ ما نامِ تو را گفتم و باران گرفت خیس شد از گریه‌ی ما صحن‌ها پنجره فولاد گره باز کرد از منِ اُفتاده به لطفِ شما مثل همیشه دَمِ باب الجواد حاجت ما بود که آقا رضا ... ... جان جوادت ببرم کاظمین تا که بخوانیم به پایین پا ... ..." آمدم ای شاه پناهم بده خط امانی ز گناهم بده " وای اگر غصه‌ی مادر نبود حالِ تو اینقدر مکدر نبود مثلِ حسن شد جگرت ریز ریز حیف که بالینِ تو خواهر نبود کاش زمین آب نمی‌ریختند حیف به جز خنده پسِ در نبود سخت کشیدند تو را رویِ بام وای اگر بالِ کبوتر نبود شُکرِ خدا قسمت تو بام شد گودی و نامحرم و خنجر نبود خوب شد از حنجره‌ات خون نریخت حرمله در لحظه‌ی آخر نبود شُکرِ خدا پیشِ نگاهت زِ بام بر سرِ نیزه سرِ اصغر نبود شُکرِ خدا پیکرت عریان نشد زیر سُم اسب پریشان نشد (حسن لطفی)
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم گاه‌گاهی نگاه ما را بَس بوسه‌ای گاه‌گاه ما را بَس گرچه از دستِ یار ممکن نیست جگری روبراه ما را بَس ما گره در گره شدیم اما... لطفِ زُلفی سیاه ما را بَس رو به چشمش نمازِ خود خواندیم و همین اشتباه ما را بَس تا به کویش نرفته‌ایم افسوس ولی این شوقِ راه ما را بَس در بساطم نبود غیر از آه و همین نصفه آه ما را بَس مرقدی با دو گنبد زردش خاکِ آن بارگاه ما را بَس یک ضریح و دو قبله و دو امام یک حرم با دو شاه ما را بَس به ضریحش نشد اگر برسیم کنجِ آن سرپناه ما را بَس ما حسینی شدیم شُکرِ خدا کاظمینی شدیم شُکرِ خدا زلفِ ما را به بادها داند لطف خود را به یاد‌ها دادند تا گره‌های کارِ من دیدند به لبم  یاجوادها دادند تا که بردیم نام او دیدیم رونقی بر کسادها دادند تا ازاین خانه ما جدا نشویم به لبم وَاِن‌یکاد‌ها دادند نان خود را دوباره بخشیدند ازسرِ ما زیادها دادند نامراد آمدیدم اما باز قبل گفتن مُرادها دادند مثل باران شدند رحمت را بر تمام بلادها دادند خط کشیدند روی بدها و... باز هم امتدادها دادند حرف‌های نگفته آوردم تا به دستم مدادها دادند هی نوشتیم  نامه ادرکنی یاجواد الائمه ادرکنی از جمالش کمال می‌ریزد از کمالش جلال می‌ریزد از لبش دانه‌های سرخ انار از قدش اعتدال می‌ریزد به تماشاش ایستاده جهان که بهم نظم سال می‌ریزد روی دوشِ رضا از آن گیسو آبشاری زلال می‌ریزد نورِ او لَن‌تَرانیِ موسی است کوه هم بی مجال می‌ریزد چقدر چامه و چکامه براش از قلم‌های لال می‌ریزد همه تقصیرِ تیغ آن ابروست خونِ ما را حلال می‌ریزد آمد و از غبارِ جاده‌ی او معجزاتی محال می‌ریزد بعد از این از دلِ غریب رضا غم قال و مقال می‌ریزد به علی رفته نور سرمدِ ما آمده سومین محمدِ ما ای مبارکترین سلام رضا آفتاب علی الدوام رضا سبزی مسجد النبیِ علی کعبه‌ی مسجدالحرامِ رضا نهمین رکعت رسول خدا اولین اشهدُ ، السلامِ رضا امتداد همیشه‌ی زهرا شرف‌الشمس مستدام رضا سجده‌ی شکر فاطمه این است برکت‌های خاص و عامِ رضا آمدی و به عشق تو خواندند بچه‌ها را همه غلام رضا دم باب‌الجواد هرکه رسید می‌شود جبرئیلِ بام رضا بازهم آمده است امام حسن بازهم آمده امام رضا پیش آغوش خیزران زهرا بوسه می‌داد بر تمام رضا گوییا  جمع یاس و  یاسمن است بین آغوش فاطمه حسن است آخرین مرتضای راه حسین سومین جلوه از پگاهِ  حسین تو علی هستی و عجب هم نیست خیره باشد به تو نگاه حسین صبر باید کند خدا  برسی تا که کامل کنی سپاه حسین گفت در گوش تو  پدر اذان و خدا گفت حی علی الفلاحِ حسین با تو شیرین شده‌است عمرِ رباب با تو زیبا شده است ماه حسین مادرت در خیال خود می‌گفت بشَوی کاش تکیه‌گاه حسین تا که رفتی به کربلا گفتند شیر آمد به رزمگاه حسین آنقدر خشک شد لبت دیدند رو زدن‌های گاه‌گاهِ حسین حرمله کاشکی زمان می‌داد سیر بیند تو را نگاه حسین به گمانم سه‌شعبه آتش بود سوخت در بین سینه آهِ حسین پیش تو روی زانویش می‌زد مادری پشت خیمه‌گاه حسین بین گودال نه ، زِ شرم رُباب پشت خیمه است قتلگاه حسین بعد گودال پیش او رفتند نیزه‌ها بر زمین فرو رفتند (حسن لطفی
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم جلوه‌ای از جبروت آوردند سوره‌ای از ملکوت آوردند اَبری از جنسِ بهار و باران به سرِ این بَرَهوت آوردند خسته بودیم که ما را از لطف زیرِ یک سایه‌ی توت آوردند به درِ خانه‌ی آقا یک شهر همگی دستِ قنوت آوردند به تماشای تو آدم را باز از بهشتش به هبوط آوردند از سرِ سفره‌ی زهرا امشب محضِ لبخندِ تو قوت آوردند - - آب و آئینه و قرآن این است نوه‌یِ شاهِ خراسان این است قبله خوب است همین در باشد علیِ آلِ پیمبر باشد چارمین نادِ علی را گفتند باید این نام مکرر باشد چار دیواریِ کعبه یعنی... چارسو جانبِ حیدر باشد جامعه خواندم و گفتند که آن با مفاتیح برابر باشد بگذار از لب بامت نرویم دلِ ما مثل کبوتر باشد گیسویی دین و دلِ ما بُرده خاصه وقتی که معطر باشد - - آی همنامِ رضا آمده است مغزِ بادامِ رضا آمده است زلفِ تو کاش مجعد نشود دل در این شام مُردد نشود تو علی هستی و مانند علی هیچکس صاحبِ مَسند نشود هست تا سامره و سردابش حالِ ما شُکرِ خدا بد نشود جز نسیمی که پُر از عطرِ شماست کاش از کوچه‌ی ما رد نشود دلِ من رفت به کویَت گفتم رفتِ تو کاش که آمد نشود گره‌ام دستِ تو بود و واشد کار دستِ تو نباشد نشود - - صد و ده مرتبه مُمتد گفتیم یا علی ابن محمد گفتیم دیدنت جامه دَریدن دارد یا که انگشت بُریدن دارد مژه‌ام خاکِ مسیرت را خورد الحق این سُرمه ، کشیدن دارد ارزشش داشت پریشان باشیم نازِ این زلف خریدن دارد دلِ من می‌تپد آقا چه کنم آهویی مِیلِ رمیدن دارد ما رسیدیم و زمین اُفتادیم بوسه از خاکِ تو چیدن دارد آنچه گفتند در اوصافِ شما دیدن و دیدن و دیدن دارد - - علیِ عالیِ اعلیٰ هادیست دهمین معنیِ زهرا هادیست چینی‌ام آینه‌ام می‌شکنم که تَرَک خورده‌ ترین قلب منم سامرایِ تو بنا شد اما من پریشانِ امام حسنم بعد تو وقف بقیع ، کاش شود عُمرِ من صرفِ حرم ساختنم حضرت هادیِ ما مهدی کو من اویسم به هوایِ قَرنم گریه‌ام را به مُحرم برسان کُشته‌ی روضه‌ی یک پیرهنم خواهری گفت که ای وای حسین مادری گفت که ای بی کفنم - - کاروان آه که آمد از راه هرکه دارد هوسش بسم‌الله (حسن لطفی ۹۵) @yashobeyr_Hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم ما دهِ ویرانه‌ایم و خانه‌ی آباد عشق هرچه بادا باد یار و هرچه بادا باد عشق شعله و پروانه و خاکسترِ بر باد عشق داد عشق و یاد عشق و هرچه در فریاد عشق عشق، لبخندِ رضا و وان یکاد فاطمه است عشق یعنی یا علی یعنی جواد فاطمه است عاشقان بی‌چتر هم در شرشر باران خوش‌اند با وجودت با گرفتاری گرفتاران خوش‌اند تو کریمی و کریمان با بدهکاران خوش‌اند با خیالِ جمع با تو آبرو داران خوش‌اند کعبه می‌بوسد همیشه خاک این درگاه را جبرئیل امشب بخوان مدح جوادالله را اخم اگر دارد فلک ابرو گشادِ ما که هست گیرم، اما عاشقی‌ها بر مراد ما که هست ما به یاد او اگر نه او به یاد ما که هست بی کسم گرچه ولی باب‌الجواد ما که هست بعد از این دنیای ما دنیاتر از این حرف‌هاست آنکه امشب آمده آقاتر از این حرفاست نذر کردم نذر چشمش کارِ دنیامان گرفت تا که گفتم یاعلی دنیا به من آسان گرفت ظرف آبی خواستم دیدم ولی باران گرفت آنقدر بخشید ما را آنقدر... طوفان گرفت با حسن یک روح اما در دو تن، می‌خوانمش می‌نویسم یا جواد و یا حسن می‌خوانمش یک سحر بین حرم پرواز در پرواز شد پنجره‌فولاد رفتم درد و دل‌ آغاز شد صد گره در هر گره بودم ولی اعجاز شد تا که گفتم جان تو جان جوادت باز شد من که تا عمر است در پیش تو مهمانم چه غم با علیِ اکبرِ شاه خراسانم چه غم تا شدم با نام تو مأنوس رفتم کاظمین من کبوتر بچه‌ام از طوس رفتم کاظمین شُکر از پیش رضا پابوس رفتم کاظمین از غمِ دنیا ی پُرکابوس رفتم کاظمین شُکر هی محو دو گلدسته دو گنبد می‌شویم از نجف تا کاظمین از کربلا رد می‌شویم تو تجلیِ علی تو انعکاس فاطمه بوی سیب کربلا و عطر یاس فاطمه ای به تو مشغول هر لحظه حواس فاطمه از همان اول پُر از حسِ تقاص فاطمه در کنار قائم زهرا قیامت دیدنی است ای جوانِ آل حیدر انتقامت دیدنی است **** باز هم عکس علی را بین قاب آورده است چشم زهرا روشن، امشب آفتاب آورده است روی دامان رُباب عالیجناب آورده است آفتابی را در آغوش رُباب آورده است هر قدر از عشق می‌خواند حسین امّا کم است هر قدر باشد علی در خانه‌ی آقا کم است آمده تا که بگوید کار عالم با علی است که علی کوچک ندارد که علی تنها علی است خیر دنیا یا علی و خیر عقبی یا علی است لیس عشق الا حسین و لا فتی الا علی است ذوالفقاری می‌شود شش ماه بر دوش حسین آمده تا جا کند تنها در آغوش حسین (حسن لطفی ۴۰۳/۱۰/۲۱) @yashobeyr_hassan_lotfi