🌹 #مدافع_شرف؛
قسمت ۲؛
حسین آقا چاقوش برداشت و از خونه رفت بیرون سراغ پسر مش صفر ..
تو راه عموی پسره رو دید و جریان براش گفت..
عموی پسره چون دلخوشی از پسر برادرش نداشت بخاطر اینکه همین پسر رذل به دخترش توی باغ تجاوز کرده بود و بخاطر داداشش سکوت کرده بود ، محل پسره رو نشون داد..
حسین آقا رفت پسره رو پیدا کرد بهش گفت این چه کاری بود کردی..
پسرک رذل پوزخندی زد گفت سر یه لول تریاک شرط بسته بودم به دخترت تیکه بندازم..
مهم اینه شرط بردم..
ضمنا این بار گذاشتم دخترت سالم بیاد ، دفعه دیگه دخترت سالم نمیاد خونه..
همین یک کلمه حرف کافی بود تا آتش غیرت و شرف حسین آقا یه جوش بیاد..
گلوی پسره رو چسبید...
✍🏼داستان واقعی است و ادامه دارد ....
✒️قاضی زاده
@yazahramdad135
🌹 #مدافع_شرف؛
قسمت۳؛
حسین با پسر شرور درگیر میشه
گلوش میچسبه..
پسر شرور چاقو میکشه ،حسین دستش میگیره و برای دفاع چاقو رو برمیگردونه که میخوره توی گلوی پسر شرور..
عموی پسره شاهد ماجراست..
حسین میبینه پسر شرور خون آلود شد ولش میکنه ، داشت به سختی راه میرفت ..
حسین زیر لب میگفت درس خوبی بهت دادم، من عموت نیستم بشینم به ناموسم چیزی بگی نگاه کنم..
حسین برمیگشت سمت خونه، نیم نگاهی پشت سرش کرد ، دید عموش برادرزاده شرورش رو هل داد توی رودخونه..
حسین وارد خونه شد ..
دست و چاقو رو شست...
دخترک معصوم نگاه میکرد ..
دست باباش زخمی شده داره خون میاد...
زن حسین آقا اومد گفت مرد چکارکردی ؟؟؟بدبختمون کردی..
گفت چاقو کشید ، منم از خودم دفاع کردم..
مرد بیا برو .. طایفه اونها شرورند الان میان میکشنت...
چاقو را داد دخترش گفت توی باغچه خاکش کن...
حسین ازخونه زد بیرون تا از سمت باغها بره سمت شهر...
دقایقی بعد لای درختها دیگه حسین پیدا نبود... که ناگهان سر و صدا بلند شد .....
✒️داستان واقعی است و ادامه دارد
✍🏼قاضی زاده
@yazahramadad135
🌹 #مدافع_شرف؛
قسمت ۴؛
سر و صدا بلند شد .. طایفه پسر شروربا قمه و قداره ریخته بودن در خونه حسین..
بچه ها مثل بید میلرزیدن..
یکی میگفت بچه اش بکشیم..
یکی میگفت خونه اش آتش بزنیم..
داماد داییش اومد بچه هارو از لای جمعیت برد ..
حسین آقا فرار کرده بود منزل دختر برادرش..همونکه برای صاحب خونه شدنش کلی بهش خدمت کرده بود..
چون ذاتا حسین مرد بدی نبود
کارگر بنا بود ..هرکس بنایی داشت میرفت کمکش ، از بستگان کسی بنایی داشت کمکش میکرد خونش بسازه و میگفت اینم هدیه من برای صاحب خونه شدنت..با اینکه عیالوار بود و ۷تا بچه داشت ،دست و دلباز بود ..
خیرش به همه فامیل میرسید..
مأمورا ریختن خونه رو گشتن..
ولی اثری از حسین نبود...
یکی گفت شاید رفته خونه زهرا..
✍🏼ادامه دارد ....
قاضی زاده
@yazahramadad135
🌹 #مدافع_شرف؛
قسمت ۵؛
حسین دوتا داداش داشت
یکیشون بر عکس حسین، خیلی پولکی و پول دوست بود..
بابای مقتول به داداش حسین میگه اگه داداشت پیدا کنی تحویلمون بدی ۵تا بره بهت میدم..
اینم پول دوست و از خدا خواسته افتاد دنبال پیدا کردن حسین و فهمید کجاست ..جاش لو داد با مأموران رفتن بگیرنش..
پلیس وارد خونه شد
دید حسین ازفرط خستگی خوابه..
چون پرونده رو خونده بود و میدونست حسین برای دفاع از شرافت ناموسش اینکارو کرده و طرف هم آدم شروریه..
گفت من دلم نمیاد همچین آدم شریفی رو دستگیر کنم..
پلیس بدون اینکه بیدارش کنه، از خونه میاد بیرون میگه بریم موردی نبود..
داداش بد ذات حسین میگه موردی نبود؟؟؟
من یقین دارم اینجاست ..
پلیس میگه بیا بریم
باعث مرگ داداشت نشو...
من دلم نمیاد همچین کسی دستگیر کنم..
⭕برادر بد ذات دستبند پلیس میگیره و میره داخل خونه برادرش توی خواب دستبند میزنه و میگه حالا بیا ببرش..
حسین مات و مبهوت ازخواب پریده نگاه میکنه.. داداش من ۷تا بچه کوچیک دارم این چه کاریه با برادرت میکنی..
⭕و برادر بد ذات یه شکایت بر علیه اون پلیس هم میکنه و اون پلیس رو از کار برکنار میکنند..
ادامه دارد....
✍🏼قاضی زاده
@yazahramadad135
🌹 #مدافع_شرف؛
قسمت۶ ؛
حسین دستگیر شد
پلیس مهربانی که میخواست حسین اعدام نشه با شکایت برادر حسین از کار بیکار شد..
دادگاه تشکیل شد ..نیاز به شاهد بود ..
۲تا شاهد اومدن شهادت بدن که حسین اینو زده و انداخته توی آب..
نفر اولی به دروغ گفت من دیدم حسین اومد اینو چاقو زد و پرتش کرد توی آب...
نفر دوم هم همینطور...
روزهای سخت زندان یک به یک میگذشت..
حکم اعدام صادر شد ..
تلاش خانواده حسین راه به جایی نمیبرد..
هرچه بیشتر تلاش میکردند تا حسین ۳۳ ساله را نجات بدهند
کمتر نتیجه میگرفتند ..
انگار کسی مانع رضایت بود...
روز اعدام فرا رسید...
۷تا بچه قد و نیم قد..
همه میگفتن خانواده مقتول شاید با دیدن بچه های صغیر حسین دلشون به رحم بیاد..
حسین قاتل نبود
حسین مدافع شرف و ناموس بود..
کسی را زده بود که شرور منطقه بود..
کسی را زده بود که چندین نفر را زخمی ، مجروح و حرمت ناموس دیگران را هتک کرده بود..
حسین دلش نمیخواست دخترش قربانی بعدی پسر شرور باشد..
ولی انگار دل خانواده پسر شرور از سنگ شده بود..
✒️ادامه دارد....
✍🏼قاضی زاده
@yazahramadad135
🌹 #مدافع_شرف؛
قسمت هشتم؛
حسین در افکار خودش و مناجات با خدا غرق بود که دید زیر پاش خالی شد..
بالای دار دست و پا میزد ..
هنوز کور سوی امیدی بود رضایت بدن و تا زندس بیارنش پایین..
ولی نه...
سنگدل تر از این حرفها شده بودن..
🚫ساعت حدود ۶صبح ماه مهر بود که بدن بی جان حسین را درون کاور گذاشتن ببرن برای مراسم دفن..
و حسین در خاک قم آرمید...
👈🏼یه برادر حسین اموال و میراث برادرش که حق ۷تا یتیم بود بالا کشید...
👈🏼یه برادرش هم اومد به همسر حسین که تازه ۲۷سالش شده بود گفت اگر شوهر کنی ، خودتو و شوهرتو میکشم😔حلال خدارو بر این زن بی پناه با ۷بچه قد و نیم قد با تهدید قتل حرام کرد..
اموال را به غارت بردند ، یک زن بی پناه ماند و ۷بچه و هیچ درآمدی ...
👈🏼و حالا چه آمد بر سر شاهدین ماجرا که به دروغ شهادت دادند..
⭕اولی سکته کرد و بجا افتاد
۱۰، ۱۵ سال زمین گیر شد شدید..
به خفت و خواری افتاد..
همه ازش خسته شده بودن..
به حدی که دخترانش هر سری میومدن پیش بچه های حسین ، میگفتن پدر مارو حلال کنید ما میدونیم پدرمون داره زجر چیو میکشه...
⭕دومین شاهد هم خیری از عمر و بچه هاش ندید و جوانمرگ شد...
🛑و بعد از سالها خانواده مقتول گفتن ما قصد رضایت داشتیم ، بستگان خودتون نذاشتند ما رضایت بدیم و اصرار داشتن حسین قصاص کنید...
و بعدش فهمیدیم نقشه برای اموال حسین کشیده بودن...
ذات انسانها این جور مواقع مشخص میشه موقع مواجهه با پول ...که حاضر میشه برادرش بکشن،تا بتونه راحت حق ۷تا یتیم بخوره...
👌🏼و چه بر سر برادران حسین خواهد آید ... الله اعلم..
....پایان سرگذشت.....
✍🏼قاضی زاده
@yazahramadad135