🌸🍃🌸🍃
#زندگینامه_معصومین
#قسمت_پانزدهم
#امام_حسین_علیه_السلام
💢 امام حسین (ع ) چند ساله بود که پیامبر رحلت نمود؟
امام حسین (ع ) شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست، مدت سی سال با پدر زیست.
پیامبر امام حسن و امام حسین را بسیار دوست می داشت. انس بن مالک روایت می کند:وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری، فرمود:بارها رسول گرامی حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد و حسن و حسین را می بویید و می بوسید. ( سنن ترمذی ، ج 5، ص .323 ؛ ذخائر العقبی ، ص .122 )
پس از شهادت حضرت علی (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )امامت و رهبری شیعیان به حسن بن علی (ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل گشت. چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید.
💢ظاهر و خصوصیات اخلاقی امام حسین ( ع)
در بیشتر منابع از شباهت حسین(ع) به پیامبر اکرم(ص) سخن گفته شده و او را شبیه ترین فرد به ایشان دانسته اند.( شیخ مفید، الارشاد، 1413، ج2، ص27 )
گفته اند امام حسین ( ع ) گاه لباسی از خز بر تن می کرد یا عمامه ای از خز بر سر می گذاشت و موی سر و محاسن خود را خضاب می کرد. (طبرانی، المعجم الکبیر، دارالنشر، ج3، ص101 ؛ ابن ابی شیبه، المصنَّف، 1409ق، ج6، ص3 و 15. )
امام حسین(ع) بسیار مهربان و بخشنده بود و به گشاده دستی شناخته می شد ( شیخ صدوق، الخصال، 1403ق، ج1، ص135. ) وی با مسکینان می نشست، دعوت آنان را می پذیرفت و با آنان غذا می خورد و آنان را به خانه خود دعوت می کرد و آنچه در منزل داشت از ایشان دریغ نمی کرد.( ابن سعد، الطبقات الکبری، 1418ق، ج10، ص411 ) روزی نیازمندی از او درخواست کمک کرد. امام که در حال نماز بود، نمازش را کوتاه کرد و هر چه داشت، به او داد. (ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، 1415ق، ج14، ص185.)
ابن اثیر در کتاب "اسد الغابة " می نویسد:"کان الحسین رضی الله عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها". حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز می گذارد و به حج می رفت و صدقه می داد و همه کارهای پسندیده را انجام می داد.
🎁انتشار مطالب جهت نشر معارف و شادی روح امام حسین ع و شهدا برای اعضای کانال مجاز میباشد!
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
بسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_پانزدهم
#داستان_عشق_آسمانی_من
بالاخره دوران نامزدی ما تموم شد 😋😋
ی روزی محمد خودش اومد قم و روز ازدواج مشخص کرد🙂
عمه اینا چون راهشون دور بود نیومدن☹️
محمد دوست داشت بگه زن من مسئولیتش هم با خودمه 😃☺️😘
دو روز قبل عروسی محمد و مامان بابا و عموهاش اومدن نجف آباد و مارو بردن قم 😍
بالاخره زندگی ما تو اردیبهشت سال ۸۵آغاز شد 😊
چون خیلی قسط داشتیم من دنبال کار میگشتم تا کمک محمد باشم 😕
بالاخره دوماه بعدازدواج تو یه شرکت ساختمانی استخدام شدم 🙂🙂😊
قشنگ یادمه اونروز محمد اومد خونه تا منو دید گفت:
چی شده خانم گل خیلی خوشحالی انگار😂
دویدم سمتش
اونم پا گذشت به فرار🏃🏃🏃🏃 و میگفت وای آذر از خوشحالی میخای منو بخوری
هیولا مااااماااان 😁😁😁😂😂😂😂
-أه محمد دودقیقه وایستا بگم 😒
محمد:بفرمایید وایستادم ☺️
-کار پیدا کردم😍
محمد:خب شیرینیش کو 😋😋
بدو یه قرمه سبزی خوشمزززه درست کن 😋😜
#ادامه_دارد
نام نویسنده:بانوی مینودری
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_پانزدهم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
راهی دبی شدم تا از این حس بیخود و بیقراری که داشت منو تا مرز جنون میبرد
راحت بشم
تو دبی مثلا برای اینکه خودم از این کلافگی راحت بشم
خودمو بازم با گناه سرگرم کردم
یه سه ماهی دبی بودم اما اصلا دیگه هیچ لذتی نمیبردم 😔😔😔
برگشتم ایران رفتم خونه مجردیم
بازم گناه
جدیدا وقتی گناه میکردم
بعدش یه چیزی مثل یه فیلم تار از ذهنم رد میشد و عذاب وجدان داشتم
یه ماهی گذشت مثلا رفتم بیرون خرید کنم
یه بنری توجهمو به خودش جلب کرد
متنش این بود
•••بازگشت دو پرستوی گمنام از منطقه شلمچه به تهران
فردا دانشگاه علوم پزشکی ساعت ۱۵
برگشتم خونه همه را از خونم بیرون کردم
ماهواره و دیش ماهواره رو پرت کردم تو حیاط
تلفن همراه ، لب تاپ ، تلفن خونه همه رو خرد کردم
گریه میکردم
سه هفته از گذشت زمان در روز یک وعده غذا میخوردم
شبیه مرده قبرستان شده بودم تا اینکه .......
#ادامه_دارد..
🌿🌺@yasin1401day17🌺🌿
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•