سلام:
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #سی_وشش
_مسخره..! خیلی بی مزه ای...!!😠
خواست از پشت بام پایین رود، که علی، جدی شد، باصدای بلندی گفت:
_هادی رو که میشناسی، از بچه های هیئت.😊
یوسف برگشت. منتظر ادامه جمله رفیقش بود.
_سیدهادی حیدری. یادته میخاست بره سپاه...؟ رفته.حالا هم رسمی شده.
_خب. این چه ربطـ...
علی_امشب ساعت ٩شب🕘 باخانواده اش میان خونه محمداقا اینا،خاستگاری.😊
همانجا ایستاد....
زمان برایش متوقف شده بود... علی هیچوقت دروغ نمیگفت. بحرفش شک نداشت.
هنوز قلبش تپش داشت..😣
چهره اش درهم شد.😖دیگر درد قلبش را نمیتوانست تحمل کند..! با زانو روی زمین افتاد..
علی بسمتش آمد. او را بلند کرد.
_وایسا یه قرصی چیزی برات بیارم..!
علی زود پایین رفت.
از تو کمد قرص یوسف را پیدا کرد.پشت بام رفت.قرص را با یه لیوان آب به یوسف داد.
یوسف_ من همه کار کردم.😣همه کار..! دیگه باید چکار میکردم، که نکردم. دیدی خاستگاری هم کردم، دوبار، هربار بهم خورد...!!! آخخخ...😖😣
علی، موکتی را...
که برای نشستن خودش آورده بود، را پهن کرد. یوسف دراز کشید. و خودش، کنارش نشست.😊
علی_اون شب بهت گفتم، خونه آقابزرگ، یادته...؟ باید بجنگی..!!😊 یه دکتر هم برو اینهمه درد، زمینگیرت میکنه..!😕
خیلی آرام زمزمه کرد.
_چیزیم نیس.خوبم.استخاره کن برام
_دِکی...داری میمیری دیوونه..! دکتر باید بری. استخاره..!؟ استخاره راهی نداره.! وقتی به کارت مطمئن هستی..!😕
_خب چکار کنم.!؟😒
علی_هیچی رفیق.فراموشش کن.
یوسف سریع بلند شد. نشست.
_میفهمی چی میگی...!؟😠 میگم استخاره کن میگی نه. میگم چکار کنم میگی فراموشش کنم؟؟!!! 😠🗣
_آروم باش پسر..!😒 هنوز که چیزی معلوم نیس.. بعدشم.. گفتم زودتر خبرت کنم.. همین امشب تمومش کنی!😊
گوشی علی زنگ خورد...
برداشت و مشغول حرف زدن شد.از یوسف #فاصله گرفت.یوسف هم متوجه شد که مخاطب علی، #همسرش هست.
یوسف، لبه پشت بام نشست...
آرنج دستانش را روی زانوهایش گذاشت. سرش را درحصار دستانش قرار داد.
«خدایا خودت گفتی من به تو #توکل کنم برام کافیه..!همه تلاشمو کردم توکل کردم به نامت، به اسم اعظمت.!خدایا کسی رو #غیرتوندارم. خودت #کمکم_کن. میخام تموم بشه ولی نمیشه.😣 کمکم کن..! »
صدای زنی از پایین می امد...
نزدیک میشدند، به پشت بام.سرش را بلند کرد.مرضیه خانم و علی بودند. فکری مثل جرقه به ذهنش رسید.
مرضیه خانم_سلام.
یوسف_سلام از بنده ست. راستش یه زحمتی براتون دارم.😔
بانگاهش به علی، #تاییدی میخواست تا #ادامه_حرفهایش را بگوید. لبخند علی😊 تایید بود.
مرضیه خانم_ بفرمایید.
_من خواهر ندارم. میخام برام خواهری کنین. 😔باعمو صحبت کنین. البته خودم، بهشون زنگ میزنم.به مامان هم میگم دوباره به مادرتون حرف بزنن.و اینکه برنامه امشب رو... مجلس امشب.. رو..😔🙏
نمیدانست جمله اش را چطور کامل کند.
✨✨💚💚💚✨✨
ادامه دارد...
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
#فاطمیه
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••
سلام:
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #سی_وهفت
مرضیه خانم_ شرمنده آقایوسف نمیتونم.
_خب... چرا!! ؟؟😔
علی_مرضیه خانم راست میگه. اگه ما کاری کنیم برا هردوتون بد میشه.😕
مرضیه خانم_ به اندازه کافی حرف و حدیث پشت سرشما دوتا هست. با پشتیبانی من هم کار برا شما سخت تر میشه و هم تهمت ها و حرفها بیشتر میشه.
یوسف رویش را برگرداند. بسمت در رفت.
علی_حالا خدابزرگه. نگران نباش.😊
با ناراحتی از پایگاه بیرون زد...
اولین تاکسی به مقصد خانه، سوار شد.
حوصله پیاده روی نداشت. زودتر از چیزی که فکر میکرد به خانه رسید.
باید تکلیفش را یک سره میکرد. نمیتوانست ببیند، حتی تصورش هم امکان نداشت که...
💔ریحانه اش همسر کسی دیگر شود.😡💔
پدرومادرش، خانه بودند...
سلامی کرد. کوروش خان روی مبل مقابل تلویزیون نشسته بود به تماشا. فخری خانم در آشپزخانه بود. چای میریخت.
یوسف رو به پدرش کرد.
_بابا
_بگو 😠
_میخام باهاتون حرف بزنم😐
کوروش خان، بدون اینکه نگاهش را تغییر دهد. گفت:
_میشنوم 😠
_بابا از اول من بهتون گفته بودم فقط ریحانه. شما گفتین #نه. #شرط گذاشتین. از ارث #محرومم کردین.حالا دیگه چرا نمیذارین...؟!😐
فخری خانم سینی چای را روی میز مقابل همسرش، گذاشت. روی مبل نشست.
_خب معلومه چون هنوز دلمون راضی نیست. چون خوشم نمیاد ریحانه عروسم باشه. زوره؟؟😕
_ولی مامان با این کارتون دارین آینده منو خراب میکنین!😥
باغصه گفت:
_اگه ریحانه نشد.دیگه تا اخر عمر ازدواج نمیکنم.اینو خودتون هم میدونین. ولی فقط یه سوال دارم😒☝️ اگه قانعم کردید قبوله منم حرفی ندارم.
فخری خانم خوشحال شد. که یوسف از موضع خود پایین آمده.
_خب بگو😊
_از چه اخلاقی، از چه حرکتی از ریحانه دلگیر شدین.اصلا مگه چکار کرده که شما اینهمه ازش بیزارید..!؟🙁
فخری خانم حرفی برای گفتن نداشت. سوال پسرکش، منطقی بود و بجا. سکوت کرد... کوروش خان، فنجان چای را برداشت. نگاهی به یوسف کرد.
_تصمیمت قطعیه!؟😠
_خب معلومه. یعنی شما تو این مدت ندیدید؟؟ قبل از عید تا حالا..!!!😔
_خب پس خوب گوش کن ببین چی میگم... اینو که میگم خوب روش فکر کن الان نمیخاد جوابمو بدی.
_باشه چشم. بفرمایین.😒
_من راضی میشم. مادرتم با من. ولی به دوشرط.. 😠
کوروش خان، نگاه از تلویزیون گرفت، با عتاب، انگشتهایش را بالا آورد.
😠☝️یک_حق پول گرفتن نداری نه از #من و نه از #مادرت.و تمام خرج و مخارج خودت و زنت با خودت👉 از وقتی #محرم میشی #تاآخرعمرت..!
😠✌️دو_خاستی خونه اجاره کنی، زنتو ببری شیراز، هرکاری میخای بکن ولی روی کمک ما #هیچ حسابی باز نکن...!!
با نگاهی پر از غصه به دهان پدرش زل زده بود.😢😒
_فهمیدی کامل... یا تکرار کنم؟😠
_ولی بابا این بی انصافیه..!! مگه منـ...😥😒
_همینی که هست..!😡
_ماشینم چی... اونمـ...!!! ؟؟😒
فخری خانم_ ماشینت برا خودت. با پول خودت خریدی.😏
یوسف _باشه قبول... چشم هرچی شما بگین... 😔 فقط مامان الان یه زنگ بزنین به طاهره خانم، یه قرار بذارین.
_الان نمیزنم.. بذار برا بعد.!
کوروش خان _نمیخوای بیشتر فکر کنی؟! الان ببین #یاشار تو #نازونعمت داره زندگی میکنه.. اونوقت #تو..!!
کوروش خان سری با تاسف برای پسرش تکان داد. و یوسف بدون جوابی به پدرش، خودش بلند شد. تلفن را آورد و بدست مادرش داد.
_مامان...بزنین دیگه..!☎️😔
✨✨💚💚💚✨✨
ادامه دارد...
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
#فاطمیه
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾
سلام:
⭕️کاروان شهداء در پایتخت شهدای ایران نجف آباد
🏴 همزمان با شب شهادت سردار دلها،
شهید حاج قاسم سلیمانی مردم عزیز و شهید پرور شهرستان #نجف_آباد میزبان شهدای گمنام خواهند بود .
🔹مراسم ویژه لحظه شهادت حاج قاسم باحضور کاروان شهدای گمنام روز دوشنبه ۱۲دی ماه از ساعت ۲۳شب در یادمان شهدا نجف آباد برگزار می گردد.
🔹در ضمن مراسم تشییع شهدا روز سه شنبه ۱۳دی ماه ساعت ۹:۳۰ در میدان امام خمینی رحمت الله علیه(باغ ملی) برگزار می گردد.
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊
@yasnabi7🕊❀✾••┈••
باسمه تعالی
چند ویژگی افراد بی بصیرت :👇👇
۱- آدم بی بصیرت هنر پیشه را می بیند ولی کارگردان را نمی بیند.🌸
۲- آدم بی بصیرت سطحی نگر و شعار زده است.💥
۳- آدم بی بصیرت اهل افراط و تفریط است.
۴- آدم بی بصیرت توان تبدیل تهدید به فرصت را ندارد.🍀
۵- آدم بی بصیرت به جای سربازی کردن برای ولایت ، در برابر ولایت نظریه پردازی می کند.🌿
۶- آدم بی بصیرت به جای شناخت حق و باطل ، افراد را ملاک حق و باطل قرار می دهد.🦋
۷- آدم بی بصیرت به جای حل مسئله، صورت مسئله را پاک می کند.🌴
۸- آدم بی بصیرت از متن به حاشیه می رود ، جزئیات را دامن می زند و اصول را ضایع می کند.🌼
۹- آدم بی بصیرت به جای عمل به تکلیف ، دنبال نتیجه می گردد.🌺
۱۰- آدم بی بصیرت نمی داند برای چه کاری ساخته شده است.☘
۱۱- آدم بی بصیرت در شناخت اشخاص به گذشته آنها استناد می کند و زمان حال آنها را نمی بیند.🌹
۱۲- آدم بی بصیرت در تطبیق مفاهیم بر مصادیق ناتوان است. 🌷
۱۳- آدم بی بصیرت در اولویت بندی ها ناتوان است. 🍎
۱۴- آدم بی بصیرت نسبت به مخالفین تفقّد دارد و نسبت به موافقین تحکّم روا می دارد.
۱۵- آدم بی بصیرت از گذشته عبرت نمی گیرد.
سلام بر آنها که در کلاس بصیرت حاضرند.
✍ امراله عباسی
باسمه تعالی
شهید حاج قاسم سلیمانی و اعتصام او به ولایت مطلقه فقیه :👇🌿🌸🌿
کسی که به ریسمان ولایت فقیه در عصری که خورشید امامت ظاهر نیست چنگ می زند ، بدون شک به امام زمان (عج ) وصل شده است و چنگ زدن به ریسمان ولایت فقیه علاوه بر اعتقاد قلبی چیزی جز التزام عملی به منویات ولی فقیه نیست .
سرّ توفیق شهید حاج قاسم سلیمانی که به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب اسلامی مدظلهالعالی: نمونه برجسته ای از تربیت شدگان اسلام و مکتب امام خمینی(ره) بود را باید در اعتصام عملی او به ولایت مطلقه فقیه دانست. او ولایت فقیه را فرا تر از شنیدن چشیده بود و فراتر از نوشتن فهمیده بود.
آری رشته وصل به امام زمان (عج) قصّه ی پُر سوز و گدازی است که به قول حافظ حکایتش را باید از شمع بپرسیم که پیوسته در سوز و گداز است و شمع انجمن ولایتمداری در عصر ما شهید حاج قاسم سلیمانی بود که به قول شاعر : به شیوه باران پُر از طراوت تکرار بود. یعنی پندار ، گفتار و کردارش تفسیر علی الدوام گفتمان ولایتمداری بود.💥💥💥
رابطه ولی با شخص ولایتمدار یک رابطه متقابل و طرفینی است . شهید سلیمانی در برابر ولی فقیه روح ادب را ادب آموخته بود و رهبر فرزانه انقلاب اسلامی نیز با تمام وجود به ایشان ارادت داشت به گونه ای که در یکی از بیاناتش فرمود : من یاد شهید سلیمانی عزیزمان را هرگز فراموش نمی کنم. 🌷
✍ امراله عباسی
🇮🇷
📝#یادداشت_کوتاه | راهکار کنترل نرخ دلار
❄️🌹❄️
🔻به جز انتظارات سیاسی و تورمی، کانال های فردایی تعیین نرخ دلار در فضای مجازی از مهمترین عوامل افزایش نرخ ارز آزاد هستند. به نظر می رسد احتمالا دولت توان حکمرانی در این بستر ( فضای مجازی) را نداشته باشد.
🔸برههی زمانی فعلی به لحاظ سطح درآمدهای کشور، یکی از بهترین زمان های اجرای سیاست تثبیت نرخ ارز است.
🔹اجرای این سیاست وقتی اهمیت می یابد که حس می کنیم، سایر اقدامات دولت در تداوم روند کاهش تورم به زیر ۴۰ درصد، به بن بست رسیده است.
🔸تصمیم رئیس جدید بانک مرکزی در حذف فرمول قیمت گذاری نیمایی و تثبیت این نرخ اقدام بسیار درستی است.
🔹در عین حال، برای به ثمر نشستن این تصمیم باید اقدامات دیگری نیز صورت گیرد.
🔸از این منظر در خصوص کنترل نرخ ارز و بی اعتبار کردن بازار غیر رسمی ارز، اجرای موارد زیر پیشنهاد می شود:
1⃣ حذف بازار توافقی ارز: ادامه این بازار به معنای رسمیت دادن و مشروعیت بخشی دولت به بازار غیر رسمی است.
2⃣ دولت آمار می دهد که زیر ۷ درصد بازار از ارز آزاد تامین می شود. باید همه این اقلام در بازار نیما، تامین ارزی شود.
3⃣ نظارت، کنترل و رصد شدید و موثر بر عملکرد صرافی ها و جرم انگاری معاملات دستی ارز.
4⃣ الزام همه صادرکنندگان به بازگشت ارز به سامانه نیما و نظارت کامل بر حسن اجرای آن.
5⃣ تدوین بودجه ۱۴۰۲ بدون کسری
6⃣ ممنوعیت هرگونه تسهیلات تکلیفی بر بانک ها
7⃣ نظارت شدید بر بانکها در جهت کنترل نقدینگی و پایه پولی.
✍علی محمدی
#دلار #بصیرت
219.1K
#سوال
✅چه قدرتی پشت کانالهای تلگرامی هست که خیلی راحت قیمت دلار در بازار را افزایش می دهند ؟
🎙یاسر متانت
#جان_فدا
#سلطه_دلار
@golpabasir