نام پایگاه: بسیج خواهران حانیه
عنوان جلسه: طرح صالحین حلقه کودک ونوجوان
#قرائت قرآن
#داستان گویی درمورد هفته کتاب خوانی
روز و تاریخ برگزاری: ۹۹/۸/۲۹
#پایگاه-مقاومت-بسیج-خواهران-حانیه
#حوزه_مقامت_بسیج_خواهران_کوثر
#ناحیه_شهرستان_آران_و_بیدگل
۳۰ آبان ۱۳۹۹
نام پایگاه : بسیج خواهران حانیه
عنوان جلسه : حلقه صالحین نوجوان شهید هادی
#داستان گویی قرآنی در مورد قصه حضرت آدم
روز و تاریخ برگزاری :
در روز سه شنبه ۹۹/۹/۴
مکان برگزاری :
مسجد پیامبر اعظم مجتمع مسکونی رضوان
#پایگاه مقاومت_ بسیج_ خواهران_ حانیه
#پایگاه_مقاومت_ بسیج_ خواهران_ کوثر
#ناحیه شهرستان_ آران_ و _بیدگل
۹ آذر ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 یک دقیقه کلیپ هیجانی👆
📗 کتاب "دَکَل"👇
🔸گفتگوی #جنجالی بین یک روحانی و دانشآموزان دبیرستانی است که در قالب #داستان زیبا با محوریّت #بیانیهی_گام_دوم_انقلاب به تصویر کشیده شده است.
🔸مستند داستانیِ جذّاب که برای پاسخگویی به #شبهات_سیاسی جوانان و یادگیری تکنیکهای دفاع از انقلاب بسیار مفید است.
📕 مشخصات: قطع رقعی،۳۴۰ صفحه، جلد شومیز ( نرم) ، متنِ دو رنگ
قیمت پشت جلد ۷۰۰۰۰ تومان با ۱۵ درصد تخفیف ۵۹۵۰۰ تومان
🛒 خرید از سایت کتاب جان👇
https://ketabjan.com/product/دکل
📲 سفارش و خرید از طریق ایتا👇
@ketabjan30
🖇🖇🖇🖇🖇🖇
🌐 http://ketabjan.com
#پایگاه_بسیج_رسالت
#قرارگاه_فرهنگی_حوزه
#روابط_عمومی_حوزه
#ناحیه_مقاومت_بسیج_آران_و_بیدگل
.
ناحیه مقاومت بسیج آران و بیدگل
۱۸ بهمن ۱۳۹۹
📗 کتاب "دَکَل"👇
🔸گفتگوی #جنجالی بین یک روحانی و دانشآموزان دبیرستانی است که در قالب #داستان زیبا با محوریّت #بیانیهی_گام_دوم_انقلاب به تصویر کشیده شده است.
🔸مستند داستانیِ جذّاب که برای پاسخگویی به #شبهات_سیاسی جوانان و یادگیری تکنیکهای دفاع از انقلاب بسیار مفید است.
📕 مشخصات: قطع رقعی،۳۴۰ صفحه، جلد شومیز ( نرم) ، متنِ دو رنگ
قیمت پشت جلد ۷۰۰۰۰ تومان با ۱۵ درصد تخفیف ۵۹۵۰۰ تومان
🛒 خرید از سایت کتاب جان👇
https://ketabjan.com/product/دکل
📲 سفارش و خرید از طریق ایتا👇
@ketabjan30
🖇🖇🖇🖇🖇🖇
🌐 http://ketabjan.com
#پایگاه_بسیج_رسالت
#قرارگاه_فرهنگی_حوزه
#روابط_عمومی_حوزه
#ناحیه_مقاومت_بسیج_آران_و_بیدگل
.
ناحیه مقاومت بسیج آران و بیدگل
۱۸ بهمن ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از مکه فروغ ایزدی پیدا شد / سرچشمه فیض سرمدی پیدا شد
در هفدهم ربیع از دخت وهب / نو دسته گل محمدی پیدا شد
میلاد رئیس مکتب، محمد مصطفی(ص)
و رئیس مذهب، صادق آل عبا مبارک باد🌹🌹🌹🌹
#پایگاه_حضرت_رقیه(ب)
#حوزه_صدیقه_طاهره
#ناحیه _امام_حسین
پخش در فضای مجازی
یک هفته
گروه صالحین رد سنی ۱۲
در ۳ قسمت
#داستان پیامبر
۴ آبان ۱۴۰۰
#معرفی_کتاب
📚 کتاب عمو قاسم
🌷 آشنایی با شهید #حاج_قاسم_سلیمانی
با 20 #داستان و تصویر از زندگی ایشان ویژه کودکان و نوجوانان
✳️ مناسب سنین 10 تا 16 سال
📖کتاب خوب را خوب بخوانیم🌺
#کودک
#نوجوان
🇮🇷 @samanefin
#پایگاه_مقاومت_بسیج_خواهران_سمانه
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#ناحیه_کاشان
╲\╭┓
╭🌺🍂
┗╯\╲
۱۵ آبان ۱۴۰۰
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــب✨✨
🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
شهر بازی:
🍃در یک شهربازی، پسرکی سیاه پوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود.
🍃بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد.
🍃سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را رها کرد.
🍃بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند.
🍃پسرک سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود. تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید:
🍃ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید، بالا می رفت؟
🍃مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان، نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت و پس از لحظاتی گفت:
🍃پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد.
🍃چیزی که باعث رشد آدم ها می شود رنگ و ظواهر نیست.
رنگ ها و تفاوت ها مهم نیستند.
🍃مهم درون آدمه، چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاهشونه و هر چقدر ذهنیات ارزشمندتر باشه جایگاه و مرتبه والاتر و شایسته تر میشه.
✨پس دل را حرم الهی خدا قرار دهیم که بالاتر از او کسی را نمی یابی.
✨قلب حرم خداوند است در حرم خدا غیر خدا را جای ندهید.
🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه
#حوزه_حضرت_زهرا_س کاشان
#فرهنگی
https://eitaa.com/Bsj_khaharan_mahdieh
۳۰ دی ۱۴۰۰
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
معجزه سیاه پوشی برای امام حسین🚩
🚩سیاه پوشان بخوانند:🚩
🍃یکی از نمایندگان حضرت آیت الله خوئی رحمت الله علیه میگوید:
🍃یک سالی در ایام محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم.
🍃ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود،
🍃حتی لباسهای زیر و جوراب های ایشان نیز سیاه بود
🍃من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم
🍃از آقا سوال کردم که آیا فکرنمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا،
🍃ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟
🍃ایشان در پاسخ فرمودند:
🍃فلانی من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم.
🍃پرسیدم:چطور؟
🍃فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم.
🍃سپس اینگونه برایم تعریف نمود:
🍃پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.
🍃همسرش که مادر من باشد.
🍃هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمیشدند.
🍃روزی پدرم بالای منبر این جمله را به مردم میگوید:...که ایهاالناس دستتان را از دست امام حسین و اهلبیت علیهم السلام رها نکنید .
🍃که اینها خاندان کرامت و بخشش اند،
🍃و هر حاجت یا مشکل بزرگی که دارید جز درب خانه ی ایشان جای دیگری نروید که این خانواده حلال مشکلات اند..
🍃پس از آنکه پدرم از منبر پائین میاید زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید تا برای حل مشکلات و گرفتن حوائجمان درب خانه ی اهلبیت و امام حسین علیهم السلام برویم،
🍃چرا خودت از امام حسین علیه السلام نمیخواهی تا به تو فرزندی عنایت فرماید؟
🍃ایشان درحالیکه به شدت ناراحت میشوند .
🍃به خانه میرود.
🍃همسرشان (مادربنده)میپرسد آقا چرا اینقدر ناراحتید؟
🍃و ایشان قضیه ی منبر و صحبت آن زن را بازگو میکنند.
🍃مادرم میگوید خب راست گفته،
🍃چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمیکنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟
🍃پدرم میگوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟
🍃مادرم در جواب میگوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم،
🍃اصلا شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا،
🍃حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد. و سیاه بپوشید.
🍃در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپاسیاه پوش شد.
🍃در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمیشود.
🍃یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید.
🍃وقتی پدرم درب را باز میکند پس از سلام و احوال پرسی عرض میکند که من یک سوال دارم.
🍃پدرم که گمان میکند سوال او یک مساله ی علمی و یا فقهی باشد میگوید بپرس.
🍃اما در کمال ناباوری آن طلبه میپرسد آیا همسرشما باردار است؟
🍃ایشان با تعجب میگوید بله،تو از کجا میدانی؟
🍃کسی از این قضیه اطلاع ندارد.باز میپرسد ایشان 7ماهه باردارند؟
🍃پدرم با تعجب بیشتری پاسخ مثبت میدهد.
🍃ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن میکند و میگوید:
🍃آسیدعلی اکبر من الآن خواب بودم،در خواب وجود مبارک پیامبراکرم صل الله علیه و آله را زیارت کردم.
🍃حضرت فرمودند:برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند.
🍃و ما او را بزرگ میکنیم.
🍃و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم
🍃و به او شهرت میدهیم.
🍃و او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار. ....
🍃حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟....*.
🍃شادی روح حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی و تمام علمایی که مدافع شعائر اهلبیت علیهم السلام بودند،*
🚩🚩🚩🚩🚩🚩🚩
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زهرا_س
#فرهنگی-پایگاه-مهدیه
اللهم عجل لولیک الفرج
@Bsj_khaharan_mahdieh
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃خضر نبی در سایه درختی نشسته بود
سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد خضر دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت
🍃گفت ای سائل ببخشم چیزی ندارم
سایل گفت تو را به خدا سوگند میدهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمیدانی
🍃خضر برخواست گفت صبر کن دارم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش بگیر و ببر چاره علاجت کن
سائل گفت نه هرگز!!!
🍃خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی
🍃القصه خضر را سائل بفروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد.
🍃خضر را مردی خرید و آورد خانه
دید پیرمردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمیسپرد.
🍃روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد.
🍃خضر گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم
🍃مرد گفت همین بس
🍃خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگهای کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم
🍃خضر نبی پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانهای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت
صاحب خضر آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست!
🍃گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن،
🍃گفت غلام توام
گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟
🍃یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم
خودم را به بردگی فروختم!!!
🍃من خضر نبی هستم
مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت
🍃گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان
گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه
گفت ای صاحب و مولای من
از زمانی که غلام تو شدهام به راحتی نمیتوانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمیتوانم اشک بریزم
چرا که میترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم.
مرا لطف فرموده آزاد کن
صاحب خضر گریست و او را آزاد کرد.
🍃حضرت خضر کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت.
🍃راستی ما برای خدا چه می کنیم...!؟
"قدری بیندیشیم"🍃
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زهرا_س
#فرهنگی-پایگاه-مهدیه
اللهم عجل لولیک الفرج
@Bsj_khaharan_mahdieh
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
۲۴ آبان ۱۴۰۱
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃🟢اعمالت را نسوزان🍃
🍃کارت بانکیام رو به فروشنده دادم و با خیال راحت منتظر شدم تا کارت بکشه، ولی در کمال تعجب، دستگاه پیام داد: موجودی کافی نمیباشد!
🍃 امکان نداشت، خودم میدونستم که اقلاً سه برابر مبلغی که خرید کردم، در کارتم پول دارم.
🍃 از فروشنده خواستم که دوباره کارت بکشه و این بار پیام اومد:
🍃رمز نامعتبر است. این بار فروشنده با بیحوصلگی گفت: آقا لطفا نقداً پرداخت کنید، پول نقد همراهتون هست؟ فکر کنم کارتتون رو پیش موبایلتون گذاشتین کلاً سوخته.
🍃در راه برگشت به خانه مرتب این جمله فروشنده در سرم صدا میکرد؛ پول نقد همراهتون هست؟
🍃 خدایا! ما در کارت اعمالمان کارهای بسیاری داریم که به امید آنها هستیم 🍃مثلاً عبادتهایی که کردیم، 🍃دستگیریها و انفاقهایی که انجام دادیم و.. 🍃نکند در روز حساب و کتاب بگویند موجودی کافی نیست و ما متعجبانه بگوییم: مگر میشود؟ این همه اعمالی که فکر میکردیم نیک هستند و انجام دادیم چه شد؟
🍃و جواب بدهند: اعمالتان را در کنار چیزهایی قرار دادید که کلاً سوخت و از بین رفت! کنار «بخل»؛ کنار «حسد»؛ کنار «ریا»؛ کنار «بیاعتمادی به خدا»؛ کنار «دنیادوستی»؛
🍃 نکند از ما بپرسند: نقد با خودت چه آوردهای؟ و ما کیسههایمان تهی باشد و دستانمان خالی. خدایا! از تمام چیزهایی که باعث از بین رفتن اعمال نیکمان میشود، به تو پناه میبریم.🍃
🙏آمین یا رب العالمین
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زهرا_س
#فرهنگی-پایگاه-مهدیه
اللهم عجل لولیک الفرج
@Bsj_khaharan_mahdieh
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
۳۰ آبان ۱۴۰۱
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃به زندگی فکر کن! ولی براي زندگی غصه نخور. ديدن حقيقت است، ولي درست ديدن، فضليت.
ادب خرجی ندارد ولی همه چيز را ميخرد.
🍃با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنيا آمدی .🍃مهربان باش🍃 دوست بدار 🍃عاشق باش.
🍃شايد فردايی نباشد. 🍃شايد فردايی باشد اما عزيزی نباشد...
🍃یادمان باشد؛ با شکستن پای دیگران، ما بهتر راه نخواهیم رفت!
🍃یادمان باشد؛ با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم!
🍃کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم؛
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۷ اسفند ۱۴۰۱
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃در تبریز قبری مشهور به قبر حمال است و از آنِ کسی است که دعای امام زمان عجل الله تعالی فرجه در حقش مستجاب شده است
🍃در بازار تبریز بار میبرده، یک روز بار، سر شانهاش بود که دید، بچه کارگری، از بالای داربست پایش لغزید و به طرف پایین افتاد،
🍃این بنده خدا هم دستانش را بلند میکند، میگوید الهی نگه دارش! این بچه کارگر بین زمین و آسمان معلق میماند،
🍃این حمال دستش را دراز میکند، این بچه را بغل میکند، زمین میگذارد،
🍃 مردم دورش ریختن، تو کی هستی؟! گفت: من همان حمالی هستم که ۶۰ سال دارم برای شما بار میبرم،
🍃 گفتند: چطور شد گفتی خدایا نگه دارش، خدا هم بین زمین و آسمان نگه داشتش،
🍃گفت: چیز مهمی نیست، ۶۰ سال است به من گفت دروغ نگو، گفتم: چشم، گفت حرام نخور، اطاعت کردم، گفت: تهمت نزن، گفتم: چشم … یک بار هم من گفتم، خدایا این کودک را حفظ کن، خدا گفت: چشم
🍃با خدا باش مطمئن باش خدا تو را یاری میکند🍃
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
اللهم عجل لولیک الفرج
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🌷 یکی از بچهها که تشنگی مفرط او را دید، یک کمپوت گیلاس خنک برای ایشان باز کرد، مهدی قدری آن را در دست گرفت و به نزدیک دهان برد، که ناگهان چهره اش تغییر کرد و پرسید:
🍃امروز به بچههای بسیجی هم کمپوت داده اید؟ جواب دادند: نه، جزء جیره امروز نبوده.
🍃مهدی با ناراحتی پرسید: پس چرا این کمپوت را برای من باز کردید؟
🍃 گفتند: دیدیم شما خیلی خسته و تشنه اید و گفتیم کی بخورد بهتر از شما. مهدی این حرفها را شنید، با خشم پاسخ داد:
🍃از من بهتر، بچههای بسیجی اند که بی هیچ چشمداشتی میجنگند و جان میدهند. به او گفتند: حالا باز کرده ایم، بخورید و به خودتان این قدر سخت نگیرید. مهدی با صدای گرفتهای به آن برادر پاسخ داد: خودت بخور تا در آن دنیا جوابگو باشی...
📚 شهید مهدی باکری
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
#واحد - فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
اللهم عجل لولیک الفرج
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃به بهلول گفتن: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟
🍃ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ.
🍃ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ.
گفتند: ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟
🍃ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ.
🍃گفتند: ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ.
🍃ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ.
🍃گفتند: ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ.
🍃ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ.
🍃 گفتند: ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟
🍃ﮔﻔﺖ: ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ.
🍃ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجر یهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟
🍃ﻫﯽ ﺳﺠﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿم ﻭﻟﯽ ﻫﻨﻮﺯﺧﻮﺏ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ.
🍃تا اﯾﻦ ﺷﮏ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﻧﺮﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺕ ﻣﯿﺸﻦ ﺍﻻ خدا.
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
اللهم عجل لولیک الفرج
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃یڪ آقای فرش فروش ڪه اهل نماز اول وقت بود به بنده گفت:
🍃یڪ ڪسی برای خریدن فرش وارد مغازه ی بنده شد.
🍃گفتم: وقت نماز است.
🍃گفت: من وقت ندارم، مسافرم و می خواهم بروم. هر چه اصرار ڪردم، دیدم نمی شود و گول شیطان را خوردم و یڪ قدری ڪه از نماز اول وقت گذشت، دیدم همین آقای مشتری ڪه خیلی شیفته ی این معامله بود، گفت من باید قدری تامل بڪنم! و از خرید منصرف شد!!
🍃شیطان هم دنیا را گرفت و هم نماز اول وقت را.
🍃امیر مومنان (ع) فرمودند: اگر مومن، دنیا را مانع از آخرت خودش قرار بدهد؛ پروردگار او را از هر دو باز می دارد.
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
اللهم عجل لولیک الفرج
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🥀شهید رضا نادری🥀
🌷 اهل شاهرود بودند اما در تهران زندگی می کردند ...
🍃وضعیت خانوادگیشان بسیار خوب و مرفه بود. 👌
🍃پسر خوبی بود معلوم بود از یک خانواده با اصالت و فهمیده است. اما حرف هایی که می زد در شان یک دانشجوی مسلمان نبود. 🙄
🍃با هم دوست بودیم یکبار گفتم : امشب بریم گلستان شهدای شاهرود؟
🍃خنده تلخی کرد و بهم گفت : شما هم که فقط اینطور جاهارو بلد هستی ...😏
🌷شب با هم وارد شدیم...🌷
🍃به قبور مطهر شهدا نگاه می کردیم و حرف می زدیم.
🍃با خودم گفتم باید بتونم دست این جوان رو بگیرم.
🍃یکدفعه به ذهنم رسید از شهدا کمک بگیرم مگر آنها زنده نیستند!
🍃در میان شهدا رضا نادری رو خوب می شناختم...
🍃شنیده بودم خیلی از بچه های نسل سوم با رضا رفیق هستند و مرتب به سر مزار او می روند ... 👌
🍃به کنار قبر رضا که رسیدیم به دوستم گفتم : یک لحظه اینجا بمان من میرم چیزی می خرم و بر می گردم، دوستم قبول کرد و من رفتم.
🍃توی راه با خودم گفتم : رضا این پسر رو سپردم به خودت.ببینم چه می کنی!؟
🍃وقتی برگشتم دیدم دوستم دو زانو نشسته پایین قبر و به جملات روی سنگ قبر خیره شده
🍃کمی ایستادم و از دور نگاهش کردم.
با چشمانی گرد شده از تعجب جملات رو می خوند.
🍃جلو رفتم و گفتم : چی شده؟
بلند شد و گفت : آقا مهدی این شهید کیه!؟ 😳
پرسیدم چطور؟
🍃گفت : انگار داره با من حرف میزنه ببین روی سنگ قبرش چی نوشته :
( اےبرادر بہ کجامےروے ...؟کمے درنگ کن ..!
آیا با خواندن یک فاتحہ اے تنها برسر مزار من و امثال من ...
🍃مسئولیتے را که با رفتن خود بردوش تو گذاشتہ ایم از یاد خواهے برد ..؟
ما نظاره گر هستیم کہ تو با این مسئولیت سنگین چہ مےکنے ...؟ )
🌷 خیلی منقلب شده بود، آنقدر که یکبار که به منزلشان در تهران رفتم در اتاق او عکس های زیادی از شخصیت های سیاسی زده شده بود و در میان همه تصاویر یک قاب خالی گذاشته بود.
🍃پرسیدم این چیه ؟ گفت : مگه قول نداده بودی عکس رضا رو برام بیاری!؟ 🍃این قاب رو گذاشتم برای عکس رضا ..!
🍃آن شب خیلی با هم صحبت کردیم او هرچه می گفت به جملات رضا استناد می کرد.
🍃در پایان هم گفت : خیلی فکر کردم
من تاحالا داشتم نقش آدم بد رو در دنیا بازی می کردم اما می خوام عوض بشم... 😔
🍃مدتی بعد در یکی از شب های ماه رمضان با او تماس گرفتم
🍃پرسیدم چه خبر؟
🍃گفت : الان توی هیئت هستم.
بعد مکثی کرد و گفت : بلاخره آقا رضای شما کار خودش رو کرد من اصلا به اینجور جاها اعتقاد نداشتم اما...
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
اللهم عجل لولیک الفرج
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃 یک جوان ازعالمی پرسید: من جوان هستم ونمی توانم نگاه خودراازنامحرم منع کنم. چاره ام چیست؟
🍃 عالم کوزه ای پر از شیر به او داد و به او گفت که کوزه را سالم به جایی ببرد و هیچ چیز از کوزه بیرون نریزد
🍃 از شخصی خواست که او را همراهی کند و اگر شیر را ریخت؛ جلوی همه مردم او را کتک بزند...‼️
🍃جوان کوزه را سالم به مقصد رساند و چیزی بیرون نریخت...
🍃عالم از او پرسید: چند نامحرم سر راه خود دیدی⁉️
🍃جوان جواب داد: هیچ! فقط به فکرآن بودم که شیر را نریزم که مبادا جلوی مردم کتک بخورم و خار و خفیف شوم...
🔹عالم گفت این حکایت مومنی است که همیشه خدا را ناظر بر کارهایش میبیند و از روز قیامت و حساب و کتابش که مبادا در نظر مردم خار و خفیف شود بیم دارد.
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
اللهم عجل لولیک الفرج
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃شبی نقل نموده است: من همسایه ای داشتم که وفات نمود. او را خواب دیدم، از او پرسیدم: خدا با تو چه کرد؟
🍃 گفت: ای شیخ، هول های بزرگ دیدم، و رنج های عظیم کشیدم . از آن جمله به وقت سوال منکر و نکیر ، زبان من از کار باز ماند .
🍃 با خود می گفتم : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید ؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلام مُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند.
🍃 ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد ، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم ، از آن شخص پرسیدم : تو کیستی(خدا تو را رحمت کند) که من را از این غصه خلاصی دادی...
🍃گفت: من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادی آفریده شده ام ، و مامورم در هر وقت و هر جا که درمانده ای به فریادت برسم...
🌺الهــم صلی علی محمدوآل محمد🌺
📚 کتاب آثار و برکات صلوات، ص۱۳۱
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
اللهم عجل لولیک الفرج
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۲۶ اسفند ۱۴۰۱
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃قبل از اسیر شدنم برای عملیات در شوش بودیم،
🍃خیلی از نیروهایمان آنجا به دام عراقیها افتادند بهطوری که از ١٢ شب تا ١٢ ظهر ١٣٠٠ نفر شهید شده بودند. 🍃🍃🍃خیلیها هم زخمی و تیر خورده در شیارهای اطراف افتاده بودند. من آنجا شاهد اتفاقی بودم که هیچ وقت فراموشش نمیکنم...
🍃در آن وضعیت یک خانم عربی به دست زخمیها نان تازه میداد، نانهایش که تمام شد به دکتری که در حال امداد بود گفت:دکتر میتوانم کمکی کنم؟
🍃دکتر هم گفت: بیا کمک کن. وقتی برای کمک رفت مدام چادرش جلو دست و پایش را میگرفت...
🍃 دکتر به او گفت: چادرت را بگذار کنار پیش وسایلت که راحت بتوانی کمک کنی.
🍃 اما به محض اینکه این خانم آمد که چادرش را بردارد یکی از زخمیهایی که آنجا روی زمین افتاده بود گوشه چادر آن خانم را گرفت و
🍃 گفت: مادر، من اینطور شدم که چادر تو نیفتد، بگذار من بمیرم اما چادرت را برندار.
🍃 آن خانم گریه اش گرفت و چادرش را بست به گردنش و شروع کرد به کمک کردن.😢
🔹سعی کنیم با محکم نگه داشتن چادرهامون روحشان را شاد نگه داریم وراهشان را ادامه دهیم🔹
📚 راوى: آزاده سرافراز جانباز محسن فلاح
منبع: موزه انقلاب اسلامى و دفاع مقدس
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
اللهم عجل لولیک الفرج
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۱ فروردین ۱۴۰۲
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🌷شهیدان- زنده-اند- الله اکبر
🍃 با رفتن سید هیبت الله به جبهه چندان موافق نبودم.
🍃هیبت الله پسر بزرگ و تکیه گاه من بود.اما پسرم مرتب به جبهه می رفت ... 😔
🍃چاره رو توی این دیدم که من هم باهاش راهی جبهه بشم.
🍃اما به علت سن زیاد نمیتونستم به خط مقدم برم.
🍃پسرم از این شرایط ناراحت بود.اصرار می کرد که من برگردم.
🍃 من هم فقط با گریه می گفتم : پسرم من طاقت شهادت و دوری تو رو ندارم. 😢
🍃سید هیبت الله منقلب شد و انگار چیزی به او الهام شده باشه
🍃بهم گفت : اگه خداوند فیض شهادت رو نصیبم کرد
🍃هر زمان که دلت برام تنگ شد به دیدنت میام...
🍃بعد از شهادت پسرم خدا شاهده که هر وقت دلم نا آروم می شه ...
🌷 پسرم رو می بینم که پشت پنجره اتاق مثل یک آدم زنده ایستاده و به من لبخند میزنه ... 🙂
🍃با دیدن سید هیبت الله بارها از خود بی خود می شم اما قلب نا آروم من با دیدن پسرم آرامش عجیبی پیدا میکنه.
🌷شهید_سید_هبت_الله_قاضی_دزفولی🌷
🔹راوی_پدر_شهید
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
اللهم عجل لولیک الفرج
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۴ فروردین ۱۴۰۲
💫🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃
در ماه رمضان پیرمردی دور از چشم مردم، غذا میخورد. چند جوان به او گفتند: ای پیرمرد مگر روزه نیستی؟ پیرمرد گفت: چرا روزهام، فقط آب و غذا میخورم. جوانان خندیدند. پیرمرد گفت: بلی، دروغ نمیگویم، کسی را مسخره نمیکنم، به کسی دشنام نمیدهم، کسی را آزرده نمیکنم، چشم به مال کسی ندارم و ...
ولی چون بیماری خاصی دارم متاسفانه نمیتوانم معده را هم روزه دارش کنم، آیا شما هم روزه هستید؟
یکی از جوانان در حالی که سرش را از خجالت پایین انداخته بود، به آرامی گفت: خیر ما فقط غذا نمیخوریم.
ماه رمضان برای همه ی آنان که چشم و دل و زبان و رفتار و کردارشان، در خدمت خلق خداست، و زمین را، آب را، و گل و سبزه را و دیگر موجودات را آسیب نمی رسانند پر برکت باد....
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
اللهم عجل لولیک الفرج
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۵ فروردین ۱۴۰۲
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃روزی مردی خواب عجیبی دید.
🍃دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند.
🍃هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
🍃مرد از فرشته ای پرسید؛ شما چکار می کنید؟ فرشته در حالیکه داشت نامه ای را باز می کرد گفت؛ اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضا های مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
🍃مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آنها را توسط پیک ها به زمین می فرستند
🍃مرد پرسید؛ شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت؛ اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
🍃مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
🍃با تعجب از فرشته پرسید؛ شما چرا بیکارید؟
🍃فرشته جواب داد؛ اینجا بخش تصدیق جواب است
🍃مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
🍃مرد از فرشته پرسید؛ مردم چگونه می توانند جواب بفرستند.
🍃فرشته پاسخ داد؛ بسیار ساده است فقط کافیست بگویند 🙏«خدایا شکر»🙏
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
اللهم عجل لولیک الفرج
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۶ فروردین ۱۴۰۲
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
حکایت:"دکتر الهی قمشه ای"
🍃مادر بزرگ من خدا بیامرز آدم مذهبی بود.
🍃هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ میشد میگفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده. 🍃اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا تفریح کن.
🍃وقتی سفره میگرفت وقتی محرم میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد 🍃بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج
🍃اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش.
🍃سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن. احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه...
🍃یکی از ﻫﻴﺎت امام حسین لذت میبره 🍃یکی از مهمونی رفتن.
🍃 یکی تو سفر مکه اقناع میشه
🍃یکی تو سفر تایلند.
🍃اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن.
🍃سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم
🍃چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن.
🍃لطفا به دلخوشی دیگران گير ندهيد !
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
اللهم عجل لولیک الفرج
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۹ فروردین ۱۴۰۲
🌟🌙#داستــــــــــان شـــــــــب🌙
🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁
🍃حاجاکبر استادکار پدرم در جوانی بود. مردی بسیار مؤمن و صاحب سخاوت که زمین خانهای که ساکن آن هستیم هدیه او به پدرم بود که در پیری بر اثر بیماری دیابت دچار نابینایی شده بود
🍃یکبار که برای عید دیدنی به دیدن او رفتیم پدرم با دیدن چشمهای نابیناشده اربابش در سکوت اشک میریزد.
🍃ارباب متوجه میشود و میگوید: هرگز بر من اشک مریز، من خدا را شاکرم که در اواخر عمرم بینایی خود را از دست دادهام و چه منتی بر من نهاد که 🍃من اکنون چهره فرزندانم را به یاد دارم.
🍃من رنگها را میشناسم.🍃 امروز نعمت خدا را فهمیدهام که نابینایان مادرزادی چه میکشند؟
🔹آری! انسان بخواهد شاکر باشد همیشه برای شکر خویش بهانهای دارد.
🔹همیشه بهانهای برای شکرگزاری هست...
༺ꕥ🍃🌼🍃ꕥ༻
#واحد_فرهنگی
#پایگاه_بسیج_خواهران_مهدیه.
#حوزه_حضرت_زینب_س
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
اللهم عجل لولیک الفرج
┄┄┅┅🍃✿❀🌺❀🍃✿┅┅┄┄
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
باحضور میهمانان جناب سرهنگ تقوایی و جناب سرگرد قاسمی در جمع کودکان مهد و پیش دبستانی شکوفه های عفاف پایگاه بسیج حضرت فاطمه(س)
#مناسبت_هفته_نیروی_انتظامی
#داستان
#بازی
#پیش_دبستانی_شکوفه_های_عفاف
#عکس_یادگاری
#کنگره_ملی_شهدای_کاشان
#پایگاه_مقاومت_بسیج_حضرت_فاطمه(س)
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_نرجس
#ناحیه_مقاومت_بسیج_کاشان
@yavaranesf313
۲۴ مهر ۱۴۰۲