بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_امام_حسن_مجتبی_علیهالسلام
باید فقط نشست فقط با کریمها
تاکه شوی شبی تو هم از یا کریمها
بی وقت هم اگر بروی راه میدهند
دارند لحظه لحظه کرمها کریمها
بد میکنیم گرچه ، ولی رد نمیکنند
یک طورِ دیگرند خدایا کریمها
دیدیم صبح و شام که هرگز نداشتند
در بیتِ خویش سفرهی بی ما کریمها
وقتی درِ تمامیِ این شهر بسته است
بستند خانه را همه الا کریمها
حیران سفرهدارِ کریمم که تا ابد
حیران او شدند سرا پا کریمها
حیدر شدهاست جلوهی زهراییِ حسن
باید فقط نوشت از آقاییِ حسن
دادند روزِ قبل عطایای بیشتر
دارند روزِ بعد گداهای بیشتر
مهلت نمیدهند که حرفی اَدا شود
دادند قبلِ عرضِ تمنای بیشتر
هرچه گدا رسید در این خانه جا گرفت
این خانه دارد از دو جهان جای بیشتر
از خویش میزنند برای گدایِ خوایش
دارند از این قبلیه تقاضای بیشتر
این خانواده هرچه شنیدند ناسزا
کردند جای طعنه دعاهای بیشتر
هرقدر در کمالِ حسن فکر میکنیم
هی میشویم غرقِ معمای بیشتر
شد قبلهام قبیلهی دریایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
وقتی که چشمهات کمانگیر میشوند
اهل نفاق با تو زمین گیر میشوند
دیدند گرد ناقهی فتنه که با حسن
کابوسهایشان همه تعبیر میشوند
فریاد میزنند سپاه جمل : امان
تا که اسیر حذبه ی تکبیر میشوند
رَم میکنند هر طرفی این وحوشها
وقتی شکارِ هیبت این شیر میشوند
یک ضربه میزنی و دوصد زَهره میدری
انگار ضربههای تو تکثیر میشوند
در کربلا شبیه حسن جلوه میکنند
نسل حسن که صاحب شمشیر میشوند
جانم فدایِ ضربهی مولاییِ حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
وقت شکست پشت ستمها یکی یکی
خَم میشوند قامت غمها یکی یکی
یک روز میرسد که مدینه برای ماست
تا که بنا شوند حرمها یکی یکی
باید کبوترانِ رضا را بیاوریم
تا پر زنند گرد عَلَمها یکی یکی
باید برای صبح ظهورش امید داشت
چون جمع میشوند قدمها یکی یکی
آنروز بر ضریح طلاکوب نقره کوب
جانمحسن زنند قلمها یکی یکی
قربان رجعتی که بیایند پیشِ ما
از هفت قبله اهل کرمها یکی یکی
جانم فدای روز پذیرایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
ابری رسید و ماه تو را ناپدید کرد
داغی رسید و سروِ تو را مثل بید کرد
الماس ریزهها جگرت را بهم زدند
اما تو را مصیبت کوچه شهید کرد
حرفی بزن به موی سفیدت قسم بگو
با روزِ تو چه سایهی دستی پلید کرد
« یارب نصیب هیچ غریبی دگر مکن
دستی که گیسوانِ حسن را سفید کرد
با صد امید حامی مادر شدم ولی
آن نانجیب امید مرا ناامید کرد
آه ای حسینجان بفدای لبت که زهر
با من نکرد آنچه که باتو یزید کرد
باید گریست از غمِ تنهایی حسن
باید فقط نوشت از آقایی حسن
(حسن لطفی ۴۰۰/۰۲/۰۷)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_جعفر_صادق_علیهالسلام
روضه مجلس منصور لعنتاللهعلیه
دوباره پای برهنه شبانه آوردت
شبانه باز که از کُنجِ خانه آوردت
کسی نگفت که از راه دور آمده است
کسی نگفت به منصور نور آمده است
عبا نداری و عمامه و ردایت کو
چقدر خون شده پایت بگو عصایت کو
بمیرم آمدی و رَدِّ پایِ تو پیداست
چقدر زخم روی دستهای تو پیداست
حرم تو هستی او پشت بر حرم داده
تو ایستادهای و نانحیب لم داده
به گردِ خویش غلام کنیز دارد باز
به زیر بالش خود تیغ تیز دارد باز
نگاه تو پُرِ صبر است و سینهات آرام
نگاه او پُرِ خشم و دلش پُر از دشنام
سه باز خواست بسوزی به ناروا که نشد
سه بار خواست بگوید به ناسزا که نشد
سه بار سمت تو آمد ولی بر تو نشست
سه بار تیغ کشید و قلاف کرد و نشست
سه بار خواست بتازد ولی سلامت کرد
بجای دشنه و دُشنام احترامت کرد
که در برابر خود خشم مصطفی را دید
سهبار خواست ولی تیغِ مرتضی را دید
هزار شُکر شکست از نهیبِ پیغبر
بجای خویش نشست از نهیبِ پغمبر
هزار شُکر جسارت نشد به پیر حرم
هزار شُکر که رفتی حرم امیرِ حرم
تو کوه بودی او در مقابلِ تو شکست
اگرچه پیش تو خم شد ولی دل تو شکست
شکست تا دل تو گفت: یا رسول الله
به گریه مقبل تو گفت با رسول الله
بلند مرتبه شاهی زِ صدر زین اُفتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین اُفتاد
تمام پیکرش از تیغ غرق خون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
مزاحم نفسش نیزه با عصا شده بود
هزار تیغ شکسته به زور جا شده بود
لبش پُر از ترک و آب را بردند
به روی ناقهی عریان رُباب را بردند...
(حسن لطفی ۴۰۰/۰۳/۱۵)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_معصومه_سلامالله
زهرای ایرانیِ ما زهرا نشان بانو
قربان این بانو و ای قربان آن بانو
از پیش تو تا فاطمه انگار راهی نیست
وقتی که میآیم دَمِ این آستان بانو
باید ببینی چهرهی موسیابنجعفر را
وقتی صدایت میکند معصومهجان بانو
معصومه ای یافاطمه فرقی ندارد که
در این زمین خاتونی و در آسمان بانو
باید نخواهیم از تو کمها را و دنیا را
این کار بهجت هاست در این آستان بانو
جای تعجب نیست اینجا جای مرجع هاست
شمعی و هستی جامع ما در جهان بانو
یا اینکه عارف یا که علامه است یا فاضل
خورده است هرکس که کنارت آب و نان بانو
یک طور دیگر میشود صحن و رواق تو
وقتی سلامت میکند صاحب زمان : بانو
یک عمرمدیون رضا هستیم و معصومه
قربان این آقا و ای قربان آن بانو
تجدید مطلع غزل
خورشیدبان شمسالشموس و مهربان بانو
شکرِ خدا هستی همیشه سایبان بانو
از خانهی بابالحوائج قسمتِ مائید
ما را سپردهاند دستت مهربان بانو
هِی دست خالی آمدیم و دست پُر رفتیم
هِی امتحان کردیم این را امتحان بانو
با "اِشفَعیلی " میرسم پیشِ ضریحِ تو
با "آلیاسین" میرم تا جمکران بانو
مارا سهشنبههای این جاده هوایی کرد
رفتیم و میخواندیم از لب تشنگان بانو
دیدند بیجان است بیآب است بی یاور
تنها ، غریب اُفتاده با یک کاروان بانو
رفتند از رویِ تنِ بی جانِ او اما...
یک دست سالم مانده و یک ساربان بانو
یک تازیانه مانده و یک خواهرِ زخمی
یک خیزرانِ تازه و یک نیمهجان بانو
لیل و نَهار ما که این خواهر برادر هست
قربان این آقا ای قربان آن بانو
(حسن لطفی ۱۴۰۰/۰۳/۲۲)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
🔸نماز یکشنبه ماه ذی القعده
نماز با فضیلت بسیار از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده هر کس آنرا بجا آ ورد؛
♦️ توبه اش مقبول
♦️گناهش آمرزیده
♦️با ایمان بمیرد
♦️دینش گرفته نشود
♦️قبرش گشاده و نورانی گردد
♦️والدینش از او راضی گردند
♦️مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد
♦️توسعه رزق پیدا کند
♦️ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسانی جان او بیرون شود
📣 کیفیت نماز
🚨 روز یکشنبه غسل کند و چهار رکعت نماز گذارد 👈 دو نماز دو رکعتی
در هر رکعت
🔸حمد یک مرتبه و
🔸سوره توحید سه مرتبه و
🔸معوذتین (سوره ناس وفلق) یک مرتبه
🔸سپس بعد از نماز ۷۰ مرتبه استغفار کند
🔸ختم کند استغفار را به( لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم) سپس بگوید:
🔸یا عزیز یا غفار اغفرلی ذنوبی وذنوب جمیع المومنین و المومنات فانه لا یغفر الذنوب الا انت
🙏التماس دعا
بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_علیابنموسیالرضا_علیهالسلام
علی یعنی بهشتی با بهار و باغ و بارانش
علی یعنی زمین با عطر گلهای فراوانش
علی یعنی تبسمهای شرقیِ هَزارانش
علی یعنی جهان در گوشهای در خاکِ ایوانش
علی یعنی علی ، یعنی به قربانش به قربانش
علیٌ حُبُه جُنَّه قسیم النار یعنی او
امام الانس و الجِنه هزاران بار یعنی او
وصیُ المُصطفی تکرار در تکرار یعنی او
فقط شیر خدا کرار در کرار یعنی او
چه گویم شرحِ آنکه تا قیامت نیست پایانش
ببینید این مطهر در مطهر در مطهر را
تمام دلخوشیِ خانهی موسی بن جعفر را
علی یعنی تپش یعنی نفَس زهرایِ اطهر را
علی یعنی رضا یعنی جگر حتی پیمبر را
علی یعنی مدینه مکه قربانِ خراسانش
دوباره رو به ایوانت امیناللههای ما
سلاماللههای ما نگاه و آههای ما
به درهای حرم خورده گره گَر راههای ما
سرِ سال است دورِ تو بگردد ماههای ما
خداوندا سلامش کن یک ایران است و سلطانش
پشیمان میشود هرکس ننوشد جامِ سلطانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
بگردان جام چشمت را که عالم را بگردانی
سلیمانی شود مردی که پیشت کرد دربانی
فدای جذبهی چشمی که سلطان شد سلیمانش
چنان نوری...که خود را اینهمه پروانه گم کرده
که هر زائر که میبینی دل دیوانه گم کرده
چُنان مجذوب اینجایَم که مستی خانه گم کرده
کنارِ آب سقاخانهات پیمانه گم کرده
شنیدم از نجف این را فدای صحن و ایوانش
هنوز عطر تو از شبهای نیشابور میآید
هنوز از این ضریحِ نقره بارِ خوشهی انگور میآید
هنوز از کفشهای زائرانت نور میآید
هنوز آن روستایی از مسیرِ دور میآید
دوباره پابرهنه ساده آمد پیش جانانش
تو عیدی رو بسوی تو نماز عید میخوانیم
زیارتنامه را در خانهی خورشید میخوانیم
تو را ما با قنوت عشق با امید میخوانیم
خیال ماست راحت تا که بی تردید میخوانیم
که پیش از عرض حاجت ، حاجتم را داده دستانش
همیشه دیدهام اینجا مریضی که شفایش دید
زنی بر روی سجاده براتِ کربلایش دید
کنار بچهای معلول ، مردی گریههایش دید
هنوز اشکش به چشمش که... پسر را روی پایش دید
من و دارالشفایی که نگفته نه به مهمانش
بیا اُردیبهشتی کن تو این اسفند ماهی را
کبوتر کن کبوتر کن کلاغِ روسیاهی را
قبول از ما کن امشب این نمازِ اشتباهی را
کمی خرجِ دل ما کن نگاه گاه گاهی را
نگاهی نه به من بر مادرم بر دست لرزانش
تویی تنها که میفهمی سلام آخریها را
تویی که دوست میداری دعای آذریها را
کنار کفشداریها مقام پادریها را
بجان مادرت تحویل گیر این مادریها را
فقط دستم به دامانت فقط دستم به دامانش
شبِ جمعه حرم بودم کمی در پشتِ در خواندم
نشد در کربلا اما در اینجا از جگر خواندم
شنیدم مادرت رفته که از داغِ پسر خواندم
دوخط از روضهی اکبر کنارت مختصر خواندم
چه بد سرنیزهها کرده پریشانش پریشانش
فقط شمشیر میآمد فقط تکبیر میآمد
به بالا نیزه میرفت و به پایین تیر میآمد
به رویِ اِرباً اربایی صدایی پیر میآمد
خدایا عمه از خیمه اگر که دیر میآمد
پدرجان داده بود از غم همانجا با علی جانش
(حسن لطفی ۴۰۰/۰۳/۳۱)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
۱۲ فضیلت کوتاه و گویا از حضرت مولا امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام
۱. حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در هیچ جنگ و جهادی شرکت نکردند ، مگر این که پیروز برگشتند.
طبرانی، معجم الاوسط ۳/۸۷ (۲۱۷۶)؛ مسند احمد ۱/۱۹۹ (۱۷۲۰)
۲. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «عَلی اَشْجَعُ النّاسِ قَلْبا: علی، شجاع ترین و قویدل ترین مردم است.»
ابن مغازلی، مناقب علی بن ابیطالب / ۱۴۳ (۱۸۸)
۳. حریف را تنها با یک بار زدن میکشت و در حدیث است که: «کانت ضرباتة وترا: ضربت شمشیر او همیشه تک ضرب بود.»
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ۱ / ۲۰
۴. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «علی سیفُ اللّه عَلی اَعْدائِهِ / علی، شمشیر خدا است که بر روی دشمنان خدا کشیده میشود.»
شیخ صدوق، الامالی / ۶۱.
۵. حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام بیشتر پیاده میجنگیدند و اگر هم سوار اسبی میشدند ، چندان برای ایشان مهم نبود،
به ایشان گفته شد که چرا سوار اسب نمیشود؟ پاسخ دادند: اسب یا برای تعقیب حریفی است که از میدان بگریزد یا برای این است که کسی بخواهد خود بگریزد. من نه کسی هستم که پشت به دشمن کنم و بگریزم و نه کسی هستم که اگر کسی گریخت، او را تعقیب کنم. پس اسب را برای چه میخواهم؟
ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب ۳ / ۲۹۸
۶. زره حضرت ، تنها سینه ایشان را میپوشاند و هرگز پشت نداشت. از ایشان پرسیدند که چرا زره حضرت پشت ندارد؛ آیا نمیترسند که کسی از پشت به ایشان ضربتی بزند؟ مولا امیرالمؤمنین در پاسخ فرمودند: من هرگز به دشمن پشت نمیکنم و از میدان نمیگریزم و خدا هرگز آن روز را نخواهد آورد.
ابن بکار، الاخبار الموفقیات / ۳۴۳ (۱۹۴)؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ۲۰ / ۲۸۰
۷. شجاعت و استواری حضرت مولا امام علی علیه السلام در جنگها چنان بود که هر گاه مشرکان و کافران ایشان را در جنگ میدیدند، به همدیگر وصیت میکردند؛ مثل این که مرگ را با چشم خود دیده باشند
ابن مغازلی، مناقب علی بن ابیطالب / ۱۴۰ (۱۰۹)؛ زمخشری، ربیع الابرار ۳ / ۳۱۹.
۸. هر گاه دو صف برای جنگ مقابل هم صف میکشیدند، مردم به یکدیگر میگفتند: ملک الموت در همان صفی باید باشد که علی علیهالسلام با آن صف است و صف مقابل، خواهی و نخواهی، باید خود را برای مرگ آماده کند.
راغب اصفهانی، المحاضرات ۳ / ۱۳۸.
۹. روزی یکی از سرداران سپاه حضرت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به ایشان گفت که اگر اسبها آشفتند و ما از همدیگر دور شدیم، شما را کجا بیابیم؟ حضرت در پاسخ فرمودند: در همان جایی که از من دور شده اید. یعنی در همین جایی که هستم، خواهم بود.
ابشیهی، المستطرف ۱ / ۱۷۸ باب ۴۱.
۱۰. وقتی که در جنگ جمل، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام پرچم را به پسر خود ـ محمّد حنفیه ـ سپردند، به او چنین فرمودند: «کوهها هم از هم بپاشند،
تو از خود مپاش، دندان هایت را به هم بفشار، کاسه سرت را به خدا بسپار، پاهایت را چون میخ به زمین بکوب، به انتهای سپاهیان دشمن چشم بدوز، از تنگ نظری و دون همّتی، چشم بپوش و بدان که پیروزی بی گمان از آنِ خداوند سبحان است.»
نهج البلاغه، خطبه ۱۱
۱۱. حضرت مولا امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام از نان دنیا به نان جو بسنده کرده بودند و از نان گندم نمیخوردند، تا آن جا که مردم از تعجّب میپرسیدند: پسر ابوطالب با این غذا و خوراک اندک چگونه در کشتن هماوردان و پهلوانان ناتوان نمیشود؟!
مولا علی علیه السلام در پاسخ فرمودند: بدانید درختی که در بیابان خشک میروید، شاخه آن سختتر باشد، اما سبزهها و گیاهان خوش نما را پوست نازکتر باشد. آری خارها و بوتههای صحرایی را آتشی افروختهتر باشد و خاموشی آنها دیرتر رخ دهد، اما گیاهی که در ناز و نعمت روییده باشد، چون بیدی به هر بادی بلرزد.
نهج البلاغه، نامه ۴۵.
۱۲. از سخنان آن حضرت است که فرمودند: «وَ اللّه لَو تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلی قِتالی لَمّا وَلَّیتُ عَنها... به خدا سوگند اگر همه عربها پشت به پشت هم دهند و به جنگ با من بشتابند، هرگز از آنان روی برنتابم و اگر فرصتی دست دهد، به پیکار همه بشتابم.»
نهج البلاغه، نامه ۴۵
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسمالله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_جوادالائمه_علیهالسلام
آه ای اسیرِ روضهیِ سربسته کیستی
مردِ غریبِ حُجرهیِ دربسته کیستی
این حُجره به ناتوانی تو گریه میکند
پیری ، بر این جوانیِ تو گریه میکند
در خانهی امام چرا دست میزنند
با نالهات مدام چرا دست میزنند
ای یاکریم بال و پَرَت را زمین مزن
آه ای جوانِ خانه سرت را زمین مزن
اصلا صدایِ تو به صدایی نمیرسد
این آب آب آب به جایی نمیرسد
اُفتادهای زِ دامن زهرا به رویِ خاک
کمتر بکش محاسن خود را به رویِ خاک
کِل میکشند گریهی زهرا درآورند
کف میزنند دادِ رضا را درآورند
تو هرچه میکنی ،جگرت را چه میکنی
با حال و روزِ خود پسرت را چه میکنی
با خود چه داشت زَهر ،تنت را کبود کرد
باور نمیکنم دهنت را کبود کرد
جانم حسن، شبیه حسن روضههای توست
"نامرد بِینِ کوچه مزن" روضههای توست
اما به این صدای غریبانه خنده کرد
بر نالهی تو کُلفَتِ این خانه خنده کرد
میکوبد آه؛ پا به زمین پیش مادرت
میریزد آب را به زمین پیشِ مادرت
بُردند نیمهجان بدنت را به پُشتِبام
از پا کشاندهاند تنت را به پشتِبام
میرفت پیکرت به روی پلههای تیز
میخورد هِی سَرَت به روی پلههای تیز
از سنگها برای تو اَبرو نمانده است
آقا چرا برای تو پهلو نمانده است
رفتی به رویِ بام ولیکن هزار شُکر
گیرم سه روز و شام ولیکن هزار شُکر
گیرم به پشت بام ولی سایبان که هست
چندین کفن برای تو با دوستان که هست
گیرم سه روز و شب ولی آخر پسر رسید
اینبار هم پسر به کنار پدر رسید
شُکرِخدا عقیق تو را ساربان نبرد
رنگ لبان خشک تو را خیزران نبرد
آقا قسم که پیرهنت را نمیکِشند
با نیزهای شکسته تنت را نمیکِشند
(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_جوادالائمه_علیهالسلام
غریب تر ز حسن غریبِ زهرا تو
صدای نالهی اَمَن یُجیبِ زهرا تو
بمیرم از غمت آقا کسی نداری که
غریب تر ز حسن کسی نداری که
چقدر غرقِ عرق غرقِ درد تب داری
میانِ سُرفه جگرپاره رویِ لب داری
به دادِ تو نرسیدند تا صدا نزنی
کسی نبود کنارت که دست و پا نزنی
صدای بال و پَرِ بسته از قفس نرسد
صدا نزن که صدایت به هیچکس نرسد
صدا نزن که نفسهات مختصر نشوند
صدای هلهلهها تا که بیشتر نشوند
صدای هلهله آمد رضا رضا نکنی
که دست و پا بزنی و خدا خدا نکنی
صدا نزن که به دَف میزنند در پَسِ در
جوابِ دادِ تو کَف میزنند در پَسِ در
نگو جوان رضا تشنهای که آبی نیست
بیا نگو جگرت سوخت که جوابی نیست
عجیب زهر بدی بود شعله بر پاکرد
تمامیِ جگرت را که اِرباًاِربا کرد
کسی نگفت که آبی دهان خشکش را
کسی نگفت که رحمی زبانِ خشکش را
به پُشت حُجره کنیزان و همسرش اینجاست
کسی نگفت نخندید مادرش اینجاست
میان حجره پَرَت را کسی نمیگیرد
عزیزِ تشنه سرت را کسی نمیگیرد
غریبتر از مجتبی نه بستری داری
نه گِرد خوش برادر نه خواهر داری
برادری که به قربان پیکر تو رَوَد
نه خواهری که رسد زود همسر تو رَوَد
نه گریهکُن که پیات سر به دشت بگذارد
نه خواهری که برای تو طشت بگذارد
میان خنده و دشنام بردنت آقا
کِشان کِشان به رویِ بام بردنت آقا
کنار خشکْ لبت ، کاسه های آب اُفتاد
کشان کشان بدنت زیر آفتاب اُفتاد
کشیدهاند زِ پا با سرت چه بد خوردی
میان راه بگو چندتا لگد خوردی؟
به روی بام ولی مثل اینکه پامالی
به روی بام ولی نه میانِ گودالی
ولی به سویِ تو خیره نگاهِ دختر نیست
به روی جسم تو جز سایهی کبوتر نیست
هزارشُکر که جسمِ تو نامرتب نیست
هزارشُکر که بر بام ، جای مَرکب نیست
(حسن لطفی ۴۰۰/۰۴/۱۹)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسماللهالرحمنالرحیم
#شهادت_حضرت_امام_محمدباقر_علیهالسلام
یا سیدی یا محمدابنعلی الباقر سلامالله
گرچه با این دردِ جانکاهش تبسم کرده بود
فاطمه با دیدن او دست و پا گُم کرده بود
زهرها با هم تفاوت داشتند اما بگو...
این چه زهری بود که جمسمش تورم کرده بود
آنقدر پیچید در خود سوخت از آهش زمین
گوئیا در سینهاش آتش طلاطم کرده بود
زهر از یکسو و داغ کربلا از یک طرف
آب با آتش به قتلِ او تفاهم کرده بود
عمهاش را دید و خواند از خیمههای سوخته
مادرش را دید ه یادِ داغ هیزم کرده بود
دید گرد محرمانش حلقهی نامحرمان
دید طفلی را که راهِ خیمه را گُم کرده بود
سرخ شد چشمش گمانم آهِ آخر را کشید
دختران شعلهور را که تجسم کرده بود
یادِ زنجیر و طناب و خارِ راه و سنگِ بام
یادِ شام و نان خشک و لطف مردم کرده بود
وقت غسلش دید فرزندش جراحات تنش
خیزران از بس که بر پشتش ترحم کرده بود....
(حسن لطفی ۱۴۰۰/۰۴/۲۶)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_مسلم_علیهالسلام
#مسلمیه
یا مسلم علیک منا السلام
نمیدانم کجایی ای که از بیراهه میآیی
همین اندازه میدانم که با ششماهه میآیی
همین اندازه میدانم جدا از چارهات کردم
چرا از خانهی زهرا چنین آوارهات کردم
سرِ دارالاماره جان تو جانی ندارم که
تماشایی شدم حالا که دندانی ندارم که
بگو تا کوفهی مولا کُشِ ناخوش نمیآیی
به سوی مردمِ نامردِ مِهمانکُش نمیآیی
اگرچه کوچه کوچه گریهها بر خواهرت کردم
ولی امروز چندین بار یادِ مادرت کردم
همینکه ریختند از در به راه شعلهور رفتم
اگرچه طوعه بود اما خودم در پشتِ در رفتم
نه شعله خاک هم بر چادرش دیگر نخورد آقا
خدا را شُکر در کوفه به رویش در نخورد آقا
خبر داری به سنگِ کوچههای تنگ میخوردم
کشیده میشدم هربار و بر هر سنگ میخوردم
سرِ زنجیر در پایم طنابی هم به دستانم
غلاف و تیغ و تیر و نیزه بود و سنگ و دندانم
کسی بر پهلوی من زد که خون کرده دهانم را
نوازشهای یک چکمه شکسته استخوانم را
من از بالای گودالی به شدت بر زمین خوردم
توان از بازویم بُرد و به صورت بر زمین خوردم
از آن گودالِ خون تا این بلندی راه بسیار است
کشیدنهای صورت روی صدها پله دشواراست
نه فکرِ دختران خود که فکر دخترت بودم
همین امروز چندیدن بار یادِ مادرت بودم...
( حسن لطفی ۴۰۰/۰۴/۲۸)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi
8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#علامه_امینی_رحمتالله_علیه
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ