eitaa logo
من دلم آسمون میخواد ...
1.2هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
13.9هزار ویدیو
227 فایل
ما ملت امام حسینیم ...❤ #کپی مطالب از شیر مادرتون حلال تر 😊#حَلالاًطَیّباً ارتباط با ادمین @Daronadar - پناه بر آغوش ابی‌عبدالله از شَر گناه...💔 -
مشاهده در ایتا
دانلود
دوره ی تکاوری، بین شیراز و پل خان به سمت مرودشت، دانش جوها را برده بودم راه پیمایی استقامت. از آسمان آتش می بارید. خیلی ها خسته شده بودند. نگاهم افتاد به صیاد، عرق بدنش بخار می شد و می رفت هوا، یک لحظه حس کردم دارد آب می شود، آتش می گیرد و ذوب می شود! شنیده بودم که قدرت بدنی بالایی دارد، با خودم گفتم اینم که داره می بره!" رفتم نزدیکش و گفتم: اگه برات مقدور نیست می تونی آروم تر ادامه بدی. هنوز صیاد چیزی نگفته بود که یکی از دانش جویان خودش را رساند به ما. ـ استاد ببخشید! ایشون روزه ن. شونزده -هفده روز - روزه است؟ - بله. - مگه ماه رمضونه صیاد روزه می گیره! ایستادم، جا ماندم... صیاد رفت، ازم فاصله گرفت... منبع : یادگاران، جلد ۱۱ کتاب شهید صیاد، ص ۱۰ 👇                ╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮ 🇮🇷 🌷 🌷 اینجا زمانی برای بهتر زندگی ❤ کردن ... 😊 . ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ایتا https://eitaa.com/yasmotahar . ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ https://sapp.ir/mazhab_va_eshg ╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯
﷽؛ ✨ نظافت برای عبادت ✨ 🌸 زمستان بود. توی راه کرمانشاه، بچه بغلش بود. زد و لباسش را نجس کرد. رسیدیم به یک قهوه خانه ی بین راهی. گفت: نگه دار. پیاده شد. همه پیاده شدیم. 🌸 از قهوه چی سراغ آب گرم را گرفت. فکر کرد برای چای می خواهیم. گفت: داریم. بعد که فهمید می خواهد خودش را آب بکشد، گفت: نه، نداریم. این جا حموم نداریم که. 🌸 صیاد دست بردار نبود. بالاخره هر طور بود، خودش را آب کشید و لباسش را عوض کرد که پاک باشد، که را از دست ندهد. 📚 یادگاران، جلد 11، ص 78 👇          ╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮ 🇮🇷 🌷 🌷 اینجا زمانی برای بهتر زندگی ❤ کردن ... 😊 ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ایتا https://eitaa.com/yasmotahar ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشـــ https://sapp.ir/mazhab_va_eshg ╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯
یک روز در یکی از قرارگاه ها، صیاد از من پرسید: «فلانی! میزان شرکت رزمنده ها در نماز جماعت به چه صورت است؟» گفتم: «اکثر رزمنده ها در نماز جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشاء شرکت می کنند، ولی تعداد شرکت کنندگان در نماز جماعت صبح کم است.» ایشان گفت: «به همه اعلام کن که فردا قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر باشند.» و من این کار را کردم. صبح همه در حسینیه حاضر شدند و صیاد بلند شد و گفت: «برادران! شما به دستور من که یک سرباز کوچک جبهه اسلام هستم، قبل از اذان صبح در حسینیه حاضر شدید، ولی به امر خدا که هر روز صبح با صدای اذان، شما را به نماز جماعت می خواند، توجه نمی کنید!» این کار خیلی حاضران را تحت تاثیر قرار داد. ارتباط ما در ایتا ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ ♡ https://eitaa.com/joinchat/1211170818Ca2dc130ff3 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ کانال کلیپ و استوری زیبا ❤️در سروش ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ https://splus.ir/eestory ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ 💯