eitaa logo
✨محبان حضرت زهرا(س)✨
899 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
44 فایل
༻﷽༺ حضرت‌‌زهرا(س) : خدایا مرا در راهی خرج کن کھ مرا برای آن آفریدی :)🌿 ـــــ کپی آزاد ـــــ ارتباط با ادمین :yazahraaa31@
مشاهده در ایتا
دانلود
Mehdi Rasooli – madare ghamkhar.mp3
3.99M
‌●━━━━━━────── ⇆ㅤㅤ ‌‌‌ㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤㅤ
مقام معظم رهبری حضرت ایت الله العظمی خامنه ای ( مد ظله العالی) تجلیل از مقام فاطمه ـ سلام الله علیها ـ تکریم ایمان، تقوا، علم، ادب، شجاعت، ایثار، جهاد، شهادت و در یک کلمه مکارم اخلاق است که پدر بزرگوارش براى آن مبعوث شد، و آن گاه که رسول اکرم ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ فاطمه را پاره تن خویش معرفى مى کند، به جهانیان مى آموزد که جلوه والاى کرامت انسان و اخلاق اسلام را در این چهره مقدس جست و جو کنند و مادران جهان، شعاعى از این خورشید درخشان برگیرند و کانون حیات انسانها را گرم و روشن سازند
حتما روزانه حداقل یک مرتبه در منزل🏡 حدیث کساء تلاوت بشه🧡 روابط خونه گرم گرم میشه 🔥 گره از کارتون باز میشه⛳️ اگر افسردگی داشته باشید برطرف میشه🎨 (چون همّ و غم شما رو پاک میکنه) نشاط می گیرید🏞
مراقب افکارتون باشید🤕 ذهنتونو با زباله و آشغال پر نکنید😷 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
🕊⛈ انرژی و توانت رو برای نگران بودن استفاده نکن از انرژیت برای باور کردن خلق کردن اعتماد کردن رشد کردن درخشیدن و خوب شدن استفاده کن. 💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 قبول کردن یکی از روشهای پایداری بنیان خانواده است. با گوش دادن به صحبتهای همسرتان، می‌توانید او را آرام کنید و با اشتباه‌ خود و گفتنِ جمله‌ی "ببخشید"، یک بار دیگر را به زندگی‌تان هدیه کنید. 💠 معنای پذیرش اشتباه این است که شما می‌خواهید خانواده‌تان ادامه داشته باشد. 💠 و از طرفی نشان می‌دهد که در برابر مشکلات، فرد و بدون تعصب هستید. 💠 علاوه بر اینکه کوتاه آمدن و پا گذاشتن روی هوای نفس، پرشی به سمت و عزّت است.
📌به گذشته نگاه کن 👁 تا ازش یاد بگیری📝 نه اینکه توش گیر کنی🕸. به آینده نگاه کن تا بهش دست پیدا کنی🛤✨,نه اینکه ازش بترسی😱. 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
فقط پست درباره "فاطمیه " گذاشته شود⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴راه فاطمه‌ی زهرا عبارت است از خودسازی و جهان‌سازی ‌ ☀️رهبر معظم انقلاب راه، همین راهی است که امروز به فضل الهی، انقلاب جلو پای مردم ما گذاشته است. این، همان راه حضرت فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیهاست: خودسازی و جهان سازی. خودسازی به معنای پرداختن به عمران و آبادی جانی که جسم ما محترم به اوست. این دختر جوان، این بانویی که به هنگام شهادت هجده سال داشت، آن قدر عبادت می‌کرد و به نماز می‌ایستاد که ساق های پاهای مبارکش ورم می‌کرد! این خانم، با این منزلت، با این مقام، کار منزل را هم خودش می‌کرد. پذیرایی از شوهر و فرزندان هم برعهده‌ی خود او بود. شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرا(س) تسلیت باد ۱۳۷۱/۹/۲۴
✨محبان حضرت زهرا(س)✨
⬅️بسم الله الرحمن الرحیم ⬅️ داستان ملقب به ابولعاص ↘️نویسنده ملیکا ملازاده ↘️ #پارت_نهم صدای گریه ه
🍐بسم الله الرحمن الرحیم 🍐 داستان ملقب به ابولعاص 🥜نویسنده ملیکا ملازاده🥜 ابولعاص با تعجب نگاهش کرد. می خواست بپرسد مرحم برای چه ولی فاطمه به سمت مطبخ رفته بود پس راه خود را به سمت اتاقی که علی در آنجا بود کج کرد. داخل که شد با اولین نگاه منظور فاطمه را فهمید. جواب سلام علی را داد و جلوی او را که می خواست پیش پایش بلند شود گرفت سپس رو به روی او نشست و پرسید: 🤔 - چه بلایی بر سر خود آورده ای؟ علی خندید. - آیا گمان می بری خود این بلا را بر سر خود آورده ام؟ ابولعاص همانطور که به کبودی های و خون مردگی های صورت و بدن علی نگاه می کرد گفت: - شنیده بوده ام که چه شده، اما نشنیده بوده ام کتک زدند. 😥 علی دستی بر روی کبودی گونه اش کشید بعد گفت: - نگران پیغمبر صلی الله هستم، نکند که بلایی سرش بیاید! ابولعاص ناراحت گفت: -تو جوانی و او پیر. جان خود را به خطر انداخته ای برای چه؟ علی گفت: - می خواهم پیدایش کنم شاید هنوز نتوانسته باشد از مکه گریخته باشد. - احتمالش هست.؛ اگه پیدایش کردی برایش غذا و  آب ببر. - در امیدم که فردی بر فرزندان و یاران او آسیب نرساند. 🍊 ابولعاص زیر لب گفت: - من نیز همین امید را دارم! حق با علی بود، محمد در غاری گیر افتاده  و تا سه روز نتوانست به راه خود ادامه بدهد در این مدت علی و برایش  آب و غذا می برد. آن روز که محمد رفت به علی گفت که کاروانی را شامل سه فاطمه و عده ای از بنی هاشم و برخی مسلمانان بی بضاعت آماده کند و دور از چشم مشرکان به مدینه ببرد که زینب به ابولعاص گفت: 🍑 - خواهرم فاطمه و فاطمه مادر علی و فاطمه بنت زبیر به همراه پسر عمویم علی می خواهند به مدینه پیش پدرم بروند؛ بروم با آنها وداع کنم؟ ابولعاص ترسید که نکند زینب نیز با آنها برود پس گفت: - من نیز با تو می آیم. هر دو به خانه محمد رفتند . زینب فاطمه را بغل کرد و اشک ریزان از او خواست مراقب خود باشد، از او خواست که شهامت داشته باشد و سلام او را به پدر برساند، فاطمه خواهر خود را دلداری داد. زینب به پسر عمویش نگاه کرد و همچون پدرش خواهر خود را به او سپرد. 😍 مرکب ها حاضر گردید. پسر  دایه محمد نیز در کاروان بود علی کاروان را حرکت داد زینب و ابولعاص انقدر به کاروان نگریستند تا در تاریکی شب ناپدید شد و از ظلم مکه گریخت. 🍋**🍋 ابولعاص با خشونت ابورافع و زید بن حارثه را از در خانه خود راند بازگشت و به سمت زینب رفت. - به داخل خانه رو. زینب فریاد زد: - نمی روم. می خواهم با آنها به پیش پدر بروم. قلب ابولعاص در سینه آتش گرفت زینب چه آسان حاضر به دوری از او بود! - تو چه می گویی؟! - آمده اند تا من و خواهرانم را به پیش پدرم ببرند. بگذار  بروم. 😔 - آیا من برای تو اهمیتی ندارم؟! - مگر من برای تو اهمیتی داشته ام؟!به پدرم ایمان نیاوردی، از او حمایت نکردی، خدای یکتا را پرستش نکردی، کی می خواهی از خواب غلفت به پا خیزی ابولعاص؟! مگر پدرم خود را آزار نداد برای آنکه شما راه را بیابید؟ ابولعاص دست هاش  رو مشت کرد. - تو خدای پدرت را از من بیشتر دوست می داری؟ - من خداوند پدرم را از پدرم نیز بیشتر دوست می دارم.او را حتی از خود بیشتر دوست می دارم. 🤩 هر دو به چشم های هم خیره شده بودند زینب با صدای آروم تری گفت:
🍒بسم الله الرحمن الرحیم🍒 داستان ملقب به ابولعاص 🥯نویسنده ملیکا ملازاده🥯 یک لحظه ابولعاص دیوانه وار به زینب حمله کرد و سیلی در گوش او نواخت. زینب به در برخورد کرد. ابولعاص بازوی او را گرفت. - نمی گذارم بروی. به سمت در بازگشت که هنوز در زیر ضربات دست آن دو بود که اصرار بر بردن دختر پیامبرشان داشته اند بازوی زینب را گرفت و به داخل خانه برد او را در اتاقی انداخت  سپس شمشیر کشید و به سوی در خانه رفت اما در بین راه پشیمان شد و دوباره به خانه بازگشت.  🍓***🍓 - ای ابولعاص بایست. ابولعاص به سوی زینب بازگشت. از نگاه ناباور و نگرانش خواند که او همه چی را دانسته. - ها؟ چه شده است زینب؟ چرا مرا نگاه داشتی؟ زینب خود را به ابولعاص رساند و گوشه عبای او را گرفت. - اینها چه می گویند ابولعاص؟ آیا تو به راستی به جنگ با پدر من می روی. 😮 صورت شووی را دید که از شرم به سرخی گراوید اما در ظاهر خلاف از آن شرم دید. - آری راست می گویند. تو که می دانستی من از اول نیز با پدرت و حرفهایش مشکل داشته ام. او خداوندگارهای ما را تحقیر می کند، دین پدرمان را قبول ندارد و کارهای ما را فقط از آن جهت که خود دوست نمی داشت. چشم های زینب همچون صورت ابولعاص سرخ بود. 😟 - ای پسر ربیع؟مرا اینگونه دوست می داری؟! ابولعاص رک و بی پرده پاسخ داد: - تو را دوست دارم اما پدرت نه. این دوست داشتن است؟ ابولعاص دیگه جوابی به زینب نداد و به سمت اسبش رفت زینب دوباره عباش را گرفت. - ابولعاص! ابولعاص عباش را از دست زینب کشید و سوار شد و به سمت دیگران رفت. 🌽***اتفاق های جنگ قلم نویسنده نیست،کپی شدست***🌽 خیمه ها بر پا شد عمیر بن وهب جمحی را فرستادند تا از وضع لشگر مسلمین و نفرات آنها اخباری به دست آورد و به اطلاع شان برساند .وی به سمت سپاه مسلمین تاخت و دورشان چرخید زد و بازگشت. - عدد اینها سیصد نفر چیزی کمتر یا بیشتر است ولی مهلت بدهید تا دور دیگری بزنم و ببینم آیا کمینی در پشت سر ندارند؟ دوباره رفت و بیشتر گشت سپس بازگشت گفت: - کمینی ندارند و کسی برای امداد پشت سرشان نیست ولی ای گروه قریش اینهایی که من دیدم شترانشان مرگ بر خود بار کرده اند، و حیوانات آب کش ایشان نیز (به جای آب) حامل مرگ نابودکننده ای هستند، مردمی هستند که پناهگاه و تکیه گاهشان فقط شمشیرشان می باشد، و به خدا سوگند چنانچه من دیدم اینها مردمانی هستند که  کشته نشوند تا حداقل به عدد نفرات خودشان از شما بکشند، و در این صورت (اگر فرضا ما بر آنها پیروز شویم و همه آنها را بکشیم) با کشته شدن افرادی به عدد آنها از سپاه ما، دیگر زندگی برای ما چه لذتی دارد؟ اکنون خود دانید این شما و این میدان جنگ! 🙄 قریشیان نگران بهم نگریستند باهم سخن گفتند: - او راست می گوید.چه کنیم؟! - ما همه اقوام هم هستیم. سیصد نفر از سپاهمان؟ - در میان آنها مبارزانی بسیار قدر هست. حکیم بن حزام گفت: - من به سوی عتبة بن ربیعة می روم تا با او سخن بگوییم. دوباره همه همه شد بعد موافقت کردند که برود. به سوی او رفت و گفت: - ای ابو ولید! تو بزرگ قریش و پیشوای آنانی، آیا می توانی امروز کاری بکنی که برای همیشه نامت به نیکی بماند و مردم تو را بخوبی یاد کنند؟ 😕 مشکوک نگاهش کرد. - چه کنم؟ - مردم را به مکه برگردان و از این جنگ خونین جلوگیری کن، و دیه عمرو حضرمی<همان کسی است که در سریة «عبدالله بن جحش » به دست واقدبن عبدالله - یکی از مسلمانان - کشته شد . و یکی از چیزهایی که برخی از قریش را به جنگ بدر کشانده بود انتقام خون او بود.از این رو حکیم بن حزام به عتبة می گوید: تو خون بهای او را بپرداز و از انتقام صرف نظر کنید> را نیز به عهده بگیر و خونبهایش را بپرداز! عتبة گفت: - آری من این کار را انجام می دهم، و تو گواه باش که من خونبهای او را به گردن گرفتم و خسارت مالی را هم که به او رسیده است می پردازم اکنون به سراغ ابوجهل نیز برو زیرا تنها اوست که اختلاف ایجاد می کند و نمی گذارد مردم به مکه بازگردند . 😤 حکیم خوشحال به سمت دیگران رفت عتبة به میان سپاه قریش آمده روی سنگی ایستاد و با صدای بلند گفت: ای گروه قریش! به خدا شما در جنگ با محمد و پیروانش کاری از پیش نخواهید برد و نفعی عایدتان نمی شود، زیرا بر فرض که بر آنها پیروز شوید و آنها را بکشید این کار موجب ناراحتی شما خواهد شد، (چون اینان اهل مکه و جزء قوم و قبیله شما هستند)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️اشتباهات اخوان المسلمین که منجربه سقوط آنان شد ❌در ۳ دقیقه ببینید ماجرای اخوان المسلمین از روزهای نخستین تاسیس تا اعدام های گسترده از آنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥اهمیت اقامه صلاة از نگاهی متفاوت 🔰شرح حدیثی بسیار مهم از حضرت اميرالمؤمنين علی(ع) تا حالا اینطور به امامت نگاه کرده بودین؟!
⭕️ دیدین این سلطنت‌طلبا اون نقل قول سال ۹۱ رهبر انقلاب از منابع آمریکایی رو مسخره میکنن که نفت آمریکا ۹ سال دیگه تموم میشه؟ بماند که اون آمار درسته و آمریکا تونسته با یک تنفس مصنوعی (تولید نفت شیل) میزان تولید نفتش رو افزایش بده ولی: شاهِ خودشون ۴۵ سال پیش اینو درباره ایران گفته 😂 👤 حسام‌الدین کاظمی ✅ @dinosiasi
☀️مبارزه با جسمی مجروح ☀️رهبر معظم انقلاب دختر پيغمبر، یک دختر جوان هجده ساله، در مسجد در مقابل انبوه مهاجرین و انصار، آن سخنرانى عجيب را كه كلمه به كلمه‌اش ضبط شده و موجود است در تاريخ، در اسناد ما، ايراد كرده است. در همان روزهاى اوّل در ماجراى خانه و آتش گرفتن درب خانه، مجروح شده و بعد در عين حال اين مبارزه را ادامه داده و به مسجد رفته و سخنرانى كرده و در معرض افكار و انظار مسلمانان آن زمان قرار گرفته است. ۱۳۶۴/۱۲/۱۰
🔴 "پدرم را قانع کن چادر بپوشم " خیلی کوتاه و گویا بود درد و دل یک خانم روی تابوت یکی از شهدای غواص😔 خدایا بعضی ها برای چادری شدن چه موانعی دارند😳😥 که دست به دامان شهدا می شوند😭 ولی برخی برای بی حجاب شدن یا بی حجاب ماندن چقدر فلسفه می بافند😔 ای شهید عزیز غواص دست بسته؟! خودت می دونی چه کنی با این خواسته ولی به حق چادر مادرت فاطمه زهرا که به فرموده امام عزیز ما مونس شما در بیابانها بود ، خواسته این خانم رو اجابت کن .🙏😭 ━━═━━⊰❀🌷❀⊱━━═━
🔰قدرت عقل و شهوت و غضب ✍️امام علی علیه السلام: خدای سبحان به ملائکه فقط عقل داد و آنان را از شهوت و غضب بی‌نصیب ساخت؛ به حیوانات شهوت و غضب داد و آن‌ها را از عقل بی‌بهره ساخت؛ اما انسان را از همه این امور بهره‌مند گردانید. 🔹پس انسان اگر شهوت و غضب را مطیع و مُنقاد عقل گرداند، برتر از ملائکه خواهد بود، زیرا با وجود منازع و مزاحم به این موفقیت نائل شده است و اگر مطیع شهوت و غضب شود، پست‌تر از حیوانات خواهد بود، چرا که با وجود یاوری چون عقل -که حیوانات از آن محروم‌اند- خود را در اختیار شهوت و غضب قرار داده است. 📚نردبان سعادت، ص47 (تلخیص و تحریر کتاب معراج‌السعادة) ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💌 🌹 شهید احمد علی نیری: چهل روز گناه نکنید مطمعن باشید چشم و گوش شما باز خواهد شد 🌹🍃🌹🍃 شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات
🔴 💠 گاهی بین زن و شوهر سر قضیه‌ای می‌شود و زن یا مرد به همسرش می‌گوید: "مطمئنم فلان مطلب را به من " و همسرش نیز با عصبانیت می‌گوید: "گفتم!" و سر همین قضیه، بگو مگو و مشاجره‌ی سختی رخ می‌دهد. 💠 پیشنهاد می‌شود با یک تغییر جزئی در خود از ایجاد مشاجره و تشدید شدن ناراحتی و عصبانیّت یکدیگر‌ جلوگیری کنید! مثلاً به همسرتان بگویید: "اگر فلان مطلب را گفتی شرمنده من ." یعنی کلمه‌ی "شرمنده نشنیدم" را بجای کلمه "نگفتی" به کار ببرید تا همسرتان نشده و فضای زندگی متشنّج نگردد.
✍ اُمُّل بودن جسارت میخواد...  اینکه وسط یه عده بی نماز، نماز بخونی!! اینکه وسط یه عده بی حجاب تو گرمای تابستون حجاب داشته باشی!!. اینکه حد و حدود محرم و نامحرم و رعایت کنی!! ⛔️ اينکه تو فاطميه بپوشى و مردم عروسى بگيرن!! 🎊 اينکه به جاى آهنگ و ترانه ،قرآن گوش کنى!! 🔇 ناراحت نباش خواهر و برادرم، دوره آخر است، به خودت افتخار کن،  🌸 تو خاصی.. ✨ تو فرزند زهرايى.. تو شيعه على هستى.. تو گريه کن حسينى نه اُمُّل 💔 بگذار تمام دنیا بد و بیراهه بگویند! به خودت... به محاسنت.. ☘ به ... به ... به سیاه بودنش...⚫️ 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈