eitaa logo
🌴 یاوران قرآن
5.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
4.3هزار ویدیو
644 فایل
جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد و تبادل @Yazahra8054 سایر کانالهای ما یاوران نماز @yavarannamaz ره توشه معلمان @rahtoosheh12
مشاهده در ایتا
دانلود
خضر نبی در سایه درختی نشسته بود سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد خضر دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت گفت ای سائل ببخشم چیزی ندارم سایل گفت تو را به خدا سوگند می‌دهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمی‌دانی خضر برخواست گفت صبر کن دارم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش بگیر و ببر چاره علاجت کن سائل گفت نه هرگز!!! خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی القصه خضر را سائل بفروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد. خضر را مردی خرید و آورد خانه دید پیرمردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمی‌سپرد. روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد. خضر گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم مرد گفت همین بس خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگ‌های کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم خضر نبی پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانه‌ای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت صاحب خضر آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست! گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن، گفت غلام توام گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟ یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم خودم را به بردگی فروختم!!! من خضر نبی هستم مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه گفت ای صاحب و مولای من از زمانی که غلام تو شده‌ام به راحتی نمی‌توانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمی‌توانم اشک بریزم چرا که می‌ترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم. مرا لطف فرموده آزاد کن صاحب خضر گریست و او را آزاد کرد. حضرت خضر کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت. راستی ما برای خدا چه می کنیم⁉️ قدری بیندیشیم🤔 @yavaranQoran
💠 فَاسْتَبِقواالْخَیرات مرحوم کافی نقل می کرد که: 💭شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.می خواست کمکش کنم. 💭لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین. 💭رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم... 💭فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر می زنی؟ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری!!! 💭آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند... 💭وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش به دست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز می کنی؛ ولو به جواب دادن سوال رهگذری.. 💠 نشر پست=صدقه جاریه ┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈ یاوران قران 🆔 @yavaranQoran ┄┅═══••✾❀✾••═══
روزی یکی از اولیا به حضرت الیاس و حضرت خضر (علیه السلام) شکایت کرد که مردم زیاد می کنند و غیبت هم از گناهان کبیره است و هر چه آنها را نصحیت می کنم و آنها را منع از غیبت می کنم ، به حرفم اعتنایی نمی کنند و آن عمل قبیح را ترک نمی کنند . چه کنم ؟ 👈حضرت الیاس (علیه السلام) فرمود : چاره این کار این است که وقتی وارد چنین مجلسی و دیدی غیبت می کنند ، بگو: الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد» را بر اهل مجلس موکل می کند که هر وقت کسی خواست غیبت کند آن ملک جلوی این عمل زشت را می گیرد و نمی گذارد غیبت شود . سپس حضرت خضر (علیه السلام) فرمود : وقتی کسی در وقت بیرون رفتن از مجلس بگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم و الله علی محمد و آل محمد» , حضرت حق ملکی را می فرستد تا نگذارد که اهل آن مجلس غیبت او را کنند. 📚 داستان های صلوات ص۵۷ 🌺 یاوران قران @yavaranQoran
یکی از دوستان ملانصرالدین به کنایه از او پرسید: -" اگر بگویی خدا کجاست، یک سکه به تو می دهم." ملانصرالدین پاسخ داد:" اگر بگویی خدا کجا نیست، دو سکه به تو می دهم!" 🌳 یاوران قرآن @yavaranQoran
📚 علامه طباطبايي«(ره)» مي فرمايد:  «در نجف پشت ميز مطالعه ام نشسته بودم و همين طور در فكر بودم كه با جنگ و شورشي که در دوره پيشه وري در تبريز پيش آمده و امکان رسيدن خرجي برايم نيست، چگونه خرجم را درآورم، متوجه شدم در منزل را مي زنند. بلند شدم رفتم در را باز كردم، ديدم يك انسان وارسته و قد بلندي است با لباس هاي نسبتاً کهنه، سلام كردم. سلام مرا جواب داد و گفت: «خداي عزوجل سلام مي رساند و مي گويد اين 18 سال كه من متكفل رزق تو شده ام چه موقع رزق تو را نرسانده ام كه اکنون مطالعات خود را قطع كرده اي و به اين چيزها فكر مي كني؟!» اين فرد خودش را «شاه حسين ولي» معرفي كرد و خداحافظي كرد و رفت. من متوجه شدم كه از آن وقت تا حال پشت ميزم بودم و حركتي نكرده ام. از طرفي هر چه دقّت كردم ديدم اينها خيالات هم نبود و واقعاً خودم رفتم پشت در، متوجه شدم جسم من پشت ميز بود ولي نفس من رفت و با آن آقا ملاقات کرد، چند سؤال ديگر برايم پيش آمد يکي اين که اين 18 سال که اين آقا گفت به چه معني است، اگر منظور سن من باشد که خيلي بيشتر است اگر منظور از موقعي است که وارد درس طلبگي شدم باز از 18 سال بيشتر است، متوجه شدم 18 سال است معمم شده ام. باز برايم اين سؤال بود که اين آقاي شاه حسين ولي چه کسي بود. اين گذشت تا بعدها در ايران در عصر يك پنج شنبه در قبرستان محل زندگي در تبريز قدم مي زدم. قبري را ديدم كه روي آن نوشته بود «شاه حسين ولي» نگاه كردم ديدم 300 سال قبل فوت كرده است!».  مسلّم جناب شاه حسين ولي از عالم برزخ سراغ علامه طباطبائي«(ره)» آمده بود، حال سؤال بنده اين است که آيا شاه حسين ولي به صورت جسم مادي در آمده بود و به سراغ علامه آمد يا علامه«(ره)» با «خود»سازي و فاصله گرفتن از «بدن» و نظر به عالم معنا، آماده شده بود که با عالم برزخ مرتبط شود و خود را در آنجا بيابد؟ پيداست كه يك مرده نمي تواند از قبر خاكي اش بيرون بيايد و بدن مادي پيدا کند، اين علامه طباطبائي«(ره)» بوده كه هر چند «بدن» مادي شان پشت ميز نشسته اما «خود» او بلند شده است و با شاه حسين ولي روبه رو شده و سخن گفته است. در واقع چون علامه به غيب نظر كرده بود، خودش را در غيب يافته بود. از «علامه» ها بالاتر، پيامبر اكرم(ص) هستند كه در معراج، «خود»شان را پيش ملائكه و بهشتي ها و جهنمي ها و در كنار جبرائيل(ع) حس كردند ✅کانال یاوران قرآن http://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
📖 قرآن، بهترین پاک‌کنندۀ آلودگی‌ها 🔹مرد بی‌سوادے قرآن می‌خواند ولے معنے آن را نمی‌فهمید. روزے پسرش از او پرسید: چه فایده‌اے دارد قرآن می‌خوانی، بدون اینکه معنے آن را بفهمی؟ 🔸پدر گفت: پسرم! سبدے بگیر و از آب دریا پر کن و برایم بیاور. 🔹پسر گفت: غیرممکن است که آب در سبد باقے بماند. 🔸پدر گفت: امتحان کن پسرم. 🔹پسر سبدے که در آن زغال می‌گذاشتند را گرفت و به طرف دریا رفت. سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولے همه آب‌ها از سبد ریخت و هیچ آبے در سبد باقے نماند. 🔸پسر به پدرش گفت: هیچ فایده‌اے ندارد. 🔹پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم. 🔸پسر دوباره امتحان کرد ولے موفق نشد که آب را براے پدر بیاورد. براے بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت: غیرممکن است! 🔹پدر با لبخند به پسرش گفت: سبد قبلا چطور بود؟ 🔸پسرڪ متوجه شد سبد که از باقی‌مانده‌هاے زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاڪ و تمیز شده است. 🔹پدر گفت: این حداقل کارے است که قرآن براے قلبت انجام می‌دهد. 🔸دنیا و کارهاے آن، قلبت را از سیاهی‌ها و کثیفی‌ها پر می‌کند؛ خواندن قرآن همچون دریا سینه‌ات را پاڪ می‌کند، حتے اگر معنے آن را ندانی. 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
📝 روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت. سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت . سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید. مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد . این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ." سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ )) مورچه گفت آری او می گوید : ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن ‌‌🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd
💠 مستمند و بینوا کیست؟  ● روزى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) به اصحاب خود فرمودند: فقير و بينوا كيست؟ اصحاب جواب دادند: كسى كه درهم و دينارى نداشته و دستش از مال دنيا تهى باشد.  ● فرمود: آنكه شما مى‌گوئيد فقير نيست، بينوا كسى است كه در عرصه قيامت بيايد و حق اشخاصى به گردن او باشد.  ● به اين طريق كه يک نفر را زده و ديگرى را ناسزا گفته، حق شخصی را ضايع نموده و يا غصب كرده، اگر حسنات و كار خوبى داشته باشد در قبال حقوق مردم از او مى‌گيرند و می‌دهند به صاحبان حقوق و چنانچه حسناتى نداشته باشد از گناهان كسانى كه بر اين شخص حقى دارند برداشته مى‌شود و آن گناهان را بر او بار مى‌كنند و بينوا چنين كسی است.  ● همين موضوع منظور خداوند تبارک و تعالى در اين آيه شريفه است: «وَ لَيَحۡمِلُنَّ أثۡقَالَهُمۡ وَ أثۡقَالࣰا مَّعَ أثۡقَالِهِمۡ»؛ بارهاى سنگين خود را برمى‌دارند و بارهاى سنگين ديگرى را بر دوش آنها مى‌گذارند.¹ 1⃣ انوار نعمانيه؛ ص ۳۴۹ 🆔 لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/505479184C4108af7ddd