عشق يعنے؛
عاشقے كردن به پاۍ فاطمه . .
مـزد ِآن بـاشـد
بدون شــك دعاۍ فاطمه❤🌱
بانوان سرزمینم سلام
عید و روزتون مبارک🎉🎉🎉
📣📣 خب خب بریم سر اصل مطلب
جشن داریم چه جشنی...🤩
جشنی ویژه شما بدون حضور آقایون😉🚷
با مسابقه ای جذاب و برنامه های متنوع 😀
اونم با مجری گری خانواده صالحی
برنامه های جذاب واجرای سرود و..
زمانش هم همین شنبه یعنی 24دی ساعت 3 بعدازظهر
- مکانش؟
یادم رفت 😅 مکانش هم سالن شهروند
منتظر حضورتون هستیم💐💐
#نشرش_باشما
سلام:
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #شصت_وپنج
کم کم آفتاب غروب میکرد...
🍃مرضیه کمک فاطمه میکرد. وسایل فیلمبرداری را جمع کند.
🍃یوسف کمک دلدارش بود. با#دستکش، #ساق_دست، #شنل، #چادر همه را به ترتیب، قامت بانویش را پوشانید.☺️💎
بانویی گرفته بود زهرایی. فقط برای #خودش...😎 احدی #نمیبایست او را ببیند..😇☝️
مرضیه و فاطمه، سوار شدند. یوسف هم عروسش را سوار ماشینشان کرد...
#وبعد یوسف #درباغ را باز کرد. #باماشین از باغ بیرون رفتند. کمی در ماشین نشستند تا دوست آقابزرگ بیاید. کلید را بگیرد.
اذان را میگفتند،..
که دوست آقابزرگ آمد. کلید را گرفت. یوسف پیاده شد وتشکر کرد. دوست آقابزرگ، تبریک گفت.😊
حرکت کردند..
ماشین مرضیه جلو میرفت و ماشین یوسف پشت سرش..
اذان مغرب✨ را که گفتند...
ریحانه از داخل کیسه ای که جلو پایش گذاشته بود.
🌟ظرف کوچکی را بیرون آورد.روی دامنش گذاشت.
🌟فلاکس کوچکی را درآورد. لیوانها را هم همینطور.کمی از چادر را عقب برد.
شربتی از عرق🌱 بیدمشک و نسترن🌱 را که گرم کرده بود، در لیوان ریخت.😋👌
یوسف بالبخند..
غرق تماشای لیلایش بود. ریحانه ظرف خرما✨ را به یوسفش داد. تا بازکند در ظرف را.یوسف روزه اش را باز کرد.
چقدر لذیذ بود...
این ✨خرما و شربت گرمی✨ که از دست دلبرش میگرفت.😋☝️چند دقیقه ای، ریحانه دستکشش را درآورد. خودش هم روزه اش را باز کرد.
عجب #روزه_ای.. عجب #همسفری..
به تالار رسیدند...
مستقیم، #بسمت_نمازخانه رفتند. نمازشان را خواندند.
غیر از چند نفری از دوستان ریحانه، خانم بزرگ، طاهره خانم و مرضیه..
کسی نه دست میزد..😔
نه شاد بود...😔
نه تبریک میگفتند.. 😔
نه به استقبال عروس و داماد امدند.😔
و نه حتی کادویی دادند..😔
همه روی صندلی هایشان...
نشسته بودند. فقط پچ پچی بود که هر از گاهی مجلس را شلوغ میکرد.😔
عروس و داماد در جایگاه،..
پای سفره نشستند..عاقد خطبه میخواند. فاطمه قند میسابید و مرضیه و دوستانش اطرافش بودند...
بقیه همه نشسته بودند. عده ای با اخم😠 و عده ای ناراحت.😔
آن طرف قسمت مردانه، ۴ صندلی، پشت درب گذاشته شده بود....
یکی برای عاقد. دوتا برای عمومحمد و کوروش خان و یکی هم برای آقابزرگ.
#بقیه_عقب_بودند. و #وسط_سالن روی صندلی های خودشان نشسته بودند.👌
همه سکوت کرده بودند.
ریحانه بله گفت، عاقد #نشنیده بود.بار چهارم عاقد گفت:
_سرکار خانم آیا وکیلم؟؟
و دوباره ریحانه بله گفت. عاقد لبخندی زد.
_مبارک باشه دخترم. به میمنت و مبارکی. ✨روز خوبی✨ انتخاب کردید. ان شاالله که زیر سایه #قرآن و #قمربنی_هاشم.ع. زندگی شاد و پربرکتی داشته باشین.
یوسف به سفره ای که مقابلش پهن بود، خیره شد...👀😍
✨✨💚💚💚✨✨
ادامه دارد...
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
#فاطمیه
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾•
سلام:
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حـــــــــرمٺ_عشــق
💞قسمـــٺ #شصت_وشش
یوسف به سفره ای که...
مقابلش پهن بود، خیره شده بود.👀
تک تک قوها را از نظر گذراند.👀
عجب #سفره ای.. سفره ای #سنتی با چیدمانی مدرن و #امروزی..👀😍
و ریحانه منتظر عکس العمل یوسفش بود. در آینه ای که مقابلشان بود به همسرش نگاه میکرد.☺️
یوسف همه را خوب نگاه کرد. چشمش به آینه خورد و البته بانویش.
با ذوقی سرشار لبخندی زد.😍☺️آرامتر از همیشه. سرش را به گوش همسفرش نزدیک کرد.
یوسف _همون که تو باغ گفتم.😍
ریحانه، از آینه حرف میزد.
_چی😌
_اینهمه اعتراف کردم بس نبود.😊
_نچ🙈
_لااله الاالله... گفتم بضرر من میشه.. دیدی
حالا..!😉
ریحانه نگاهش از آینه برداشت.🙈
یوسف _یه سورپرایز برات دارم. رفتم قسمت مردونه میفهمی.
ریحانه لبخندی عمیق زد.☺️
مرضیه #مراقب بود کسی باگوشی فیلم یا عکس نگیرد.
فاطمه پشت سر هم عکس فیلم میگرفت.
بعد از دست کردن حلقه ها💍💍و بقیه رسم و رسومات..یوسف #ازهمان_درب کنار جایگاه، به قسمت مردانه رفت.. و بانویش تا درب نزدیک جایگاه، به #پیشوازش.👌
یوسف دستش را روی سینه اش گذاشت.
_ اجازه میفرمایید بانو..!😊
ریحانه_ خیلی دوست دارم.. یوسفم.😍
نگاهی عاشقانه،پاسخ ریحانه بود.
دوستان ریحانه، مرضیه،طاهره خانم اطراف ریحانه را گرفتند.که شادی کنند که دل عروس مجلس نگیرد.😊😔
یوسف هنوز...
پایش به قسمت مردانه نرسیده بود..که رفقای هیئتی اش😜 دست و پای او را گرفتند.. و او را به هوا پرتاب میکردند.😱😂 صدای داد و فریاد یوسف🗣 و بقیه کل تالار را گرفته بود.
رفقا همه باهم_ یک... دو... پنج..😂😂
و یوسف را به هوا پرتاب کردند.همه میخندیدند.😂😁😄😀😀 حتی خانمهایی که با دلخوری روی صندلیهایشان نشسته بودند.
مداح آمده بود...
روی سن ایستاده بود. اما نمیگذاشتند شروع کند،.. این داماد بازیگوش😁🙈 با رفقای باصفای هیئتی اش.😍
یوسف تک تک با همه...
خوش و بش کرد. به سیدهادی رسید.
سیدهادی_ خوشبخت بشی رفیق. از ماموریت که اومدم رفتم خاستگاری. بعدش رفقا گفتن.. شرمنده داداش.😊✋
_این چه حرفیه☺️
علی حرفهایشان را شنید.
_سید تو که مقصر نیستی..😜 این دل بی قرار یوسف، داشت کار دستت میداد.😁
یوسف_😅
علی_ خوب شد اون روز تو پایگاه به یوسف گفتم.. وگرنه دیر رسیده بودم تکه بزرگت گوشت بود..😂
سیدهادی_😂
یوسف_🙈☺️
علی_😂
میثم، علی، مهران، سید هادی و حسین صندلی ها را عقب تر برده، و محوطه ای ۵، ۶ متری را باز کرده بودند.😍👌
هنوز ریحانه از سورپرایزش خبر نداشت...
✨✨💚💚💚✨✨
ادامه دارد...
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
#فاطمیه
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾•
🚨مدیریت بحران به سبک بانوان....
🌹🌹🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مامان های گل تو خونه 🤱🤱🤱
کدبانوهای هنرمند 😎😎😎😎😎
شماها که هم مدیرید 💼
هم ناظم👓
هم معلم📄
هم دکتر، هم پرستار💉🌡💊
هم مهندس ⚙⚙⚙و ......
🖼🖼🖼🖼
این چندروز نقش بابا برقی و مامور گاز رو هم به دوش بکشید و حواستون به مصرف برق و گاز خونه هاتون باشه💡⌛️🖥🔕
🌧🌦❄️🌨☃⛄️☔️⛈⛈⛈
✅ لباس گرم و جوراب پاپوش روسري يا كلاه حتما داشته باشيم 🧤🧣🧦.
✅ غذاهايي كه نياز كمتر به مصرف گاز دارن بپزيم. آب رو جوش آورديم، داخل فلاكس بذاريم سماور يكسره روشن نمونه. ☕️☕️☕️یا یک غذا حجم بیشتر بپزیم در طول روز استفاده کنیم نیاز به پخت و پز مجدد نباشه ...🍚🍜🍚
✅ تغذيه مون خوراكيهاي باطبع گرم باشن چاي زنجفيل و دارچين ......نبات .....ارده شيره عسل🍯🌰🥛 گردو .....بنظرم با همينا ديگه پخت و پز لازم نيست 🙈😉😅نهايتا نيمرو 🥚🍳☺️
✅ غذاهاي طبع سرد و مدر رو حذف كنيم كه هي لازم نشه بريم ..... يخ كنيم😬😬😬 بيايم بچسبيم به بخاري
✅تعطيلات هست نگيم خونه تكاني رو شروع كنيم پرده و فرش اينا رو بديم بشورن خونه رو خالی كنيم بعد بيشتر سررررررد بشه❄️❄️❄️❄️
✅ به جاش حتما كتاب بگيريم دستمون كنار خانواده يك تكان به سرانه مطالعه بديم..... 💬💬📺 بازيهاي قديمي و شاد و مهیج رو كنار بچه هامون تجربه كنيم تا ان شاالله اين چندروزي رو هم پشت سر بذاريم.
✅ از سر بيكاري سراغ پخت كيك و شيريني و اينام نريم🍰🍪🥟🍩🥧
⭕️⭕️⭕️⭕️😋 هم چاق ميشيم تيپمون واسه خريد لباس عيد به هم ميريزه😁 هم مصرف گاز ميره بالا🤨
✔️✔️✔️✔️دوستون داریم، ممنون که هستید و همراهی می کنید، مثل همیشه 🎁🎁🎁🎁
👌نشر حداکثری....
#مادری
#مدیریت_انرژی
#مدیریت_بحران
@Samen53
🌿🌹🌿
مجموعه #عکسنوشت
چکار کنیم گاز کمتر مصرف بشه
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
⭕️💢⭕️
بســـته خبــــــری
از گستردگی سیستم گازکشی کشور تا فکر برای آیندگانمون و.....راهکارهای کاهش مصرف، در این بسته خبری
#گاز #قطعی_گاز
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen