eitaa logo
اشعار - روضه
132 دنبال‌کننده
4 عکس
0 ویدیو
21 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس...
مشاهده در ایتا
دانلود
بگذارید از این خانه عبا بردارد لااقل رحم نمایید عصا بردارد بگذارید در این حلقه ی دود و آتش طفل ترسیده از این معرکه را بردارد پیر مرد است نبندید دو دستش ، نکشید وای اگر دست نحیفی به دعا بردارد کوچه ای تنگ و دلی سنگ و زمین خوردن ها شیشه خورده ترک زود صدا بردارد آی نامردِ سواره نفسش بند آمد فرصتی ده قدمی پشت شما بردارد رمقش نیست ولی می رود و می خواهد که قدم یاد غم کرب و بلا بردارد آخرین روضه ی او روضه ی گودالش بود وقت آن است به لب بانگ عزا بردارد تشنگی بود و لبی چاک و تنی خون آلود لشگری حلقه زده رسم حیا بردارد خوب پیداست چرا این همه نیزه اینجاست هر کسی آمده یک سهم جدا بردارد هر کسی آمده یک تکه بگیرد بکشد بیشتر تا که تنت زخم جفا بردارد کاش می شد که سنان تا که سنان را نزند دست از گیسوی بر خاک رها بردارد زجرکُش می کند این قاتل خنجر در مشت کاش می شد که از این حنجره پا بردارد..
دارد ميان هيئت خود گريه ميكند با اهل بيت عصمت خود گريه ميكند با داغ ِ هَتك حرمت خود گريه ميكند دارد براي غربت خود گريه ميكند آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت بين ِچهار هزار نفر يك نفر نداشت مشعل به دستها وسط خانه ريختند يك عده بي هوا وسط خانه ريختند اموالِ خانه را وسط خانه ريختند جمع ِحسودها وسط خانه ريختند بين نماز بود و مجالش نداده اند حتي امان به اهل و عيالش نداده اند بين هجوم بي خبر و يادِ مادر است ديوارهاي شعله ور و يادِ مادر است تنها ميان درد سر و يادِ مادر است افتاده است پشت در و يادِ مادر است شكر خدا خميده به ديوار و در نخورد بال و پرش به تيزي مسمار و در نخورد اين پير ِسالخورده عصا بر نداشته آرام تر هنوز عبا بر نداشته نعلين خويش را به خدا بر نداشته شيخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته اورا كشان كشان وسط كوچه ميكِشند در پيش اين و آن وسط كوچه ميكِشند اين غُصه را به نام مدينه سند زدند بر آه آهِ خستگي اش دستِ رد زدند در كوچه ها چقدر به آقا لگد زدند ميگفت نام فاطمه و حرف بد زدند از بس دويده خميده شده،بي رمق شده اين پير ِمردِ غمزده خيس ِ عرق شده گيرم خميده در بر انظار رفته است پاي برهنه از سر بازار رفته است گيرم به پاي هر قدمش خار رفته است با دستِ بسته مجلس اغيار رفته است شكر خدا كه پيرهنش پا نخورده است در زير چكمه ها دهنش پا نخورده است
غصه نشسته است بر این چهره چو هاله تاب نفس نیست رمق رفته ز ناله تاب دویدن ز پی اسب ندارد پیر محاسن سپید و دخت سه ساله
يا امام صادق(ع) تیره ای از تبار تاریکی آبروی مدینه را بردند پا برهنه بدون عمامه دست بسته...تو را کجا بردند!؟ *** باز تکرار می شود در شهر قصه کوچه... خانه... آتش... در وسط شعله پور ابراهیم روضه می خواند؛ روضهٔ مادر *** خواب دیدم که پشت پنجره ها رو به روی بقیع گریانم پا به پای کبوتران غریب در پی آن مزار پنهانم *** گریه در گریه با خودم گفتم جان افلاک پشت پنجره هاست آی مردم تمام هستی ما در همین خاک پشت پنجره هاست *** فصل غم آمده زمان عزاست کُنج سینه شراره ها دارم رخت ماتم به تن نمودم و باز بین چشمم ستاره ها دارم *** آسمان نگاه غم بارم رنگ و بوی مدینه را دارد هر چه قدر آه هم اگر بکشم از تب سینه باز جا دارد *** آن که یک عمر پای مکتب خود روضه می خواند و عاشقانه گریست گریه هایش شبیه باران بود آن امامی که صادقانه گریست *** ظلم تاریخ باز جلوه نمود وقت تکرار قصه شومی ست با تبانی آتش و هیزم جاری از چشم، اشک مظلومی ست *** آتش دشمنان به پا شده در خانه ای در میان یک کوچه می رود بی عمامه مردی در غربت بی امان یک کوچه *** داغیِ سینه می کند باور با نفس هاش آه سردی را خاک این کوچه ها نمی فهمند غربت اشک پیر مردی را *** پیر مردی که سوز آتش را ساکت و بی کلام حس می کرد پیرمردی که درد غربت را مثل جدّش مدام حس می کرد *** پیرمردی که تا زمین می خورد نفسش در شماره می افتاد دست خود می کشید بر روی خاک یاد آن گوش واره می افتاد *** یاد یک گوش وارهٔ خونین یاد اشک نگاه طفلی بود یاد آن مادری که زود گرفت دست خود را به روی چشم کبود *** نیمه شب تا که دشمن آقا را می کشید او به ناله می افتاد یاد یک کاروان و یک کودک یاد اشک سه ساله می اقتاد *** یاد آن کودکی که حس می کرد زخمِ زنجیرِ داغِ قافله را شوری اشک او چه می سوزاند زخم صورت... و جای آبله را (سيد حميدرضا برقعي)
02-darad mian heiate khod-roze amam sadegh-narimani.mp3
18.45M
روضه امام صادق علیه السلام
هدایت شده از اشعار - روضه
دارد ميان هيئت خود گريه ميكند با اهل بيت عصمت خود گريه ميكند با داغ ِ هَتك حرمت خود گريه ميكند دارد براي غربت خود گريه ميكند آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت بين ِچهار هزار نفر يك نفر نداشت مشعل به دستها وسط خانه ريختند يك عده بي هوا وسط خانه ريختند اموالِ خانه را وسط خانه ريختند جمع ِحسودها وسط خانه ريختند بين نماز بود و مجالش نداده اند حتي امان به اهل و عيالش نداده اند بين هجوم بي خبر و يادِ مادر است ديوارهاي شعله ور و يادِ مادر است تنها ميان درد سر و يادِ مادر است افتاده است پشت در و يادِ مادر است شكر خدا خميده به ديوار و در نخورد بال و پرش به تيزي مسمار و در نخورد اين پير ِسالخورده عصا بر نداشته آرام تر هنوز عبا بر نداشته نعلين خويش را به خدا بر نداشته شيخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته اورا كشان كشان وسط كوچه ميكِشند در پيش اين و آن وسط كوچه ميكِشند اين غُصه را به نام مدينه سند زدند بر آه آهِ خستگي اش دستِ رد زدند در كوچه ها چقدر به آقا لگد زدند ميگفت نام فاطمه و حرف بد زدند از بس دويده خميده شده،بي رمق شده اين پير ِمردِ غمزده خيس ِ عرق شده گيرم خميده در بر انظار رفته است پاي برهنه از سر بازار رفته است گيرم به پاي هر قدمش خار رفته است با دستِ بسته مجلس اغيار رفته است شكر خدا كه پيرهنش پا نخورده است در زير چكمه ها دهنش پا نخورده است
يكي بياد تو كوچه ها به مادرم كمك كنه اشك حسين پاك كنه به مادرم كمك كنه من نميگم يكي بياد دست بابام وا كنه يكي بياد مغيره رو از مادرم جدا كنه
باید برای سوختنِ دل تلاش کرد پروانه نیست آنکه تقلا نمی‌کند ..
باید گذشتن از... مظلوم حسین جانم
السلام علیکم یا انصار رسول الله... یالیتنا کنا معکم میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم...
دلیل غربتشان، اهلِ خاک بودنِ ماست نه بی ‌مزار‌ شدن‌ها، نه بی پلاکی‌ها به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند: "زمین چقدر حقیر است، آی خاکی‌ها!"
حسين واااي