eitaa logo
یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)
2.9هزار دنبال‌کننده
60 عکس
26 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم علیُ مع‌الحق و حق با علیست که ماکو ولی ، بعدش الا علیست محمد علی است و زهرا علیست که کارِ خدا دستِ مولا علیست علی گویم و گفته‌ام بارها چه کم باشد اینگونه بسیارها علی جلوه‌ای کرد و تکرار شد علی عازمِ قلب پیکار شد علی بارِ دیگر که کرّار شد علی شد جوان و علمدار شد ابالفضل یعنی که مولا علی صد و سی و سه مرتبه یاعلی فقط اوست تیغّ دو دَم میزند و مانندِ حیدر عَلم میزند همینکه به میدان قدم میزند چپ و راست را هِی بهم میزند به پیشانیش نقشِ زردِ علیست که این دستمالِ نبرد علیست اگر اینچنین عزمِ میدان کُنَد پیشمان شوند و پریشان کُنَد حرم را پِیِ خود رجز خوان کُنَد زَنَد ضربه و یاحسن جان کُنَد زَنَد باحسین و زَنَد باحسن کِشد یاحسین و کِشد یاحسن میانِ حرم مرکبِ کودکان به میدان ولی کوهِ آتشفشان میانِ حرم خادم این و آن به میدان ولی مَردِ تیغ و کمان رقیه از این دوش سر برنداشت که از دوشِ او جایِ بهتر نداشت امیر است و آواره زینب است کفیل است و بیچاره زینب است ولی او فقط چاره زینب است بگو که همه کاره زینب است همیشه حرم را بهم میزند که دل میبرد تا قدم میزند اگر خیلِ مژگانِ گیرا نبود اگر برقِ چشمانِ آقا نبود و اینقدر خوش قدّ و بالا نبود چه میشُد که اینقدر زیبا نبود ببین آخر از دور چشمش زدند خدایا چه بدجور چشمش زدند نشان داد چشمانِ خود را به آب لبِ خشک و سوزانِ خود را به آب و نوزادِ بی جانِ خود را به آب فرو کرد دستانِ خود را به آب پُر از آب شد مَشکِ آب آورش خجالت کشید از دو دستِ تَرَش به سویِ حرم راه طفلان گرفت که از بارشِ تیر باران گرفت دو بازویِ او تیغِ بُران گرفت ولی مَشک را او به دندان گرفت نَفَس زد به تاب آمدم صبر کن که خانم رُباب آمدم صبر کن شد از تیرها خریدار پشت که خَم شد به مَشک و پدیدار پشت شده زیرِ رگبار خونبار پشت به مقتل نوشتند شد خار پشت ولی حیف تیری به مَشکش نشست و تیرِ دگر قابِ چشمش شکست چه شد حرمله روی زانو نشست که تیرش میانِ دو اَبرو نشست نوکِ نیزه‌ای سمتِ پهلو نشست عمودی به سر خورد و بر او نشست عمو از سرِ زین زمین ریخت ریخت سپاهی سرش از کمین ریخت ریخت سر و وضعِ او را بِهَم ریختند به نیزه عمو را بِهَم ریختند به تیغی گلو را بِهَم ریختند کشیدند و مو را بِهَم ریختند حرامی همه پشتِ هم آمدند پس از او ارازل حرم آمدند پس از او دلِ زارِ خواهر شکست یتیمی زمین خورد و از پَر شکست و سیلی چنان خورد که سر شکست که دندان شیریِ دختر شکست یتیمی عمو گفت او را زدند چه کج رویِ نیزه عمو را زدند (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم تیغ بردار و بگو نامِ علی یعنی چه کُفر یعنی که و اسلامِ علی یعنی چه زره‌ات را به رویِ سینه کمی محکم کُن تا ببینند که احرامِ علی یعنی چه کوهها را بشکن  تا که بفهمد دشمن معنیِ ضربه‌یِ آرامِ علی یعنی چه - - تیغ بردار که بازویِ علی داری تو وقتِ طوفان شده هوهویِ علی داری  تو مانده در خاطره‌یِ رزم ، خطر یعنی تو همه گفتند یک کوه ، جگر یعنی تو از مسلمان شدگانِ درِ خیبر بشنو مرگ تو صاعقه تو تیغِ دوسَر یعنی تو خاطرات اُحُد انگار که تکرارِ تو بود ها علی بَشَر کَیفَ بشر یعنی تو - - نفَس اُم بنین شاه‌یلِ زهرایی تو‌ پسر خوانده‌ی روزِ ازلِ زهرایی آی ای عشق بخوان جانِ نجف عباس است آفتابِ لبِ ایوانِ نجف عباس است به عقیقِ یمنش گرچه تراشید حسین نقشِ فیروزه‌ی سلطانِ نجف عباس است بعدِ او کعبه‌ی پیران حرم هست حبیب بعدِ تو قبله‌ی مردانِ نجف عباس است - - هرکه شوقِ تو چشد حسرت محشر نکشد ای خدا هیچ کسی داغِ برادر نکشد دختری گفت به زینب که بگو برگردد عمه با مَشک بگو زود عمو برگردد گفت تا بوسه بگیری زِ علی می‌آید بوسه زد جایِ عمو زیر گلو برگردد گفت در پیشِ رُباب آمدنش گردنِ من قول داده که برای لب او برگردد - - حیف شد حیف که او آنچه که می‌خواست نشد  تا که او خورد زمین پشتِ حرم راست نشد ای مفاتیحِ حرم باز عَلَم را بردار باز بر دوشِ خودت بارِ حرم را بردار تو تکانی بخوری تا خودِ کوفه بروند نگرانم چه کنم یک دو قدم را بردار تکیه کردم به عَلَم باز نشد برخیزم خیز از خاک برادر کمرم را بردار - - آه در چشمِ تو خونِ جگرت را دیدم تو زمین خوردی و من پشتِ سرت را دیدم تیغ می‌خواست که بازویِ تو را برداد نیزه می‌خواست که گیسوی تو را بردارد ای به رو خورده زمین از رویِ تیر و شمشیر مادرم آمده تا رویِ تو را بردارد این سه‌شعبه فقط ای کاش که چشمت می‌بُرد حرمله زد که دو اَبروی تو را بردارد آتشی بر جگرِ قافله انداخته‌اند بینِ اَبروی تو بد فاصله انداخته‌اند (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم  برادری به زمین بود و بال و پَر می‌زد برادری به سرش بود و هِی به سَر می‌زد برادری به زمین از لبش جگر میریخت برادری به سرش داد از جگر می‌زد  چقدر چین و چروک است رویِ این صورت کنار هلهله‌ها دست بر کمر می‌زد  دو دست در بغل و یادِ مادرش می‌کرد دوباره حرفِ در و چوبِ شعله‌ور می‌زد  رشید بودنِ او کار دست زینب داد گره به معجرِ طفلانِ بی خبر می‌زد  کشید تیر به زانو و چشمهایش ریخت سه‌شعبه زخمِ خودش را عمیق‌تر می‌زد کمی زِ ساقه‌یِ هر تیر از دو سو پیداست کسی که بغضِ علی داشت تا به پَر می‌زد  برای خاطرِ هشتاد و چهار خانم بود اگر حسین نشسته به روی سر می‌زد (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم پیشِ چشمِ سرخ گونت صبح و شامی نیست نیست بر لبت جُز واحسینایَت کلامی نیست نیست میرسی بر روضه اما ما نمی‌فهمیم حیف ای دریغا که نصیبِ ما سلامی نیست نیست داستانِ کوفه از بی معرفتها پا گرفت بی بصیرت،بر سلام ما دوامی نیست نیست دیده‌ام در پایِ ما عمریست غیرت داشتی تا تو آقایی کنی چون ما غلامی نیست نیست   ما که شرمنده شدیم از لطفهای مادرت منصب پروانگی‌ات کم مقامی نیست نیست آه تاسوعا ، نَفَسهایِ تو ما را آب کرد گفت بی تو غیرِ کوفی غیرِ شامی نیست نیست بعدِ تو اهلِ حرم را آه با هم می‌زنند بعدِ تو عباس اینجا احترامی نیست نیست (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم کشتی شکست خورده‌ی طوفان گریه‌ایم امشب عجیب بی سر و سامان گریه‌ایم ما غیرِ گریه پیش تو چیزی نداشتیم این آبروی ماست به قربان گریه‌ایم با رو به کربلا شده شاید که جان دهیم یا اینکه رو به سوی خراسان گریه‌ایم وقتی نداشتند حُرمتِ مهمان کربلا حُرمت نگاه داشته مهمان گریه‌ایم دامان لطف را نکش از دست های ما جان تو دلشکسته به دامان گریه‌ایم   یعقوب چشم‌های شما هم سفید شد یوسف کجاست خسته‌ی کنعان گریه‌ایم با گریه زخمهای شما خوب می‌شود حیران چشمهای تو حیران گریه‌ایم بیچاره‌های امشب احوال زینبیم آواره‌های شام غریبان گریه‌ایم امشب صدای پای عمو میرسد هنوز فردا میان خیمه‌ی سوزان گریه‌ایم امشب هنوز حس یتیمی نیامده است فردا اسیر هِق‌هِقِ طفلان گریه‌ایم (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم آنقدر ناله شدم تا جگرم ریخت حسین آنقدر اشک که مژگان ترم ریخت حسین موی من تار به تارش شده پیش تو سفید مثل پائیز شدم برگ و برم ریخت حسین منکه پیرِ تو شدم پیرتر از این مپسند به جوانِ تو قسم بال و پرم ریخت حسین  نکن ای صبح طلوع ، کاش نیاد که فقط غم عالم به دلِ شعله‌ورم ریخت حسین حق بده خاک به روی سرِ خود می‌ریزم فکرِ فردات چه خاکی به سرم ریخت حسین خار در پشت حرم چیدی ودستت خون شد زخمِ دستِ تو که دیدم جگرم ریخت حسین در میان حرمت حرفِ امان نامه شده دیدم اشکی که زِ چشمِ قمرم ریخت حسین کُشت دلشوره مرا حال رُبابت بد شد طفلِ بی شیر  بهم دور و برم ریخت حسین زود برگرد مدینه که نگویم فردا بعدِ تو جمع حرامی به حرم ریخت حسین تا نگوید لب گودال  سکینه با من آنقدر زخم زدندش ،  پدرم ریخت حسین تا نبینی به کنار دو سه‌تا طفل یتیم خیمه‌ی شعله وری روی سرم ریخت حسین تا نبینی که به  حال من و تو می‌خندد آنکه شلاق به پشت و کمرم ریخت حسین تا رُبابت به سر ِنیزه اشاره نکند وای از سنگ ببین که پسرم ریخت حسین حق بده جان بکَنَم پیشِ تو از حال روم تو بگو من چه کنم جای تو گودال روم (حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۲۷) @yashobeyr_hassan_lotfi
علامه امینی(رحمت‌الله) در شب عاشورا برای امام زمان(عجل‌الله) صدقه کنار می‌گذاشتند و میفرمودند: امشب قلب آن حضرت در فشار است.
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سکوتِ ماسه‌های داغ یعنی بسترش با من صدای بادِ سوزان می‌رسد: خاکسترش با من غریبِ زخمیِ لب‌تشنه گیر اُفتاده در گودال که حتی آفتابِ داغ گوید  پیکرش با من حرامی‌ها و قاتل‌ها همه جمع اند  می‌گویند که از این زخم خورده کَندنِ بال و پَرَش با من   یکی میگفت با نیزه که ضربِ اولش با تو یکی میگفت با تیغش که زخمِ آخرش با من زره  پیراهنش  خودش  عبا  دستار  غارت شد به نعره خولی آنجا بود: خورجینِ سرش با من سنان با شمر می‌خندد بچرخانم؟ سرش باتو که با او شمر می‌گوید بچرخان خنجرش با من نگاهِ یک زنازاده به شالِ سبز آقا بود هوارِ  ساربان آمد فقط انگشترش با من پس از عریانیِ او شد زمانِ غارتِ خیمه که یک وحشیِ شامیِ گفت گوشِ دخترش با من به خنده نانجیببی داد زد   بچه‌ها   با من سوارِ نیزه داری گفت قبرِ اصغرش با من... (حسن لطفی ۴۰۰/۰۵/۲۸) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم همین امروز اکبر داشتم حیف همین امروز اصغر داشتم حیف ندارم طاقتِ نامحرما رو که من هفتا برادر داشتم حیف کمانی‌تر از این خواهر نمیشُد حریفِ گریه‌ی مادر نمیشُد می‌ببخشی خواهرت زیرِ کتک بود گلوت از این مرتب‌تر نمیشُد کنارِ ناقه‌های بی جهازم میخندن بر من و سوز و گدازم جنازت‌رو نمی شناختم ولی تو دارم میرم بیا تشیع جنازم رُباب این تیر دنیاتو گرفته سکینه شمر باباتو گرفته کنارِ ناقه‌ی عریان سنانه ببین عباس کی جاتو گرفته رُباب است دلی پرتاب مهتاب نتاب امشب به روی آب مهتاب نزار موی یتیما رو ببینند نتاب امشب به ما مهتاب مهتاب زدن از پیش رو از پشت ای داد زدن با سیلی و با مشت ای داد جدا از پیکرت اصلا نمی شه حرامی دخترت رو کشت ای داد (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم به نیزه‌دار بگو نیزه را تکان ندهد به کودکی که به خوابِ خوش است جان ندهد رُباب بندِ طناب و خدا کُنَد امشب به این بُریده نفَس بچه را نشان ندهد برایِ بردنِ یک سر چقدر خورجین است بگو سنان که تو را دستِ این و آن ندهد حرامی آمده سمتِ حرم دعایی کن که دخترانِ تو را دستِ خیزران ندهد بگو چه‌کار کنم زیر آتشِ خیمه که خیمه‌ای که می‌اُفتد به کَس امان ندهد بگو چه کار کنم تا نسوزد این دختر که شعله فرصتِ ماندن به گیسوان ندهد خدا کُنَد که یتیمی که راه گم کرده به زیرِ بوته‌ی آتش گرفته جان ندهد خدا کُنَد که در آید زِ دست انگشتر که شمر خنجرِ خود را به ساربان ندهد رُباب آب ننوشیده تا نیاید شیر به نیزه دار بگو بچه را نشان ندهد (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم الله الرحمن الرحیم بگو چه چاره کنم این هزار ماتم را هزار و نهصد و پنجاه زخم درهَم را یکی‌یکی همهی خیمه‌ها در آتش سوخت که من شروع کنم روضه‌ی محرم را کمانِ حرمله من را رُباب را خم کرد چگونه صاف کنم بی تو قامتِ خم را امان دهند اگر ، خواهر تو میریزد به رویِ معجر خود خاکهای عالم به زیر آتش خیمه تَنِ شهیدان ماند نشد که جمع کنم پاره‌های مبهم را نشست خیمه‌ای از شعله بر سر طفلت بگو چه چاره کنم "عمه سوختم" را صدای ضجه‌ی هشتاد و چند خانوم است که گرد خویش ندیدند هیچ مَحرم را اگرچه سعی نمودم فقط مرا بزنند خدا بخیر کند ضربه‌های محکم را (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi
بسم‌الله الرحمن الرحیم اول جلسه‌ای اشکی مرا به شامِ مصیبت نمانده است چشمی تو را در این شبِ غربت نمانده است ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود هرچند جانِ عرضِ ارادت نمانده است ما را ببخش زنده اگر مانده‌ایم باز گرچه نفَس گرفته و طاقت نمانده است ما خسته‌ایم خسته‌تر از ماست دخترت حالا که خیمه‌ای شبِ غارت نمانده است ما خسته‌ایم خسته‌تر از ماست خواهرت او مانده است حیف که قوَت نمانده است ما خسته و رُباب ولی خسته‌تر زِ ما عباس کو که یک رگِ غیرت نمانده است در علقمه سپاهِ حرم مانده رویِ خاک چیزی چرا از آنهمه قامت نمانده است من کربلا رسیدم و دیدم غروب شد چیزی به غیرِ رختِ اسارت نمانده است (حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi