eitaa logo
✨محبان حضرت زهرا(س)✨
863 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
44 فایل
༻﷽༺ حضرت‌‌زهرا(س) : خدایا مرا در راهی خرج کن کھ مرا برای آن آفریدی :)🌿 ـــــ کپی آزاد ـــــ ارتباط با ادمین :yazahraaa31@
مشاهده در ایتا
دانلود
✨محبان حضرت زهرا(س)✨
💺بسم الله الرحمن الرحیم 💺 داستان ملقب به ابوالعاص 🕋نویسنده ملیکا ملازاده 🕋 #پارت_هجده ابولعاص را بر
🏘بسم الله الرحمن الرحیم 🏘 داستان ملقب به ابولعاص 🏪نویسنده ملیکا ملازاده 🏪 نامم زینب است. کنیز خندید. - من نیز زینت هستم! اهل کجایی؟ کنیز هستی یا آزاده؟ - از اهالیه مکه هستم و  آزاده اید در بند خداوند یکتایم! - بر دین ابراهیم هستی؟ زینب نگاهش را به کوزه آب دوخت و کنیز به سرعت برایش  آب ریخت و کاسه را به لبش نزدیک کرد. جرعه ای نوشید. ⛪ - ابراهیم را ادامه راه هستیم. - یعنی چه؟ زینب پاسخی نداد. - مسیحی هستی یا یهود؟ اهل زرتشت  هستی نکند؟ - هیچ کدام. - نکند... نکند از دین  جدید در یثرب هستی! با نام یثرب دل زینب آرام شد. - آری. ❤ زینت چند لحظه ای او را نگریست سپس  به قصد خبر دادن به ارباب خود از خیمه بیرون زد. چند دقیقه ای بعد تاجر آمد و در کنار بستر زینب نشست. - درود بر تو ای بانوی یکتا پرست! - و درود بر شما و هر آنکه خداوند می پرسد و در راه اوست! - شنیده ام  دین جدید را یاوری. نمی خواست لو دهد که دختر پیغمبر دین است زیرا از کینه آنان می ترسید. ⛪ - چنین است. - پس همچون دیگر مسلمین به سوی   آن شهر می روی. - آری. تاجر کمی فکر کرد بعد گفت: - ما نمی توانیم به آنجا بیاییم و این راه نیز برای  ما  خطر آفرین است.... اما تو با این حالت به تنهایی چگونه خواهی رفت؟ - مرا ترس از حالم نیست که خانواده ام بزرگ و کوچک در راه خداوند هزاران بار جان دادند. 😮 - این زخم و راه تو را خواهد کشت. زینب آهی کشید. -  د راه دستور پیغمبر جان دادن رواست! مرد که چشم داشت تا زینب را با خود ببرد و  او را به دین مسیحیت دعوت  نماید   هنگامی که سرسختی اش را دید گفت: - ما را برای تو دو روز اطراق دیگر خواهد بود،  سپس هر کدام به راه خود خواهیم رفت. 🌆***🌆 ام کلثوم در بیرون از شهر به جمع کردن پونه مشغول بود و در دورتر از او رقیه و فاطمه  با گل ها سرگرم بودند. رقیه گردنبدی از گل ساخت و به گردن فاطمه انداخت. - بیا نور چشم رسول خدا، این رنگ ها به تو می آید! فاطمه رقیه را در آغوش گرفت و گفت: - خواهر جان کاش می توانستیم برای تمامی مردمان  جهان گردنبد گل   بسازیم و بر گردنشان اندازیم، گردنبدی که هیچ گاه پژمرده نشود و بویش جهان را بردارد! 🤗 رقیه که بیشتر از دیگران معنای محبت و نگاه پدر به زهرا را میدانست گفت: -  شهبانوی عشق، روزی می رسد که نام تو آن گردنبد بر گردن جهانیان باشد! فاطمه خندید. -  هرچقدر نیز بر جهانیان سر باشم برای شما خواهر کوچک و  حرف گوش کنتان هستم! ام کلثوم به سمت خواهرها برگشت. - کمتر همدیگر را بالا ببرید! 🏢 هر سه باهم خندیدن.