#بسم_رب_الحسین
#از_نجف_تا_کربلا
نویسنده: #رضوان_میم
#قسمت_سوم
امروز را این چنین نوشتم که:
دلم یک اربعین حرف دارد با تو حسینم...
به همه گفتم اربعین حرم هستم.این تن بمیرد آبرویم را نبر آقا...
هرچی سعی می کنم خوابم نمیبره از ذوق.تازه امشب فهمیدم((شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد)).
یک لحظه آرزو کردم کبوتر بودم.پر میزدم و پر میزدم و پر میزدم.سریع تر از آنکه فکرش را بکنم میرسیدم نجف.
همین جوری به سقف زل زدم و فکر می کنم.یک دفعه یاد حال زینب افتادم که امروز چه جوری شده بود.وقتی با نرگس رفتیم اتاق مدیریت گفتن باید خود زینب بیاد.گفتیم حالش خوب نیست آقا.همون لحظه سه نفر اومدن تو برای ثبت نام.پس یا من باید ثبت نام می کردم تنها میرفتم که این کمال نامردی بود یا باید میرفتیم زینب رو می اوردیم.با خودم فکر کردم خونه نرگس اینا که زیاد دور نیست میرم میارمش.
خلاصه از نرگس خداحافظی کردم و بهش گفتم:
-زود میام نرگس
بهم گفت:
—ببین رضوان،..تو رو امام حسین زود بیا.
توی دلم هی خالی می شد برای همین معطل نکردم و زود راه افتادم.انقدر تند راه میرفتم که چند بار محکم خوردم به مردم پیاده رو.تو حال و هوای خودم بودم که برای سومین بار خودم به یک پیرزنه.همه وسایل هاش ریخت.سه تا پلاستیک پر از میوه داشته که بیشترش ریخته بود.اومدم یه معذرت خواهی بکنم و سریع تر برم.گفتم:
-مادر جون ببخشید من باید برم عجله دارم.
—برو مادر خودم یه کاریش می کنم.
یک قدم نرفته بودم.یک لحظه صداشو شنیدم که آروم گفت:یاحسین.
برگشتم نگاش کردم دیدم دستاشو گذاشته رو زانو هاش تا بتونه دولا بشه و میوه ها رو برداره.همین جوری خشکم زد.من برای چه کاری داشتم می رفتم؟
سریع برگشتم و هرچی میوه بود برداشتم ریختم تو پلاستیکش.پلاستیک هارو دادم دستش و لبخند زدم و گفتم:
-بیا مادر جون این هم میوه هات فقط باید بشوریشون.شرمنده دیگه.
لبخند زد بهم و کیسه هارو گرفت.
اومدم برم که گفت:
—دختر جون،امام حسین عاقبت بخیرت کنه.
دیگه نتونستم بایستم و نگاهش کنم و بهش بگم:
-دعا کن مادر جون.دعا کن.عاقبت من با خود خود حسینه.
یادم نیست دیروز چی نوشتم.ولی شاید نوشتم:تا بال و پر شکسته نباشی اجازه پرواز نخواهی داشت...
خوشا به حال دل شکستگان..
🌸 پايان قسمت سوم #از_نجف_تا_کربلا 🌸
امیدوارم لذت برده باشید🌷
👇👇👇👇👇
@yavaran_soleymani
Nashre Hadi Ba Hamkarie Madrese Taali Taghdim Mikonad03_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
زمان:
حجم:
14.46M
#بشنوید |مستند صوتی #شنود
🟦🟨 =============
🔻[مروری بر نکات #قسمت_سوم] :
🔹ادامه داستان...
🔹واقعه دوم
🔹با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم.
🔹درد را با تمام وجود حس کردم
🔹جانهایی که قبض میشد را میدیدم
🔹چرا فرشته مرگ را پیر میدیدم.
🔹دیوارها را نمیدیدم ومسلط به محیط بیمارستان بودم
🔹نحوه متفاوت قبض روح افراد
🔹به حالت خلسه رفتم
🔹به هرچه توجه میکردم، کنه آن را میدیدم
🔹معجزه بازگشت روح به تن را در هرشب جدی بگیریم
🔹احساس ترس هنگام بازگشت دوباره به دنیا
🔹احساس میکردم بالای سرم بیکران است و به پایین تسلط دارم
🔹حمدی را که راننده برایم میخواند، برایم ذخیره کردند.
🔹تصرف در عالم ماده، از مقامات شهدا
🔹حالتی شبیه اصحاب کهف را تجربه میکردم.
🔹واقعه سوم…
🔹اینقدر حقایق واقعی بود که هر بار گفتن آن، برایم سخت میشد.
🔹قهقههی شیطان را شنیدم
🔹در اتوبان دیدم که تا سقف ماشین زیر منجلاب است.
🔹رانندههای ماشین کاملا بی خیال نسبت به کثافات.
🍃🥀🍃
https://eitaa.com/yavaran_soleymani/10524
استاد رائفی پورکار برای امام زمان؛ قسمت سوم.mp3
زمان:
حجم:
8.64M
🔊 #کار_برای_امام_زمان
#قسمت_سوم
⭕️لزوم دشمنشناسی در عرصهٔ مهدویت
🌱«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💥 ڪانال حوادث آخرالزمان و علائم ظهور
http://eitaa.com/joinchat/3103653888C83153c787a