#یا_حسین_جان 💔 سحر چهارم ماه هست نگاهی آقا ... لَیْلَةُ الْقَدْر من امسال #حرم می خواهم #بالب‌خشکیده‌ام‌دادم‌سلامی‌برحسین✋ #چهارمین‌سحرگاه‌رمضان۱۳۹۷❤️🍃 🍃| @yazahra213

#صبحونه بہ پایان آمد این مـ🌙ـاه و عبـادتـ همچنان باقیستـ بـراے ما #حـرم بنویس😍 نجـف تا ڪـ💚ـربلا ڪافیستـ #طاعات‌و‌عبادات‌قبول‌درگاه‌حق🙏 #ڪارمان‌ردشده‌ست‌ازغمزه😔 #الوداع‌الوداع‌ابوحمزه #لحظات‌دعا‌خداحافظ👋 #روزهاےخداخداحافظ... #مهدے‌رحیمے 🍃🕊| @yazahra213

😰 *غصه نخور آقا...* سلام مولا..!✋🏻 سلام الحجة ابن الحسن...😍 غصه نخور آقا... غصه ی جوانان سرزمینم را نخور...😔 غم شان کم غمی نیستـــ ای پدر و مادرم به فدایت❤ به جانِ منِ ″لا اُبالی″ هنوز هم هستند جوانانی که آرزوی شــهــ💚ـــادت دارند... و 🕊در آرزوی نوشیدن شربت شیرین شهادت با دشمن میجنگند...🕊 هنوز هم هستند مردانی ڪہ بہ جای Level های ″کلش اف کلنز″ ٬ در حال طی کردن مراحل #دفاع از ✳ #حرم✳ اند...💚 و اکثرشان هم ٬ به آخرین مرحلہ رسیده اند.... *آخــریــن مــرحــلــه* همان مرحله ای که با دست پیامبرشان شربت #شهادت می نوشند...و سعادت دنیا و آخرت از آن شان میشود...😍❤ غصه نخور آقا... هنوز هم هستن دختران با حیایی☺ ڪہ چادر و حجب و حیا را ملکہ ی ذهن خود قرار داده اند...✍🏻 هنوز هم هستند آن بنده های #مخلصی ڪہ سر نمازهایشان..چه عشاء باشد چہ مغرب ٬ از عشق به ″الله″ گونه هایشان خیس میشود...😢 و هنوز هم پیدا میشود مقدس فرشتہ هایی😻👼🏻 را ڪہ خجالت میڪشند با نامحرمی ٬ چشم در چشم شوند..😑 چون☝🏻 ↙ #حیا دارند..! ↗ و هنوز هم هستند ۱۳ ساله هایی ڪہ بہ عشق #شهادت بسیجی میشوند‌و خدمت میڪنند...💜💙💚 و هنوز هم هستند آن هایی که از تہ دلشان میگویند...👌🏻 *الــــــلــــــهــــمـ*★ *عــــــجــــــــــلـــــ*٭ *لــــولـــــیـــــک*★ *الــــــفــــــرجـــ*٭ غصه نخوری دیگر...😢 باشد...؟؟! . #خادم‌‌‌المہدی💙 🕊| @yazahra213 ••••••••••••❥🕯❥••••••••••••

💚🕊 #حـرم #اربعین | دلم را بہ كجاے اين شهر مشغول ڪنم كہ نگيرد بهانہ ے تورا... |:))💔 💠| @yazahra213

#برای‌جامونده‌ها در ڪوچه راه می روم و غصه میخورم وقتی ڪہ رفته اند تمام محل #حرم #اربعین💔 🕊| @yazahra213

#پابوس دلـِ مَن سخت هــوایِ حرمَـت را دارد...💔😭 ❤️| @yazahra213 #شب‌جمعه #شب‌زیارتی #کربلا #حرم #بین‌الحرمین

آمد محضر آیت الله میلانی در #مشهد. در اطراف #حرم #امام_رضا_علیه_السلام مغازه داشت. عرض کرد: مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و #زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف می فروشم. حکم این کار من چیست؟ آیت الله میلانی فرمود: این کار “بی انصافی” ست. مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود #حرام است کفش هایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج می شد. آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد! برگشت! آقا دهان مبارکش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان #کربلا را شنیده ای؟ گفت:بله! گفت میدانی #سید_الشهدا_علیه_السلام #تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟ گفت:بله آقا، شنیده ام. آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم "بی انصافی" بود @yazahra213

+مےگفت ڪہ: چرا هنوز امید دارےاربعین #حــرم باشے؟! -گفتـم: چون دلخوشم بہ #محالات_حــسین(ع) @yazahra213

حـالا کـہ دیـار تـــو مـا را نمـےبرند،مــا قلـبمان شڪسـت #حــرم را بیــاوریـد..✨💔😔 @yazahra213

#حسینم رونق گرفت ازغـــــم‌ تو زندگانی ام ای یار مهربان به کجا می کشانی ام؟ چیزی نمانده است دگر تا به #اربعین یعنی مرا پیاده #حــرم می رسانی ام @yazahra213

ما که ندیدیم ولی میگن بار اول که میرے کربلا اینجورے حرم رو مے بینے چشماتون اینجوری حرم رو ببینه الهی😔 #حرم #کربلا ▫️پس کے میشود روزی ما آقا؟!◾️ @yazahra213

یکی میگفت↓✨ _بچه ها! نگید #حضرت_زهرا حرم نداره... یِه بَرگِه بِگیرین روش بِنِویسین بِیت الزَهرا(س) بِزنین سَر دَر اُتاق یا خونَتون! بگید #مادر من میخوام ازاین به بعد اینجا #حرمت باشه اونوقت هرکاری میکنید نیت کنید... ظرف هم می شورید به نیت ظرفای حرمش،هیئتش بشورید.. شما هم #حرم بسازید دیگہ ناخودآگاه مراقب رفتارمونیم مبادا تو حرم هر #حرفی ... #گناهی...! #حرم_بسازید_شما_هم #اے‌واے‌مآدرم @yazahra213

#یااباعبدلله [💚] من همان خستہ ے بـےحـوصلہ ےغم زده ام•[💔]• آدم،بد قلقـےڪہ رگ،خوابش #حـرم است [✨] #دلتنگے {💔} @yazahra213

#حـرم {😓🏴} 🔺پـادشاهان هـمه مبهوت مَـقامت، گـویند: 🔅ایـن چـه شـاهیست مـگر؟ ایـن هـمه نـوکر دارد @yazahra213

#مشهد حرم مطهر سلطان است #قم مرقد پاک بانوی باران است گویند که حد فاصل این دو #حَرَم بین الحرمین کشور ایران است... #اللهم_ارزقنا_مشهد💛 #اللهم_ارزقنا_قم🧡

قــرار بــود ڪـه تقــدیر این چنین باشد: #حـَــرَم بـــرایِ حسین و #کَـــرَم برایِ حــــســن دو آرزو به دل مـــادر جـــوانش ماند؛ #کفـــن برای حــسین💔 و #حــَرَم برای حسن💔 #دوشنبه_های_امام‌حسنی‌ع💚 @yazahra213

#حـرم {😓🏴} 🔺پـادشاهان هـمه مبهوت مَـقامت، گـویند: 🔅ایـن چـه شـاهیست مـگر؟ ایـن هـمه نـوکر دارد آقا جان عیدی مارو یه کربلا بده @yazahra213

#فاطمیهـ🌸💫 _بچه ها!🍃 نگید #حضرت_زهرا حرم نداره... یِه بَرگِه بِگیرین روش بِنِویسین بِیت الزَهرا(س) بِزنین سَر دَر اُتاق یا خونَتون!🚪🦋 بگید #مادر من میخوامـ ازاین بهـ بعد اینجا #حرمت باشه🌈🎈 اونوقت هرکاری میکنید #نیت کنید...🤗 ظرف همـ مےشورید به نیت💚 ظرفای حرمش،هیئتش بشورید..🙃 شما هم #حرم بسازید🕌 دیگہ ناخودآگاه مراقب رفتارمونیمـ😌🌱 مبادا تو حرم هر #حرفی ... #گناهی...!🍂 #حرم_بسازید_شما_هم #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجـــ @yazahra213

🔻او #نخستین شهید بسیجی ایرانی بود که "بدون غسل و کفن" با پرچم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران🇮🇷 در #حرم مقدس «امام حسین (ع)»، «حضرت ابوالفضل(ع)»، «امام علی (ع)»، «امام جواد (ع)»، «امام موسی کاظم (ع)»، «امام هادی (ع)» و «امام حسن عسکری (ع)» طواف داده شد. 🔻او از #نخبه‌های فعال در دانشگاه و موسسه جامع الثقلین و از همکاران من در دانشگاه اراک بود. هنگامی که #شهید علیرضا بابایی🌷تصمیمش را برای اعزام و ملحق شدن به بسیجیان حریم حرم اعلام کرد✔️ با هم گفت‌‌وگوی مفصلی در حرم #حضرت فاطمه معصومه(س) داشتیم. 🔻هر دو می‌دانستیم که این رفتن بازگشتی ندارد❌ بنابراین به اصرار من #مصاحبه‌‌ای تصویری با وی انجام دادیم و در همان زمان قول دادم کتابی📒 درباره او بنویسم. علی استرکی از دوستان شهید @yazahra213

#حسین‌_جانم❤️ بیماریِ ما با #حَرَم درمان پذیر است، در صحنِ خود ما را قرنطینه کن آقا❤️ #اربابناحسین‌ع❤️

من صبر ایوب ندارم کربلایم ببرید...❤ #حرم #اربعین @yazahra213

[عکس] شاید امسال بیایم حرمت یا شاید ... #رضا_قاسمی #حرم #ارباب @yazahra213

-چه خوش گفت شاعر شیرین سخن:) +چی گفت؟! -دلمان یک بغل سیر #حرم میخواهد..!🍃 #نیازمندی‌ها.. #شب_جمعه

: ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دوازدهم 💠 فرصت هم‌صحبتی‌مان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیه‌السلام) می‌روند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند. به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت. 💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک می‌پاشید. نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که می‌دانستیم #داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیه‌السلام) هستیم. 💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس می‌کردیم صاحبی جز #صاحب_الزمان (روحی‌فداه) نداریم. شیخ مصطفی با همان عمامه‌ای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به #امام_حسین (علیه‌السلام) می‌گفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما #دفاع می‌کردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با #اهل_بیت (علیهم‌السلام) هستیم و از #حرم شون دفاع می‌کنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!» 💠 گریه جمعیت به‌وضوح شنیده می‌شد و او بر فراز منبر برایمان #عاشقانه می‌سرود :«جایی از اینجا به #بهشت نزدیک‌تر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهم‌السلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیه‌السلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خون‌مون از این شهر دفاع می‌کنیم!» شور و حال #شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر می‌کرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرمانده‌ها وارد #عراق شد، با خیانت همین خائنین #موصل و #تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف #آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.» 💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دل‌مان را خالی می‌کرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیه‌السلام) بودیم که قلب‌مان قرص بود و او همچنان می‌گفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل #سیدالشهدا (علیه‌السلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا #شهید میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدسات‌مون رو تخریب می‌کنه، سر مردها رو می‌بُره و زن‌ها رو به اسارت می‌بَره! حالا باید بین #مقاومت و #ذلت یکی رو انتخاب کنیم!» و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد #هیهات_من_الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق #شهادت بود که از چشمه چشم‌ها می‌جوشید و عهد نانوشته‌ای که با اشک مردم مُهر می‌شد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند. 💠 شیخ مصطفی هم گریه‌اش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ می‌کرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! می‌دونید که بعد از اشغال عراق، #آمریکایی‌ها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپی‌جی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.» مردم با هر وسیله‌ای اعلام آمادگی می‌کردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید #مدافعان شهر می‌شد و حالا دلش پیش من و جسمش ده‌ها کیلومتر دورتر جا مانده بود. 💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راه‌ها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمی‌رسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیره‌بندی کنیم تا بتونیم در شرایط #محاصره دووم بیاریم.» صحبت‌های شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد. عدنان بود که با شماره‌ای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب #عروسی‌ات عزا شده! قسم می‌خورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمی‌ذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»... #ادامه_دارد ✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد @yazahra213