براي در امان ماندن از تركش هاي نارنجك پخش شده بوديم تو كانال، كاوه بي خيال تركشها اين طرف و آن طرف مي دويد و دستورات لازم را مي داد. ناگهان يك انفجار در پشت كانال نگرانم كرد، همانجا كه كاوه بود. فرياد زدم يا حسين و بعد با سرعت خودم را به محل انفجار رساندم ، يك نفر سر و صورتش غرق خون بود، وقتي ديدم كاوه است، كم مانده بود سكته كنم؛ خيز برداشتم و خودم را بهش رساندم، همان طور كه خون از سرش مي آمد، گفت: مقاومت كنيد، چيزي نيست، فوراً امدادگر گردان خودش را رساند و سر محمود را پانسمان كرد ده دقيقه اي روي پاي خودش بود، اصلا حاضر نمي شد بچه ها او را به عقب ببرند ، اما هر لحظه وضعش بدتر مي شد، تا اين كه حالت ضعف بهش دست داد. همان طور كه كاوه را عقب مي برديم، مه غليظي سطح منطقه را گرفت، طوري كه ديگر چهار - پنج متري مان را نمي ديديم. وجود مه در آن فصل از سال بي سابقه بود، كافي بود ما را مي ديدند، آن قدر با گلوله مي زدند، كه حتي يك نفرمان هم زنده نماند. با مجروح شدن كاوه ادامه عمليات براي باز پس گرفتن ارتفاع 2519 متوقف شد و ما به ناچار بر روي ارتفاعات كدو پدافند كرديم.
#شهیدمحمود_کاوه
#عاشقانه_شهدا
•یاوران گمنام امام زمان(عج)•
@yavaranegomnam_315
صحبتش تاثير عجيبی روی بچه ها گذاشت؛ طوری كه احساس كرديم بدون نيروی كمكی می توانيم از پس دشمن بر بياييم. با هدايت دقيق و زيركانه ی محمود، پخش شديم تو منطقه تا دورشان بزنيم. در همين گير و دار، نيروی كمكی هم رسيد. از همه طرف روی سر دشمن آتش می ريختيم. آن ها كه اين چشمه اش را نخوانده بودند، پا به فرار گذاشتند و منطقه را خالی كردند.
#شهیدمحمود_کاوه
#عاشقانه_شهدا
•یاوران گمنام امام زمان(عج)•
@yavaranegomnam_315