eitaa logo
من دلم آسمون میخواد ...
1.1هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
13.9هزار ویدیو
229 فایل
ما ملت امام حسینیم ...❤ #کپی مطالب از شیر مادرتون حلال تر 😊#حَلالاًطَیّباً ارتباط با ادمین @Daronadar - پناه بر آغوش ابی‌عبدالله از شَر گناه...💔 -
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🍃🐍 مار از پونه بدش میاد 🐍🍃 یه مار خوش خط و خال توی لونه ش خوابیده بود درست جلوی لونه ش سبزه و گل روییده بود ماره قدش دراز بود تو خواب نازِ ناز بود خواب گل و گیاه می دید خواب خورشید و ماه می دید ماره وقتی از خواب پرید از تو لونه ش بیرون خزید بوی گل و گیاه شنید دمِ لونه ش گلها رو دید میون گُلا گیاهی بود که ماره اونو دوست نداشت اون گیاه اسمش پونه بود ماره پونه رو دوست نداشت ماره از لونه در رفت فکر می کنم سفر رفت واسه ی فرار از پونه در رفته بود از لونه می گفت نمی دونم چرا از پونه ها بدم میاد همون گیاهی که دمِ لونه م همیشه درمیاد اینم یه ضرب المثله: مار از پونه بدش میاد پونه دمِ لونه ش در میاد ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ ♡ @yasmotahar ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🍃🌸 صبر ایوب🌸🍃 ایوب (ع) یکی از پیامبران خدا بود. او چندین مزرعه و باغ داشت وتعداد زیادی گاو و گوسفند. حضرت ایوب به پسرانش می گفت، بگردند و اگر با فقیری یا یتیمی برخورد کردند از او دعوت کنند تا به خانه ی ایوب بیاید و با آنها غذا بخورد ایوب بنده پرهیزکاری بود و در همه حال خدا را شکر می کرد یک روز شیطان نزد مردم رفت و به آ نها گفت:«ایوب خدا را شکر می کند چون در نازونعمت است. او گرسنگی و تشنگی نکشیده تا شکر کردن یادش برود!» مردم که این سخن را شنیدند گفتند:«درست می گوید مهم آنست که در فقر و نداری هم شکر گوید.» از قضا، گوسفندانش مردند. گاوهایش تلف شدند. مزرعه هایش خشکیدند.پسرانش مردند خودش هم بیمار شد. مردم او و همسر با ایمانش را از شهر بیرون کردند آنها خیلی از روزها گرسنه و تشنه بودند. اما ایوب در هر حالی خدا را شکر می کرد. او رنج های زیادی را تحمل کرد؛ اما آنقدر صبور بود که هیچ گاه لب به شکایت باز نکرد. سرانجام هم مزد صبرش را گرفت. خداوند نعمت هایی را که از او گرفته بود، دوباره به او بازگرداند؛ بچه هایش را، گاو و گوسفندانش را، سلامتی اش را. حالا صبر او معروف است. اگر کسی خیلی صبور باشد، می گویند فلانی صبر ایوب دارد. 💯 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ ♡ @yasmotahar ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🍃🌸 صبر ایوب🌸🍃 ایوب (ع) یکی از پیامبران خدا بود. او چندین مزرعه و باغ داشت وتعداد زیادی گاو و گوسفند. حضرت ایوب به پسرانش می گفت، بگردند و اگر با فقیری یا یتیمی برخورد کردند از او دعوت کنند تا به خانه ی ایوب بیاید و با آنها غذا بخورد ایوب بنده پرهیزکاری بود و در همه حال خدا را شکر می کرد یک روز شیطان نزد مردم رفت و به آ نها گفت:«ایوب خدا را شکر می کند چون در نازونعمت است. او گرسنگی و تشنگی نکشیده تا شکر کردن یادش برود!» مردم که این سخن را شنیدند گفتند:«درست می گوید مهم آنست که در فقر و نداری هم شکر گوید.» از قضا، گوسفندانش مردند. گاوهایش تلف شدند. مزرعه هایش خشکیدند.پسرانش مردند خودش هم بیمار شد. مردم او و همسر با ایمانش را از شهر بیرون کردند آنها خیلی از روزها گرسنه و تشنه بودند. اما ایوب در هر حالی خدا را شکر می کرد. او رنج های زیادی را تحمل کرد؛ اما آنقدر صبور بود که هیچ گاه لب به شکایت باز نکرد. سرانجام هم مزد صبرش را گرفت. خداوند نعمت هایی را که از او گرفته بود، دوباره به او بازگرداند؛ بچه هایش را، گاو و گوسفندانش را، سلامتی اش را. حالا صبر او معروف است. اگر کسی خیلی صبور باشد، می گویند فلانی صبر ایوب دارد. 💯 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ ♡ @yasmotahar ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🐮💭 نه گاو رو می‌خوام نه گوساله💭🐮 بین مردم ضرب المثلی هست که می گوید: «نه می‌خواهم خدا گوساله را به همسایه‌ام بدهد و نه ماده گاو را به من» این مثل را برای مردم حسود می‌آورند.مردمی که آن قدر تنگ نظر و بخیل هستند که نمی توانند آن چه را که دیگران دارند، ببینند و رنج نبرند. به این آدم ها حسود می گویند.حسادت صفت بسیار زشتی است؛ شخص حسود همیشه غمگین است و از زندگیش لذت نمی برد زیرا چشم دیدن دیگران را ندارد، برای همین می گویند:حسود هرگز نیاسود. اما داستان:👇👇 روزی روزگاری زنی زندگی می کرد که به همه ی مردم حسودیش می شد وبرای همین همیشه غمگین و ناراحت بود و رنج می کشید. روزی در مسجد نشسته بود و دعا می کرد که خدا به او یک گاو ماده بدهد.همسایه اش صدای او را که به در گاه خدا می نالید و می گفت:«خدایا!به من لطف کن و یک گاو ماده به من بده تا با شیرش بتوانم شکم خودم و خانواده ام را سیر کنم...» شنید و به او گفت:« تو آدم حسودی هستی،خدا دعای آدم های حسود را مستجاب نمی کند. تو باید از خدا بخواهی که اول یک گوساله به همسایه ات بدهد و بعد هم یک گاو شیرده به تو، شاید خدا تو را ببخشد و آرزویت را برآورده نماید.» زن حسود کمی فکر کرد و دید اگر خودش ماده گاوی و همسایه اش فقط گوساله ای داشته باشد، بازهم حسودیش می شود.این بود که گفت:« حالا كه اینطور است، نه می‌خواهم خدا گوساله را به همسایه ام بدهد و نه ماده گاو شیرده را به من». 🐮 💭🐮 🐮💭🐮 💭🐮💭🐮 🐮💭🐮💭🐮 💯 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ ♡ @yasmotahar ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
و ضرب المثل 🍗🐱گربه ی شڪمو🐱🍗 یڪی بود یڪی نبود زیر گنبد ڪبود یه گربه ی نازنازی بود شیطون و اهل بازی بود زرنگ بود و بلا بود شڪمو و ناقلا بود از بس ڪه بازیگوش بود همش دنبال موش بود ڪمین می ڪرد یه گوشه به هوای آقاموشه موش می گرفت اون ناقلا بعدش می خورد ،با اشتها یه روزی گربه ی ما، گربه ی شیطون بلا رو پشت بوم راه می رفت پایین و بالا می رفت یه دُڪّون ِ قصّابی دید از پشت بوم پایین پرید به عشق گوشت تازه رفت دمِ اون مغازه یه قصاب سبیلو با ساطور و با چاقو گوشتا را تڪه می ڪرد میذاشت توی ترازو دهن پیشی پرآب شد از گشنگی بیتاب شد میو میو را سرداد به قصابه خبرداد: ڪه من دلم گوشت میخواد جیگر میخواد دل میخواد قصابه تا اونو دید اخمی ڪرد و دادڪشید: پیشته پیشته گربه ی بلا برو برو اینجا نیا من به تو گوشت نمیدم دل و جیگر نمیدم پیشی بی صبر و تاب نگاهی ڪرد به قصاب گفت آقای سبیلو آقای چاق ِ اخمو گوشت نمیدی دنبه بده دل نمیدی قلوه بده قصابه باز دادڪشید هوار و فریاد ڪشید: گربه ی بی چشم و رو گم شو دیگه، برو برو پیشی حسابی بور شد رفت و از اونجا دور شد خسته و سر در گریبون نگاهی ڪرد به آسمون از قصابه خیری ندید رفت و رو پشت بوم پرید خسته و زار و ناامید رو پشت بوم دراز ڪشید با خودش می گفت: حالا ڪه چیزی نخوردم گشنه و ناشتا موندم تو دلم میگم: این گوشتای گندیده پیف!پیف! پیف!بومیده! شاید ڪه باورم بشه دلم یه ڪم خنڪ بشه! "گربه دستش به گوشت نمی رسه، میگه پیف! بو میده!" 💯 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ ♡ @yasmotahar ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
6.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃 قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی دچار شده باشد ارتباط ما در ایتا ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ ♡ https://eitaa.com/joinchat/1211170818Ca2dc130ff3 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ کانال کلیپ و استوری زیبا ❤️در سروش ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ https://splus.ir/eestory ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ 💯
يه شتر به شتر ديگه از دست صاحبش شكايت مي كرد كه گفت :صاحبم از بس بار من ميكنه كه طاقتم طاق ميشه شتر ديگه گفت :بارت چيه اون شتر جواب داد معمولا نمك. شتره گفت:اگر توي راهت جوي آبی ديدي توي جوب آب بخواب تا نمك ها آب بشه و بارت سبك، حال صاحبت هم جا مياد. شتره به حرف دوستش عمل كرد و صاحبش فهميد كه خوابيدن شتر از ناتواني نيست و دفعه بعد صاحب شتر نمد بار شترش كرد و شتر هم از همه جا بي خبر توي جوي آب خوابيد و وزن بارش اينبار چند برابر شد و صاحبش به زور شلاق اون رو از زمين بلند كرد و به راه انداخت و اين مثل شد كه كار به جايی رسيده كه شتر رو با نمد داغ ميكنن. ارتباط ما در ایتا ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ ♡ https://eitaa.com/joinchat/1211170818Ca2dc130ff3 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ کانال کلیپ و استوری زیبا ❤️در سروش ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ https://splus.ir/eestory ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ 💯
جواب ابلهان خاموشیست ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری،جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. خر سوار گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت: این مرد لال است ؟ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد. قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟چه گفت؟ صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند. قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبدیل شد: "جواب ابلهان خاموشی ست" ایتا ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ ♡ https://eitaa.com/joinchat/1211170818Ca2dc130ff3 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ سروش https://splus.ir/eestory ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
🟩كفگير به ته ديگ خورده 🔹️براي پختن پلو بمقدار زياد از قابلمه هاي بزرگي به نام ديگ استفاده مي كنند. و از قاشق هاي بزرگي بنام كفگير براي هم زدن و كشيدن پلو استفاده مي شود . در زمانهاي قديم كه مردم نذر مي كردند و غذا مي پختن ، مردم براي گرفتن غذاي نذري صف مي كشيدند . از آنجا كه جنس كفگيرها فلزي بود وقتي به ديك مي خورد صدا مي داد . هنگامي كه غذا در حال تمام شدند بود و پلو به انتها ميرسيد اين كفگير در اثر برخورد به ديك صدا مي داد و آشپزها وقتي كه غذا تمام ميشد كفگير را ته ديك مي چرخاندند و با اينكار به بقيه كساني كه در صف بودند خبر ميدادند كه غذا تمام شده است . 🔸️كم كم اين كار بصورت ضرب المثل در آمد و وقتي كسي از آنها سوال مي كرد كه غذا چي شد . مي گفتند از بدشانسي وقتي به ما رسيد كفگير به ته ديك خورد(يعني غذا تمام شد ) . 🔻امروزه از اين موقعي استفاده مي شود كه مي خواهند به فردي بگويند دير رسيده و ديگر مثل قبل توانائي يا ثروت قبلي را ندارد و قادر به كمك كردن به او نيستند . ارتباط ما در ایتا ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ ♡ https://eitaa.com/joinchat/1211170818Ca2dc130ff3 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ کانال کلیپ و استوری زیبا ❤️در سروش ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ https://splus.ir/eestory ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ 💯