eitaa logo
کانون مداحان یاس کبود استان گیلان
628 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
258 فایل
📚آموزش مداحی بصورت علمی و تخصصی از مبتدی تاحرفه ای شامل: ✔اصول و فنون مداحی ✔ادعیه و زیارات ✔نغمات آئینی ✔️ روضه خوانی سخنوری مجلس داری 📞 ثبت نام کلاسها: 09391346223
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴🏴🌴🌴🌴🏴🏴🏴🏴 پیغمبر اکرم فرمودند: أَلَا إِنَّ فَاطِمَهَ بَابُهَا بَابِی وَ بَیْتُهَا بَیْتِی خانه ی فاطمه... خانه منِ... یعنی مردم بدونید... خانه ی دخترم فاطمه احترام داره... مبادا به این خانه و اهلش بی حرمتی کنید... عرضه بداریم یا رسول الله... نبودید ببینید با این خانه و اهلش چه کردند... شعله می ریخت ز دیوار و در بیت الله یا رسول الله شعله می ریخت ز دیوار و در بیت الله پشت در پیرهن شعله وری گفت علـی خونه ی زهرای مرضیه رو آتیش زدند... اما به همین اکتفا نکردند... دومی نامرد خودش میگه، وقتی دیدم زهرای مرضیه پشت در ایستاده...آنچنان به در کوبیدم... صدای ناله دختر پیغمبر...😭 بین در و دیوار... لَگدی خورد به دَر، در که نه، دیوار شِکَست خانه لَرزید و تَمامِ تَنِ تَب دار شِکَست یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا... کاش درهای مَدینه وَسَطش میخ نَداشت پهلوی زخمی او با نوک مسمار شِکَست نانجیب میگه، دیدم فاطمه با همون حال اجازه نمیده کسی وارد بشه... میگه دستم بردم بالا... فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّیْهَا از روی مقنعه آنچنان سیلی زدم...😭 گوشواره شکست و به زمین افتاد...😭 ناله بزن یا زهرا... بابا ببین که مادر،خورده زمین پشت در پاشیده روی دیوار ،خون پهلوی مادر وقتی مادر راه میره بابا نیگاه کن ببین کنار پای مادر خون می چکه رو زمین اگر اینجا مادر رو زدن، کربلا هم دخترش زینب رو زدند... کنارِ بدنِ بی سر برادر، نا نجیبها با تازیانه.. با غلاف شمشیر... ناله بزن یا حسین... چون چاره نیست میرومُ میگذارمت ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت ✅کانون مداحان یاس کبود استان گیلان ایتا https://eitaa.com/yaskabodgilan سروش http://splus.ir/yas_kabod_gilan
🔹روایتِ از امیرالمؤمنین، حضرت تو مسجد می نشست… بعد از این وقایا…. می فرمود: “اَوَ تَضرِبُ الزَهراء نَهرا ” تو روز روشن جلو چشمم فاطمه رو زدند…😭 ”اَوَ تضرِبُ الزَهراء نَهرا وَ یَوخَذُ مِنّا حَقُّنا قَهرا وَ جَبرا…”به زور و جبر حق ما رو گرفتن… “وَ لا نَصیرا وَ لا مُجیرا” یه کی نبود کمکمون کنه…😭 یه نفر نبود کمک کنه، همه همدست شده بودن… انگار می خواستن تو یه ثوابی شریک بشن… هر کی میرسید یه ضربه ای میزد…آنقدر این مصیبت بزرگه حضرت می فرماید:”وَ لَیتَ اِبنُ ابیطالب ماتَ قبلَ یومِ …”ای کاش علی قبل این روز می مُرد… نمی دیدم پشتِ در فاطمه ام زمین خورده…😭 عمق روضه رو اگر بخوای بفهمی ، بین در و دیوار عمق روضه اینِ : ▪️ در شکست یه عده اومدن تو خونه.. اما وقتی مولا داشت میرفت عباش رو در آورد ..رو فاطمه اش انداخت… من اشاره کردم اهل روضه بگیرن … صد نفر همسر من را وسط شهر زدند *فاطمه همون فاطمه ای است که وقتی مرد نابینا وارد خونه شد حجاب کرد … پیغمبر فرمودند: زهراجان! او که نمی بینه، فرمود: من که او رو می بینم… حالا این فاطمه بین در و دیوارِ … هُرم آتش به پر و بال کبوتر خورده چنگ ابلیس به آیینه ی کوثر خورده خبر از شانه ی سنگیِ هُبَل بی پروا ست به پر اطلسیِ یاس معطر خورده ماه در هاله ای از دود گرفتار شده تیر غم بر دل محبوبۀ داور خورده بی تعادل شده و کَنده شد از جا افتاد از سر غیظ لگد بسکه بر در این در خورده ▪️فاطمه اومد پشت در … پشت در بود در کنده شد… بعد نوشتن که چهل نفر وارد این خونه شدن… چهل نفر رد شده باشند اگر از روی در دَر، چهل مرتبه بر صورت مادر خورده وآی مادر مادر مادر …▪️ هر کجا بیشترین زخم و ورم را برداشت بیشتر بوسۀ لب های پیمبر خورده من بمیرم مُهر شلاق مغیره است که پای سند چشمِ از خون ترِ صدیقۀ اطهر خورده ▪️این یک بیت رو هم فقط برا امام حسن می خونم… با غلافش وسط معرکه قُنفذ لج کرد دید خیلی به غرور پسرش بَر خورده ▪️یابن الحسن! دارم از این روزای مادرت میگم … نفسِ دیر به دیرش که می آمد انگار از بدِ حادثه زخمِ سَرِ خنجر خورده قفس سینه به گودال یکی شد با پا از چهل مرد ز بس ضربه به پیکر خورده... 😭 ✅کانون مداحان یاس کبود استان گیلان ایتا https://eitaa.com/yaskabodgilan سروش http://splus.ir/yas_kabod_gilan
🔹تو این فاصله مادر ماه سه بار خندیده سه  تا لبخند زده... من می خوام سه تا لبخند رو بگم، کسی که نود وپنج روز گریه کنه سه  بار لبخند بزنه، تو تاریخ می مونه ...کجا لبخند زده بیچاره کرده علی رو .. 🔸لبخند اول پدرش رسول خدا داشت  از دنیا میرفت  ،کناربستر داشت گریه می کرد بی بی (پدر داره از دست میره) اینقدر بی تابی کرد پیغمبر زهرا را صدا زد: فاطمه جان بیا یک چیزی آهسته بهت بگم امیرالمومنین ایستاده ، سلمان ایستاده، ابن عباس ،پیغمبر آرام زهراشو بغل کرد ،آهسته کنارِ گوش فاطمه یه جمله ای گفت. امیرالمومنین میگه  دیدم وسط گریه زهرا یه لبخند زد ،بعدها امیرالمومنین از بی بی سوال کرد ..خانم جان تو اون لحظه ای که پدر از دست می‌دادید ،یه لحظه وسط گریه خندیدی.. علی جان ..طاقتشو داری بهت بگم آره فا طمه جان.. بابام بهم گفت فاطمه جان غصه نخور دخترم، فراق بین من و تو خیلی طول نمیکشه.. اول کسی که به من ملحق میشه تویی.. تو زود می آیی پیش من ...جدایی من و تو خیلی طول نمیکشه...😭 این یه لبخند ...دومین لبخند، همین روزا بود دیدن بی بی خیلی نگران و ناراحته 🔹مرحوم محدث قمّی، تو بیت الاحزان آورده است.. اسماء می گه گفتم خانوم جان شما را ناراحت می بینم..چیزی شده .. گفت اسماء نگرانم ..نگران چی..؟ بچه ها هستن، علی.. ،گفت اسما ءنگرانم، وقتی من از دنیا رفتم منو می خواهید چه جوری تشیع کنید... خانم جان این حرفها را نزنید.. ایشالله هستید.. اسماء نگرانم حجم بدنم توی تابوت نامحرم ببینه.. تابوتهای مدینه جداره نداشت  ،دیوار نداشت  ،اسماءمیگه  گفتم خانوم جان ،من تو حبشه بودم  یه نوع  تابوت دیدم ، میخوای بگم درست کنن.. گفت آره به من بگو ..گفتم دیوار داره بدنتون رو کسی نمی ببینه ...بعضی نقل ها نوشتن امیرالمومنین تابوت رو درست کرد.. (به قول یه اهل دلی..میگفت : همون چوبی که میخواست برا محسنش گهواره درست کنه) ،همون چوب رو برای  فاطمه تابوت  درست کرد، یه تابوت درست کرد، با دیواره مثل همه تابوت هایی که ما داریم نوشتن بی بی دوعالم اومد تو حیاط، تا نگاهش  به تابوت افتاد، یه لبخند زد ،گفت علی خیالم راحت شد، این همونی که من میخواستم... این دو تا لبخند... 🔸 اما لبخند سوم میکُشه آدمو.. هرکی صدا داره.. کمک کنه.. صدادار گریه کنید.. برا حضرت زهرا باید بلند گریه کنید.. دو تا لبخند رو گفتم..  لبخند آخر کجا بود.. اون لحظه و ساعتی که.. امیرالمومنین سر زهرا را بغل کرد ...نفسای آخر...😭 همه نوشتن فاطمه جان داده بود.. علی هی التماس میکرد... فاطمه با من حرف بزن.. یا ام الحسن، "یابَضعَه خیری الوَری" .. همه نوشتن جان از بدن بی بی مفارقت  کرده بود... اما یه جوری علی گریه میکرد..مثل بچه های یتیم .. دید صدا نمیاد .. دیدن داره بلند گریه میکنه.. زهرا من علی ام ...چشماتو وا کن ...چشماشو باز کرد ...دید سرش تو بغل علی هست ، یه نفس کشید.. تا حالا بالا سر محتضر بودی ،محتضر چشماشو میبنده فکر می کنی تمومِ.‌ یک دفعه  چشمشو وا میکنه ...چشمش باز کرد  ▪️علی اومدی ...میخوام یه سوال ازت بپرسم ...خیالمُ راحت کنی ...چی میخوای فاطمه جان ..علی از بابام شنیدم..زهرا  اگه علی ازت راضی باشه ..خدا ازت راضیه... علی نُه سال تو خونت  بودم ..دارم میرم ..از من  راضی بود یا نه ..؟ حلالم کردی یا نه ..؟😭 تا علی سر و به علامت تایید نشان داد... آره راضی ام.. یه مرتبه دیدن فاطمه لبخند زد ... خداحافظ ای تمامِ امیدم در این عالم بهتر از تو ندیدم زهرا یه لبخند زد و چشماشُ بست ،آخرین خداحافظی شو بگم "هرکی ناله داره حق شو ادا کنه..سادات ببخشن" خداحافظ کوچه های مدینه خداحافظ میخ پهلو وسینه خداحافظ ای نماز نشسته ▪️دلت رو ببرم کربلا دختر از مادر یاد گرفت، مادر اینجوری خداحافظی کرد یه روزی هم دختر ..اومد بالای تل زینبیه ... 😭 خداحافظ ای برادر زینب حسین .... خداحافظ ...ای برادر زینب.. خدا حافظ.. سایه ی سر زینب.. حسین ...😭 ✅ کانون مداحان یاس کبود استان گیلان 1⃣ایتا https://eitaa.com/yaskabodgilan 2⃣سروش http://splus.ir/yas_kabod_gilan 3⃣واتساپ https://chat.whatsapp.com/DkIXskZaYx7AhPtvJmbk3r
🌴🌴🌴🏴🏴🏴🏴🏴🌴🌴🌴 🔹همه شنیدید وقتی اعراب بادیه نشین اومدن مدینه سوالاتی از موسی بن جعفر داشتن حضرت مدینه نبود ، بی بی فاطمه معصومه جواب همه ی سوالها رو داد، برگشتند 🔸نیمه راه موسی بن جعفر رو دیدن ، جواب ها رو عرضه داشتن مرحوم مستنبط در کشف العالی آورده ، حضرت سه بار فرمودن فدها ابوها ▪️دو نفر به دخترانشون گفتن فداها ابوها ▪️یکی موسی بن جعفر بود یکی هم پیامبر آی دلای آماده خیلی از اونایی که بلاواسطه از پیامبر شنیدن به دخترش فرمود فاطمه بضعته منی علیه هیزم آوردن در خانه حبیبه خدا رو آتش زدن... 😭 ✅ کانون مداحان یاس کبود استان گیلان 1⃣ایتا https://eitaa.com/yaskabodgilan 2⃣سروش http://splus.ir/yas_kabod_gilan 3⃣واتساپ https://chat.whatsapp.com/DkIXskZaYx7AhPtvJmbk3r
🔹 زن های مدینه اومدن ملاقات بی بی...اومدن کنار بستر بی‌بی نشستن... بی بی جان حالتون چطوره...وقت رفتنشون شد...زنای مدینه اومدن برن...دیدن زینب دنبال این زنا رفت بدرقه کنه...خوش آمدید...با دونه دونه خداحافظی کرد...اما دیدن زینب با اون سن و سال برگشت در رو بست زار زار گریه کرد...چی شده عزیز دلم...گریه ش بند نیوند... ▪️حسن سوال کرد خواهر چی شده...گریه ش بند نیوند... اما تا چشش به حسین افتاد خودشو انداخت بغل حسین...😭 خواهر چی شده گریه میکنی....گفت داداش زنای مدینه مادر رو ملاقات کردن...اینکه گریه نداره... ▪️گفت داداش کاش نمیومدن...آخه موقع رفتن زیر لب یه چیزی بهم میگفتن...زیر لب میگفتن دیگه فاطمه رفتنیِ...آخ مادر  آخ مادر... 🔸مادر با بابا فرقش اینه...بابا جاییش درد بگیره میگه ،اما مادر نمیگه...میگه بچه هام غصه میخورن...میذاشت همه بچه ها میخوابیدن تازه گریه هاش شروع میشد...آخ پهلوم...آخ بازوم...آخ محسنم...گاهی لا به لای گریه هاش میگفت بابا کجایی ببینی فاطمه ات رو کشتن... ▪️بی مقدمه بگم یا نه بسم الله...زینب میدونی کِی یادش افتاد...تا سر رو آوردن تو خرابه رقيه گفت بابا گوشم دردر میکنه...بابا دیگه دستام توان نداره...بابا کجا بودی از ناقه افتادم...حسین.. 😭 من خیلی چشم به رات بودم دیر اومدی بابا دیر اومدی بابا ببین حالا که من شدم پیر اومدی بابا دیر اومدی بابا من دیگه اون سه ساله که دیده بودی نیست بابا دیگه محاله، که روی پام بایستم حسین... عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم بزن مرا که یتیمم بهانه لازم نیست یاد داری مدینه موقع خوا دست تو بود بالش سر م ▪️تمام آرزوی یه دختر همینه...گفت بابا همه عشقم اینه یه بار دیگه...فقط یه بار دیگه منو بغلم کن... انتظار داشتم گفتم بابام میاد...یه بار دیگه بغلم میگیره...اما هیچوقت فکر نمیکردم یجور بیای خودم بغلت بگیرم..به من بگو کی رگای گردنتو بریده...شنیدم بابا یه شب تنور بردنت...حسین.. 😭 ✅ کانون مداحان یاس کبود استان گیلان 1⃣ایتا https://eitaa.com/yaskabodgilan 2⃣سروش http://splus.ir/yas_kabod_gilan 3⃣واتساپ https://chat.whatsapp.com/DkIXskZaYx7AhPtvJmbk3r
🏴🏴🏴🏴🌴🌴🌴🏴🏴🏴🏴 السلام علیکِ یا ایتها الصدیقة الشهیدة ، المغصوبة حقها ، و الممنوعة ارثها ، و المقتول ولدها و المکسورة ضلعها و المظلوم بعلها رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد بر در خانه ی خورشید شراری افتاد فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت وقت افتادن او ، ایل و تباری افتاد تکیه بر در زدنش دردسرش شد به خدا او کنار در و در نیز کناری افتاد ▪️و ضرب الباب برجله فکسره... آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست شماها کنایه فهمید ، ببینم ازین مصرع چی می فهمید؟ آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد ▪️یه وقت دیدن صدا زد: یا فضه خذینی قتل والله ما فی احشایی...😭 از وقت افتادنش رو زمین ، تا فاصله به هوش آمدنش ، نمیدونم چقدر طول کشید؟!! اما به محض اینکه به هوش اومد پرسید علی رو کجا بردن....؟ ▪️اومد میان مسجد ، چی جوری اومد دیگه نپرس" تازه محسنش سقط شده بود، هنوز از پهلو و سینه ش خون جاری بود..😭 یا صاحب الزمان ببخش آقا ، ما هم نمیخوایم بدونیم مادرت چه جوری آمد ،آمد هر جوری بود آمد ، دید یه شمشیر برهنه ، بالا سر امامش گرفتن ... دستان امامشو بستن ، پیراهن امام رو کشیده بودن بالا ، تا سر و گردن امیرالمومنین که خود بی بی فرمود : "استحقروا ابا الحسن بعد رسول الله" هی میگن علی بیعت کن ، آگه بیعت نکنی "نضرب عنقک" گردنت و میزنیم ، چه کرد؟ "فخَرَجَتْ فَاطِمَه وَاضِعَهً قَمِیصَ رَسُولِ اللَّهِ عَلَى رَأْسِهَا" پیراهن پیغمبر رو رو سرش گذاشت "آخِذَهً بِیَدَیِ ابْنَیْهَا" دست حسن و حسینش رو گرفت "فصرخت و هی تبکی و تصیح" هی می گفت تو گریه هاش "خلّوا عن ابن عمّی ... خلّوا عن ابن عمّی ..." هر چه ناله زد دید خبری نمیشه ، دست به معجر برد.. 😭 غیرت معجر او دست علی را وا کرد همه دیدند سقیفه به چه خواری افتاد ▪️سلمان میگه دیدم ستون های مسجد شروع کرد به لرزیدن ، امیرالمومنین فرمود سلمان بلافاصله خودتو برسون به فاطمه ، بگو فاطمه جان اگه نفرین کنی یه جنبنده دیگه رو زمین نمیمونه... تو دلت میخوای بگی کاش نفرین میکرد.. اما من میگم اگه نفرین میکرد ما کجا براش گریه میکردیم" ممنونتیم بی بی جان ... تا سلمان پیغام آورد یه جمله ای به سلمان فرمود ▪️ فرمود : "یریدون قتل علیّ ما علیّ صبرٌ" سلمان اینا میخوان علی مو بکشن ، من تحملشو ندارم ،اجازه نداد سر سوزنی آسیب به امام زمانش برسه،من میخوام بگم فاطمه جان اینا اراده ی قتل علی رو کردن، بیست و پنج سالم نتونستن جسارتی کنند به این معنی، تو طاقت نیاوردی، دست به معجر بردی... ▪️ آخ لایوم کیومک یا اباعبدالله.... وقتی از بلندی اومد کنار قتلگاه دید همه دارند نگاه میکنم ،فرمود عمرسعد "ایقتل ابوعبدالله و انتم تنظرون" کاش همه نگاه میکردن مثل مسجد النبی،اما یه وقت زینب دید،شمشیرها بالا میره دیگه برنمیگرده،نیزه دارها،نیزهاشونو بلند میکنن ، دیگه نیزه هاشونو بر نمیگردنن ، یکی داره زیر تیغ و تیر و نیزه ها میگه آخ جیگرم ....▪️ هر جوری بود از قتلگاه فاصله گرفت ، اما دل زینب اینجا باقی موند ، رفت ، چه رفتنی ، همه ی آرزوش این بود هر چه زودتر برگرده بلکه بتونه مثل مادرش امام زمانشو از زیر تیغ و شمشیر نجات بده اما، امان از اون ساعتی که برگشت ، تا روز یازدهم نتونست برگرده وقتی هم که اومد دیگه خیلی دیر شده بود، اخه "فَوَجَدْتُهُ مَکْبُوباً عَلَى وَجْهِهِ وَ هُوَ جُثَّهٌ بِلَا رَأْسٍ" دید یه بدن بی سر ... مقطع الاعضا... اربا اربا تو گودال افتاده...😭 حسین .... بابی المستضعف الغریب یا اباعبدالله... ای مصحف ورق ورق روح پیکرم آیا تویی برادر من نیست باورم داداش این غم کجا برم که ز هجده عزیز خود یک پیرهن نشانه برم نزد مادرم.. 😭 حسین.....جان.... باالحسین یا الله.. ✅ کانون مداحان یاس کبود استان گیلان 1⃣ایتا https://eitaa.com/yaskabodgilan 2⃣سروش http://splus.ir/yas_kabod_gilan 3⃣واتساپ https://chat.whatsapp.com/DkIXskZaYx7AhPtvJmbk3r
🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴 نگاه مبهمی امشب به آسمان داری زینب داره می گه خدا به خیر كند،نیتی نهان داری چه دیده ای كه شدی سیر از من و بابا كه قصد شعله كشیدن به باغ مان داری حسین این طرف و آن طرف حسن انگار خدا نكرده سر ترك این و آن داری ▪️همه بچه ها فهمیدند فردا یه خبریه،آخه مادری كه قریب به هفتاد و پنج روز(نود و پنج روز) تو بستره،یه دفعه بلند شد،شروع كرد ،خونه رو جارو زدن،بخدا بچه ها من نمی دونم چرا امشب این جوری شدم،ولی شاید برا شماهم اتفاق افتاده باشه،من مادرم روز آخراصلاً انگار جون گرفت،نمی دونم،انگار خدا یه جون دیگه ای می ده،می خواد لحظه آخر،كاراشو انجام بده،همه خوشحال بودند تو خونه می گفتند دیگه خوب شده،دیگه سرحاله معلومه دیگه داره خوب میشه،امروز زهرام تو خونش خودش نون پخت،خودش بچه هاشو حمام برد،لباس پوشوند،بگم یه چیزی ناله بزنی، زینب می گه دیدم برا اولین بار،بعد این چند شب مادرم ایستاده داره نمازشو میخونه،مادرم داره خوب میشه،اما اینها همه علامت رفتنه،مادر مادر بس است،دسته ی دستاسمان پر از خون شد گرسنه دیدی ام و عزم پخت نان داری نوازشم مكن هر دختر ی آرزو داره مادر نوازش كنه ، اما زینب می گه نوازشم نكن نوازشم مكن از درد شانه ات پیدا ست كنایه فهما زود بگیرند نوازشم مكن از درد شانه ات پیدا ست میان سینه خود درد بی امان داری كسی كه این مجلسُ می بینه،كسی كه صدای این مجلسُ میشنوه،مدیونه اگه این دو بیت آخرُ غیر شب شهادت جایی خرج كنه،این دو بیت مال امشبه،اگه ناله داری باید حقشُ ادا كنی،زینب داره روضه می خونه،آخ مادر،بذار بایستم شاید امام زمان داره گریه می كنه ،به احترام گریه مولا،سادات منو كمك كنند، شكست دست تو را قنفذ و چنین می گفت وای وای وای برا حضرت زهرا باید داد بزنی امام صادق علیه السلام گفت:خدا رحمت كنه اون شیعه ای كه برا مادر ما بلند بلند گریه می كنه، شكست دست تو را قنفذ و چنین می گفت هنوز نام علی را تو بر زبان داری گوش بده، روضه ی من همینه،علماء،بزرگان ،سادات بچه هیئتی ها،اون بی حیای حرومزاده دومی،لعنت الله علیه، تو تاریخ نوشته وقتی نامه نوشت،نوشت من تو همه ی عمرم،میذاری من روضه بخونم یا نه،بعضی ها یه جوری گریه می كنند،ان شاءالله مدینه ببینمت، 🔹 نوشت من تو همه ی عمرم،سه جا به علی حسودیم شد،با منی یا نه،سه جا به علی حسادت كردم،این حسادت تو دلم كینه شد،عقده شد،خدا عذابتُ زیاد كنه، 🔸بگم برات،دونه دونه بگم اصلاً روضه ام همینه،میگه اولین باری كه به علی حسودیم شد،اون موقعی بود كه پیغمبر دست زهرا رو گذاشت تو دست علی،آی حرومزاده نامرد،یه حرفی بزنم زود رد شم سادات منو ببخشند،آخه این بی حیام خواستگار زهرا بود،ای اُف به تو دنیا،زهرایی كه یه كُفو(هم شأن) داره اونم علیه زهرایی كه یك همسر داره اونم علیه،پیغمبر فرمود اگه علی همسر تو نمی شد،احدی تو این عالم برابر تو وجود نداشت،هم كفو تو وجود نداشت، قربون تو آقا برم،یه جا حسودی كرد،وقتی دست زهرا رو تو دست علی گذاشت، 🔹می گه بار دومی كه حسادت كرد،اون موقعی بود كه پیغمبر دست علی رو بلند كرد،گفت:من كنت مولا فهذا علی ٌمولا 🔹بار سومی كه حسادت كرد،اون زمانی بود كه پیغمبر دستور داد همه درها رو به مسجد ببندند،و سدالابواب إلا بابه پیغمبر گفت:فقط در خونه علی باز باشه،این حسادتا تو دل نحسش جمع شد،این كینه ها تو دل نامردش جمع شد، ▪️می دونی كی تلافی كرد،با من بیا،بدون ناله نری ها،امشب رفتی خونه،صدات بگیره ها،می گه،وقتی صدای زهرا رو پشت در شنیدم، دلم به حال زهرا یه لحظه سوخت،دو سه قدم برگشتم،دیدم من با زهرا كاری ندارم، وای وای،یه دفعه یاد علی اُفتادم، ▪️خداكمكم كن این ناله ها برسه مدینه،می گه برگشتم،چنان لگدی به در زدم صدای شكستن استخونهاشُ شنیدم... 😭 بگو یازهرا،ان شاءالله شب شهادتی مدینه باشیم،هر كی كارش داره، اگه بچه های علی ،امشب همه آستین تو دهن گرفتن،اگه بچه های فاطمه امشب نتونستن داد بزنند،تو به جاشون داد بزن بگو یا زهرا.... بگو من نمكُ بپاشم،هنوز یه عده ناله نزدند،آره این جا یاد علی افتاد لگد زد، ▪️كربلا هم حسینش تو گودال، یكی سنگ می زنه،یكی شمشیر میزنه،حسین... 😭 ✅ کانون مداحان یاس کبود استان گیلان 1⃣ایتا https://eitaa.com/yaskabodgilan 2⃣سروش http://splus.ir/yas_kabod_gilan 3⃣واتساپ https://chat.whatsapp.com/DkIXskZaYx7AhPtvJmbk3r
🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴 السَّلام عَلَیکِ یَا فَاطمةُ الزَّهرا، یَا بِنْتَ رَسُولَ الله یَا قُرَّةَ عَیْنِ النَبِّی الْمُصْطَفی 🔹 بنابر نقل، ما بین نماز مغرب و عشاء زهرای مرضیه جان به جان آفرین تسلیم کرد. در حالی که قرآن می خواند و زبانش به ذکر دعا و ثناء مشغول بود. 🔸مرحوم حاج شیخ عباس تعبیرش این است: بعد از نماز مغرب زهرای مرضیه در چنین روزی به شهادت رسید. لذا اگر روایت اول فاطمیه درست باشد، امشب شب دفن زهرای مرضیه علیها السلام است. ▪️خطبه 22 نهج البلاغه در بیان این مصیبت است، وقتی بدن را امشب برداشتند، کجا به خاک سپردند؛ نمی دانم در خانه، مسجد و یا بقیع، اما امیرالمومنین علیه السلام تنها آمد عزیزش را در میان خاک نهان کند، خیلی بر آقا سخت گذشت. زهرایی که همه جا یار و همدمش بود، مخصوصاً که می بیند در دفاع از علی به شهادت رسید. ▪️ در این دفاع بازویش متورم شد. لذا امشب وقتی آمد زهرایش را به خاک بسپارد، صدا زد: یا رسول الله، خودت کمکم کن؛ ▪️خدایا! خودت کمکم کن. «اللَّهُمَّ إِنَّهَا أَمَتُکَ»؛ خدایا؛ این زهرای توست «و بِنْتُ رَسُولِکَ»؛ و دختر پیغمبر توست: «اللهم و اجمع بینها و بین أبیها»؛[1] خدایا! امشب مهمان توست، شب اول قبر اوست. زهرایش را میان قبر گذاشت، یک وقت رو کرد به قبر رسول الله:  «السَّلَامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِک النَّازِلَةِ فِی جِوَارِک»؛[2] یا رسول الله! بلند شو ببین علی تنها مانده است.  «أمّا حزنی فسرمد و أمّا لیلی فمسهّد»، فاطمه جان! دیگر خواب ندارم، دیگر حزنم تمام شدنی نیست. «وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِینَ عَلَینَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ»؛[3] لذا اگر نبود حرف و سخن و خطر دشمن، دیگر از کنار قبرت نمی رفتم و همین جا می ماندم و مقیم می شدم. ▪️یا رسول الله! یادت است که شب عروسی دست زهرا را در دستم گذاشتی فرمودی این امانت من است. یا رسول الله! هنگامی که جان می دادی دوباره این جمله را تأکید کردی علی جان! فاطمه امانت است:«یا رسول الله قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَةُ»، من امانت را برگرداندم.[4]..😭  یا امیرالمؤمنین روحی فداک آسمان را دفن کردی زیر خاک ▪️نماز و قرآن خواند، بعد هم خم شد صورتش را روی خاک قبر زهرا گذاشت...😭  وَسَیعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبونَ.[5] پی نوشت ها: [1] مستدرک الوسائل، ج2، ص199. [2] بحارالانوار، ج43، ص190؛ بیت الاحزان، ص254. [3] بحارالانوار، ج43، ص210. [4] کافی، ج1، ص458، بحارالانوار، ج43، ص193؛ منتهی الآمال، ص194-195. [5] شعراء، 227. 🏴 کانون مداحان یاس کبود استان گیلان 1⃣ایتا https://eitaa.com/yaskabodgilan 2⃣سروش http://splus.ir/yas_kabod_gilan 3⃣واتساپ https://chat.whatsapp.com/DkIXskZaYx7AhPtvJmbk3r