#شبقدر، شب اوج گیری است.
اما هواپیما که شب قدر یکدفعه
نمی تواند اوج بگیرد!
کسی اوج می گیرد که از اول رجب،
کم کم دور موتور را شدیدتر کرده باشد؛
تا شب قدر بتواند پرواز کند....
#آیتاللهحائریشیرازی🌿•°
#رجب
#این_الرجبیون
🌼•| @yazahra213
مداحی_آنلاین_ماه_رجب_،_ماه_استجابت.mp3
3.62M
#سخنرانی
#ماه_رجب ماه استجابت دعا
🌸🍃🍃🌸
🎤حجت الاسلام #حیدریان
پیشنهاد دانلود✅✅
#رجب
#این_الرجبیون
@yazahra213
نفسهای جمادی الثانی به شماره افتاده اند..
تا نهر بهشتی #رجب راهی نمانده..✨
خدای بی نظیر رجب
با هزاران هزار بغل
لطف و رحمت و امید و مغفرت در راه است..🌱
زندانی های شیطان و نفس را خبر کنید
خداوند قرار است عفو عمومی اعلام کند..
منادی حق از آسمان هفتم ندا سرداده
هرکه دارد هوس بهشت بسم الله...
رخت نو میخواهم ..
آب و جارو برای دلم..
ظرف..
ظرف...
گفته است ظرف بیاورید
پیاله ای که
یک جرعه عشق را تاب بیاورد....
باید دخیل ضریحی شوم
برای زندانی دل و روحم
گدایی ظرف کنم..
.
.
مرد و زن
کودک و جوان و پیر
همه را
همه را خبر کنید!
ایها الناس!
تا نهر بهشتی رجب راهی نمانده...
نفسهای جمادی الثانی به شماره افتاده اند..
منادی حق از آسمان هفتم ندا سر داده
هرکه دارد هوس بهشت بسم الله...
هرکه دارد هوس بهشت بسم الله..
هرکه دارد هوس بهشت بسم الله..❣
#این_الرجبیون
@yazahra213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ایت الله بهجت پرسیدند:
شما از استادتون نقل کردید کسی که نماز اول وقت بخواند...💔
🍃🌸🍃🌸
#این_الرجبیون
#رجب
@yazahra213
#تلنگرانہ
👈سکــوت:
دربرابر جسارتها، توهین ها، حرفهای بیهوده
یه راهِ تمرینِ صبوریه!
یادت باشه؛
دیگران،میدون تمرینِ تواند❗️
اگه بتونی؛
بشنوی،جواب ندی،کینه هم نگیری؛
🌈برنده ای...
#رجب
@YAZAHRA213
┤🍃 ! '
•
.
می گفتــ یہ جورے زندگے ڪـــنــ
ڪـــہ امامــ زمانتــ بگہ : غصہ
نخور حداقلــ از تو راضیمــ :)❣️
#جمعه
#امامزمانم
@yazahra213
✨محبان حضرت زهرا(س)✨
: ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیستم 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را میشنیدم و تلاش میکردم از
:
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_یکم
💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای همین انقدر سریع رفت تا افطار در خانه نباشد.
دیگر شیره توتی هم در خانه نبود، #افطار امشب فقط چند تکه نان بود و عباس رفت تا سهم ما بیشتر شود.
💠 رفت اما خیالش راحت بود که یوسف از گرسنگی دست و پا نمیزند زیرا #خدا با اشک زمین به فریادمان رسیده بود.
چند روز پیش بازوی همت جوانان شهر به کار افتاد و با حفر چاه به #آب رسیدند. هر چند آب چاه، تلخ و شور بود اما از طعم تلف شدن شیرینتر بود که حداقل یوسف کمتر ضجه میزد و عباس با لبِ تَر به معرکه برمیگشت.
💠 سر سفره افطار حواسم بود زخم گوشه پیشانیام را با موهایم بپوشانم تا کسی نبیند اما زخم دلم قابل پوشاندن نبود و میترسیدم اشک از چشمانم چکه کند که به آشپزخانه رفتم.
پس از یک روز روزهداری تنها چند لقمه نان خورده بودم و حالا دلم نه از گرسنگی که از #دلتنگی برای حیدر ضعف میرفت.
💠 خلوت آشپزخانه فرصت خوبی بود تا کام دلم را از کلام شیرینش تَر کنم که با #رؤیای شنیدن صدایش تماس گرفتم، اما باز هم موبایلش خاموش بود.
گوشی در دستم ماند و وقتی کنارم نبود باید با عکسش درددل میکردم که قطرات اشکم روی صفحه گوشی و تصویر صورت ماهش میچکید.
💠 چند روز از شروع #عملیات میگذشت و در گیر و دار جنگ فرصت همصحبتیمان کاملاً از دست رفته بود.
عباس دلداریام میداد در شرایط عملیات نمیتواند موبایلش را شارژ کند و من دیگر طاقت این تنهایی طولانی را نداشتم.
💠 همانطورکه پشتم به کابینت بود، لیز خوردم و کف آشپزخانه روی زمین نشستم که صدای زنگ گوشی بلند شد. حتی #خیال اینکه حیدر پشت خط باشد، دلم را میلرزاند.
شماره ناآشنا بود و دلم خیالبافی کرد حیدر با خط دیگری تماس گرفته که مشتاقانه جواب دادم :«بله؟» اما نه تنها آنچه دلم میخواست نشد که دلم از جا کنده شد :«پسرعموت اینجاس، میخوای باهاش حرف بزنی؟»
💠 صدایی غریبه که نیشخندش از پشت تلفن هم پیدا بود و خبر داشت من از حیدر بیخبرم!
انگار صدایم هم از #ترس در انتهای گلویم پنهان شده بود که نتوانستم حرفی بزنم و او در همین فرصت، کار دلم را ساخت :«البته فکر نکنم بتونه حرف بزنه، بذار ببینم!» لحظهای سکوت، صدای ضربهای و نالهای که از درد فریاد کشید.
💠 ناله حیدر قلبم را از هم پاره کرد و او فهمید چه بلایی سرم آورده که با تازیانه #تهدید به جان دلم افتاد :«شنیدی؟ در همین حد میتونه حرف بزنه! قسم خورده بودم سرش رو برات میارم، اما حالا خودت انتخاب کن چی دوست داری برات بیارم!»
احساس نمیکردم، یقین داشتم قلبم آتش گرفته و بهجای نفس، خاکستر از گلویم بالا میآمد که به حالت خفگی افتادم.
💠 ناله حیدر همچنان شنیده میشد، عزیز دلم درد میکشید و کاری از دستم برنمیآمد که با هر نفس جانم به گلو میرسید و زبان #جهنمی عدنان مثل مار نیشم میزد :«پس چرا حرف نمیزنی؟ نترس! من فقط میخوام بابت اون روز تو باغ با این تسویه حساب کنم، ذره ذره زجرش میدم تا بمیره!»
از جان به لب رسیده من چیزی نمانده بود جز هجوم نفسهای بریدهای که در گوشی میپیچید و عدنان میشنید که مستانه خندید و اضطرارم را به تمسخر گرفت :«از اینکه دارم هردوتون رو زجر میدم لذت میبرم!»
💠 و با تهدیدی وحشیانه به دلم تیر خلاص زد :«این کافر #اسیر منه و خونش حلال! میخوام زجرکشش کنم!» ارتباط را قطع کرد، اما ناله حیدر همچنان در گوشم بود.
جانی که به گلویم رسیده بود، برنمیگشت و نفسی که در سینه مانده بود، بالا نمیآمد.
💠 دستم را به لبه کابینت گرفتم تا بتوانم بلند شوم و دیگر توانی به تنم نبود که قامتم از زانو شکست و با صورت به زمین خوردم. #جراحت پیشانیام دوباره سر باز کرد و جریان گرم #خون را روی صورتم حس کردم.
از تصور زجرکُش شدن حیدر در دریای درد دست و پا میزدم و دلم میخواست من جای او #جان بدهم.
💠 همه به آشپزخانه ریخته و خیال میکردند سرم اینجا شکسته و نمیدانستند دلم در هم شکسته و این خون، خونابه #غم است که از جراحت جانم جاری شده است.
عصر، #عشق حیدر با من بود که این زخم حریفم نشد و حالا شاهد زجرکشیدن عشقم بودم که همین پیشانی شکسته #قاتل جانم شده بود.
💠 ضعف روزهداری، حجم خونی که از دست میدادم و #وحشت عدنان کارم را طوری ساخت که راهی درمانگاه شدم، اما درمانگاه #آمرلی دیگر برای مجروحین شهر هم جا نداشت.
گوشه حیاط درمانگاه سر زانو نشسته بودم، عمو و زنعمو هر سمتی میرفتند تا برای خونریزی زخم پیشانیام مرهمی پیدا کنند و من میدیدم درمانگاه #قیامت شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@yazahra213
🍃🌼🍃🌼
.
در روز اولش که قدم در جهان گذاشت
باعث شده به فخر رجب، باقرالعلوم
#میلاد_امام_محمد_باقر
@yazahra213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزِ دلِ سجّاد خوش آمدی ..
#میلاد_امام_محمد_باقر
🌼•| @yazahra213
•• مادرم همیشه میفرمان :
اگه میخوای تو درسوعلم به جایی
برسی به #باقرالعلوم متوسل شو ..
•• خلاصه که امشب شَبِشه ..
ولادتاماممحمدباقرمبارک...|🌹🌸
#میلاد_امام_محمد_باقر
﷽
خداوند عزّوجلّ فرمود:
ماه رجب ماه من، بنده بندهی من، و رحمت رحمتِ من است؛ هر كه در اين ماه مرا بخواند، اجابتش كنم و هر كه حاجت آورَد، عطايش كنم.
إقبال الأعمال، ج ۴، ص ۱۷۴
🌸 حلول ماه پر خیر و برکت رجب مبارک 🌸
#ماه_رجب
#این_الرجبیون
🌼•| @yazahra213
«رجب ماه بزرگ خداست و هیچ ماهی در حرمت و فضیلت به پایه آن نمی رسد و قتال با کافران در این ماه حرام است، آگاه باشید که رجب ماه پروردگار است و شعبان ماه من و ماه رمضان ماه اُمت من است و اگر کسی در #ماه_رجب حتی یک روز روزه بدارد خدا را از خود خشنود ساخته و خشم الهی از او دور میگردد.»🙊🌿
رسولاکرم(ص)
#ماه_رجب
#این_الرجبیون
🌼•| @yazahra213
ماه رجب آمده بندگی آغاز ڪن
مرغ دلخسته را پر بده پروازڪن
مطرب دل را بگو نغمه ی دل سازڪن
ماه علی آمده عقدهے دل باز ڪن
#رجب
#ماه_رجب
🌼•|@yazahra213
مداحی آنلاین - کار تو دلبری کا ما نوکری - میرداماد.mp3
8.71M
🌸 #میلاد_امام_محمد_باقر(ع)
💐کار تو دلبری
💐کار ما نوکری
🎤 #سید_مهدی_میرداماد
#میلاد_امام_محمد_باقر
@yazahra213
┤🍃 ! '
•
.
می گفتــ یہ جورے زندگے ڪـــنــ
ڪـــہ امامــ زمانتــ بگہ : غصہ
نخور حداقلــ از تو راضیمــ :)❣️
#ماه_رجب
#امامزمانم
@yazahra213
☘ مرحوم آیت الله بهاءالدینی (ره):
🌸 ذکر صلوات برای اموات خیلی خاصیت دارد.
🌼 گاهی من برای اموات صلوات را هدیه میکنم و اثرات عجیبی هم دیدم.
🌺 خواب دیدم فردی به چند نوع عذاب گرفتار است، مقداری صلوات برایش هدیه کردم دوباره در خواب دیدم، الحمدلله صلواتها او را نجات دادهاند.
🌷 کسی میگفت: مادرم چندسال قبل مرده بود، یک شب خوابش را دیدم، گفت:
پسرم! هیچچیزی مثل صلوات روح من را شاد نمیکند؛ بهترین هدیه که به من می دهی، این ذکر است.
#ماه_رجب
@yazahra213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار به جایی رسیده که برای
امام جواد و امام هادی معلم ناصبی گذاشته بودند‼️‼️
#استاد_رائفی_پور
@yazahra213
✨محبان حضرت زهرا(س)✨
: ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_یکم 💠 در را که پشت سرش بست صدای #اذان مغرب بلند شد و شاید برای ه
:
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_دوم
💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا میکردند.
پارگی پهلوی رزمندهای را بدون بیهوشی بخیه میزدند، میگفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت #درد و خونریزی خودش از هوش رفت.
💠 دختربچهای در حمله #خمپارهای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمیدانست با این #جراحت چه کند، جان داد.
صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین #روضه بود و دل من همچنان از نغمه نالههای حیدر پَرپَر میزد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد.
💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانیام برد، زنعمو اعتراض کرد :«سِر نمیکنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمیبینی وضعیت رو؟ #ترکش رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!»
و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :«#آمریکا واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک میفرسته! چرا واسه ما نمیفرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!»
💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا #قاسم_سلیمانی تو آمرلی باشه، کمک نمیکنه! باید #ایرانیها برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«میخوان #حاج_قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!»
پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته #قتل_عام مردم رو تماشا میکنه!»
💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمیآمد که دوباره به سمت من چرخید و با #خشمی که از چشمانش میبارید، بخیه را شروع کرد.
حالا سوزش سوزن در پیشانیام بهانه خوبی بود که به یاد نالههای #مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بیواهمه گریه کنم.
💠 به چه کسی میشد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زنعمو میتوانستم بگویم فرزندشان #غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟
حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و میدانستم نه از عباس که از هیچکس کاری برای نجات حیدر برنمیآید.
💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز #غربت حیدر نداشتم که در دلم خون میخوردم و از چشمانم خون میباریدم.
میدانستم بوی خون این دل پاره رسوایم میکند که از همه فرار میکردم و تنها در بستر زار میزدم.
💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس میکردم #عشقم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه نالهاش را میشنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد.
عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد.
💠 انگشتانم مثل تکهای یخ شده و جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که میدانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد.
دلم میخواست ببینم حیدرم هنوز نفس میکشد و میدانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و #شهادتش به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید.
💠 انگشتم دیگر بیتاب شده بود، بیاختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد.
پلک میزدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند.
💠 لبهایش را به هم فشار میداد تا نالهاش بلند نشود، پاهای به هم بستهاش را روی خاک میکشید و من نمیدانستم از کدام زخمش درد میکشد که لباسش همه رنگ #خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود.
فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و #طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمیام بهجای اشک، خون فواره زد.
💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ میزدم و به #خدا التماس میکردم تا #معجزهای کند.
دیگر به حال خودم نبودم که این گریهها با اهل خانه چه میکند، بیپروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا میزدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپارههای #داعش شهر را به هم ریخت.
💠 از قدارهکشیهای عدنان میفهمیدم داعش چقدر به اشغال #آمرلی امیدوار شده و آتشبازی این شبها تفریحشان شده بود.
خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@yazahra213
•••🌙
ترسناڪترین آیهاے ڪہ خوندم:
[لاتُکَلِمونِ]
بامن حرف نزنید💔
"خدا خطاب به گناهڪاران"
#ماه_رجب
🦋•|@yazahra213
-خودتُ معرفی کن!
+الْمُذْنِبُ الَّذِي سَتَرْتَهُ..
(گناهکاریکهآبرویشراحفظکردی)
[ابوحمزه ثمالی]🍂🌿
#ماه_رجب
@yazahra213
تلنگـــــرانہ🌱💥
💢 حواســـــمون باشہ❗️
ﺑﺎ ﺯبـــاﻥ ﻣﯿﺸود
ﻣﺴﺨـــﺮﻩ ڪﺮﺩ!😏
ﺑﺎ ﺯبـــاﻥ ﻣﯿﺸود
ﺭﻭﺣـــــیہ ﺩﺍﺩ!😍
ﺑﺎ ﺯبـــاﻥ ﻣﯿﺸود
ﺍﯾـــــﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ!🤨
با ﺯبـــاﻥ ﻣﯿﺸود
ﺗﻌـــــﺮﯾﻒ ڪﺮﺩ!😎
با ﺯبـــاﻥ ﻣﯿﺸود
ﺩلــ💔ـــ ﺷڪﺴﺖ!
با ﺯبـــاﻥ ﻣﯿﺸود
ﺩﻟـــــﺪﺍﺭے ﺩﺍﺩ!💞
با ﺯبـــاﻥ ﻣﯿﺸود
ﺁﺑـــــﺮﻭ ﺑﺮﺩ!😓
ﺑﺎ ﺯبـــاﻥ ﻣﯿﺸود
ﺁﺑـــــﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ!🤩
ﺑﺎ ﺯبـــاﻥ ﻣﯿﺸود
جـــــدایے انداخت!😖
با زبـــان میشود
آتـــــش زد!🔥
با زبـــان میشود
آتـــــش راخامـــــوش ڪرد!🌿
حواســـــمون بہ زبانـــــِمون باشہ...🙃
#بَرجَمالدِلرُبآیِمَهدٌیٔصَلَوٓات
❤
@yazahra213