🍃 ﴾﷽﴿ 🍃
•
#تازه_داماد_من
•
در کورسوی نورمآه که ازشیشه های رنگی پنجره می خرامید و نآزش رابه رخ سجاده ی ابریشمی میکشید ،تماشای محاسن حنابسته اش دل راقنج میداد. متانت وخشوعِ سجده ی شکرِ بعد ازنمازش تبسمی آرام کنج لبهایم نشاند.
رُخ مآه گرفته اش راسمتم گرداند و لب زد : بخواب خانوم جان!
سرم رابیش از پیش در بالشت پنبه ای فروبردم وجواب دادم:
مومن! توقع نداری این صورت مهتابیو تنهابزارم باحوری موریا!
خندید ونورمآه، قبل ازمن صاحب نیمی ازشیرینی لبهایش شد !
- نه جانم ! حوریامیدونن سوژه منظورچند ماهی میشه دلشوداده به تازه عروسش!
دندان نما ریز خندیدم و پراندم : شاه داماد !تصدقت برم من!
دست راستش را ارام به پایش زدوگفت : اِی بسوزه ... روی مهرتربتش رابا پر سجاده اش پوشاند وهمانطور که سمتم می آمد؛ عبایش را از شانه های استخوانی اش پایین کشید.
همیشه آرام بود ... دراین یک مآھی که زندگی مان نفس گرفته بود ؛ رسول آرام بود!
حتی امشب ! پاسی پیش از رفتنش!
کنارم روی دوکنده ی زانو نشست و عبایش را آرام رویم کشید . دست راستش را به نرمی روی موهآیم گذاشت و خیره نگاهم را خواند : اینجور چشمات بخوان پرپر بزنن نمیشه ها
بغض در چشمان مغرورش بازی میکرد
ـ سیدجان ؟
+ جان خانوم ؟
ـ تازه عروست رو یادت نره ... زود برگرد .خب؟
طره ای ازموهایم را میان انگشتانش پیچ داد .
+ تو همیشه تازه عروس این خونه ای خانوم ... همیشه!
•
•
•
عبایش را خودم ؛ با دستانم شستم ؛ اتو زدم ؛ عطرومشک را پیچیدم به سرتا سرش و آوردم ! اینجا ، دربهبه ای که روضه خوان میگوید : قیامت است ! میگوید : شفاعتمان کن پیش مادرت ! پیش خدایت ابروداری ! پس ابروداری کن!
جلو می آیم .سست ! فروریخته ! چون آینه ای هزار تکه که بیش ازین توان از هم پاشیدنش نیست ! راه را برایم باز میکنند .
چشمانم پی لبخندی آشنا میگردد .جمعیت را کنار می زنم . قصه ی عجیبی دارد این دارِ دنیا! آن شب من و حالا او سرش میان انبوهی پارچه ی سپید و پنبه .
مثل او ؛ مثل همان شب ... لب میزنم : بخواب آقا !
چشمهایش را به آرامیِ خوابِ سر صبحش بسته! گویی هیچ به سرِ پیکرش نیامده! محاسن سوخته اش ... دل سوخته ام!
صدایش را میشنوم : مومن ! بخوابم که تنهآ بمونی ؟
روی زانوهایم کنارش می نشینم
دست راستم را به نرمی روی خرمنِ موهایش میکشم
میگوید: خانوم جان؟
ـ جانم ؟
+ تازه دومادت رو یادت نره ها !
لبم را به دندان میکشم ... طعم گس خون دهانم را پر میکند .
عبا را باز میکنم و همانطور که روی پیکرش میکشم ؛ زمزمه
میکنم : تو همیشه شاه دامادی عزیزم ... همیشه !
•
نویسنده : #میم_سادات_هاشمی
.
.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
بــــامــــادرگــــروه نــــرم افــــزارتــــلــــگــــرامــــ:
https://t.me/joinchat/BKPsLkfAoJ1CgZULhplgLA
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا:
https://eitaa.com/yasmotahar
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ:
https://sapp.ir/mazhab_va_eshg
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
پهلوان کوچک:
✿❀ ﴾﷽﴿
❀✿
#تقدیم_بھ_تُ_ڪھ_بالاخره_مياييیــ💛
❀✿
*
تو را داشتن چھ طعمے دارد؟
طعم آلاسڪای ڪودڪےِ دهھ شصتےها
و یا پفڪ نمڪے دهھ هفتادے ها
طعم وانیل شیرینے های مارمالاد مادرم
یا مغز گردویـے ڪلوچھ های مادر بزرگــ
شاید هم مشتے آجیل و نقل مشڪل گشا در جیب وصلھ دوزی پدر بزرگ
تو تڪرارِ تڪرار نشدنے ها هستــــــــــے ،
یادآوری همان حس ناب پنج سالگـــے .....
همان شڪلات غلیظ مانده در تھ فنجان شیرڪاڪائو
ڪھ از خیرش نمےتوان گذشت ....
یا چای هل و دارچینے ڪھ عجیب در شب یلدا مےچسبد
باید بنشینے چشمهایت را ببندی و عطر نابش را باجان ببلعے
طعم قهوه ی اسپرسو در خلوت ترین ڪافھ ی شهر
زمانے ڪھ باران ناشیانھ مےبارد و
گویا قطره قطره دلتنگے و جنون روی پنجره ی دودی مےنشیند
نمیدانم ...
اصلا مرا چھ بھ توصیف طعم داشتنتــــــ
تورا آنڪس ڪھ خلق ڪرد،بھ بودنت عطر داد
بھ لبخندت طعم..
باش تا عمری سرگرم این ابهام باشم...
تورا داشتن چھ طعمے دارد؟
.
✒نویسنـــــــده:
#میم_سادات_هاشمی .❀✿
❀✿
پـــ . نـــ :
برای نیمھ ی گمشدهــــــــ😊 که هنوز پيدا نشده 😂.
#عجب_حلوای_قندی_تو
#تو_مگوترین_راز_منـــے
#جان_خوش_است_و_عشق_تو_خوش_تر
.❀✿ #عاشقانه_مذهبی #ازدواج #عقد #مرد #زن #رمان #زندگی_اسلامی #شهادت
.
.
حکایت من:
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
بــــامــــادرگــــروه نــــرم افــــزارتــــلــــگــــرامــــ:
https://t.me/joinchat/BKPsLkfAoJ1CgZULhplgLA
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
بــامــــا در ڪــانــــال نــــرم افــــزار ایــــتــــا:
https://eitaa.com/yasmotahar
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️
بــامــــادر ڪــانــــال پــــیــــام رســــان ســــروشــــ:
https://sapp.ir/mazhab_va_eshg
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️