چند موضوع در مورد نرخ سوخت؛
برخی از بی ثباتی قیمت در کشور صحبت میکنند؛
در ورودی پمپ بنزین ها در آمریکا و اروپا قیمت سوخت لحظه ای هست همانند نرخ دلار در کشور ما،
هیچ نظارتی هم بر قیمتها در پمپ بنزین ها نیست، یعنی هر پمپ بنزین بصورت دلخواه نرخ تعیین میکند!
عده ای میگویند آنجا درامدها بالاست و این مبالغ برای مردم آن کشورها پولی نیست،
خیر، اصلا اینطور نیست؛
تقریبا تمام جهان با مشکلات اقتصادی مواجه شده اند،
عدم استفاده از خودرو شخصی، اعتصاب و اعتراضات گسترده در امریکا و اروپا برای بنزین ودیگر حاملهای انرژی و اذعان مردم به عدم توانایی پرداخت هزینههای سنگین سوخت، تلاش کشورها برای خرید سوخت و همچنین سخنرانی های مکرر رئوسای جمهور آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی راجع به بنزین و حاملهای انرژی ، گواه وجود مشکلات عظیم در این زمینه است.
محمد راستین پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بیانات رهبر انقلاب درباره سنت های حتمی الهی
🔴به پویش #بیداری_ملت بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
سوره مبارکه مائده آیه شریفه ۸۳و۸۴.m4a
4.97M
به نام، یاد و توکل بر او
سلام و هر شب ۵ دقیقه با قرآن
ساعت ۲۲:۱۴
🌹سوره مبارکه مائده
آیه شریفه ۸۳و۸۴
🌴 کریمی مهرجردی
هرشب ۵ دقیقه با قرآن را اینجا 👇👇جستجو بفرمایید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد 👇و عجل فرجهم و فرجنا بهم
@roshana_esfahan
سلام:
#هوالعشق❥
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_پنجاه_و_هفتم
❥••●❥●••❥
💠 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا میشناختی؟»
دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست :«شبی که سعد میخواست بره ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!»
💠 بیغیرتی سعد دلش را از جا کَند، میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من میخواستم خیالش را تخت کنم که حضرت سکینه (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد حرم، فکر میکرد وهابیام. میخواستن با بهم زدن مجلس، تحریکشون کنن و همه رو بکشن!»
که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید :«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای شیعه و سنی حرم نذاشتن و منو نجات دادن!»
💠 میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه میکنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد :«میخواست به ارتش آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟»
به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد :«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی ایران!»
💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکهای از جانم در اینجا جا مانده و او بیتوجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد :«خودم میرسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی تهران و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!»
حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم :«چرا خونه خودمون نرم؟»
💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید :«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمهچینی میکرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم :«چی شده داداش؟»
سرش را چرخاند، میخواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی میگشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد :«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو کاظمین بمبگذاری کردن، چند نفر شهید شدن.»
#ادامه_دارد...
❥••●❥●••❥
به قلـ✍️ـم
#فاطمه_ولی_نژاد
💞با ما همراه باشید...💞
•❖•◇•❖•❣•❖•◇•❖•
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾•
#هوالعشق❥
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
❥••●❥●••❥
💠 مقابل چشمانم نفسنفس میزد، کلماتش را میشمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت :«مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...»
دیگر نشنیدم چه میگوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمیشد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجهای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که بهجای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد.
💠 ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم، صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم.
در آغوش ابوالفضل بالبال میزدم که فرصت جبران بیوفاییهایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به قیامت رفته بود.
💠 اینبار نه حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام)، نه چهارراه زینبیه، نه بیمارستان دمشق که آتش تکفیریها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم.
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد :«من جواب سردارهمدانی رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای سوری یا پرستاری خواهرت؟»
💠 و من شرمنده پدر و مادرم بودم که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه میکردم.
چشمانش را از صورتم میگرداند تا اشکش را نبینم و دلش میخواست فقط خندههایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت :«این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!»
💠 و همان دیشب از نقش نگاهم، احساسم را خوانده و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بیپرده پرسید :«فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟»...
#ادامه_دارد...
❥••●❥●••❥
به قلـ✍️ـم
#فاطمه_ولی_نژاد
💞با ما همراه باشید...💞
•❖•◇•❖•❣•❖•◇•❖•
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••
🍃🌹گروهها و افرادی که به قید قرعه انتخاب شدند:
💯هدایای تیمهای گروهی: ۲۰۰ هزار تومان
💯و هدایای افراد که به صورت فردی شرکت نمودند: ۵۰ هزار تومان
🍃🌸ـــــــــــــــــــــــــــ
🍃🌹آثار گروهی که به قید قرعه انتخاب شدند:
👇👇
🍀 پایگاه بسیج عفت انالوجه
مسئول: خانم فهیمه نجفی
استان: اصفهان
شهرستان چادگان
روستای انالوجه
🍀 گروه سرود دختران صاحبالزمان
سرگروه: خانم ریحانه جعفری
مدرسه شیخ مفید
استان: اصفهان
شهرستان: اصفهان
ناحیه پنج
🍀گروه سرود نوگلان فاطمیون
پایگاه صدیقه کبری (س)
مسئول: خانم ام البنین داوری
استان: اصفهان
شهرستان: آران بیدگل
ابوزیدآباد
🍀 گروه سرود سربازان امام زمان
پیش دبستانی تبسم
استان: اصفهان
اداره آموزش و پرورش منطقه مهردشت
شهر: دهق
🍃🌸ـــــــــــــــــــــــ
و آثار فردی که به قید قرعه انتخاب شدند:
👇👇
🍀نازنین فاطمه و نازنین زهرا قراباغی
۸ و ۱۲ ساله
نام پدر: مرتضی
استان: همدان
شهرستان: فامنین
🍀 آیناز اکبری
متولد: ۱۳۹۴
نام پدر: یعقوب
استان: اصفهان
شهر: اصفهان
🍀 فاطمه رجائی
نام پدر: محسن
کلاس چهارم
مدرسه حضرت ولیعصر (عج)
استان: اصفهان
شهرستان:خوانسار
🍀 نگین فدایی
نام پدر: جواد
دبستان ابوریحان
استان: اصفهان
شهرستان: اردستان
🍀مطهره بهارلو
۸ ساله
نام پدر: هادی
استان: اصفهان
شهرستان: بویین میاندشت
روستای قره بلطاق
🍀ابوالفضل سلمانی سرشکی
نام پدر:حمیدرضا
پایگاه مقاومت بسیج امام مهدی(عج)
استان: اصفهان
شهرستان: نطنز
🇮🇷
📝#صرفا_جهت_اطلاع | بایدن در غرب آسیا بدنبال چیست؟
🍃🌹🍃
❌ بایدن در جریان سفر خود به منطقه خاورمیانه که به طور خاص عزیمت وی به اراضی اشغالی و عربستان سعودی، نقاط عطف آن به حساب می آیند، در پیِ چهار موضوع است:
1⃣ پیشبرد "توافق ابراهیمِ ۲ "بین صهیونیست ها و کشورهای مرتجع حوزه خلیج فارس در تقابل با جمهوری اسلامی
2⃣ اقناع سازی کشورهای عربِ حاشیه خلیج فارس خصوصا امارات و عربستان جهت افزایش تولید نفت
3⃣ ارائه تضمین های جدید اقتصادی و امنیتی به متحدان منطقه ای آمریکا و جلوگیری از چرخشِ آن ها به سمت چین و روسیه
4⃣ تقویت موضع دموکرات ها در آستانه انتخابات میاندوره ای کنگره آمریکا خصوصا استفاده از لابی های عربی و صهیونیستی
#روشنگری | #ثامن | #حقوق_بشر_آمریکایی
🆔 eitaa.com/meyarpb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ تقدیر حضرت حجت الاسلام والمسلمین سید حامد موسوی امام جمعه محترم موقت درچه از پویش بزرگ #مالک_مهربان و دعوت از مردم برای پیوستن به این کار خداپسندانه ❤️
🗓خطبه های نماز جمعه درچه_ ۱۰ تیرماه ۱۴۰۱
#مالک_مهربان
#شهر_من_درچه
بیرجند،سخنرانیِپیشازخطبههاینمازجمعه.mp3
11.9M
#بشنوید
🔸اگر تریبونِ نماز جمعه، بلندگویِ عدالتخواهیِ انقلابی نباشد، آن تریبون، تریبونِ نماز جمعۀ جمهوری اسلامی نیست.
▫️سخنرانیِ پیش از خطبههای نماز جمعۀ شهرستان بیرجند (مرکز استان خراسان جنوبی) ۱۴۰۱/۰۴/۱۰
#هوالعشق❥
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_پنجاه_و_نهم
❥••●❥●••❥
💠 دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانوادهام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم میکردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :«یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!»
از شنیدن خبر سلامتیاش پس از ساعتها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بیاراده از دهانم پرید :«میتونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فیالبداهه پاسخ داد :«حرف میتونه بزنه، ولی خواستگاری نمیتونه بکنه!»
💠 لحنش بهحدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را میخواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و برادرانه به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خندههات تنگ شده بود!»
ندیده تصور میکرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمیخواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفههای اشکم را چید و ساده صحبت کرد :«زینب جان! سوریه داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو دمشق منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک میکنن، یعنی غرب خودش داره صحنه جنگ رو برای تروریستها آماده میکنه!»
💠 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بیصدا زمزمه کرد :«حمص داره میفته دست تکفیریها، شیعههای حمص همه آواره شدن! ارتش آزاد آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریستهام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، بهخصوص اینکه تو رو میشناسن!»
و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، سردارسلیمانی و سردارهمدانی تصمیم گرفتن هستههای مقاومت مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این تکفیریها رو میگیریم!»
💠 و دلش برای من میتپید که دلواپس جانم نجوا کرد :«اما نمیتونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی ایران!»
سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم :«تو منو بهخاطر اشتباه گذشتهام سرزنش میکنی؟»
💠 طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد :«همون لحظهای که تو حرم حضرت زینب (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم خدا خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟»
#ادامه_دارد...
❥••●❥●••❥
به قلـ✍️ـم
#فاطمه_ولی_نژاد
💞با ما همراه باشید...💞
•❖•◇•❖•❣️•❖•◇•❖•
#هوالعشق❥
#دمشق_شهر_عشق
#قسمت_شصتم
❥••●❥●••❥
و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیمخیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بیصدا پرسیدم :«پس میتونم یه بار دیگه...»
💠 نشد حرف دلم را بزنم، سرم از شرم به زیر افتاد و او حرف دلش را زد :«میخوای بهخاطرش اینجا بمونی؟»
دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم :«دیروز بهم گفت بهخاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمیکنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد :«پس خواستگاری هم کرده!»
💠 تازه حس میکرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور آمریکا بود، این مدافع حرم!»
سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد :«حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست میتونه بیاد دنبالت.»
💠 از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانهای ذهنم به هر طرف میدوید و کودکانه پرسیدم :«به مادرش خبر دادی؟ کی میخواد اونو برگردونه خونهشون داریا؟ کسی جز ما خبر نداره!»
مات چشمانم مانده و میدید اینبار واقعاً عاشق شدهام و پای جانم درمیان بود که بیملاحظه تکلیفم را مشخص کرد :«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب میکنم، برا تو هم به بچهها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری تهران انشاءالله!»
💠 دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد.
ساعت سالن فرودگاه دمشق روی چشمم رژه میرفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را میدیدم و یک گوشه دلم از دوریاش آتش میگرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود، دلم میخواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه میگفتم راضی نمیشد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد...
#ادامه_دارد...
❥••●❥●••❥
به قلـ✍️ـم
#فاطمه_ولی_نژاد
💞با ما همراه باشید...💞
•❖•◇•❖•❣️•❖•◇•❖
سلام:
😍 اردویی تفریحی و زیارتی 😍
اردوی یک روزه ویژه ی دختران و مادران عزیزمان
😍🤩🤩با کلی بازی و مسابقه 🥁
✅زمان اردو : روز چهارشنبه ۱۵تیرماه
✅مکان اردو : امامزاده احمد رضا
📢زمان ثبت نام: تا روز دوشنبه مهلت ثبت نام با خانم محمدی مسول اردویی تماس حاصل فرمایید
. +98 913 599 7558
💰هزینه ی اردو:کرایه ی ماشین +ی پذیرایی مختصر
۵۰هزارتومان میباشد
🕣ساعت حرکت : ۷:۳۰صبح درب مسجد شهدا و ساعت برگشت ۱۸میباشد
دوستان زحمت بکشید هزینه ی اردو واریز کنید به حساب خانم محمدی و عکس فیش براشون بفرستید تا ثبت نام شما قطعی شود
5894631161077219
بهاره محمدی
#پرسش_و_پاسخ
ایا رابطه با آمریکا خطر او را برای ما کم میکند؟
به دو دلیل خطر آمریکا را کم نمیکند. یک: آمریکا به عراق حمله کرد؛ در حالی که با هم رابطهی سیاسی داشتند. دو: رابطه، برای آمریکائیها، همیشه وسیلهای برای نفوذ در قشرهای مستعد مزدوری بوده است.
#جهاد_تبیین
#نشست #ثامن23
#حقوق_بشر_آمریکایی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آمریکا در مذاکره به دنبال چیست و بازی تحریم و مذاکره تا چه زمانی ادامه مییابد؟
آمریکا در مذاکره به دنبال همان چیزی است که از طریق تحریم به دنبال آن بود یعنی تضعیف کشور تحریم شونده (ایران) و نهایتا تغییر رفتار این کشور زیرا ایران در موضع انفعالی قرار دارد و در زمین آمریکا، بازی می کند. اتفاقی که این بازی آمریکا را تکمیل می کند، ترساندن مردم از شکست مذاکرات و ایجاد دوگانه «جنگ یا مذاکره» است.
همچنین بازی تحریم و مذاکره یا همان سیاست چماق و هویج آمریکا زمانی پایان می یابد که نقاط آسیب پذیر اقتصاد ایران برطرف شود و کارآمدی تحریم از بین برود؛ اتفاقی که درباره برخی تحریمها مثل تحریم واردات بنزین در اواخر دهه هشتاد رخ داد.
شرط لازم برای تحقق این موضوع که ایران به صورت جدی به دنبال خنثی سازی تحریمها نرود و کارآمدی ابزار تحریمی آمریکا حفظ شود، اقتصاد شرطی است و این نوع اقتصاد هم بدون فعالیت جریان تحریف در ایران ایجاد نمیشود. این جریان نمی خواهد در کشور این اجماع ایجاد شود که عبور از تحریم راهحل غیر اقتصادی ندارد.
#جهاد_تبیین
#نشست #ثامن23
#حقوق_بشر_آمریکایی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@ahlolbasarدکترفوادایزدی.mp3
6.52M
صوت:🔥نشست مجازی به مناسبت هفته افشای حقوق بشر آمریکایی
موضوع : آمریکا و نظم جدید جهانی
کارشناس : دکتر فواد ایزدی
#جهاد_تبیین
#نشست #ثامن23
#حقوق_بشر_آمریکایی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
123.8K
#پرسش_و_پاسخ
🔺چرا غربیها و آمریکا هم بر توافق با ایران تاکید دارند و هم آن را نقض میکنند؟
#جهاد_تبیین
#نشست #ثامن23
#حقوق_بشر_آمریکایی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷