هدایت شده از یاوران منجی (عج الله)
#داستان
🚨 پرندههای زندگیات را آزاد کن!
پسربچهای پرنده زيبايی داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود، حتی شبها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش میگذاشت و میخوابید.
اطرافيانش كه از اين همه عشق و وابستگی او به پرنده باخبر شدند، از پسرک حسابی كار میكشیدند.
هر وقت پسرک از كار خسته میشد و نمیخواست كاری را انجام دهد، او را تهديد میکردند كه الان پرندهاش را از قفس آزاد خواهند كرد.
پسرک با التماس میگفت: نه، كاری به پرندهام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام میدهم.
تا اينکه یک روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد و او با سختی و كسالت گفت: خستهام و خوابم مياد.
برادرش گفت: الان پرندهات را از قفس رها میکنم.
پسرک آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت. حالا برو بذار راحت بخوابم، كه با آزادی او خودم هم آزاد شدم.
🚨 اين حكايت همه ماست. تنها فرق ما، در نوع پرندهای است كه به آن دلبستهایم. پرنده بسياری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعيتشان، پارهای زيبایی و جمالشان، عدهای مدرک و عنوان آكادمیک و... است.
شيطان و نفس، هركسی را به چيزی وابسته کردهاند و ترس از رها شدن از آن، سبب شده تا ديگران و گاهی نفس خودمان از ما بيگاری كشيده و ما را رها نکنند.
🧠 #اندکی_تفکر
https://eitaa.com/yavaranmonji
هدایت شده از یاوران منجی (عج الله)
#داستان
روزی به خدا شکایت کردم که چرا من پیشرفت نمیکنم؟! دیگر امیدی ندارم، میخواهم خودکشی کنم!
ناگهان خدا جوابم را داد و گفت: آیا درخت بامبو و سرخس را دیدهای؟ گفتم: بله دیدهام.
خدا گفت: موقعی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آنها مراقبت کردم... خیلی زود سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را گرفت، اما بامبو رشد نکرد...، من از او قطع امید نکردم!
🌳 در دومین سال، سرخس بیشتر رشد کرد، اما از رشد بامبو خبری نبود.
در سالهای سوم و چهارم باز هم بامبو رشد نکرد.
🎋 در سال پنجم، جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد و در عرض شش ماه ارتفاعش از سرخس بالاتر رفت.
🚨 آری، در این مدت بامبو داشت
ریشههایش را قوی میکرد!
آیا میدانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با سختیها و مشکلات بودی، در حقیقت ریشههایت را مستحکم میساختی؟؟ زمان تو نیز فردا خواهد رسید و تو هم پیشرفت خواهی کرد. ناامید نشو!
🧠 #اندکی_تفکر
https://eitaa.com/yavaranmonji