✨﷽✨
● الهـے بہ عزت و جلالـت قسم ...
کہ اگر منو با گناهام مطالبہ کنے،
منم بخشش و مهربونے تو رو مطالبہ مے کنم ...
● اگر منو با وجود پستے ام بطلبے ؛
منم تو رو با کـرمت میطلبم ...
● اگر منو وارد آتش کنے،
منم اهل دوزخ رو با خبر مے کنم کہ چقدر دوسـت دارم و عاشـقتم ...💕
اون وقت چیکار مے کنے !!!
☆فرازے از دعاے زیباے ابوحمزه ثمالے☆
واقعا چہ زیباست عشقبازے با خدا اونم از زبان امام سـجاد(علیه السلام) 💕
🌷الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج🌷
@yazahra213
.
ضـامن آهوے صحرا شدنت جـاے خودش
اینكه در روز جزا ضامن مایے عشق است
#امام_رضا
@yazahra213
مداحی آنلاین - آقا جون سر از من و سروری از تو - بنی فاطمه.mp3
9.36M
#زمینه_احساسی
🍃آقاجون سر از من و سروری از تو
🍃آقاجون اشاره از تو و سر از من
#سید_مجید_بنی_فاطمه
👌بسیار دلنشین
#السلطان_اباالحسن✋
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💚
@yazahra213
✨محبان حضرت زهرا(س)✨
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_پنجم 💠 عباس بیمعطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نما
:
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم :«چی شده؟»
از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@yazahra213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌿
و انا لا أحبّك فقط
ولكنّي أؤمن بك
كما يؤمن الأصيل بالوطن ^^!
.
منتنھاعاشقِتونیستم،
منبهـتومومنم…
همانطورکهـانسانبااصلونسب
بهـوطنایماندارد((:💫💛
#ماه_رجب
@yazahra213
❤️ #پیامبر_اکرم صلیاللهعلیهواله فرمودند:
🍃 از اولین شب جمعه در ماه رجب غافل نشوید،
زیرا شبی است که فرشتگان آن را #لیله_الرغائب می نامند مقداری از شب که گذشت هیچ فرشته ایی در آسمان ها و زمین نمی ماند مگر اینکه در کعبه و اطراف آن جمع شوند.
#لیله_الرغائب
@yazahra213
•🌻⛔️•
#ارتباطبانامحرم
ابراهیم همیشھ میگفت:
تا وقتۍ ڪھ زمان ازدواجتون نرسیده
هیچ وقت دنبال ارتباط ڪلامے با جنس مخالف نروید
چون آهسته خودتون رو به نابودے مۍ ڪشونید....
•≼ ارے درست میگفت،فضا،فضاۍ مجازۍ است
ولے نامحرم،نامحرم واقعی....
برایش تڪ تک حرفها و شڪلک ها حقیقۍ است
روۍ قلبش اثر میگذارد…≽•
#مراقبقلبمونباشیم ❤️🥀
╭═━⊰🍃🍂⊱═━╮
@yazahra213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین و دوست داری؟؟؟
هنر نکردی مسیحیا هم دوسش دارن...
پس باید چیکار کنیم⁉️
#شب_جمعه
#رائفی_پور
@yazahra213
#تلنگرانہ✨🖇
ــــــــ
یھوقتایۍهست،
مچخودترودرحالِ
انجامدادنِکارےمیگیرۍ
ڪهقبلادیگرانرو
بابتشقضاوتکردھبودے:/
_خیلےهولناکہ ...💔
#ماه_رجب
@yazahra213
هر وقت که دستت از
همه جا کوتاه شد، بگو:
وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّـهِ ۚ
إِنَّ اللَّـهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ
کارم را به خدا می سپارم،
خداوند بینا به بندگانش است...!
@yazahra213