eitaa logo
#یاس نبی۷
49 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
179 فایل
بیان وبررسی مسائل سیاسی روز و مهارتها و قصه های شب مارادر این کانال همراهی کنید 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ارتباط بامدیرکانال 👇 @M_chavoshi
مشاهده در ایتا
دانلود
قصه ی شب 🌃
جواب گرفت: – «چه خوب که آمده بودید و چه بد که ندیدمتان. تنهایی‌ها گاه شکسته می‌شود و به گمانم این صدای شکستنش بود.» در کشمکشی میان خواستن و پرهیز افتاده بود. مدام در ذهنش حرف‌ها و فکرها می‌رفت و می‌آمد. – چرا باید با دختری که هیچ ربطی به من ندارد کل‌کل کنم؟ – خب بیچاره تنهاست. لابد از دست من کاری برمی‌آید که ممکن است از دست دیگری برنیاید… – دخترها و پسرها رابطه‌شان با هم در هر مرحله‌ای که باشد یک دزدی است. سراغ جسم و روحی می‌روی که برای تو نیست. آینده‌ای را خراب می‌کنی با دزدیدن امروزش، چون می‌خواهی لذتی نقد را ببری. لذتی که زاویه‌های دیگر مثل اعتماد و صداقت و اعتقاد را خراب می‌کند. به خودش که آمد، صدای اذان در خیابان پیچیده بود. ترم جدید که شروع شد. واحد‌های بیش‌تری گرفته بود. خیز برداشته بود برای این‌که هفت‌ترمه از درس‌ها و دانشگاه خلاص شود. صحرا کفیلی دست‌بردار نبود و گاه ‌و بی‌گاه پیام می‌داد. وسوسه می‌شد که او هم در این گاه‌وبی‌گاه، گاهی جوابش را بدهد، اما سکوت می‌کرد. حالا گرفتاری‌اش به صحرا بیشتر هم شده بود. هر وقت ایمیلش را باز می‌کرد، نامه‌ای از صحرا داشت. آخرین امتحان پایان ترم را که داد، فکر همه چیز را می‌کرد به جز دیدن صحرا که درست مقابل در ورودی ساختمان نشسته بود. سرش را انداخت پایین و راهش را کج کرد. تلفنش زنگ خورد. تردید کرد که جواب بدهد یا نه. در کشمکش میان خواستن و پرهیز، تماس را وصل کرد. صحرا اصرار داشت که هم‌دیگر را ببینند. می‌گفت توی یک کافی‌شاپ قرار بگذاریم. انگار کار مهمی و فوری داشته باشد، خواهش کرد که من منتظرم. هرچه تلاش کرده بود که او را قانع کند اگر کاری دارد، تلفنی بگوید، نپذیرفته بود و گفته بود که توی کافی‌شاپ منتظرم و قطع کرده بود. دلیلی قانع‌کننده‌تر از این‌که ممکن است بچه‌ها ببینند دارد با صحرا صحبت می‌کند، نداشت. اما همین یک دلیل برای نرفتنش کافی بود. شب باز هم ایمیلی از صحرا دریافت کرده بود. شاکی بود از نیامدنش و از برادرش گفته بود و نگرانی‌ای که فقط او می‌توانست برطرفش کند. به عقل او که هیچ، به عقل جن هم نمی‌رسید که صحرا فعالیت‌های فرهنگی‌اش در مسجد را هم رصد کرده باشد. این را وقتی فهمید که پسری دوازده‌‌ سیزده ساله خودش را معرفی کرده و گفته بود که برادر صحرا کفیلی است و می‌‌خواست در کلاس‌های تقویتی مسجد شرکت کند. شب دوباره ایمیل تشکر صحرا رسید. نتوانسته بود جواب ندهد. پرسیده بود: – «چرا خود شما با برادرتان ریاضی کار نمی‌کنید؟» پاسخ آمد: – «همیشه یک غریبه، یک راه حلی بلد است که آشنا بلد نیست. امیدوارم کمک شما برای برادرم مؤثر باشد.» برادر صحرا می‌آمد و می‌رفت. با بچه‌های مسجد گرم گرفته بود و گاه کیک‌هایی که می‌آورد، بچه‌ها را خوشحال می‌کرد. آخر فصل برای بچه‌ها اردوی سه‌روزه گذاشته بودند. ماشین راه افتاد و رفت که کفیلی و برادرش رسیدند. خواهش کرد و گفت که نتوانسته برادرش را زودتر آماده کند. این درخواست را نمی‌توانست رد کند. ماشین را روشن کرد و صحرا و برادرش را سوار کرد تا به اتوبوس برساند. دل‌شوره به جانش افتاده بود. وقتی به اتوبوس رسیدند و برادر صحرا سوار شد و با او توی ماشین تنها شدند، تازه فهمید که چرا دلش جوشیدن گرفته است. لرزشی ته وجودش حس کرد. فرمان را محکم گرفته بود. شیشه‌ها را پایین داد و دستش را به لبه پنجره تکیه داد تا بلکه صدای باد، او را از سکوتی که بر ماشین حاکم شده بود، رهایی بخشد. – هرشب که می‌نویسم آروم می‌شم. لحظاتی به سکوت گذشت. – از این‌که اجازه می‌دید خلوت‌هامو با شما تقسیم کنم، واقعا نمی‌دونم چطور تشکر کنم. از این‌که به برادرم محبت می‌کنید واقعا ممنونم. طوری فرمان را دست گرفته بود و خیابان‌ها را می‌کاوید که انگار دنبال منجی می‌گردد. این‌طور وقت‌ها گویی زمان هیچ که به نفع نیست، خودش را به بی‌خیالی هم می‌زند و آن‌قدر کشدار جلو می‌رود که تو زمین و زمان را به فحش می‌کشی. – کجا برسونمتون؟ این سؤال، پاسخ حرف‌های صحرا نبود، اما حرفی بود که وسوسه‌هایش را بی‌اثر می‌کرد. – کار دارم و نزدیک مسجد پیاده می‌شم. آن اردو بهانه شد تا در سه روز، سه بار تماس بگیرد برای تشکر، خبر گرفتن و تمجید از اردوی خوب؛ حالا دیگر مجبور شده بود این شماره آشنا را که هنوز ذخیره‌اش نکرده بود جواب بدهد. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
جواب بله یا خیر، یعنی آینده‌ای که رقم می‌خورد. دوباره سروکله سهیل پیدا شده و از پدر اجازه می‌خواهد که برویم بیرون و صحبت کنیم. پدر به خودم واگذار می‌کند. می‌افتم به جان موهایم. چند بار می‌بافمشان، بازشان می‌کنم، شانه می‌کشم. تل می‌زنم، دوباره می‌بندمشان. اصلاً نمی‌روم! نمی‌خواهم تا نخواستمش، حسی را در درونش تثبیت کنم. توی آشپزخانه دارم برایش چای می‌ریزم که می‌آید. صندلی را عقب می‌کشد و می‌نشیند. خودم را مشغول نشان می‌دهم. آرام می‌گوید: – بهتری لیلا! جلوی روسری‌ام را صاف می‌کنم. حس این‌که با ذهنیت دیگری به من نگاه می‌کند باعث می‌شود بیشتر در خودم فرو بروم. – کاش قبول می‌کردی یه دور می‌زدیم. برای حال و هوات خوب بود. چیزی که الآن برایم مهم نیست حال و هوایم است. دوست دارم آخر این قصه زودتر معلوم شود. می‌گویم: – خوبم. تشکر. دست راستش را روی میز می‌گذارد و با دستمال کاغذی که از جعبه بیرون زده بازی می‌کند: – لیلا! من حس می‌کنم پدر و مادرت راضی هستن به ازدواج ما؛ اما انگار خودت خیلی تردید داری. استکان چای را جلو می‌کشد. نگاهم را به دستان مردانه‌اش که دور لیوان چای گره شده ثابت می‌کنم تا بالا نیاید و به صورتش نرسد: – پسر دایی! – راحت باش، من همون سهیل قدیمم. من لیلای قدیم نیستم. دستان یخ کرده‌ام را دور استکان می‌گیرم تا گرم شود:  – قدیم یعنی کودکی، الآن بزرگ شدیم. من دختر عمه‌ام، شما پسردایی. لبخند می‌زند. انگشتانش محکم‌تر لیوان را می‌چسبد: – باشه هرطور راحتی! اصلاً همیشه هرطور تو بخوای؛ مثل بازی‌های بچگی‌مون. – نه این الآن درست نیست. بچه که بودیم شاید می‌شد بگی هرطور که می‌خوای. چون بنا بود بچه آروم بشه؛ اما اگر الآن که این حرف رو می‌زنی، من خراب می‌شم پسردایی. خراب‌تر از اینی که هستم. زندگی به آبادی نمی‌رسه. لیوان چایی‌اش را عقب می‌زند و انگشتانش را درهم قفل می‌کند! – من آرامش تو رو می‌خوام. این‌که بتونم همه شرایط رو باب میل تو جلو ببرم تا لذت ببری. توی دلم شک می‌افتد که یعنی اگر همه چیز باب میل من باشد به آرامش می‌رسم؟ یعنی سهیل غول چراغ جادوی زندگی من می‌شود و کافی است آرزو کنم، درخواستم را بگویم و او دست به سینه مقابلم خم شود و برایم فراهم کند؟ مثل بچه لوسی که هر چه می‌خواهد می‌یابد و اگر ندادنش قهر می‌کند و پا به زمین می‌کوبد. حتی خدا هم این کار را برایم نمی‌کند. قبول نمی‌کند تمام دعاهای من را اجابت کند. گاهی حس می‌کنم فقط نگاهم می‌کند. گاهی تنها در آغوش می‌گیردم. گاهی اشک می‌دهد تا بریزم و آرام شوم. گاهی گوش می‌شود تا حرف‌هایم را بشنود و در تمام این گاهی‌ها، دعاهایم در کاسه دست‌هایم و بر لب‌هایم می‌ماند و اجابت نمی‌شود. بارها شده که ممنونش شده‌ام که دعایم ماند و جواب مثبت نگرفت. بس که اشتباه بود و خلاف نیاز اصلی‌ام. نه، من سهیل را این‌طور نمی‌خواهم. اگر به دنیایم وعده آسایش بدهد قطعاً پا در گِل می‌شوم و به قول مسعود، مثل خر فقط می‌خورم و باربری می‌کنم و به وقت مستی می‌سَرَم. یک «من» درونم راه می‌افتد. شاید این به نظر خیلی‌ها خوب باشد، اما من نمی‌خواهم مثل عقده‌ای‌ها همه‌اش خودم را اثبات کنم. می‌خواهم خوش‌بخت باشم. چه من باشم، چه نیم من. غرور زمینم می‌زند. ـ لیلا! خواهش می‌کنم با من به از این باش که با خلق جهانی. ظرف میوه را هل می‌دهم طرفش و تعارف می‌کنم. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 📝 | ◀️ دلایل قیام امام حسین علیه‌السلام 🔴 در‌مورد قیام سالار شهیدان این شبهه را مطرح می‌نمایند که در آن زمان اسلام و حاکم اسلامی در رأس قدرت بوده و مردم نیز به نماز، روزه، حجاب، حج، خمس و زکات در بالاترین سطح می‌پرداختند. پس چرا ایشان خود‌‌ و خانواده را در معرض جنگی نابرابر قرار دادند؟! انگیزه‌های قیام امام حسین علیه‌السلام را به اختصار این‌گونه می‌توان برشمرد : 1⃣ بیعت خواهی یزید: یزید به حاکم خود در مدینه نوشت: حسین، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر را احضار نموده و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعت نکردند آنها را گردن بزن و سرشان را برای من به شام بفرست. امام در جواب فرمود: هنگامیکه امت اسلامی به پیشوایی مثل یزید گرفتار گردد، باید فاتحه اسلام را خواند. و بدین جهت از بیعت با یزید امتناع ورزید. 2⃣ دعوت مردم کوفه از امام(ع) و اقامه حجت بر ایشان: وظیفه امام این است که در صورت آماده بودن زمینه، در جامعه اسلامی حکومت اسلامی را تشکیل دهد و به حسب ظاهر چنین زمینه‌ای آماده بود، چون مردم کوفه با ارسال حدود ۱۲ هزار نامه برای امام(ع) آمادگی خود را برای کمک به ایشان اعلان نمودند. لذا اگر امام اجابت نمی‌فرمود، چه بسا در برابر خدا و امت اسلامی و تاریخ مسئول بوده و مواخذه می‌گردید. خلافت و حکومت، حق مسلم آن حضرت بوده است، چنانکه فرمودند: به جانم قسم امام نیست مگر آن که به کتاب خدا عمل کند و به عدل و قسط رفتار نماید و بر‌حسب قانون و حق مجازات کند و خود را در مسیر رضای خدا قرار دهد. و روشن است در آن زمان تنها کسی که بتواند همه این شرایط را به طور کامل رعایت نماید، خود امام حسین علیه‌السلام بوده‌اند. 3⃣ ‌اصلاح امت و مبارزه با فساد: خود حضرت فرمود: انگیزه‌ام از قیام، اصلاح امت جدم رسول خداست. و به عبارت دیگر یکی از علل قیام امام حسین(ع) زنده کردن ارزش‌های اسلامی بوده است. ارزش‌هایی مانند وحدت‌اسلامی، آزادگی، اخلاق‌اسلامی و امر‌به‌معروف و نهی‌از‌منکر که حکومت اموی سعی کرد با نابودی این ارزش‌ها پایه‌های حکومت خود را محکم سازد. 4⃣ پاسداری از اسلام و ترویج و گسترش آن در جامعه: تبیین و توضیح معارف اسلام برای مردم، از اهداف قیام بزرگ اباعبدالله بود، چنانکه در زیارت اربعین امام حسین(ع) می خوانیم: (خدایا من شهادت می‌دهم که امام حسین) خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از جهالت و گمراهی نجات دهد. 5⃣ امتحان گسترده مسلمین: بعضی از شیعیان پر ادعا و کم محتوا که آرزو می‌کردند ای کاش در رکاب علی(ع) با "ناکثین" و "قاسطین" و "مارقین" پیکار می‌کردند باید به امتحان فراخوانده می‌شدند و لذا قیام سیدالشهدا آزمونی برای همه آنها بود؛ امام(ع) در پاسخ کسی که عرضه داشت ایشان به کربلا نرود، فرمود : "اگر در مکان خود اقامت کنم پس این خلق بخت برگشته به چه چیز امتحان شود و به چه چیز آزموده گردد؟" ❇️ امام حسین(ع) برای زنده نگه داشتن اسلام ناب محمدی(ص)، جان خویش و یاران باوفایش را فدا کرده و اسارت خاندان نبوت را به جان می‌خرد. لذا امروز بر همگان است با تأسی از سرور آزادگان جهان، در اجرای امربه‌معروف و نهی از‌منکر و جهاد تبیین به عنوان فریضه‌ای قطعی و حتمی در جامعه همت گمارند. ✍ مصطفی علیجان‌زاده | | (ع)
مستند صوتی 🔴 حقایقی پنهان که شاید بخواهید بدانید! استاد امینی خواه قسمت: 6 مروری بر نکات جلسه ششم ادامه واقعه چهارم….. ماموریت ویژه شیاطین شیاطین، از هیچ میتی نمی گذرند. دیدم؛ لحظه مرگ پیرمردی که شرابخوار بود وفور تاثیر شیاطین در زندگی انسان شیطان به چه شکلی در می آید؟ شکارگاه شیطان فایده ذکر اهل بیت در لحظه مرگ چه کسانی مورد عنایت اهل بیت هستند؟ روایتی که تکانم داد. ثمره کدام اتصال بهشت است؟ فرق اهل نجات واهل حق مصادیق اصحاب یمین تصاویر طوایف شیطانی روایتی که حقیقت آن را دیدم. گناهانی که عادی شده همان منجلاب است. اصل عمل را می دیدم نه کاور آن را بهترین جای جهان برای زندگی چه کسانی دشمن شیعیان هستند؟ تاثیر شیاطین در تصمیم انسان هرکس می خواهد مدافع حق باشد، خود را برای بدترین اتفاقات آماده کند. راهی برای خلاصی از شیطان شیطان از دو طریق انسان را می زند؟ تاثیر مال مخلوط به حرام در زندگی 💠 •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈
hedayat 7.pdf
446.8K
🇮🇷 📝 | ایمان به وعده نصرت و یاری الهی 🍃🌹🍃 | | 🆔 rubika.ir/meyar_pb