eitaa logo
💖 یاس نبـی 💖
1.3هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
8هزار ویدیو
77 فایل
حسبی الله‌﷽ #یا_علی_جانمـ♥ #لبیک_یا_مهدی♥ خدایا♥ شُـده سَرشـار از خیالـ عِشقـ تــو #زِندگیمـ🌹 مِـثلـ یڪ #کُلبه‌ے‌دنجے کـہ پـُر از اِحسـاسـ استـ ✔ کپی تمام مطالب با ذکر صلوات و عجل فرجهم ودعا برای شهادتم #حَلالاًطَیّباً ارتباط با ما @mohebezahra18
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ▪️ شیعه شده بود، شیعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امام هادی علیه السلام. دلیلش را پرسیدند. گفت: از اصفهان آمده بودم بغداد؛ همشهری‌ها می‌دانستند آدم زبان‌داری هستم؛ مرا فرستاده بودند پیش متوکل برای عرض شکایت. پشت دربار منتظر بودم. همان وقت متوکل دستور داد امام هادی علیه‌السلام را بیاورند. از یکی پرسیدم کسی که احضار شده کیست؟ گفت: امام شیعه‌هاست. به نظرم متوکل او را احضار کرده تا بکُشد! لحظه‌ای بعد آمد. با همان نگاه اول، محبّتش به دلم افتاد. در دلم شروع کردم به دعا کردن برایش. از خدا می‌خواستم شرّ متوکل را از سرش کوتاه کند. به من که رسید توقف کرد. نگاهش را دوخت به صورتم. همین قدر شنیدم که فرمود: خدا دعایت را مستجاب، عمرت را طولانی و مال و بچه‌هایت را زیاد کند. از هیبت نگاه و کلامش به لرزه افتادم و زمین خوردم. به هوش که آمدم، مردم قصه را پرسیدند. چیزی نگفتم. به اصفهان که برگشتم زندگیم از این رو به آن رو شد. حالا همه چیز دارم: ثروت، ده تا فرزند، هفتاد و چند سال عمر. همه‌ی این‌ها از برکت دعای امام زمانم است. 📚الخرائج، ج‏۱
▪️سوالش را که پرسید امام جواد علیه السلام گریه‌اش گرفت. آن هم چه گریه‌ای! تعجب کرد. با خودش گفت: مگر چه پرسیدم؟ پرسیده بود: بعد از نوه‌ی شما (امام عسکری علیه السلام)، چه کسی قرار است امام شود؟ ✦✦✦ـ امام که آرام شد، فرمود: بعد از او امامت می‌رسد به پسرش، قائم منتظَر. پرسید: قائم؟! چرا به او قائم می‌گویند؟ فرمود: چون وقتی قیام می‌کند که یادش در بین مردم مرده است!... ✦✦✦ـ دوباره پرسید: چرا به او منتظر می‌گویند؟ فرمود: چون او غایب خواهد شد؛ غیبتش هم طولانی خواهد بود. فقط اهل اخلاص هستند که منتظرش خواهند ماند. اما آن‌ها که اهل تردیدند وجودش را منکر می‌شوند. آن‌ها هم که اهل انکار هستند یادش را مسخره می‌کنند... 📚 برگرفته از کمال الدین، ج۲، ص ۳۷۸.
‍ ▫️روز الست بود و عالم عهد؛ خدا عهد گرفت از پیامبرانش؛ از آن‌ها اقرار و گواهی خواست، بر یگانگی خودش، و رسالت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله، و ولایت علی مرتضی و اوصیائش علیهم السلام. همه اقرار کردند، و مقام نبوت برایشان ثابت شد. خدا از انبیا عهدی دوباره گرفت: "... آیا اقرار می‌کنید که آخرین آن‌ها، مهدی علیه السلام، ناصر دین من است؟! دولتم را با او ظاهر می‌کنم؛ از دشمنانم، به دستان او انتقام می‌گیرم؛ و آن روز، همه مرا عبادت خواهند کرد." نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد همگی گواهی دادند؛ آدم اما نه اقرار کرد و نه انکار! (انگار باورش برایش سخت بود که روزی همه فرزندانش یکدل خدا را بپرستند) خدا در وجود او عزمی بر این عهد نیافت؛ و این گونه دست او، از جایگاه رفیع اولوالعزمی کوتاه ماند. و این همان فرموده خداست: وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ، فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً (طه: ۱۱۵) و همانا با آدم از قبل عهدی بسته بودیم، اما او فراموش کرد و عزم استواری برای او نیافتیم. 📚برگرفته از فرمایش امام باقر علیه‌السلام؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏۲، ص۸. 📚مرآة العقول ج۷، ص۲۳. 👈🏻 اگر انبیای اولوالعزم، اولوالعزم شدند از برکت اقرار به عظمت دوران ظهور بود! ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌ 🌤 ‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌اللّٰهُمَــ ؏َجِـلْ لِوَلیــِــڪَ الـفَـ♡ـرَّجْ 🌤
❤️تا کجا دوستش داری؟! ‍ ▫️صدای کبوترها خانه را پر کرده بود. امام نشسته بود روی تخت، داخل حیاط. ناگهان لبخند آمد روی لب‌های امام. علّت را پرسیدند. امام کاظم علیه السلام فرمود: این دو کبوتر را می‌بینید؟ زن و شوهرند. شوهر دارد برای زنش آواز می‌خواند: «آرامشم! ❤️ عروس خانه‌ام! در این دنیا هیچکس را بیشتر از تو دوست ندارم، مگر امام زمانم؛ همین آقایی که روی تخت نشسته!» 📚 برگرفته از بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۴۲ و ص۳۴۶. 👈 این حکایت اگرچه در مورد امام رضا علیه‌السلام مشهور شده، اما بررسی‌ها نشان می‌دهد در اصل مربوط به امام کاظم علیه‌السلام است. 🔘اینکه انسان کسانی غیر از خودش را دوست داشته باشد خیلی زیباست. اما قانون خدا این است که نباید هیچ کس را بیشتر از نماینده او یعنی امام زمان علیه‌السلام دوست داشته باشیم. خیلی وقتها خدا ما را در این مورد امتحان می‌کند و ما را در یک دو راهی قرار می‌دهد که خواسته‌ی عزیزانمان با خواسته‌ی امام زمانمان مخالف است تا معلوم شود آیا حاضریم اماممان را بر معشوقمان ترجیح دهیم؟!
❤️تا کجا دوستش داری؟! ‍ ▫️صدای کبوترها خانه را پر کرده بود. امام نشسته بود روی تخت، داخل حیاط. ناگهان لبخند آمد روی لب‌های امام. علّت را پرسیدند. امام کاظم علیه السلام فرمود: این دو کبوتر را می‌بینید؟ زن و شوهرند. شوهر دارد برای زنش آواز می‌خواند: «آرامشم! ❤️ عروس خانه‌ام! در این دنیا هیچکس را بیشتر از تو دوست ندارم، مگر امام زمانم؛ همین آقایی که روی تخت نشسته!» 📚 برگرفته از بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۴۲ و ص۳۴۶. 👈🏻 این حکایت اگرچه در مورد امام رضا علیه‌السلام مشهور شده، اما بررسی‌ها نشان می‌دهد در اصل مربوط به امام کاظم علیه‌السلام است. 🔘اینکه انسان کسانی غیر از خودش را دوست داشته باشد خیلی زیباست. اما قانون خدا این است که نباید هیچ کس را بیشتر از نماینده او یعنی امام زمان علیه‌السلام دوست داشته باشیم. خیلی وقتها خدا ما را در این مورد امتحان می‌کند و ما را در یک دو راهی قرار می‌دهد که خواسته‌ی عزیزانمان با خواسته‌ی امام زمانمان مخالف است تا معلوم شود آیا حاضریم اماممان را بر معشوقمان ترجیح دهیم؟!
‍ ‍ ▪️مهمان خانه امام شده بود. موقع خداحافظی، حرف دلش را گفت: راستش از دست خودم دلگیرم! تا وقتی پیش شما هستم، غصّه‌ی دنیا سراغم نمی‌آید، حسرت مال و منال مردم را نمی‌خورم، اما همین که از پیش شما می‌روم، همین که با مردم و اهل بازار می‌نشینم، دوباره دلم هوای دنیا می‌کند. امام باقر علیه السلام فرمود: بگذار قصه‌ای برایت بگویم. روزی یاران پیامبر به ایشان گفتند: می‌ترسیم ما منافق باشیم! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چطور؟! گفتند: هر وقت پای حرف‌های شما می‌نشینیم، جوری دنیا و غم‌هایش فراموشمان می‌شود انگار بهشت و جهنم را می‌بینیم. اما همین که می‌رویم خانه‌هایمان، انگار نه انگار! پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: نه، این نفاق نیست! این‌ها وسوسه‌ی شیطان است. اما این را بدانید: آن حس و حالی که گفتید، اگر برایتان دائمی شود، به جایی می‌رسید که حتی فرشته‌ها با شما دست می‌دهند. آن وقت حتی می‌توانید روی آب‌ها راه بروید. 📚 برگرفته از کافی، ج۲، ص۴۲۳. 👈 انس و توجه نسبت به حجت خدا، خاصیتش اینه که دل آدم رو از محبت دنیا پاک میکنه. پس: ۱. اگه غم‌های دنیا سراغت اومد، با امام زمانت درددل کن تا آروم بشی. ۲. اگه میخوای توی معنویات به جایی برسی و قدرت‌های الهی پیدا کنی، راهش انس و توجه دائمی نسبت به امام زمانه.
‍ 🔸دلش مثل سیر و سرکه می‌جوشید؛ خلیفه احضارش کرده بود. صد درهم نذر امام شیعیان کرد. خانه امام را ولی بلد نبود. نمی‌خواست از کسی نشانی بپرسد. می‌ترسید خبرش به خلیفه برسد و اوضاع بدتر شود. بی‌هدف، در کوچه‌های شهر با اسبش پرسه می‌زد. ناگهان کنار یک خانه اسبش ایستاد. هر کاری کرد جلوتر نرفت. پرسید: اینجا خانه کیست؟ گفتند: خانه امام هادی علیه‌السلام. در دلش گفت: عجب معجزه‌ای! خادمی از خانه بیرون آمد. به اسم صدایش کرد. به خودش گفت: این معجزه دوم! خادم گفت: آن صد درهمی که در آستینت پنهان کرده‌ای بده. معجزه سوم را که دید، رفت داخل. امام هادی علیه‌السلام به او فرمود: 👈🏻 «بعضی‌ها خیال می‌کنند دوست داشتنِ من، به درد امثال تو که مسیحی هستی نمی‌خورد. به خدا که دروغ می‌گویند! با خیال راحت برو پیش خلیفه، همانی می‌شود که می‌خواهی». رفت. همانی شد که امام فرموده بود. 📚 الخرائج، ج۱، ص۳۹۶. ـــــــــــــــــــــــــــــــ ✋🏻 مهم نیست حاجتت بزرگ یاشد یا کوچک؛ مهم نیست که گنهکاری یا نه؛ حتی مهم نیست چه دینی داری! امّا مهم است که از راه خودش وارد شوی. راهش فقط امام زمان علیه‌السلام است. اگر حاجتی داری، او باید به درگاه خدا واسطه شود.