▫️گزیدهای از #خاطرات اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره
📝 به ایشان(آیتالله بهجت) گفتم: آقا میشود یک ذکری به ما بدید که دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد.
... فرمودند: «در قبال این ذکری که من دارم به شما میدهم اگر تمام گنجهای عالم را جمع کنید بیاورید، بروید داخل کوهها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید با این ذکری که به شما میدهم برابری نمیکند». گفتم: آقا بفرمایید چه ذکری هست که اینقدر با همه جواهرات دنیا برابری نمیکند؟ ایشان فرمودند: «#استغفار، #استغفار، #استغفار؛ اگر بدانید چه هست این استغفار! چه گنجهایی در این ذکر استغفار نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست». ... (بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین)
@yazahramadad135
✅عنایت امام رضا به دختربچه
سلام
من یه خاطره دارم. من الان 20 سالمه این خاطره ای میخوام بگم برا12، 13سال پیشه که من 7،8سالم بود، همراه خانواده خودم وخانواده خالم رفته بودیم شمال مسافرت. اینم بگم که من اونموقع هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم. و با بلیز وشلوار راه میرفتم. یه پسرخاله داشتم ازم 2سال کوچکتربود. ویه آبجی هم داشتم که اونم 2سال ازم کوچکتربود. خلاصه موقع برگشت هممون رفتیم مشهدحرم امام رضا(ع). اونجا خادما به من گفتن باید#حجاب چادر سرت باشه تابزاریم بری توحرم. منم چادرنداشتم خلاصه همه رفتن توحرم، آبجی وپسرخالمم منو مسخره کردن گفتن عههههه تو روراه نمیدن. 😄😏😏😏منم اینجوری😔😔😞😞😞بعدمنو بابام برگشتیم توپارکینگ تااونا زیارتشون بکنن. بعد بیان منو بگیرن تا بابام زیارت کنه، خلاصه خیلی دلم شکست توعالم بچگی باخودم تو دلم میگفتم امام رضامنو همه شهر ها راه دادن ولی توحرمت راه نمیدن😞. هموجورکه بابابام داشتیم میرفتیم سمت ماشین یه یه پیکان رد شد در صندوق عقب پیکان باز شد یه چیزی افتاد زمین. منو بابام انقدر اون ماشینو صدا زدیم که آقا برگردین. ولی اون ماشین رفت که رفت..
بعد نگا کردیم اون چیزی که افتاده چیه. 🧐دیدیم یه چادرسیاه عربی خیلی خوشگل قشنننننگ اندازه خودم..
انگار برای من دوختنش. خلاصه خیلی خداروشکر کردم و با بابام رفتیم حرم کلی پزشو دادم. هنوزم اون چادرو دارم☺️☺️🥰🥰
لطفا بذارید گروه ، میخوام مردم بدونن تا ان شالله هرکی میره پیش امام رضا دست خالی برنگرده 🤲🤲
#خاطرات زیبا و تلنگری 🍃 خودتونو ارسال کنید
@mahdi9350