eitaa logo
✨محبان حضرت زهرا(س)✨
899 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
44 فایل
༻﷽༺ حضرت‌‌زهرا(س) : خدایا مرا در راهی خرج کن کھ مرا برای آن آفریدی :)🌿 ـــــ کپی آزاد ـــــ ارتباط با ادمین :yazahraaa31@
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 تو دنیای خاتمی ها و صادقی ها و زیباکلامهایی که هریک به نحوی دارن از عبور از روحانی میگن، تو باش و به مواضع عزتمندانه روحانی افتخار کن. تا بدونه که اگه رفیقای اصلاح طلبش نارفیقی کردند، ملالی نیست. کافیه فقط پای انقلاب وایسه تا یک سردار و یک ملت پشتش وایسن. @yazahra213
هدایت شده از میز نیوز
❌آدم سخنرانی رو گوش میده،انگار ادمین پشت تریبونه! بابا پمپئو خجالت بکش،تو خیر سرت وزیر امور خارجه بزرگترین ابر قدرت جهانی،یه مشت فراری و جمع کردی دور خودت از رویایی پرزیدنت برای ایران میگی؟ ❌پرزیدنت ترامپ فعلاً باید با خاله های عیش و عشرت کنه و حق سکوت بده چی شد اون همه ناو هواپیما بر و f35 های عمود پرواز و سوپر هورنت ها زیردریایی های اتمی و موشک های تاماهاوک و نسل جدید بمب های نوترونی و کماندوهای سی ال نیوی تون؟ آها ببخشید کماندوها تون خبر داریم عینه بزغاله زانو زده بودن! این بنده خدا اینجوری نبودا،رئیس مخوف ترین سازمان جاسوسی دنیا بود،یه نامه داد به که ما هنوز تو سوریه ایم،ما رو اشتباهی نزنید! سردار هم کلا نامه رو نگرفت که بخواد باز کنه! از اون موقع گوشه لپش قهوه ایه! بدبخت ها آخر ارتجاع اند، اینهمه تسلیحات دارنا ولی خودشونم فهمیدن انقلابی که و نادر مهدوی درست کنه ناو جلودارش نیست،برگشتن به استراتژی 1400سال پیش عمر و عاص و معاویه! ❌که روی توان نیروهای خودت حساب باز نکن، دعا کن جماعت احمق تو سپاه علی زیاد باشن! ببین پمپئو! اضمحلال دلاری تون انگار خیلی براتون سنگین بود؟نه؟با همین شیر بچه های لبنان داعش و قلع و قمع کردیم،باید هم عصبانی باشید! چرا؟ چون از این به بعد جنگ خواستید خودتون تن لشتونو باید تا بیارید! افغانستان و شخم زدید،عراق و ویران کردید،سوریه رو به تلی از خاکستر تبدیل کردید،تا بیمارستان های یمن رو هم خراب کردید،لیبی رو جهنم کردید،ویتنام و کامبوج و آفریقا و.... ❌اما ایران کابوس روز و شبتون شده! چون حزب الله داره! چون انصار الله داره،چون حشد الشعبی داره،چون دهتا ارتش نیابتی داره! چون ارتش داره چون سپاه داره چون بسیج داره! چون خامنه ای داره! ناو هاتونو با موشک ما فوق صوت حوت،هرمز و خلیج فارس به قعر خلیج فارس میفرستیم! بارانی از آتش بر سر پایگاه های در تیر رستان فرو میریزیم! تل‌آویو و حیفاکه جای خود،از ریاض تا ابوظبی،خط لوله های نفت سفارتخانه ها و هر منافع آمریکا در منطقه در تیررس خواهد بود! اگر روی خریت آدمهاتون حساب باز کردید،حتماً روی رشادت های محسن حججی ها وقاسم سلیمانی ها وعلی فدوی هاهم حساب باز کنید که جنگ با ایران مادر جنگ ها خواهد بود! روزی خواهد رسیدکه تن مایک پومپئو ها و دونالد ترامپ ها و جان بولتون ها غذای سوسک ها و موریانه ها شدند و اما انقلاب خمینی ایستاده و در بین آزادگان جهان میان داری میکند فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالبون ✔️کانال تخصصی سیاسی آنسوی سیاست @ansoyesiasat ✅کانال آنسوی سیاست در https://eitaa.com/ansoyesiasat 🔺و در http://sapp.ir/ansoyesiasat
.◼◼◼ این مداحی حال و هوای الان ماست 😭💔 😭 💔 @yazahra213 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
. . سردار! چہ ڪردهـ‌اے شما با دل ما دلتنگیمان بند نمی‌آید... آهـ!💔💔 😭😭😭 #انتقـــــام_سخــــت💪 #سردار_سلیمانی 🌹 #سیدعلی_خامنه_ای_تنهانیست ✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین تصاویر هوایی از تشییع پیکر #سردار_سلیمانی و همرزمانشان مردم سنگ تمام گذاشتند @yazahra213
✨محبان حضرت زهرا(س)✨
: ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هجدهم 💠 در این قحط #آب، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای بهاری حضور حی
✍️ 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده: @yazahra213