💖 یاس نبـی 💖
╰✰🌼﷽🌼✰╮ [کتاب #داستان_ظهور ] [ نوشته مهدی خدامیانی ] 📝قسمت اول👇 (ماه مكّه به سوى كعبه مى آيد ) 🌹
╰✰🌼﷽🌼✰╮
#داستان_ظهور🌱
📝قسمت دوم
__ما بايد به بيرون شهر برويم، همان جايى كه قرار است جوانى ماه رو وارد شهر شود.
آيا آن جوان سى ساله را مى بينى كه به شكل و شمايل يك #چوپان است؟
او در دست خود يك چوب دستى دارد و آرام آرام از ميان سپاه #سفيانى عبور مى كند. خيلى عجيب است!
سپاه سفيانى كه نمى گذارند هيچ كس وارد شهر شود، چرا مانع ورود اين جوان نمى شوند؟
نمى دانم او را شناختى يا نه؟
اين جوان، همان مولاى من و توست كه به امر خدا به شكل يك چوپان، وارد شهر مى شود.⁵
او از راه دورى آمده است. او از «يَمَن» به «مدينه» رفته و مدّتى در شهر پيامبر منزل كرده است و با حمله سپاه سفيانى به مدينه، از آنجا خارج شده و اكنون به مكّه رسيده است.
صورت نورانيش چون ماه شب چهارده مى درخشد.
به گونه راستش نگاه كن! آن خال زيبا را مى بينى كه چون ستاره اى مى درخشد؟
اين جوان، فرزند پيامبر است و مى آيد تا دين جَدّش را زنده كند...
امام زمان وارد شهر مى شود، ودر كنار كوه هاى اين شهر منزل مى كند.
شهر مكّه، شهر خدا و كعبه، محور خداپرستى است و چون هدف امام، ريشه كن كردن كفر است، حركت خود را از مكّه شروع مى كند.
هنوز تا زمان ظهور، فرصت باقى است. امام زودتر به مكّه آمده است تا براى انجام كارهاى مقدماتى رسيدگى كند.
〰〰〰〰〰〰〰
🔻سيّد محمّد شهيد مى شود
🗓امروز، روز بيست و پنجم «ذى الحجّه» است. ما تا زمان ظهور، پانزده روز فرصت داريم.
همسفر خوبم! آيا موافقى كه با هم به اطراف كوه «#ذى_طوی» برويم؟
حتما در دعاى ندبه، اين جمله را بسيار خوانده اى: «أبِرَضْوى أم غيرها
أم ذي طُوى».
اكنون برخيز و با من به كوه «ذى طُوى» بيا. وقتى از كعبه به سوى مدينه حركت كنيم، حدود پنج كيلومتر كه برويم به آن كوه مى رسيم.
نگاه كن! ده نفر از ياران امام، در بالاى اين كوه جمع شده اند.
شايد بگويى: مگر امام سيصد و سيزده يار ندارد، پس چرا آنها فقط ده نفرند؟
اين ده نفر ياران مخصوص او هستند كه زودتر از همه خدمت امام رسيده اند؛ امّا آن سيصد و سيزده نفر، حدود چهارده روز ديگر به مكّه خواهند آمد.
🌼امام زمان بر فراز كوه ذي طُوى ايستاده است و منتظر است تا خدا به او اجازه ظهور بدهد.
آيا مى دانى آن عبايى كه بر دوش امام زمان است، #عباى_پيامبر مى باشد؟
آن عمامه زرد رنگى را كه بر سر دارد، مى بينى؟ اين، همان #عمامه_رسول خداست.
امام به ياران خود مى گويد: «مى خواهم يك نفر را به سوى مردم مكّه بفرستم».
اين يك مأموريّت مهم است.
چه كسى به عنوان نماينده امام به سوى مردم مكّه خواهد رفت؟
اكنون امام يكى از پسر عموهاى خود را براى اين كار مهم انتخاب مى كند.
نام او «#سيدمحمد» است. امام به او دستور مى دهد كه به سوى مردم مكّه برود و پيامى را به آنها برساند.
آيا مى خواهى اين پيام را بشنوى؟
«من از خاندانى مهربان و از نسل پيامبر هستم و شما را به يارى دين خدا دعوت مى كنم. اى مردم مكّه، مرا يارى كنيد».
تو خود مى دانى كه امام زمان، نيازى به كمك مردم مكّه ندارد؛ زيرا روزگار ظهور نزديك است، و به زودى وعده خدا فرا مى رسد و هزاران فرشته به يارى او مى آيند.
پس چرا امام از مردم مكّه تقاضاى كمك مى كند؟
امام آنان را دعوت مى كند تا به راه راست هدايت شوند و در اين صورت، در اين شهر هيچ خونى ريخته نخواهد شد.
آرى، او امام مهربانى هاست و براى همين با تمام صداقت، مردم مكّه را به يارى دعوت مى كند.
نگاه كن! سيّد محمّد آماده حركت شده و از خوشحالى در پوست خود نمى گنجد؛ زيرا مأموريّتى مهم به او داده شده است.
او با مولاى خود و ديگر دوستانش خداحافظى مى كند و به سمت مسجد الحرام رهسپار مى شود.
من كمى نگران هستم، مردم مكّه با اين جوان چگونه برخورد خواهند كرد؟
ساعتى مى گذرد، خبرى از سيّد محمّد نمى شود، كم كم به نگرانى من افزوده مى شود،
خدايا! چرا سيّد محمّد اين قدر دير كرد؟
و لحظاتى بعد يك نفر در حالى كه خيلى پريشان است نزد امام مى آيد.
او به امام خبر مى دهد كه سيّد محمّد وارد مسجد الحرام شد و پيام شما را به مردم مكّه رساند؛ امّا مردم مكّه به او حمله كردند و او را كنار كعبه شهيد كردند.
آخر به چه جرمى به قتل رسيد؟
مگر اين شهر، حرم امن الهى نيست؟ مگر حتّى حيوانات هم اينجا در امن و امان نيستند؟
مگر نماينده امام چه گفت كه مردم مكّه چنين خروشيدند و او را مظلومانه كشتند؟
او همان شهيدى است كه در احاديث ما به عنوان «#نفس_زکيه» از او نام برده شده است. حتماً مى خواهى بدانى معناى آن چيست؟
نفس زَكيِّه يعنى: فردى بى گناه و پاك كه مظلومانه كشته مى شود.
#ادامهدارد....
🌱أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌱
.•°``°•.¸.•°``°•.
•.¸ 💕 ¸.•
°•.¸¸. •